پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
شاعران و فقیهان
![شاعران و فقیهان](/web/imgs/16/147/xulmd1.jpeg)
«مسئله شعر را وقتی انسان از نظر اسلام مطالعه میکند، مسایل عجیبی را میبیند؛ پیامبر هم با شعر مبارزه کرد و هم شعر را ترویج کرد».(مرتضی مطهّری، حماسه حسینی، ج ۱، ص ۲۲۵).
این جمله کوتاه، که بر زبانِ یکی از مشهورترین متفکّران مسلمان معاصر جاری شده است، خواسته یا ناخواسته، حکایتگر تضادّ بزرگ و اختلافنظر عمدهای است که در موضوع شعر از منظر فقه اسلامی وجود دارد و نشانهای ست از منازعه فکری و فقهیِ مهمّی، که در تاریخ اسلام در باب مسئله شعر دیده میشود. اینکه شعر در اسلام، هنری است پسندیده یا مذموم، نکتهای ست که تا امروز، بحثها و نقطهنظراتِ بسیاری را در میان فقیهان و عالمان و شاعران درانداخته و سرانجام نیز به یک نتیجه مصرّح نرسیده است و هر سوی آن معتقدانی در میان مشهورِ علماء دارد. نوشته حاضر بازخوانیِ کوتاهی ست از شرحِ این منازعه تاریخی ـ فقهی؛ باشد که تصویری هر چند کلّی را از شرح این ماجرا به دست دهد.
● در باب شعر و تاریخ و جایگاه آن
مشهور است که نخستین شعر بشر را آدم(ع) سروده است و نقل است که وی بعد از هبوط به زمین خاکی و دیدن فضایی متفاوت با آنچه در بهشت دیده بود، اشعاری سرود (بحار الانوار، ج ۷۹، ص ۲۹۰). برخی نیز اشعار نخستینِ آدم را، متأثّر از کشتهشدن هابیل توسط قابیل و در رثای او میدانند که دو بیتِ آن مشهور است (همان، ج ۱۱، ص ۲۱۹).
نزد امّتهای بعد از آدم نیز، شعر، هنری محترم و مهم شمرده میشده است. یونانیان به عنوان پدران حکمت و ایرانیان نیز به عنوان بدیل آنان، در این هنر پرمایه بودهاند. اعراب نیز چنین بودهاند. در مجموع هرجا بشر به تفکّری نسبی دست یافته یا در دامن آیینی مذهبی یا ماورایی چنگ انداخته بود، شعر را نیز سهمی داده و از آن بهرهای جسته بود. کتابهای «فنّ شعر» که عمدهترین و مشهورترینِ آن ها از ارسطو حکیم یونانی است و «الشعر و الشعراء»هایی که در میان اعراب تدوین شده بودند، همه و همه بیان گرِ اهمّیت شعر در جوامع بشری ست. فیلسوفان بسیاری به این هنر، مایه داده بودند و آن را به عنوان یکی از فنون منطق پذیرفته بودند که تا امروز نیز امری معتبر است.
شعر، همچنین در همه دورهها و دورانها، از ابزارهای مهم برای رسیدن به مقاصد شاعران و جوامع آنها بوده است. این اهداف و مقاصد میتوانسته شخصی باشد. مثل عشق، میتوانسته سیاسی باشد، میتوانسته نظامی باشد و میتوانسته هزل و هجو یک قوم یا یک ملّت باشد. در جنگها، خاصه در میان اعراب، شاعران و شعر آنها اهمّیت داشته و وسیلهای بوده است برای رسیدن به پیروزی، که گاه نیز سخت مؤثّر میافتاده است.
در «چهار مقاله» عروضی سمرقندی، شاعران، دبیران، طبیبان و منجمّان، چهار طبقه نزدیکِ پادشاهان و رهبران دانسته شدهاند که نقشی اساسی در جاودانهکردن نام آنها در تاریخ دارند (ص ۱۸).
