شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
گفتگوی علم و دین

دكتر گلشنی وضعیت دین در جهان غرب را چنین ترسیم میكند كه بنیانگذاران علم نوین متدین بودند و سپس این اندیشه پیدا شد كه با پیشرفت علم جای دین گرفته خواهد شد. منشأ تعارضات میان علم و دین دخالتهای نابجای اصحاب آنها در حوزه یكدیگر است و واقعا میان این دو تعارضی نیست؛ زیرا علم در طول دین است و آیات الهی در پرتو علم بهتر شناخته میشود. نویسنده به رد نظریهای میپردازد كه علم و دین را به جهت زبانشان متعارض میدانند و ویژگیها و جایگاه زبان را در عرصه فهم و معرفت بیان میكند و در نهایت به ترسیم جایگاه علم در جهان معاصر میپردازد و اینكه بسیاری از دانشمندان اكنون دریافتهاند علم نیازمند به دین است نه تنها از آن رو كه نمیتواند خودش را كنترل كند، بلكه بدان جهت كه بسیاری سؤالات است كه در علم بدون پاسخ میماند.
● جایگاه و منزلت دین در غرب
بنیانگذاران علم جدید در غرب، مانند نیوتن، گالیله و كپلر افرادی متدین بودند. در حدود یك میلیون و سیصد هزار كلمه از نیوتن در مورد الهیات باقی مانده است.
در انتهای قرن نوزدهم دو برداشت مهم وجود دارد، یكی اینكه علم به زودی به پایان میرسد و دیگر آنكه در قرن بعد دیگر جایی برای دین نیست. در اول قرن بیستم یك نظرخواهی از دانشمندان میشود تا ببینند چند درصد به خدا اعتقاد دارند. این نظرسنجی نشان میدهد%۴۰ به طور متوسط در رشتههای مختلف علمی به خدا اعتقاد دارند و بطلان این برداشت كه با پیشرفت علم، علم جای همه چیز، از جمله دین، را میگیرد روشن شد.
در این۲۰ .۱۰ سال اخیر معلوم شده كه اصلا بعضی از سؤالات را نمیتوانیم از علم جوابش را بگیریم: مسأله زیبایی، مسأله اخلاق.
بُعد دیگر مسأله معرفتشناسی بود كه متوجه شدند شما با ذهن خالی با طبیعت روبهرو نمیشوید. برای ساخت رادیو یك چیزهایی را سر هم میكنید، ولی سراغ نظریههای جهانشمول كه میروید ذهنیاتتان خیلی مؤثر است.
علم مبنای متافیزیكی دارد و متافیزیك میتواند انواع مختلفی داشته باشد و تفاوت متافیزیك دینی با غیردینی آن است كه در دیدگاه حسگرا و پوزیتیویسم جهان فقط سطح است، اما متافیزیك دینی میگوید جهان یك زیربنایی هم دارد. به هر حال خیلیها میگویند علم به جایی میرسد كه خودش را نمیتواند توضیح دهد. شما ببینید با مسأله فهمپذیری جهان روبهرو هستید چرا جهان قابل فهم است؟ اینجاست كه جهانبینی دینی میآید و اینها را توضیح میدهد.
● رابطه علم و دین
بعضی از مشاهیر جهان، علم را در طول دین میبینند، چگونه؟ دین یكی از اهدافش فهم جهان است، چراكه فهم جهان به شناخت آیات الهی كمك میكند.
«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ» (عنكبوت:۲۰)
و سیر كردن هم مسأله كاوش تجربی است و همه مسأله تعقل و نظریهسازی است.
به نظر من منشأ تعارضات میان علم و دین دخالتهای نابجایی است كه دو طرف در كار هم كردهاند. اگر از این موضوع پرهیز شود فقط حوزههای خیلی بنیادی میماند، كه اتفاقا ثابت شده در این حوزهها علم نتوانسته حرف آخر را بزند و دین هم اگر بخواهد روش خود را حفظ كند باید اجازه بدهد كه علم كار خودش را بكند، بدون اینكه نتیجهگیری علمی در مورد مسائل بنیادی نهایی تلقی شود.
تصویر سادهانگارانه قرن نوزدهمی كه علم فقط محصول تجربه است، در سال۱۹۳۰ یا۱۹۳۲ توسط آینشتین در سخنرانی خیلی مهمی در مورد روشهای فیزیك نظری در دانشگاه آكسفورد رد شد.
