چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

داستان های کوچک برای خواننده های بزرگ


داستان های کوچک برای خواننده های بزرگ

نویسنده های بزرگ دنیا از کجا شروع کردند

شاید من این‌طور فکر می‌کنم، نظر شما را نمی‌دانم. اما انگار دوباره جامعه کتابخوان ما روی خوشی به ادبیات روز نشان داده. وقتی به کتاب فروشی‌ها می‌رویم قفسه‌های‌شان پر است از رمان‌ها و مجموعه داستان‌های تازه از نویسنده‌های ایرانی که اکثرا هم به چاپ دوم، سوم رسیده‌اند. این از یک نگاه خیلی خوب است، از این نگاه که آدم احساس می‌کند نبض ادبیات انگار دارد می‌زند، اما از طرفی چنگی به دل نمی‌زند، از این طرف که قطر اکثر این آثار تازه چاپ شده خیلی کم است. انگار این نویسنده‌ها نای نوشتن رمان‌های بزرگ را ندارند!

● روی تختت بنشین و رمانت را بنویس!

شاید باورتان نشود یک موقعی تفریح آدم‌ها به‌جای این‌که به سینما بروند یا دور هم بنشینند و سریال نگاه کنند، خواندن بود. رمان خواندن آن هم از این مدل که کسی شروع به خواندن می‌کرد و بقیه اقوام یا اعضای خانواده دورش می‌نشستند و به داستان گوش می‌دادند. البته ظاهرا نسل این آدم‌ها سال‌هاست که از بین رفته. آدم‌هایی که کتابخانه‌های‌شان تا سقف پر بوده و قفسه‌های کتابخانه‌های‌شان از سنگینی وزن کتاب‌ها خم شده بوده است. این به قول ما جوان‌ها کرم کتاب بودن، نویسنده‌های عجیب و غریبی را هم پرورش داد.

غیر ممکن است نویسنده بزرگ قرن ۱۸ یا ۱۹ را پیدا کنید که رمان چند جلدی نداشته باشد. چون در غیر این صورت کسی او را به عنوان نویسنده تحویل نمی‌گرفت نه خواننده‌ها، نه روزنامه‌ها و نه نشریات ادبی. از دل این رمان‌های قطور شاهکارهای داستایوسکی و فلوبر و استاندل و تولستوی و شولوخوف و الکساندر دوما... بیرون آمد. البته این‌هایی که گفتیم بزرگان آن دوران بودند وگرنه تا دلتان بخواهد نویسنده معمولی وجود داشته، نویسنده‌هایی که رمان‌های‌شان مانند سریال‌های آبکی فقط به درد وقت گذرانی‌های شب می‌خورد. اما از همه مهم‌تر این بود که هیچ نویسنده‌ای با دو تا داستان کوتاه شهرت جهانی پیدا نمی‌کرد و هر نویسنده، هرکدام از رمان‌های قطورش را در طی حداقل ۳ یا ۴ سال از زندگی‌اش می‌نوشت.

البته گاهی هم بعضی از نویسنده‌های بزرگ سنت صفحه‌ای‌نویسی را پی می‌گرفتند. مثلا داستایوسکی همه شاهکارهایش را این جوری نوشت. یعنی چون صفحه‌ای پول می‌گرفت اولا که با سرعت عجیب و غریبی در موقعیت‌های عجیب و غریب می‌نوشت و ثانیا هرجایی می‌دید که پولش کافی است و زندگی‌اش دارد خوش می‌گذرد سریع نقطه می‌گذاشت و ادامه نمی‌داد!

ولی همان زمان‌ها هم بودند جوان‌هایی که علاقه به نوشتن رمان داشتند، مثلا روزی یکی از جوان‌های خوش‌تیپ و پولدار فرانسوی که بیماری سل هم داشت، به هر دری می‌زد که رمان‌نویس شود، سر و کله زدن با ناشرهای فرانسوی آن دوران کم‌کم داشت دیوانه‌اش می‌کرد تا این‌که از یکی از دوستان داستان نویس‌اش شنید که اگر می‌خواهد نویسنده باشد باید بنشیند و یک رمان قطور چند جلدی بنوسید تا تمام فرانسه او را بشناسند و در محافل نامش را بیاورند و ناشرها تحویلش بگیرند، او هم همین کار را کرد. کاغذ و قلم رابه اتاق خوابش برد و روی تخت خوابش نشست و شروع به نوشتن رمانش کرد. نوشتن این رمان بیشتر از ۱۰ سال از زندگی‌اش را گرفت و این شاهکار ۷ جلدی تبدیل شد به یکی از بزرگ‌ترین آثار ادبی جهان. تمام این رمان در همان اتاق نویسنده جوان شکل گرفت و نوشته شد. شاید بتوانید حدس بزنید این جوان کیست. خالق رمان «در جستجوی زمان از دست رفته»، همان مارسل پرست معروف است.

● سنت زیاد نویسی

اما این‌طور فکر نکنید که این سنت زیاد‌نویسی و بزرگ‌نویسی و قطورنویسی دیگر دورانش مانند دوران درشکه سواری و چراغ‌های گازی به سر رسیده. اتفاقا همچنان آن سوی آب‌ها فرنگی‌ها همین راه را طی می‌کنند.

نه به آن شوری قرن ۱۸ و ۱۹ ولی هنوز شاهکارهایی که می‌نویسند کتاب‌های حجیمی است. مثلا گونترگراس که خیلی از کتاب‌هایش به فارسی ترجمه شده جزو همین نویسنده‌هاست. واقعا اگر همه نوشته‌های این نویسنده را یک طرف بگذارید و طبل حلبی ۷۰۰ صفحه‌ای را طرف دیگر باز هم بی‌شک طبل حلبی شاهکار این نویسنده زنده آلمانی است. یا این نویسنده‌های آمریکای لاتین (یوسا و مارکز) که علاوه بر پرکار بودن و زیاد نوشتن، انگار اصلا دستشان به رمان‌های کم قطر نمی‌رود و جالب است که بدانید چاپ آثارشان هم میلیونی است. از نویسنده‌های ایتالیایی که بگذارید چیزی نگوییم چون نویسنده‌های ایتالیایی دقیقا مانند ما ایرانی‌ها آدم‌های خوش صحبتی هستند، به همین خاطر که خوش صحبت هستند به ندرت کار کم قطر بین آثارشان پیدا می‌کنید. از ایتالو کالینو و ایتالو اسوا بگیرید تا ناتالیاگینزبرگ و گرتزادلدا و پیرو کیارا، دینو بوتزاتی...

و اما سنت رمان‌نویسی در آمریکا. سنت رمان‌نویسی در آمریکا خیلی عجیب و غریب است. اول این‌که آن‌جا معروف شدن به عنوان یک نویسنده به همان سختی بازیگر شدن در هالیوود است. ناشرها به سختی با نویسنده‌های گمنام کار می‌کنند و کلا آمریکا آن‌قدر نویسنده دارد که برای ناشرها توجیه اقتصادی ندارد روی جوان‌ترها کار بکنند مگر دیگر این نویسنده جوان ما چه پدیده‌ای باشد. اگر دوست دارید بیشتر درباره بدبختی‌های نویسنده شدن در آمریکا بدانید بهتر است کتاب «دست به دهان» پل آستر را بخوانید تا ببینید آستر چه هفت خوانی را پشت سر گذاشته تا به این‌جا رسیده. ولی در همین آمریکا هم نویسنده‌ها را با قطر و تعداد آثارشان می‌شناسند، فرقی نمی‌کند چند سال داشته باشید اگر تنها یکی دو تا کتاب بیرون داده باشید به عنوان نویسنده نیمه حرفه‌ای مطرح می‌شوید. آن‌جا نویسندگی یک شغل تمام وقت است. به همین خاطر نویسنده‌ها می‌نویسند، از آن‌چه که شما فکرش را هم بکنید بیشتر می‌نویسند، تا اسم‌شان در تاریخ ثبت شود.

نویسنده: حمیدرضا کیا