جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت


کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

شعر حافظ پر است از واژگان کنایی به مناسبت روز بزرگ داشتش نیم نگاهی داریم به برخی از آن ها

با توجه به حرف‌های زیادی که درباره حافظ گفته‌اند او هنوز ناشناخته مانده است. شاعر را می‌توان با شعرهایش شناخت. علت بزرگی و ماندگاری‌اش را هم باید در شعرهایش جستجو کرد. شاید یکی از علت‌های ماندگاری ‌حافظ ارتباط قلبی مردم با شعرهایش باشد. غزلیات حافظ اگر چه از نظر ادبی و پایه علمی‌بسیار غنی و برجسته هستند اما براحتی توانسته‌اند در طول سالیان با مردم ارتباط برقرار کنند و مهمان خانه‌هایشان باشند. این همراهی بین شاعر و مردم در شعر حافظ ارتباطی دو طرفه است. از طرفی حافظ در غزل‌هایش کلمات مردم کوچه و بازار را با معجزه شعر تبدیل به حس‌های لطیف و کنایه‌های ظریف کرده است. و از طرف دیگر مردم سالیان دراز است که از واژگان شاعر به صورت کنایه و مثل در گفت‌وگوهای روزانه‌شان استفاده می‌کنند. در این شماره به مناسبت بزرگ‌داشت روز حافظ ‌به سراغ تعدادی از ‌این کنایه‌ها در شعر حافظ رفته‌ایم. تعدادی از این کنایه‌ها هنوز در بین مردم کوچه و بازار و کشورهای فارسی زبان استفاده می‌شوند.

آب رو

آبرو کنایه از شان، منزلت و اعتبار انسان است. همان‌طور که می‌دانید در فرهنگ عامیانه به کسی ‌که اعتبار و حیثیت خود را از دست بدهد، انسان بی‌آبرو می‌گویند. با هم نگاهی به استفاده استادانه حافظ از این کلمه در شعر بیندازیم.

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما

آب روی خوبی از چاه زنخدان شما

شکست بازار

کنایه از بی رونق شدن است.

یارم چو قدح به دست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

کنایه از آرزوی محال داشتن است

خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست

که زیر سلسله رفتن، طریق عیاریست

لب گزیدن

کنایه از حسرت و پشیمانی است.

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون

می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم

چهار تکبیر ‌زدن

کنایه از ترک همیشگی چیزی است.

من هماندم که وضو ساختم از چشمهء عشق

چار تکبیر زدم یک سره بر هرچه که هست

خام طمع یا طمع خام

کنایه از فریفته شدن و نرسیدن به آرزو است.

طمع خام بین که قصهء فاش

از رقیبان نهفتنم هوس است

آب حیات

کنایه از زندگی جاودانی است.

حافظ ار آب حیات ازلی می‌خواهی

منبعش خاک در خلوت درویشان است

دریا دل

کنایه از سخاوت و انسان دریادل، انسانی است ‌دست و دل باز و با سخاوت.

دگر کریم چو حاجی قوام دریا دل

که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد

از پا فتاده

کنایه از نهایت ناتوانیست.

از پا فتادیم چو آمد غم هجران

در درد بمردیم چو از دست دوا رفت

انگشت نما

کنایه از انسان سر شناس، اما گاهی انگشت‌نما بودن بار منفی نیز دارد. چنان که می‌گویند که خو را انگشت نمای مردم مساز.

ای که انگشت نمایی به کرم در همه شهر

وه که در کار غریبان عجبت اهمالیست

کوته نظر

کنایه از انسان پیش پابین و حسود است.

زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت

به نیم جو نمی‌ارزد

یا می‌گویند که به یک جو نمی‌ارزد. یا می‌گویند که به یک جو نمی‌خرم. کنایه از بی‌ارزش انگاشتن چیزی است.

قلندران حقیقت به نیم جو نخرند

قبای اطلس آن کس که از هنر خالیست

گره به باد زدن

کنایه از کار بی‌بنیاد است. کار بی‌نتیجه. آن گونه که می‌گویند آب در هاون کوبیدن.

گره به باد مزن گرچه بر مراد رود

که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت

آب خضر

کنایه از آب حیات، زند‌گی جاویدان

دهان شهد تو داده رواج آب خضر

لب ‌چو قند تو برد از نبات مصر رواج

بید لرزان

یا مانند بید لرزیدن، یا می‌گویند که چنان بیدی می‌لرزید. کنایه ازنهایت اضطراب، ترس و تشویش است.

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم

که دل به دست کمان ابروییست کافر کیش

دلشدگان

کنایه از دلباخته‌گان و عاشقان است

دلبر برفت و دلشد‌گان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

تنگ چشم

کنایه از ‌انسان حریص ممسک و حسود است.

به تنگ چشمی‌آن ترک لشکری نازم

که حمله بر من درویش یک قبا آورد

جان بر لب رسیده

کنایه از شدت درد و رنج است که کسی حس می‌کند که به خاطر ناراحتی و غم آن در آستانه ‌مرگ ‌است.

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

باز گردد یا بر آید چیست فرمان شما

نویسنده: اعظم عامل‌نیک