اگر برای تعارض علم و دین نمونه نظریه داروین را ذكر كنید، پاسخ میدهیم اولا به طور كامل نمیتوانید خلقت تدریجی انسان را نفی كنید، ثانیا میتوانید خلقت تجربی را خداباورانه تعبیر كنید و آن را موافق متون دینی بدانید، چنانكه برخی علماء دینی دانستهاند.
● تفاوت علم و دین در زمینه ثبات و تغییر محصولات علم و دین
گفته نشود همانگونه كه در علم خیلی نظرات مختلفی هست، در دین هم نظرات مختلفی وجود دارد؛ زیرا علم را طبق تعریفی كه همه قبول دارند از طریق تجربه، تعقل و شهود و غیره بهدست میآوریم و بنابراین علم در طبیعتش هست كه رشد كند و تكامل پیدا كند، هرچند در علم چیزهایی هم هست كه شما كشف میكنید و جزو ثابتات علم است، مانند اینكه در علم كشف میكنید كه منظومه شمسی، دارید خورشید و تعدادی سیارات دارید، حال تعداد این سیارات توسط پیشرفت علم ممكن است كم و زیاد شود.
دین برخلاف علم لااقل در جهانبینی تغییری نمیكند. مثلا، اگر درباره توحید معلوماتمان عمق پیدا میكند، اما از اول تا آخر صحبت از یگانگی خدا میشود و اینكه همه چیز به یك نیرو برمیگردد. در دین اصولی است كه لایتغیر است كه از یك منبع الهی رسیده است كه یا آن منبع را كسی قبول میكند یا قبول نمیكند. در مراحل مختلف فهم دین شما عمقتان و فهمتان بیشتر و وسیعتر میشود، ولی اصل قضایا در دین، چون فرض میشود كه از یك منبع الهی گرفته شده، محفوظ میماند و خدشهناپذیر است و شما در علم چنین وضعیتی را ندارید. در علم میبینید نیوتن میگوید ما یك نیروی گرانش داریم كه تمام عالم را به هم وصل میكند. بعد كه سراغ نسبیت میآیید، میگوییم چهار تا نیرو جهان را میگرداند، نه یك نیرو. البته این نفی ثابتات در علم نمیكند تغییر با ثابت سنجیده میشود، اصلا تغییر بدون ثابتات ممكن نیست. آنهایی كه به طور افراطی نور تغییر را بر همه چیز میافكنند، خودشان معیاری را به عنوان ثابت میگیرند. مسأله منشأ نسبی بودن چیزها بعد از نسبیت آینشتین مطرح شد. در نظریه نسبیت آینشتین این قضیه مطرح بود كه طول یك شیء بستگی دارد به اینكه چه كسی اندازهگیری كند؟ خوب سؤال پیش آمد كه از كجا كه در مورد همه چیز چنین نباشد. اما حرف او این بود كه اتفاقا نظریه من اهمیتش به چیزهای ثابتی است كه در آن هست یعنی استنتاجات من از روی ثابتات هم میباشد.
آیا میتوان گفت بسیاری از تعارضات علم و دین به نسبت زبان دین و زبان علم منجر میشوند؟ اولا خود این ادعا كه علم همهاش زبان است اثبات لازم دارد چرا فلسفه فقط فلسفه زبان است؟ این فقط یك نظریه است و نظریه مخالفش این است كه ماورای زبان هم ثابتاتی داریم. مثلا اگر شما حس نكنید كه با مخاطبتان مشتركاتی دارید، با او اصلا بحث و گفتگو میكنید؟ گفتگو ناشی از معیارهایی است كه میتوانیم بر سر آن توافق كنیم و آیا اینها صرفا معیارهای زبانی یعنی قراردادهای زبانی است یا یك سلسله قراردادهای معرفتی وجود دارد؟ البته باید مسأله زبان در جایگاه خودش قرار گیرد، نه افراطهای فعلی و تفریطهای گذشته. عواملی كه باعث طرح مسأله زبان شده است یكی مشكلاتی است كه در مسائل فلسفی و مسائل علمی مشاهده شد و دیگر غفلت گذشتگان در مورد نقش زبان است. به نظر من انتقال بسیاری چیزها از طریق زبان است ولی به هر حال زبان یك ابزار است منتهی ابزاری مهم، ولی نه اینكه در این ابزار متوقف شویم، بلكه زبان ماورایی دارد. همان فیلسوفان زبانی وقتی قانون دوم نیوتن را میگیرند احساس میكنند در طبیعت با یك چیزی سر و كار دارند كه ما بازایی دارد و فقط هم زبان نیست.
● جایگاه علم
اگر گفته شود جایگاه علم مهمتر است، چون در جهانی علممحور زندگی میكنیم كه مسائلمان بدون علم قابل حل نیستند، پاسخ میدهیم غلبه یك چیز در یك زمان دال بر حقانیت یا بقایش نیست. مثلا، میبینید۱۵۰۰ سال فلسفه ارسطویی یا فیزیك ارسطویی حاكم بود، بعد یك مرتبه جایگزین شد. در همین زمان كه جهان علممحور است، بسیاری از اندیشمندان طراز اول جهان متوجه شدهاند علم پاسخگوی تمام نیازهای انسان نیست و اگر علم پیش برود در درازمدت منجر به فنای بشر میشود، چون علم نمیتواند خودش، خودش را كنترل كند و این اصلا غیر از آن است كه علم نمیتواند خیلی از سؤالات را جواب بدهد. یكی از فیزیكدانان مشهور این قرن كه برنده جایزه نوبل است، ماركس بورون است. او میگوید: جوان كه بودم، دیدم در سؤالات فلسفی اختلافنظر بسیار است ، در حالیكه سراغ سؤالات علمی كه میرفتم خیلی زود به جواب میرسیدم. لذا سؤالات فلسفی را كنار گذاشتم، رفتم سراغ علم اما حالا كه به پیری رسیدهام تمام آن سؤالات جوانی جلو چشمم میآید. واقعیت این است كه وضعیت دارد تغییر میكند. در آمریكا در حدود۱۲۰۰ دانشكده پزشكی هست. حدود۶۰ تا از اینها درس علم پزشكی و ایمان را گذاشتهاند، چرا؟ چون احساس كردهاند ایمان نقشی در پزشكی ایفا میكند. تصویر جهانی تغییر كرده است مثلا آقای آلن ساندیج پدربزرگ كیهانشناسان جهان میگوید: من در۵۰ سالگی به خدا رسیدم. برای اینكه احساس كردم كه نمیتوانم پاسخ همه سؤالاتم را از علم بگیریم. در۱۹۶۵ یا۱۹۶۶ تایم، روی جلدش چاپ كرد كه «خدا مرده است» او در سال۱۹۸۰ دومرتبه روی جلدش زد كه «خدا دارد بر میگردد.»
● بررسی
۱) ایشان به حق به وسعت و فزونی تغییرات در عرصه علم اشاره میكنند، اما این نكته در كلام ایشان مغفول مانده است كه تغییرات در معلومات دینی ما تنها تغییرات در عمق نیست، بلكه گاه تغییرات كمی نیز در عرصه دین رخ میدهد، مانند اینكه به واسطه قبول یا رد روایت یا روایاتی مطلبی دینی اثبات یا نفی گردد و یا اینكه فهمی از آیه یا روایتی تصحیح گردد.
۲) ایشان تعارض علم و دین را تنها در دخالتهای نابجای اصحاب هر كدام در حیطه دیگری میداند، در حالیكه این حصر به نظر دقیق نمیرسد؛ چراكه دین تنها به مسائل بنیادی و كلی نپرداخته است تا دخالت عالمان دینی در هر مسأله جزیی نابجا تلقی گردد، موارد بسیاری وجود دارد كه دین در جزئیات زندگی بشر نظر داده است و برای آنها تعیین تكلیف نیز كرده است. البته هدف دین پرداختن به تمام جزئیات نیست.
۳) اینكه در علم، ثابتاتی وجود دارد اگر بدان معناست كه علم توان اثبات معارف ثابتی را دارد، این با توجه به ابزار معرفتی و روش كسب معرفت علم، یعنی تكیه بر تجربه و آزمون، درست به نظر نمیآید. آری اگر مراد آن است كه علم با تكیه مبانی متافیزیكی دارای یك سلسله ثابتات است، سخن قابل پذیرشی است. بنابراین فرق اساسی علم و دین آن است كه علم خودش توان اثبات هیچ ثابتی را ندارد، زیرا استقرا و تجربه مفید ظن است، در حالیكه دین كه از علم الهی نشأت میگیرد میتواند ثابتاتی را در اختیار انسان قرار دهد.
عنوان: در آمدی روش شناختی بر مسئله نسبت علم و دین
نویسنده : سید مجید ظهیری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست