پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
روایت فیلم و معنای روایت
● دیدگاههای دیوید بُردوِل درباره تفسیر روشنگر
تفسیر صریح یا «روشنگر» آثار هنری، از زمان شکوفایی نقد نو، به گونهای قابل ملاحظه افول کرده است. برداشتها و تصورات گوناگون از تفسیر روشنگر، آماج حملات کارساز بسیاری قرار گرفته است. مقاله سوزان سانتاگ با عنوان علیه تفسیر (۱۹۶۴)، یکی از نخستین موارد برجسته این برخوردهای شکاکانه به شمار میرود که جستارهای فراوان دیگری در پی داشته است.
به گمان من، هرچند برخوردهای شکاکانه با تفسیر روشنگر علل گوناگون دارد، با گذشت زمان، به دیدگاه غالب بدل شده است. استدلالهای نظری سانتاگ و شکاکانی چون او، عدهای را متقاعد کرده است. عدهای دیگر را این حس گنگتر آزار میدهد که هیچ ایده شفاف و منسجمی این تفسیر را هدایت نمیکند و بدینترتیب، قضاوت درباره جایگاه روشنگرانه آن، امری دشوار یا محال است. گروه سومی نیز بر این عقیدهاند که هنوز میتوان به کارهای ارزشمندتری در زمینه بررسیهای سینمایی و ادبی دست زد.
دیوید بردول در کتاب خود به نام معناآفرینی به این سنت شکاکانه پیوسته و در مطالعاتش درباره فیلم، توجهی ویژه به امر تفسیر مبذول کرده است.۱ مطالعه کتاب وی اجتناب از این نتیجهگیری را دشوار میسازد که مبارزه همهجانبه بردول با استیلای تفسیر فیلم، امری بجا بوده است. او در مباحث خویش، نگاهی به گذشته تفسیر میافکند و تصویری آشنا و روی هم رفته ملالآور به دست میدهد. بسیاری از موارد تفسیر که او به توصیفشان میپردازد، غیر روشنگر، غیر بدیع و سستبنیان مینماید. به یقین حق با وی است که میاندیشد مباحث سنجیده در باب ماهیت و کارکرد تفسیر فیلم، کمیاب ــ اگر نه نایاب است. بخشها و دوایر مختلف «شرکت تفسیر» به تولید تفسیرهای گوناگون ادامه داده است. این بخشها و دوایر، به طور عمده، مجالی به تردید درباره شیوههای تحلیلی خود نمیدهد و ــ معمولاً با قدری تحقیر ــ شیوههای جایگزین و رهیافتهای متعارض را از نظر دور میدارد. وضعیت فکری موجود، در خوشبینانهترین حالت، ناسالم است و در بدبینانهترین حالت شاید بهتر آن باشد که تفسیر روشنگر از صفحه روزگار محو شود.
اما روشن نیست بردول درصدد به دست آوردن چه نتایجی از شرح تاریخی و نظری تفسیر است. بخش عمده بحث، این احساس را به خواننده القا میکند که به اعتقاد نویسنده، اشکالی بسیار اساسی در شالوده تفسیر وجود دارد ولی حتی صریحترین عبارات نتیجهگیری او چندان هم تند و جدّی نیست. به واقع، وی آشکارا به این نتیجه میرسد که باید با دقت، وضوح و احساس مسئولیت بیشتری دست به تفسیر زد و نیز توصیه میکند که بررسی فیلم باید کارهای ارزشمند عظیم دیگر را نیز به عهده بگیرد.۲ مخالفت با این توصیه و توصیههای مشابه، امری دشوار است.
به هر تقدیر، به گمان من، معناآفرینی، آکنده است از حس ژرف شک نسبت به انسجام یا دستکم مثمر ثمر بودن تفسیر روشنگر. موجبات چنین شکاکیتی را میتوان به سهولت از کتاب استنتاج کرد، صرفنظر از این که نویسنده قصد القای چنین منظوری را داشته است یا نه. برای مثال، بردول، به امید روشن ساختن هدف خود، به بیان ویژگیهای تفسیر روشنگر میپردازد. اما ــ همانگونه که اندکی بعد میبینیم ــ تفسیر روشنگر، کوششی مشکوک و شاید نومیدکننده پنداشته میشود. ولی به نظر من، اشکال در بیان و تعبیر نویسنده است. از این رو، به ارائه شرحی میپردازم که چشماندازی بسیار بهتر ترسیم میکند.
بـا توصیف بردول از تفسیر روشنگر آغاز میکنم. این امر، بخشی از طبقهبندی بزرگتر او از شیـوههای مخـتلـف تـفسیـر تشکیـل میدهـد. وی بـه نیـکی آگـاه است کـه تقـریـباً تـمـام جنبههای درک مـا از فیلـم را میتـوان حاصل نوعـی «تفسیر» تلقی کـرد. از این رو، بردول میکـوشد به تبیین مسائـل هرمنوتیک کـه در معناآفرینی دربـاره آنـهـا کـنـدوکـاو میکـند بپـردازد. وی همچنین ایـن امور را از مسائـل دیگری که موضـوع بحـث او نیست متمایز میسازد. به همین منظور، نویسنده دست به تقسیمبندی گستردهای میزند که در یک سوی آن ادراک (comprehension) و در سوی دیگر، تفسیر (interpretation) قرار دارد. واضح است که کاربرد این دو اصطلاح، تا حد زیادی قراردادی است.
در فیـلم روایی، معـانی «ارجاعـی» و «صریح»، هدفهـای «ادراک» است. معنای ارجاعی فیلـم از چیزها، اشخـاص، وقایـع و کنشهـای دنیای داستانی فیـلـم، تشکیـل میشود که به واسطـه روابـط مکـانی و زمانی و علّی تصویـر شده، در داستـانی قابـل فهـم (حـکایـت) قـرار میگیرد. هنگامی که تماشاگران از انواع اطلاعات منظمشدهای که روایت فیلم ارائه میکند، به قضاوت درباره آنچه از حیث داستان فیلم درست است مینشینند، معنای فیلم را «درک» میکنند. معمولاً انتظار میرود که این قضاوتها ــ به مدد انسجام دراماتیک کافی بسط روایت داستانی را به تصویر بکشد.
فراتر از این، زمانی که تماشاگران، نتیجه اخلاقی، پیام یا مضمونی انتزاعی را که «به صراحت» در فیلم مطرح شده درمییابند، درکشان از درونمایه فیلم به معنای درک «معنای صریح» فیلم است. بردول، به طور گذرا، اشاره میکند که معانی ارجاعی و صریح، متفقاً، معادل معنای لفظی در ادبیات است. راهبرد وی، در معناآفرینی، کنار نهادن معانیای از این دست و نیز ادراک است تا به موضوع بغرنجتر نفس تفسیر بپردازد.
هنگامی که منتقدان یا تماشاگران، توجه خود را معطوف به آن دسته از معانی فیلم که ورای معنای «لفظی» قرار دارد میکنند، تفسیر به شکل موردنظر بردول رخ میدهد. در اینجا او بار دیگر، دو حوزه مرتبط را از یکدیگر تفکیک میکند: هدف «تفسیر روشنگر»، «معنای تلویحی» است حال آن که تفسیرهای تشخیصی به «معانی نشانهای» فیلم میپردازد. از آنجا که، در این فصل، تنها به نظریات بردول در زمینه تفسیر روشنگر میپردازم، توضیحات وی را درباره معانی نشانهای (symptomatic meanings) ، نادیده میگیرم. هرچند به رغم محدود ساختن موضوع درمییابیم که حتی ادعاهای او در باب ماهیت تفسیر روشنگر و هدف فرضی آن یعنی معنای تلویحی، با مسائل فراوان روبهروست.
فرد درککننده میتواند به خلق معانی نمادین یا تلویحی دست یازد. اکنون دیگر فیلم به طور غیرمستقیم سخن میگوید. برای مثال، میتوان فرض کرد معنای ارجاعی فیلم روانی شامل حکایت (fabula) و دایجسیس (diegesis) آن است (سفر ماریون کرین از فینیکس به فرویل و آنچه آنجا رخ میدهـد). غلبه جنـون بر عقل را نیـز میتوان معنـای صریح پنداشت. پس میتوان گفت معنای تلویحی روانی این است که عقل و جنون را نمیتوان به راحتی از یکدیگر تمیز داد. معمولاً واحدهای معنای تلویحی «مضمون» نام دارد. هرچند به آنها به «مسأله»، «موضوع» یا «قضیه» نیز اطلاق میشود.
(معناآفرینی ، ص ۸-۹)
اما این پاراگراف، دستکم به همان میزان که به پرسشهایی پاسخ میگوید، پرسشهایی را نیز پیش رو مینهد. نخست آنکه نویسنده میگوید معانی تلویحی آن دسته از معانی است که فیلمهایی خاص تنها به «طور غیرمستقیم» آنها را مطرح میکند و بنابراین، به تصور من، معانی مذکور، پنهان یا نهانی است. دیگر اینکه این معانی از ماهیتی مضمونی یا نمادین برخوردار یا به مسائل و موضوعات کلی مربوط است. این هر دو نظر به شدّت نیازمند شرح و تفصیل است.
این ایده که فیلم، به طور غیرمستقیم، «معانی تلویحی» را بیان میکند، به طور مبسوط، در آغاز فصل سوم کتاب بردول توضیح داده شده است:
روزی از روزهای تابستان، پدری که در ویلای خود ایستاده است، محوطه چمن را نگاه میکند و به پسر نوجوانش میگوید: «چمن به قدری بلند شده که اگر گربهای در آن راه برود، نمیشود دید.» پسر این حرف را چنین تعبیر میکند: «چمن را کوتاه کن.» این معنای تلویحی است. به همین ترتیب، مفسر فیلم میتواند معنای ارجاعی یا صریح را تنها به منزله نقطه عزیمتی برای استنتاجهایی درباره معانی تلویحی تلقی کند. کار منتقد، عیان کردن چنین معانیای است. به عبارت دیگر، او معنای فیلم را روشن میسازد، همانسان که پسر میتواند به دوست خود رو کند و بگوید: «این یعنی پدرم از من میخواهد چمن را کوتاه کنم.»