● شعر در نزد اعراب
شعر، خاصه در میان اعراب نقش و اهمّیت فوقالعادهای داشته است. در روزگار جاهلیّت، شعر، رسمیترین و جدّیترین هنر اعراب بوده است که به دلیل نوع و شیوه زندگی آنها، که عموماً از مدنیّت به صورت جدّیِ آن خارج بوده و نهایتاً در یک نوع بَدَویتِ مدرن سپری میشده است و در غیاب سایر هنرها، جایگاه خاصی مییافته است. اعراب جاهلی، برای شعر و شاعر حرمت و احترام فوقالعاده قائل بودند و او را فردی متّصل با ماوراء طبیعت میدانستند که موجودی مانند جنّ از او مراقبت میکند و شعرش را به او الهام مینماید. حتّی نام برخی از اجنّه شاعران را که از معتقدات عربِ آن روزگار است، میتوان از خلال تاریخنوشتهها دریافت. مثلا مشهور است که جنّ «اعشی»، «مسحل» نام داشت، جنّ «امرؤالقیس»، «لافظ» و جنّ «عبید بن ابرص»، «هبید» بود. (المفصّل فی تاریخالعرب، د.جواد علی، ج ۸، ص ۱۱۹).
شعر، آن مایه نزد اعراب شهرت و قبول عام داشته، که هر سال بهترین سرودههای شاعران جمعآوری و بهترینِ آن ها به عنوان شعر منتخب سال به دیوار کعبه آویخته میشده است و «معلّقه» نام میگرفته است که مشهورترین آنها، هفت شعر از شاعران مشهور عرب جاهلی ست که موصوف و مشهور به «معلّقات سبع» است. علاوه بر این، مکانهای ویژهای برای شعرخوانی شاعران در گذرها و بازارها وجود داشته است که «سوق عکّاظ» مشهورترین آنها بوده است و وصف مفصّل آن را در «فهرست» ابن ندیم میتوان دید (ص ۲۲۴ تا ۲۴۴). قطعاً از آنچه بوده است، شرح مختصری از خلال تاریخ به روزگار ما رسیده است که تا حدّی شرح و وصف جایگاه شعر در میان اعراب جاهلی را باز مینماید، والّا، شعر نیز مانند شرک و تجارت، در روزگار اعراب جاهلی، حتماً داستان مفصّلتری داشته که به صورت کامل به روزگار ما نرسیده است.
ظهور اسلام و تنزیل قرآن و دریافت و نشر آن توسّط پیامبر(ص)، صورت تازهای از سخن را در میان اعرابی که بسیار به سخنوری مفتخر بودند، نمایان ساخت. اعراب در استیصال و درماندگیِ حاصل از روبهرویی با کلام الهی، به روشنی دریافتند که قرآن سخنی زمینی نیست، پس آن را شعر و سِحر لقب دادند و محمّد(ص) را که پیامآور الهی بود، شاعر، ساحر و مجنون نامیدند.
● قرآن و شعر
قرآن نیز، با توجه به پیشینه اعراب در سخنوری و به جهاتی که نمیخواست اصل و اساسِ سخن و رسالت محمّد(ص) زیر سؤال برود، در آیات چندی که در شش سوره از قرآن آمده است، به انکار و ردّ شاعریِ پیامبر و شعر بودنِ قرآن پرداخت. از این آیات، ۵ دسته مکّی هستند و در زمان ابتدای دعوت محمّد(ص) نازل شدهاند و جملگی این معنا را میرسانند که ایراد اتّهام شاعری به پیامبر، در ابتدای دعوت بوده تا اساس پیام الهی او را زیر سؤال ببرد؛ اما مشهورترین آیات در ذمّ شاعران، که اتفاقا در سورهای مکّی (شعراء) آمده است، ۵ آیه است که به روایت برخی از مفسّران قدیم و اخیر (مثل آیتالله مکارم شیرازی)، آیاتی «مدنی» است و بعدها به سوره الحاق شده است (ن. ک: قرآن مجید، با ترجمه آیتالله ناصر مکارم شیرازی، سوره شعراء). این تأکید، نشان از این دارد که اسلام حتی بعد از انکارهای اولیه مشرکان، حتی در مدینه و دوران شکوفایی اسلام نیز، با شعر و شاعر چندان میانهای نداشته و در مجموع، نگاه کاملاً موافقی با آن نداشته است.
● پیامبر(ص) و شعر
در این باب، تأکید روایات منقول از شخص پیامبر نیز، که جزو روایات معتبر است، بر همین نکته دلالت دارد که میانه رسول(ص) نیز با شعر و شاعری خوب نبوده است و اگر چه گاه شاعران را در پرتوِ حمایت میگرفته و گهگاه نیز آنها را در سخنی تکریم میکرده است، اما با شعر و شاعری موافق نبوده و حتی علاوه بر اینکه از شعر گفتن و شعر خواندن احتراز میجسته، اگر هم بنا به ضرورتی، شعری را در کلامش میآورده است، آن را تکّهتکّه و به همریخته میخوانده تا از حالت شعری خارج شود. بهخصوص این حدیث معروف که: «و لَئِن یَمتَلی جَوفَ الرَجُلِ قیحاً خیرٌ مِن أن یَمتَلی شِعراً (وسائل الشیعه، ج ۵/۸۳ و فتح الباری، ج ۱۰ ص ۵۴۸): «اگر درون مرد از چرک پر شود بهتر است از اینکه از شعر پر باشد»، میتواند با همراهی سیره ایشان و سایر روایات منقول از آنحضرت، وجه کلّی دیدگاه شان را در زمینه شعر باز نماید.
از این نمونه احادیث و روایات در سخن پیامبر بسیار دیده میشود که البته جای بحث فراوان دارد. اما در مجموع آنچه تأکید قرآن به جدیّت بر ردّ شاعری و شعر است و آنچه در کلام پیامبر(ص) آمده است، میتواند سرخطّ نظر کلّی اسلام در مورد شاعری تلقّی شود. این نکته نیز که دیدگاه مفسّران در باب این آیات چیست و یا استخراج استثناهای آیات و بر اساس آنها قایل شدن به نظری مخالف، نمیتواند گریزی از این حقیقت باشد که شعر، اگر هم در اسلام مباح دانسته شود (که گویا مجموعاً چنین است)، هنر ممدوحی نیست.
نوع نگاه اسلام، که از ابتدا در نصّ صریح آیات و سپس در سیره و سخن رسول(ص) رخ نمود، باب شاعری را تا مدّتها بست. بسیاری شاعرانِ تازه اسلام آورده، شعر را تا مدّتها رها کردند و بسیاری نیز شعر را اساساً کنار گذاشته و به ذمّ آن روی آوردند. در این میان قیاس سخنِ الهی (قرآن) با شعر شاعران نیز، گویا سهمی جدّی داشته است؛ چنانکه «ابن خلدون» معتقد است عظمت کلام الهی و قدرت بیانی آن، شاعران را گرفت و طوری آنها را تحت تأثیر قرار داد که از شعر دامن کشیدند (مقدمه، ۵۸۱)؛ ضمن آن که از جدّیت قرآن در انکار شاعری، نوعی حرمت و کراهیت نیز بر میآمد که شاعران را بر سر ایمان نوآوردهشان میترساند. «ابوعقیل لبید بن ربیعه»، که از مشاهیر شاعران جاهلی بود و معلقّهای نیز در کعبه داشت، به نقل «اغانی»، نمونهای است از این شاعران، که میگفت با وجود سورهای مانند «بقره» دیگر شعر جایی ندارد.
● فقیهان و مسئله شعر
اما آنچه از نصّ قرآن و سیره و سخن پیامبر(ص) حاصل شد، خاصه اختلافنظر در تفاسیر قرآن و تفسیر روایات، مبنای بحث فقهی درازدامنی نیز در اسلام شد. «فقه» به عنوان معیار عملِ مسلمانان، نمیتوانست در خصوص مسئلهای که هم «نقضِ نصّی» دارد و هم روایاتی در باب کراهیّتِ آن وجود دارد سکوت کند. بر این اساس، شاعران، علاوه بر مفسّران، با فقیهان نیز روبهرو بودند که دیگر صرفاً بحث اختلافِ برداشت و ... را نداشتند و حکم به حلّیت یا حرمت و کراهیّت یا اباحه میدادند؛ احکامی که مبنای عمل شرعی بود و میبایست مورد توجه جدّی قرار میگرفت.
اما داستانِ حصرِ شعر در احکام فقهی نیز، داستانی خواندنی است. فقیهان از یک سو نمیتوانستند چشم بر بخشی از سیره عملیِ پیامبر(ص) در دفاع از برخی شاعران و نیز پارهای دیگر از روایات که در مُجاز بودنِ گونههایی از شعر وارد شده بود ببندند و از سوی دیگر، ممکن نبود که اجماعِ مفسّران را در تفسیرِ مثبتِ مشترک از برخی آیات (به خصوص استثنای ذیلِ آیه سوره شعراء) نپذیرند. درست به همین دلیل، هیچگاه در تاریخ فقه (چه اهل سنّت و چه شیعه) حکمی مبنی بر حرمتِ شعر وارد نشده است و صراحت کلامِ فقها، تنها در حصرِ شعرِ مکروه در شش یا هفت مورد است که در ادامه بیان مختصری از آنها خواهد آمد.
۱) در باب حرمت شعر
شعر، فارغ از تعریف شاعران و ادیبان، در نزد منطقیان و فقیهان تعریف خاصی دارد. در منطق، شعر از صناعات خمس دانسته شده است و «قضیهای تخیّلی ست که تصدیق را برنمیانگیزد، اما سبب تولید حالات نفسانی مثل عشق، نفرت، تهییج و مانند آن میشود». بر این اساس، شعر هدفی جز ایجادِ انفعالِ نفسانی ندارد (حاشیه شرحِ شمسیه). بوعلی سینا در «منطق شفاء»، در باب نگاه منطقیان به شعر میگوید: «ولا نظر للمنطقی فی شیء من ذلک الّا و فی کونه کلاماً مخیّلاً؛ منطقی به شعر از آنجهت که در نهایت کلامی تخیّلی ست مینگرد» (ج چهارم، ص ۲۲).
پس پذیرفتنی ست که در نگاه منطقیون و فقیهان، عنصر خیال، مقوّم اصلی شعر است و آنچیزی شعر دانسته میشود که، باری، از تخیّل، اغراق، مبالغه و مانند آن (مواد غیرواقعی و غیرتصدیقی) نضج یافته باشد. درست به همین دلیل است که نمونههای صرفاً منظوم، با وجود آن که از مادّه وزن و قافیه خالی نیستند، شعر دانسته نمیشوند. نمونههایی مثل «نصاب الصبیان» ابونصر فراهی در لغت، «الفیه» محمّد بن مالک در ادب، «منظومه» حاج ملّاهادی سبزواری در منطق و ارجوزههای علما در حوزه بسیاری از علوم مختلف. اینجا تفاوت دیدِ ادیبان و شاعران را نیز در تعریف شعر میتوان دید. در دیدِ آنان، وزن و قافیه، خاصه در دیدِ ادیبان قدیم، عنصری از عناصر مقوّم شعر است، حال آن که در تعریف فقیهان و منطقیان، چنانکه در تعریف «بوعلی» دیده شد، شعر صرفاً به واسطه خیال، محلّ توجّه است.
قائل شدن به عنصر خیال در تعریف شعر، لوازم و تبعاتی را ایجاد میکند و نتایجی را در پی میآورد که بر حقیقت مبتنی نیست. عروضی سمرقندی در «چهارمقاله» در این باب چنین میگوید: «شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت، اتسّاقِ مقدمّاتِ موهمه میکند و التثامِ قیاسات منتجه، بر آن وجه که معنای خُرد را بزرگ گرداند و معنای بزرگ را خُرد؛ نیکو را در خلعتِ زشت باز نماید و زشت را در صورتِ نیکو جلوه دهد و به ایهام، قوّتهای غضبانی و شهوانی را برانگیزد». (چهارمقاله، ص ۴۲).
در این تعریف، علاوه بر آن که به ایجادِ «انفعال نفسانی» اشاره شده است، تأثیر شعر در نیتجهگیریِ افراد نیز روشن شده است؛ آنچنان که در نتیجه یک شعر، چیز زشتی نیکو جلوه داده میشود و نیکویی، زشت عرضه میشود و مردم نیز آن را بدون محاسبه و دقّتِ «منطقی» میپذیرند و به تصدیقِ آن با خارج و واقع نمیپردازند. شاهد این گفته در کلام بوعلی نیز یافتنی ست: «لکن الناس اطوع للتخیل منهم للتصدیق و کثیراً منهم اذا سمع التصدیقات استنکرها و هرب منها». (شفا، ج ۴، ص ۲۴)؛ «مردم تأثیری را که از قضایای تخیّلی میپذیرند بیشتر از قضایای تصدیقی است؛ بسیاری از آن ها وقتی قضایای تصدیقی مبتنی بر واقع را (به تکرار) میشنوند، از آن حالت گریز و انکار پیدا میکنند»؛ یعنی شعر چون خیال بافی دارد، در عین حال که جذاب است، برای مردم پذیرفتنیتر است.
اما ماجرای ایجاد انفعال و انطباع نفسانی، اگرچه در تعریف شعر، نکتهای مهم و اساسی است و هرچه قدرت این ایجاد انفعال بیشتر باشد، حُسنِ شعر شمرده میشود، اما در نگاهِ منطقیان، آن را نادرست و ناواقع میکند. شعر از آنجا که مادّه اصلیاش، طبق آنچه گفته شد، تخیّل و اغراق و ... است، با واقع مناسبت و ارتباطی ندارد و چون قابلیت تصدیق ندارد، بنابراین «دروغ» دانسته میشود. عبارت مشهور «احسنه اکذبه» یا «اکذبه اعذبه»، از همین نکته ناشی میشود که اساساً شعر را نمیتوان مبنای خبر و درست دانست و اگر فرد آن را بپذیرد، در واقع به دروغی تن داده و شاعری که آن را سروده در واقع دروغ سروده است. از آنجا که شعر، در حقیقت مقدّماتش از «ناصحیح» و «غیرواقع» برساخته میشود و تأثیر نفسانی دروغ نیز ایجاد میکند، در منطق از برهانیّات دانسته نمیشود و یکی از بابهای بحث فقیهان و منطقیان در خصوص شعر نیز همین جاست که شعر را «دروغ» میپندارند و شاید یکی از دلایل ردّ فقهی آن و نگه داشتنِ آن در حدّ کراهت نیز، هراس از دلمشغولیِ شاعران به خیالپردازی و در واقع دروغ پردازی باشد. بسیاری امّا، تلاش کردهاند به این ایراد پاسخ دهند. این پاسخ، بدین شکل داده شده است که چون سرودنِ شعر در حقیقت اِخباری از واقع نیست تا مخالفت آن با واقع، معیار صدق و کذب را مشمول شود، بنابراین، مشکل فقهی ندارد؛ چه، مثلاً کسی نیز که سؤالی را میپرسد، ممکن است جواب آنرا بداند، اما برای استفهام بپرسد و اگر چه سؤال او «کاذب» میشود (چون جواب را میداند)، اما چون دلالتِ التزامیِ پرسش، جهل نسبت به پاسخ است، پس باید او نیز دروغ گو و سخناش دروغ پنداشته شود؛ حال آنکه چنین نیست. اصولیّون، این را از نوع «مراد جدّی» نمیدانند، بلکه آن را در حوزه «مراد استعمالی» وارد میکنند و شعر را نیز برخی به همین شکل، از حوزه کلامِ دروغ میرهانند؛ گو اینکه بسیاری همچنان بر این عقیدهاند که به فرض درست بودن این نکته، باز هم باید از شعر پرهیز کرد تا به عادت تبدیل نشود.
از جمله این فقیهان، «محقّق سبزواری» را میتوان نام برد که کذبِ فقهی را در باب شعر روا نمیداند، چون معتقد است که سقوط عدالت و فسق را که در دروغِ معمولی وارد است، نمیتوان در مورد شعر وارد دانست (کفایه الاحکام، ج ۲، ص ۷۵۱). مرتضی مطهّری نیز در این باب گفته است: «البته این دروغ هم نیست و شرعاً هم دروغ محسوب نمیشود، بلکه هنر است و یک نوع زیباسازیِ سخن به شمار میآید. (آشنایی با قرآن، ج ۱ و ۲، ۲۴۲ و ۳).
بدین سان و با وجود اتّفاقنظری که به لحاظ فقهی و اصولی در باب «دروغِ شرعی نبودنِ شعر» به دست میآید، اجماعِ عالمان و فقیهانِ شیعه و سنّی، بر این نکته قرار میگیرد که شعر، حرام نیست و مباح است: «و لیس فی أباحه الشعر خلاف» (فتح الباری، ج۱۰/۵۳۹؛ سراج الوهاج فی شرح المنهاج،۱/۶۰۴؛ مغنی ابنقدامه، ج۱۲/۴۴). امّا آیا با وجودِ ارتفاعِ موضوعِ حرمت از شعر و اباحه آن، بحث کراهیّت آن هم مرتفع میشود یا هم چنان شعر، مکروه است؛ خاصه آن که در نصّ صریح قرآن و سیره پیامبر نیز چنانکه پیشتر گفته شد، شعر با کراهتِ تام نام برده یا با آن برخورد شده بود.
محمدرضا تقی دخت رهقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست