دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

زن, خانواده و مراقبت


زن, خانواده و مراقبت

همواره چنین تصور شده که مرد باید «مخارج خانواده» را تامین کند یعنی باید آن قدر پول دربیاورد که بتواند زندگی یک زن بدون شغل و فرزندان را تامین کند این پنداشت با قوانینی که ساعات و نوع کار زنان و کودکان را محدود می کند, تقویت می شود

همواره چنین تصور شده که مرد باید «مخارج خانواده» را تامین کند یعنی باید آن قدر پول دربیاورد که بتواند زندگی یک زن بدون شغل و فرزندان را تامین کند. این پنداشت با قوانینی که ساعات و نوع کار زنان و کودکان را محدود می‌کند، تقویت می‌شود. همچنین سبب می‌شود که زنان از عرصه‌های کار دستمزدی طرد شوند و بپذیرند که وظیفهء آن‌ها مراقبت از شوهر و فرزندان در عرصهء خانوادگی است. به همین ترتیب، مدرسه رفتن اجباری کودکان بر این پیش فرض استوار شده که یکی از والدین (مادر) باید در دسترس باشد تا بتواند امور مربوط به مدرسهء فرزندان را اداره کند. به عنوان مثال، ساعات مدارس با شغل تمام وقت برای هر دوی والدین متناسب نیست.

بنابراین می‌توان گفت که پنداشت‌ها دربارهء مفهوم مادری و نقش زنان که با سیاست‌های دولتی تقویت می‌شود، زنان را به محیط خانه محدود کرده یا دست‌کم مشارکت آن‌ها (به خصوص زنان ازدواج کرده) را در کنار مردان در بازار کار و سازمان‌های سیاسی دشوار می‌کند. به همین دلیل است که قانونگذاری در مورد فرصت‌های برابر نتوانسته در عمل رقابت برابر میان زنان و مردان را به همراه داشته باشد و برای مردان نیز به همان اندازه دشوار بوده که بتوانند مسوولیت‌های خانگی را به عهده بگیرند. پنداشت عمومی‌ این است که مسوولیت زنان، مراقبت از شوهر و فرزندان و مسوولیت مرد تامین اقتصادی خانواده است. سیاست‌های رفاهی دولتی نیز بر اساس این پنداشت‌ها شکل می‌گیرد.

در انگلستان، پنداشت‌ها در مورد نقش مادران به خصوص زنان کارگر، در اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت. در آن زمان دغدغه‌هایی در مورد سلامت طبقهء کارگر در زمان جنگ به وجود آمده بود که از آن برای تقویت این اندیشه که زنان بچه‌دار نباید کار کنند، بلکه باید تمام وقت خود را برای مراقبت از کودکان و خانه‌داری صرف کنند، استفاده شد. همچنین به دولت اختیار داده شد که با هدف کنترل زنان در انجام وظایف خانوادگی دخالت کند.

بر این اساس امکانات رفاهی چنان ارایه می‌شد که بتواند بر شکل خاص خانواده که مدنظر دولت بود، یعنی این که مردم چگونه باید زندگی کنند کنترل کند. به این ترتیب، یک شیوهء زندگی بر شیوه‌های جایگزین دیگر برتری داده می‌شد. به دنبال آن، قوانینی که در دههء ۱۹۴۰ برای بیکاری، بیماری و سالخوردگی وضع شد همگی بر اساس پنداشت وابستگی زنان به مردان بود و زنان از بسیاری از مزایا برخوردار نبودند. تنها در سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بود که در نتیجه فشارهایی از سوی «دادگاه اروپایی حقوق بشر» تغییراتی در خط‌مشی‌های رفاهی و سیستم مالیات به وجود آمد و برخی از ابعاد تبعیض از میان برداشته شد. در سال‌های اخیر نیز قوانین بیش‌تری در حمایت از زنان و خانواده وضع شده، مانند حق برخورداری از ساعات اختیاری کار در زمان خردسالی کودک و مرخصی پدر برای نگهداری کودک. اکنون اکثر زنان ازدواج کرده در زمان اشتغال‌شان بیمهء کامل می‌پردازند و می‌توانند از مزایایی ویژه در زمان‌هایی که به نگهداری از کودک یا سایر بستگانشان نیاز دارند، برخوردار شوند. با این حال هنوز قوانینی که به زنان اجازه بدهد بدون هیچ دغدغه‌ای شغل تمام وقت همانند مردان اختیار کنند کافی نیست.

در واقع، در بیش‌تر کشورهای جهان این ایدئولوژی که جای زن در خانه است به طور گسترده مورد پذیرش است. به عنوان مثال، در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی بعد از سقوط کمونیسم این ایدئولوژی‌ها مجددا احیا شد و دوباره این دیدگاه روی کار آمد که زنان نباید شاغل باشند و نباید در سیاست دخالت کنند. البته باید ذکر کرد که حتی در دولت کمونیستی نیز با وجود همه تاکیدی که بر برابری حق اشتغال برای زنان و مردان وجود داشت، زنان همچنان مسوولیت نگهداری از شوهر و فرزند و سالخوردگان خانواده را بر عهده داشتند. هر چند حمایت‌های دولتی از کار زنان، مانند برپایی کودکستان‌ها، بسیار بیش‌تر از اکنون بود. در انگلستان، در زمان قدرت خانم تاچر، سیاست‌های انگلیس به تقویت بیش‌تر ایدئولوژی‌های سنتی خانوادگی و وابستگی اقتصادی زن گرایید.

● زنان و فقر

سیاست‌هایی که در جهت تقویت اندیشهء وابستگی زن به شوهر گام برمی‌دارند، به فقر بیش‌تر زنان نسبت به مردان دامن می‌زنند. تحقیقاتی که در مورد مسالهء فقر خانوادگی انجام می‌شود معمولا خانواده را به عنوان یک واحد در نظر می‌گیرد و این مانع از آن می‌شود که فقر زنان نسبت به مردان در داخل خانواده مورد توجه قرار گیرد. همچنین این شیوهء تحقیق مانع از آن می‌شود که بدانیم مشاغل کم درآمد زنان چگونه در بیرون آوردن خانواده از فقر موثر واقع می‌شود و از فشار فقر بر سایر اعضای خانواده می‌کاهد. این پنداشت که زنان به درآمد مردان وابسته‌اند، درآمدهای مختصر زنان کارگر و منابع اندکی را که زنان بر اساس آن می‌توانند قدرت بیش‌تری در خانواده بیابند، نادیده می‌انگارد. کارشناسان دریافته‌اند که بیش‌ترین فقر در دو نوع خانواده دیده می‌شود; یکی زنان سالخورده‌ای که تنها زندگی می‌کنند و دیگری مادران تنهای سرپرست خانوار.

فمینیست‌ها معتقدند که فقر زنان را باید در بافت و موقعیت حاشیه‌ای زنان در بازار کار و وابستگی فرضی اقتصادی زنان بر مردان نگریست. چنان که قبلا هم گفته شد پنداشت اخیر هم در سیستم‌های رفاهی و هم در ایدئولوژی «درآمد خانواده» وجود دارد. هنوز نه تنها فرض بر تفکیک جنسی کار در خانواده است (زن به عنوان مراقب خانه و مرد به عنوان منبع درآمد) بلکه عواقب این ایدئولوژی در واقع موقعیت اقتصادی زنانی را که با مردان زندگی نمی‌کنند نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد، چه آن زن تنها باشد و چه مطلقه یا بیوه. موقعیت کنونی زنان در سیستم‌های اقتصادی آن‌ها را در مشاغل کم درآمد نگه می‌دارد و از وابستگی تاریخی زنان به مردان برای توجیه درآمد بالاتر برای مردان استفاده شده و بازتاب آن را در سیاست‌های رفاهی می‌توان دید. تبعیض‌هایی که زنان در بازار کار تجربه می‌کنند به فقر بیش‌تر مادران و زنان تنها می‌انجامد. حتی هنگامی‌که زنی که به تنهایی کودکانی را بزرگ می‌کند، احساس می‌کند که می‌تواند کار درآمدزا هم داشته باشد، ممکن است هیچ نفع اقتصادی در این کار نبیند; زیرا معمولا او تنها قادر به یافتن کار با درآمد ناچیز است و اگر بخواهد تمام وقت خود را به آن اختصاص دهد مخارجی که نگهداری از فرزندان (مثل مهدکودک و ...) برای او دارد ممکن است بیش‌تر از درآمد خودش باشد.

همچنین از آن‌جا که از زنان انتظار مراقبت از فرزندان و سالخوردگان و سایر اعضای وابستهء خانواده می‌رود، به عهده گرفتن این نقش می‌تواند آن‌ها را در فقر بیش‌تر فرو ببرد. برای بسیاری از زنانی که چاره‌ای جز نگهداری از فرزندان و وابستگان ندارند، فقر معضلی اساسی است. درآمد پایین کار زنان، مشارکت‌های ناپیوستهء آن‌ها در بازار کار و اجبار به گرفتن کارهای پاره‌وقت به جای تمام وقت، سبب می‌شود که آن‌ها برای دورانی از عمر خویش که نمی‌توانند از لحاظ اقتصادی فعال باشند، وابستگی بیش‌تری به مردان پیدا کنند. به عنوان مثال زنان در دوران سالخوردگی به درآمد شوهران وابسته می‌شوند.

فمینیست‌ها از همهء این‌ها نتیجه می‌گیرند که فقر زنان مساله‌ای است که در نابرابری‌های جنسیتی در چرخهء زندگی ایشان مدام تکرار می‌شود. استعدادها و توانایی‌هایی که برای زنان طبیعی انگاشته می‌شود آن‌ها را همچنان در این گردونه نگاه می‌دارد. واقعیت‌های زندگی زنان که توسط ایدئولوژی‌ها و سیاست‌های دولتی مدام تقویت می‌شود فرصت‌های آن‌ها و همچنین طیف کارهایی را که می‌توانند انجام بدهند را با محدودیت مواجه می‌کند. همچنین، پنداشت پشتیبانی اقتصادی مردان از زنان، فقر آن‌ها را پنهان نگه می‌دارد.

ترجمه: پروانه عسگری