(معناآفرینی ، ص ۴۲)
این توضیح، ما را قدری از نظر بردول ــ که پیشتر ذکر شد ــ دور میسازد. اما در عین حال، با توجه به هدفهای بزرگتر مبحثی که به آن میپردازد، ما را در جهتی شگفتآور هدایت میکند. در مثال فوق او به تمایز متداول بین معنای لفظی واژگان که گوینده در موقعیتی بهخصوص به کار میبرد و منظور گوینده از ادای واژگان مذکور، تمسک میجوید. مورد دوم همان چیزی است که گوینده میخواهد یا قصد دارد به واسطه ادای واژگان، در زمینه محاورهای مربوط، منتقل، اشاره یا القا کند. قیاس طرحشده به تعبیر دقیق اشاره به این نکته است که معنای تلویحی قطعهای از فیلم، «درونمایهای» است که فیلمساز یا فیلمسازان، قصد انتقال، القا یا اشاره به آن را داشتهاند. آنها این کار را با پدید آوردن این قطعه که از پیش معانی ارجاعی و صریح ویژهای داشته، عملی میکنند.
بدینترتیب، چنین شرحی مدافعان تفسیر روشنگر را، آشکارا، در بند گونهای بسیار نیرومند و ناموجه از نیّتمندیِ تفسیری میکند که طبق آن هر جنبه از معانی اثر، کارکردی است که خالق اثر قصد انتقالش را داشته است. با وجود این، به لحاظ تاریخی، بسیاری از کسانی که دست به تفسیر روشنگر میزنند (شاید اکثر آنها) ــ خواه به صورت نظری، خواه به صورت عملی ــ هرگونه نیّتمندی با این پایه و مایه را نفی کردهاند. از این گذشته، بردول خود، تلویحاً، این معنا را تأیید میکند زیرا ــ در حین این بحث ــ میکوشد تأملات خویش را در باب تفسیر روشنگر، بر هدفی بسیار بزرگتر متمرکز سازد. اما محدود کردن این هدف کاری سهل نیست.
برخی از سخنان او بر این ایده دلالت میکند که فیلم، خود (یا شاید شخصیتی به خصوص در روایت فیلم) تلویحاً به افاده معنا میپردازد یعنی درونمایه را به طور غیرمستقیم انتقال میدهد یا به آن اشاره میکند. تفسیر روشنگر نیز درصدد استناد به همین درونمایه «تلویحی» است. با این حال، آزادی عمل حاصل از این ایده ــ هرچه باشد به طور عمده از طریق ابهام آن به دست میآید.
به هر تقدیر، اساساً این راویان هستند که به طور تلویحی، با کلام خود به افاده معنا میپردازند و معلوم نیست آیا اصلاً فیلم هم میتواند به طور تلویحی به چیزی اشاره کند مگر این که فردی مسئول در پس آن، قصد القای معنا داشته باشد. با این فرض که ایده «آنچه را فیلم بدان اشاره میکند» نمیتوان به حساب نیّتمندیِ تامّ و تمامی که شرح آن رفت، گذاشت. دو راه دیگر برای شرح این مفهوم وجود دارد.
نخست، میتوان بر گونهای نیّتمندی ضعیفتر تکیه کرد. بدینترتیب، اگر فرض کنیم (که بردول چنین فرضی نمیکند) فیلمهای داستانی روایی را راویان یا «خالقان تلویحی» یا هر دو پدید میآورند، میتوان چنین پنداشت که درونمایه تلویحی فیلم، هرگونه درونمایهای است که تماشاگران کارکُشته ــ در پرتو معانی ارجاعی و صریح فیلم از آن استنباط میکنند. نظر دوم، همخوانی بیشتری با دیدگاههای خود بردول دارد. در اینجا درباره ارزشهای دو نظر فوق قضاوت نمیکنم چرا که این هر دو به طرح مسائل بغرنج میپردازند. اما، به جد، بر این امر پافشاری میکنم که شرحی از معنای تلویحی فیلم برای معرفی قابل درک این مفهوم، بسیار ضروری است. از آنجا که ملموس و موجهسازی هر یک از این دو نظر نیازمند کار فراوان است، این مبحث را ناتمام میگذارم.
دومین مسأله ناشی از شرح بردول از تفسیر روشنگر چنین است: صرفنظر از این که فیلم یا بخشی از آن را که به طور تلویحی افاده معنا میکند چه بدانیم، آنچه بردول معنای ارجاعی میپندارد، به طور عمده، به جای این که آشکارا نشان داده یا بیان شود، به طور تلویحی منتقل میشود. او در روایت در فیلم داستانی تأکید میکند عمده آنچه ما به درستی بخشی از رخدادهای داستان فیلم میپنداریم، لزوماً از کنشها و وقایعی که «به طور مستقیم به نمایش درمیآید» استنتاج میشود. برای مثال، در فیلمی تنها به طور تلویحی به این اشاره میشود که قاتل، پس از قتل، به خانه رفت و لباسش را عوض کرد. بدینترتیب، در بهترین حالت، فیلم به بیان تلویحی یا ضمنی درونمایه مذکور به مثابه شرط لازم برای معانی تلویحی میپردازد. بنابراین برای تمایز معانی تلویحی از معانی ارجاعی تلویحی چه شرط دیگری لازم است؟
گمان نمیکنم بردول پاسخی قطعی به این پرسش داده باشد بلکه تنها به مقایسه معانی «صریح» و «ضمنی» و ارائه مثالهایی برای روشن ساختن نکاتی که در ذهن دارد میپردازد. چنان که مشاهده کردیم، معنای صریح ــ هنگامی که روایت فیلم، درونمایه آن را به طور مستقیم به نمایش درمیآورد ــ با مضامین، پیامهای کلی و دیدگاههایی درباره «مسائل» و «موضوعات» فیلم سروکار دارد. از این رو، چنین مینماید که معنای تلویحی، «گزارهای» کاملاً کلی و انتزاعی است که «تلویحی» محسوبشدنش به این سبب است که فیلم، به طور تلویحی آن را بیان میکند. باید توجه داشت که در قطعهای از فیلم روانی که پیشتر ذکر شد، بردول عبارت «جنون را نمیتوان از عقل تمیز داد» را مثالی (به یقین فرضی) از معنای تلویحی این فیلم میپندارد.
بنابراین، اگر منظور بردول را درست فهمیده باشم، معنای تلویحی، محصول درونمایه روایی استعلایی است که فیلم تنها به طور غیرمستقیم به انتقال آن میپردازد.
با وجود این، مفهوم تفسیر روشنگر، به شدت مورد اعتراض قرار گرفته، هرچند موضوعات مربوط به آن، موضوعاتی ظریف است که توصیف قاطع و بیپردهشان دشوار مینماید. یکی از سنتهای مهم تفسیر روشنگر، نفی ویژگی مهمی است که بردول درباره آن توضیح میدهد. در این سنت، اصرار منتقدان و نظریهپردازان بر این است که کار آثار هنری، روی هم رفته، انتقال مستقیم یا غیرمستقیم مضامین کلی، نکات اخلاقی یا پیام نیست.
در نتیجه، وظیفه تفسیر نیز توضیح و تبیین این امور نیست. به گمان من، این به اصطلاح «بدعت تفسیر»، دیدگاهی است که مطابق آن هدف تفسیر روشنگر، بیانی کاملاً شفاف از اشارههای هر اثر به موضوعات یا مسائل کلی گوناگون است. این امر، به این سبب بدعتآمیز تلقی شده که تصویری نادرست از اهداف و دستاوردهای تحلیل انتقادی به دست میدهد. شاید شفافترین و کارآمدترین بیان این دیدگاه را در زمینه فیلم ویکتور پرکینز در کتاب خود به نام فیلم به عنوان فیلم به ویژه در فصل «چگونه همان چه است» ــ ارائه میدهد.
برای مثال، او میگوید «درک و قضاوت ما درباره فیلم، عمدتاً مبتنی است بر تلاش برای درک ماهیت کیفیت روابط آفریدهشده و ارزیابی آنها.»۸ در اینجا «روابط آفریدهشد»، دستکم روابط دراماتیک و روابط معرفتی (epistemic) روایت و نیز روابط صوری و لحنی سبک (به عبارتی روابط «درونی» فیلم) را در بر دارد. در اثر پرکینز، وظیفه درک چنین روابطی در تقابل شدید با کوشش شکآلود کشف مجموعهای از «پیامهایی» است که فیلم به طور صریح یا تلویحی مطرح میکند.
در اینجا نیز سعی نمیکنم به تمام موضوعات عمده گوناگون و گاه مبهمی که در این خصوص مطرح میشود بپردازم ولی امیدوارم بتوانم پارهای از مسائل را با طرح نظریاتم درباره تفسیر روشنگر از دید بردول روشن کنم. سپس به بررسی روششناختی این مسائل میپردازم. به ویژه معتقدم در نظر گرفتن شیوهها و نتایج تفسیر روشنگر، به گونهای متمایز از تلاش برای درک نظاممند و مبسوط داستانها و حکایتهای فیلمهای داستانی، اشتباه است. بردول ــ و بسیاری پیش از او ــ با نگاه به «معانی» در بافتار زبان به مثابه الگوهایی برای معانیای که تفسیر روشنگر درصدد توضیح آنهاست، راه خطا پیمودهاند.۹ من این تأکید بر معانی زبان و کنش کلامی (speech act) را تصحیح میکنم؛ شقّ جایگزینی که تفکیکناپذیر بودن معانی تلویحی فیلم را از شبکه روابطی که طرح اولیه آن را پدید میآورد، توضیح میدهد.
برای پرهیز از این خطر که برهانها و استدلالهایی که مطرح میکنم بیش از حد از شرایط و محدودیتهای عملی نقد دور باشد، تفسیری نسبتاً پیچیده از فیلم مشهور بزرگتر از زندگی ساخته نیکلاس ری (۱۹۶۵) ارائه میکنم. این تحلیل، مرجعی نسبتاً ویژه به ما ارائه میکند و کاربرد خاص آن در تفسیر مجمل فیلم مذکور، خصلت انتزاعی دیدگاه نظریام را تعدیل میکند.
در ابتدا توجه خود را معطوف به صحنهای اسرارآمیز در اواخر فیلم میکنم. اما بهتر است نمایی وسیعتر از روایت فیلم در پیش رو داشته باشیم.
اد اوری (Ed Avery)، جیمز میسن آموزگار دبستان و کسی است که مقتضیات و محدودیتهای زندگی حرفهای و خانوادگیاش او را به شدت تحت فشار قرار داده است. از این گذشته، او دچار حملههای متناوب دردی کُشنده میشود. در ابتدا، ماهیت این حملهها بر وی و تماشاگران روشن نیست ولی با گذشت بخش عمدهای از فیلم، پزشکانش تشخیص میدهند که این حملات نتیجه بیماری عروقی مهلکی است.
این پزشکان، برای تسکین درد و فراتر از آن، برای نجات زندگی اوری، مقدار (dose) بالایی از کورتیزون برای او تجویز میکنند؛ دارویی که در آن هنگام «معجزه»ی جدید به شمار میآمد. اما کورتیزون عوارض جانبی روانی نامطلوبی بر وی میگذارد: اوری، به گونهای فزاینده، دچار جنون و توهّمات برتری فکری و اخلاقی میشود. اینجاست که عنوان فیلم یعنی بزرگتر از زندگی معنا مییابد. او، به گونهای غریب، خود را همتای معنوی پزشکانش میپندارد و گمان میکند میتواند بیماریها و ناهنجاریهای اجتماعی و روانی گریبانگیر خود و امثال خود را تشخیص دهد.
وی، همچنین، بیش از پیش متقاعد میشود که میتواند درمانهای ضروری را تجویز کند. به عبارت دیگر، او در زمینه بزرگترِ اجتماع دست به همان کاری میزند که پزشکان برایش کردهاند. در صحنه غریب زیر، این اندیشههای بیمارگونه به اوج میرسد. پسر اوری به روشهای اخلاقی و تربیتی توانفرسا و تحمیلی پدر گردن نمینهد. اوری نیز اعتقاد راسخ دارد که خداوند به او فرموده است همانگونه که به حضرت ابراهیم فرمود که باید پسرش را قربانی کند. این همان صحنهای است که میخواهم درباره آن به کندوکاو بپردازم.
اوری به قصد کشتن فرزند از پلکان بالا میرود و وارد اتاق میشود. اما هنگامی که به آنجا پا میگذارد، منظره پیش رو او را بر جا خشک میکند. تماشاگران وی را میبینند که در آستانه در باز اتاق خواب ایستاده است.
پسرش نیز در آن سوی صحنه و در فاصلهای نزدیکتر، کنار تختخواب زانو زده و از پدر رو گردانده است. پسر که توپ فوتبالی بیش از حد بادشده در دست دارد، به آهستگی و گویی بیاختیار، آن را با یک دست بالا میبرد و ــ بیآنکه اوری را نگاه کند ــ به سوی او پیش میآورد. بدینترتیب، پسر هنگام اجرای این حرکت، همچنان از پدر روگردانده ولی پس از آن به تدریج رومیگرداند تا با پدر رودررو شود و او را در سکوت و با نگاهی از تمرّد بسیار سرسختانه مینگرد.
(این لحظه رویارویی، از دیدگاه اوری به صورت نمایی با اندک اعوجاج نشان داده میشود.) اوری در واکنش به حرکت پسر بر جا خشک میشود؛ گویی به شدت درد میکشد. سپس بدن خود را به در اتاق خواب میفشارد. به علاوه، نور تند نارنجیرنگی، لحظهای بر بیناییاش پرده میافکند. هنگامی که پدر بینایی خود را بر اثر این فوران بصری گیجکننده از دست میدهد، پسر از فرصت استفاده میکند و از اتاق میگریزد. توپ فوتبال نیز تا مدتی کف اتاق به این سو و آن سو میرود.
میخواهم بر سردرگمکنندگی و آشفتگی این صحنه تأکید کنم. ادامه فیلم، هیچ توضیحی درباره حمله درد اوری نمیدهد. فیلم به سرعت به سوی پایان به ظاهر خوش خود پیش میرود. این حمله نهایی، اوری را تا یک قدمی مرگ میبرد ولی او در بیمارستان بهبود مییابد و کانون گرم خانوادگی دوباره تشکیل میشود. اما هیچ شرحی درباره حمله درد در اتاق پسر ارائه نمیشود. به ظاهر، این حمله شبیه حملههای پیشین است که اوری را روانه بیمارستان کرده بود.
اما اگر این حمله، عود همان عارضه قدیمی باشد، آنگاه تناقضی پیش میآید: اوری، در زمان وقوع این صحنه، مقدار زیادی کورتیزون مصرف کرده است و همین عود درد را ناممکن میسازد. البته میتوان همراه داستان پیش رفت و از این مسأله چشم پوشید ولی در این صورت، پیرنگ ــ که بدینگونه درک شده ــ آشکارا فاقد توضیحی روشن درباره این لحظه مهم خواهد بود.
با وجود این، با نگاه دوباره به فیلم، میتوان نکات و سرنخهای مهمی را کنار هم نهاد. نخستینبار نیست که در این فیلم، پرسشی درباره ماهیت و علل درد اوری مطرح میشود. در اوایل فیلم این نکته تا مدتی کاملاً مبهم میماند که آیا درد اوری ناشی از عوامل جسمانی است یا اینکه واکنشی است به فشارها و خفتهایی که در زندگی بر او رفته است.
بالطبع، با تماشای فیلم، تماشاگران ــ مانند اوری ــ تشخیص پزشکان را میپذیرند ولی به نظر من، شاید کارکرد این صحنه برانگیختن شک دوباره درباره علل واقعی درد اوری باشد. شاید، در پایان، یادآوری آگاه یا ناخودآگاه حقایق اساسی زندگی اوری و شرایط زندگیاش عامل اصلی دردی باشد که او بارها دچارش میشود.
در اینجا میخواهم بر دو نکته اساسی تأکید کنم. نخست آنکه مقادیر زیاد کورتیزون در بدن شخصیت فیلم، در زمان مذکور، باید عوامل جسمانی چنین حملههایی را مهار کند. دوم آنکه بسیار محتمل است که رویارویی اوری با صحنه پیش رویش، او را فلج میکند. در وهله اول، وی میبیند پسرش توپ فوتبالی را به طرفش میگیرد.
توپ فوتبال در صحنههای آغازین، گونهای اهمیت و معنای عمیق روانشناختی مییابد. پس از بستریشدن اوری در بیمارستان، این نکته محرز میشود که توپ فوتبال، نوعی جایزه رقّتانگیز و نشانه قهرمانبازیهای کماهمیت اوری در مسابقات فوتبال دبیرستان است. وقتی پدر و پسر متوجه توپ روی بخاری میشوند، اوری درمییابد، با گذشت سالیان، توپ غبارآلود و بادش خالی شده است. او به پسرش میگوید تلمبهای بیاورد. این دو، توپ را دوباره باد میکنند و این پیش از آن است که اوری برای درمان «معجزهآسا» راهی بیمارستان شود. روشن است که در این زمینه و زمینههای بعدی، توپ دوباره باد شده، بدیل گروتسک خود اوری است. او فردی است مچالهشده که مقدار زیادی کورتیزون او را به طور مصنوعی باد کرده است.۱۰
به گمان من، همین علت واکنش شدید بعدی او نسبت به توپی است که پسرش در دست دارد. به نظر او، توپ نمادی است مضحک از چیزی که او (به گونهای دوپهلو) به آن بدل شده است: بزرگتر از زندگی. این همان حقیقتی است که وی در اتاق نیمهتاریک پسرش درمییابد و مهمتر از آن این حقیقت را درمییابد که پسرش همان پسری که میخواست او را تربیت کند و زیر سلطه خود بگیرد وی را با تصویر خود رودررو کرده است؛ کاری که نفی کوبنده ادعای اقتدار منحصربهفرد و برتری اخلاقی اوست. هنگامی که اوری در آستانه در بر جا خشک میشود، چشمانداز وهمآلود پیشرویش متلاشی میگردد و فرو میریزد. درست است که در پایان فیلم، او و خانوادهاش، بار دیگر، زیر یک سقف گرد میآیند اما ــ در عین حال ــ این امر، گرهگشاییای مبهم مینماید. به هر تقدیر، شرایط تصویرشده در آغاز فیلم، دگرگون نشده و او با تمام نیازها، تحقیرها و فشارهای روانی سابق دست به گریبان است.
این جنبهها و ایدهها، به شیوههایی بغرنج، با دیگر جنبههای مهم روایت همخوانی دارد. هرچند اوری تشخیص پزشکان را به طور قطع میپذیرد، با قدری تحقیر نیز به این عده مینگرد، زیرا آنها به واقعیاتی که وی تصور میکند به وضوح میبیند اذعان ندارند؛ مسائلی از قبیل فضاحت زندگی معاصر و تأثیر زیانبار آن بر انسانها. او آموزگار و درمانگر این بیماریهای معنوی و باخبر از حقیقت است. اگر گمان من درست باشد که پزشکان اوری، شرحی بیش از حد سادهاندیشانه درباره بیماریاش به او ارائه کردهاند، در این صورت نظر وی نسبت به آنان تا حدی عادلانه است.
در فیلم اشارههای پُررنگی به چشم میخورد مبنی بر اینکه واکنش او نسبت به وضعیتش در خانه و مدرسه و درکش از وضعیت، رگهای از حقیقت در خود دارد؛ گرچه شاید این برداشت به اندازه تحلیلها و عقاید شخصیت فیلم دیوانهوار بنماید. با در نظر گرفتن جمیع جهات، روشن نیست چه قضاوت کلیای میتوان درباره این موضوعات کرد. پزشکان، همّ خود را به گونهای بسیار تنگنظرانه صرفاً معطوف به علل جسمانی میکنند حال آنکه اوری گرچه شاید، به طرق گوناگون، از درکی عمیقتر برخوردار باشد، به یقین دچار توهّم نیز هست. تحلیلی مبسوطتر میکوشد تا حد امکان این مطالب نسبتاً ظریف را نظم و نسق بدهد.
نوشته جورج ویلسن
ترجمه بابک مظلومی
این مقاله ترجمه فصلی است از :
Film Theory and Philosophy, Edited by Richard Allen and Murray Smith, Oxford, ۲۰۰۰.
یادداشتها :
۱. دیوید بردول، معناآفرینی (کیمبریج، ماساچوست: انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۸۹). دستیابی به شرحی روشنتر از پارهای از موضوعات مهم ــ از طریق تمرکز بر مباحث تأثیرگذار بردول ــ امکانپذیر شده است. اما معتقدم اکثر انتقادهای من ــ با دستکم همان حدّت و شدّت ــ به آرای بسیاری دیگر از کسانی که درباره ماهیت نقد روشنگر قلمفرسایی کردهاند وارد است. بنابراین، من مواضع بردول را نمونهای از هدفی وسیعتر میپندارم. اختلافنظرهای من با بردول درباب تفسیر نیز نباید موافقتمان را در بسیاری از مسائل دیگر تحتالشعاع قرار دهد.
۲. ر.ک. به نتیجهگیریهای فشرده او در فصل پایانی معناآفرینی.
۳. تکامل طبقهبندی بردول از معنا در سینما در فصول یکم تا چهارم معناآفرینی ارائه شده است.
۴. برای دفاع از مفهوم «موءلف ضمنی» در سینما ر. ک. ایماژ و ذهن: فیلم، فلسفه و علم شناخت، نوشته گریگوریکیوری (Gregory Currie) (کیمبریج: انتشارات دانشگاه کیمبریج، ۱۹۵۵)، ص ۲۴۳-۸۰. به اعتقاد کیوری «نیّات» موءلف ضمنی، درستی یا نادرستی بسیاری از انواع تفسیرهای فیلم را سبب میشود.
۵. روایت در فیلم داستانی (مدیسن: انتشارات دانشگاه ویسکانسین، ۱۹۸۵)، ص ۳۳-۴۰.
۶ . همانطور که هر فرد آشنا با نظریههای فلسفی ادراک میپندارد، مشکلات عظیمی درخصوص آنچه در فیلم «به طور مستقیم بازنمایی» میشود یا نمیشود (یعنی درباره آنچه «به صورت شناختی» ارائه میشود یا نمیشود) وجود دارد. در مبحث فعلی، من این مسائل را به طور کلی نادیده میانگارم و وانمود میکنم ــ که برحسب مورد ــ میتوانیم قضاوتهایی درباره این تمایز به عمل آوریم. اما در مباحث نظری و تأویلی گوناگون، فقدان شفافیت درباره این موضوع میتواند حائز اهمیت بسیار باشد.
۷. البته، منبع کلاسیک این عبارت و نیز موضعی روششناختی به همین نام، مقاله کلینت بروکس تحت عنوان «بدعت تفسیر» است. این مقاله بخشی از کتاب جام خوشپرداخت (نیویورک: هارکورت بریس جوانوویچ، ۱۹۷۴)، ص ۱۹۲-۲۱۴ است.
۸. فیلم به عنوان فیلم نوشته ویکتور پرکینز (نیویورک: انتشارات دکاپو، ۱۹۹۳)، ص ۱۱۶-۱۳۳. به اعتقاد من، مقاله حاضر را میتوان شرح و بسط پارهای از مضامین مهم کتاب تأثیرگذار پرکینز تلقی کرد.
۹. درباره این موضوع، بریس گوت (Berys Gaut) از «پارادایم معنایی» (semantic paradigm) و مخاطرات آن سخن میگوید. ر. ک. مقاله وی با عنوان «نظریههای گوناگون درباب تفسیر هنر»، مجله زیباییشناسی و نقد هنر، ۵۱ : ۴ (۱۹۹۳)، ۵۹۷-۶۰۹ . در شماره هشتم این مجله، او بر تأثیرپذیری مباحثاتش با ریچارد موران Muran) (Richard صحّه مینهد. از قرار، موران از «پارادایم زبانی» حرف زده بود. تعبیر موران را میپسندم زیرا استفاده از واژه «معنایی» بر این نکته دلالت میکند که نظریهپردازانی که روابط قراردادی واژگان، عبارات و جملات را با معنایشان ــ در زبانهای خود ــ پارادایم تلقی میکنند، راه خطا میپیمایند. گاه چنین است، ولی همانگونه که دیدیم، بردول به معنای سخنِ گوینده متوسل میشود.
۱۰. در قسمت دیگری از فیلم، اوری از توپ فوتبال برای تحقیر پسرش استفاده میکند. چنین مینماید که انگیزه او از این کار، تا حدی، تقویت حس برتری خود در وجود پسر است.
۱۱. اهمیت «خیالپردازیهای» ما در هنگام پرداختن به آثار هنری موضوع عمده این اثر کندال والتن Walton) (Kendal است: محاکات به مثابه خیالپردازی: درباره مبانی هنرهای بازنمودی (کیمبریج، ماساچوست: انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۰).
۱۲. اما آیا تحلیل من از بزرگتر از زندگی به گونهای ناموجه! شرح پیشنهادیام از حکایت فیلم را با مضامین کلی و گوناگون پیوند نمیزند و از این رهگذر، این واقعیت را که برداشت بردول از «معنای تلویحی» در این مورد مصداق دارد، تیره و تار نمیکند؟ برای مثال، آیا این بخشی از تفسیر من نیست که فیلم، به طور تلویحی، این نکته را بیان میکند که زندگی طبقه متوسط امریکا در دهه ۱۹۵۰، خفقانآور و داروی تجویزشده برای درک ماهیت مصائب ناشی از آن، ناکارآمد بود؟
این اعتراض اشتباه است. نخست آن که با توجه به پیچیدگی و ابهام بزرگتر از زندگی، این فیلم به ارائه پیامهای سادهای چون پیامهای فوق نمیپردازد. حتی تلاش برای تبیین شقوق پیچیدهتر و پذیرفتنیتر نیز به منزله محو کردن آنهاست. اگر کسی برای استخراج پیامهای کلی از فیلمهایی چون شمال به شمال غربی، قواعد بازی و مارکی او. بکوشد، دشواری کار از این هم آشکارتر میشود. دوم آنکه صرفنظر از اینکه به چه مضامین کلی یا انتزاعیای میتوان دست یافت، فیلم تا جایی این مضامین را توجیه میکند که فرد مجاز به تلقی موقعیتهای ملموس داستانی به منزله نمونهها، پارادایمها یا به گونهای نشانههای گستره کلی مواردی باشد که در دنیای واقعی رخ میدهد. اما، معمولاً، فیلم هیچ راهنمایی مستقیم یا غیرمستقیمی درباره این که اجزای روایتش کدامیک از این کارکردها را دارد ارائه نمیکند. از این رو، هیچ ایده روشنی وجود ندارد که براساس آن فیلمی به «بیان تلویحی» تعمیمهای رایج و پذیرفتهشده بپردازد. در نهایت، بنا به علل ذکر شده در متن، تفسیر ناقص من از بزرگتر از زندگی، شرحی از «معنای» فیلم و بدینترتیب، امری است اصالتاً تفسیرگرا. نکته اخلاقی یا پیامی که فیلم به تماشاگران گوناگون القا میکند، بر درک آنان از معنای روایت متکی است. وجود این پیامها برای کمک به درک تفسیر، نه ضروری است و نه وافی به مقصود.
۱۳. در این بحث، مسائل مربوط به معنا یا معانی روایت فیلم منظور نظر من بوده است. یکی از اهداف این بحث، نفی تـقسیمبنـدی دوگـانه بـردول یعنـی درک روایت فیلـم و تفسیر معنـای آن است. به هـر تقدیر، میدانم که میتوان و باید به مشاهداتی مشابه درباره کارکردهای گوناگون (و گاه نابهنجار) روایت فیلم و ویژگیهای سبکشناختی آن دست زد. توجه ویژه من به روایت نباید حمل بر بیاعتناییام به موضوعات دیگر شود. به واقع، در هر مورد بهخصوص، جداسازی موضوعات مربوط به یکی از این جنبهها از موضوعات دیگر، امری دشوار و تصنعی است. وانگهی، پرسشهای مربوط به «معنای فیلم»، اغلب به منظور ارائه شرحی تفسیری طرح میشود؛ شرحی که معنای جنبههای مختلف را ــ در نمای کلی روشنگر کنش و واکنش آنها ــ گرد یکدیگر میآورد.
۱۴. ر. ک. تماشای فیلم، فصل سوم.
۱۵. نیز ر. ک. بریس گوت، درک فیلم: نئوفرمالیسم و محدودههای آن، بررسیهای زبانشناختی نوین Studies) Language (Modern ، ۳۱ (۱۹۹۵)، ۲۳-۸ . گوت این نکته را نیز خاطرنشان میسازد که بردول به ماهیت هنجاری مسائل تفسیر توجه کافی نمیکند. درباره نقدهای او از بردول در این زمینه ر. ک. ص ۱۵-۱۶.
۱۶. به ویژه آیا در این کلاس متنی هست؟ مرجعیت جوامع تفسیری (کیمبریج، ماساچوست: انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۸۰).
۱۷. گرچه شاید این درست باشد که تفسیرهای روشنگر متعارضی درباره فیلمهای جالب مطرح است؛ تفسیرهایی که از لحاظ پذیرفتنیبودن و تأثیر کلی، پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر دارد. با توجه به فشردگی و پیچیدگی مصالح فیلم، معمولاً تبیین و ارائه برهان درباره حتی یکی از این تفسیرها به گونهای که در پرتو شواهد موجود در فیلم با شکست روبهرو نشود، امری بسیار دشوار است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست