شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

تاج الملوک در هزار و یک شب


تاج الملوک در هزار و یک شب

حكایت تاج الملوك به عنوان حكایتی مستقل اما در ضمن حكایت ملك نعمان و فرزندان او در هزار و یك شب عبداللطیف طسوجی در هفتاد و اندی صفحه آمده و “ شهرزاد ” آن را در طی سی شب برای “ شهریار ” روایت كرده است

● نقد كهن الگویی حكایت تاج الملوك در “ هزار و یك شب ”

حكایت تاج الملوك به عنوان حكایتی مستقل اما در ضمن حكایت ملك نعمان و فرزندان او در هزار و یك شب عبداللطیف طسوجی در هفتاد و اندی صفحه آمده و “ شهرزاد ” آن را در طی سی شب برای “ شهریار ” روایت كرده است . آنچه در این حكایت بیش از هر چیز ، ذهنم را به خود مشغول می داشت ، نخست غَنای بن مایه های روان شناختی آن بود كه تنها ، بررسی آركی تایپی یونگ گره از آن می گشود و دو دیگر ، بازتاب مستقیم همین بن مایه ها از یك سو و حضور و تلفیق آشكار كسان این حكایت در بوف كور صادق هدایت از دیگر سو اما در ساختاری متفاوت بود كه به آن نیز خواهم پرداخت.

این حكایت از آن جا آغاز می شود كه تاج الملوك ، ملك زاده ی مدینهٔ الخضرای اصفهان ، در شكارگاه به بازرگان زاده ای “ عزیز ” نام برمی خورد و از كار وی درشگفت می شود و از او درمی خواهد كه متاع بازرگانی خویش به وی بنماید و از علت گریستن خود شمه ای بگوید . “ جوان چون این بشنید آهی بركشید و بنالیده گفت : ای ملك زاده ! مرا طرفه حدیثی و عجیب حكایتی با این پارچه و خداوند این و با این صورت ها هست . پس پارچه باز كرد . در آن پارچه ، صورت غزالی ـ كه با زر سرخش نگاشته بودند ـ پدید شد و در برابر او غزال دیگر بود كه با نقره اش نگاشته بودند و در گردن آن غزالان ، طوقی زرین مرصّع بدیدند . چون تاج الملوك آن نقش ها بدید و صنعت بدیع آ ن ها را مشاهده كرد . . . [ وی را ] به شنیدن حدیث آن جوان رغبت تمام افتاد . ” (۱)

“ عزیز ” حدیث دلدادگی خود را از آن جا باز می‌گوید كه قرار است در ظهر آدینه ای وی را به “ عزیزه ” نامی ـ كه دختر عموی اوست ـ كابین كنند . پدر اسباب عقد همه فراهم آورده و “ به جز نوشتن عقد نامه چیزی نمانده ” .

قضا را داماد پس از بیرون رفتن از حمام به جای آمدن به خانه به مهمی به كوچه ای می رود كه تا آن هنگام ندیده است . می خواهد خوی از چهره بزداید كه دستارچه ای سفید از پنجره ای بر دامن جبه ی وی فرو می افتد و چون سر ، بالا می گیرد ، چشمش بر خوبرویی می افتد كه “ آدمی به خوبی او ندیده ” است . خوبرو كه خداوند همان غزال بر پارچه بوده ، اشاراتی به وی می كند كه جوان درنمی یابد و چون شب هنگام به خانه بازمی گردد ، بساط عقد كنان را برچیده و دختر عمو را گریان و پدر را خشمگین و مغبون می‌یابد. عزیزه اشارات رمزآمیز خوبرو را بر پسر عموی بی وفا و بی حمیت فاش مــی كند و به جای آن كه او را به خاطر قصورش بنكوهد ، می كوشد مقدمات وصال وی را به رقیب عشقی خود فراهم آورد “ اگر من كسی بودم كه بیرون رفتن و آمدن می توانستم ، هر آینه به اندك زمان تو را با او به یك جا جمع آوردمی و راز شما پوشیده داشتمی . . . دل خوش دار و همت بلند كن و جامه بپوش و به سوی وعده گاه برو . پس دختر عمم برخاست و جامه بر من بپوشانید و با گلابم معطر ساخت . ” (ص۴۱۳)

چون پسر عموی شیفته سار به وعده گاه می شتابد ، آن “ لعبت پریزاد ” باز به زبان رمز و اشاره پیام می گزارد و تنها دختر عموی بافراست است كه زبان رمز آن محتاله می فهمد . محتاله كه خیال آزمون شیدای خود دارد ، دیدار به پنج روز دیگر وعده می دهد . دختر عمو ، همچنان تیمار پسر عموی بی غیرت خود می دارد “ هر شب از عشاق و دلدادگان افسانه همی گفت كه من شكیبا گشته خوابم ببرد و هر وقت بیدار می شدم ، او را می دیدم كه از برای من بیدار است و سرشك از دیده همی ریزد . . . آن گاه دختر عم برخاسته آب گرم كرد و تن مرا بشست و جامه بر من بپوشانید و گفت : به سوی پری پیكر روان شو كه خدا حاجتت روا كند و تو را به مقصود برساند . ” (ص۴۱۵)

محتاله كه می خواهد آتش عشق عزیز تیزتر كند ، خود از منظر نشان نمی دهد و شیدای خود را خشمگین به خانه بازمی گرداند و پسر عمو ناكام از برآوردن كام عتاب و خطاب همه با دختر عمو می دارد “ چون سخن او بشنیدم ، پایی بر سینه ی او زدم . از ایوان بیفتاد و در كنار ایوان میخی بود . پیشانی اش بر آن میخ آمده بشكست و خون از پیشانی اش روان شد . . . برخاسته كهنه بسوزانید و به زخم جبینش بگذاشت و با دستارچه اش فروبست . . . پس نزد من آمد و بر روی من تبسم كرد و نرم نرم بگفت : سر من به درد اندر بود ؛ اكنون از شكستن پیشانی ، جبینم سبك شد . پس مرا از كار خود آگاه كن كه امروز بر تو چه گذشت ؟ ” (ص۴۱۶)

تصور می‌رود همین اندازه اشاره به رخدادهای حكایت برای روان كاوی دختر عمو بسنده باشد. یونگ باور دارد كه ناخودآگاه دو بخش متمایز از هم دارد : نخست بخشی كه موقتاً فراموش شده و به پاس هنجارهای اخلاقی و تابوهای اجتماعی باید سركوب شود. امیال و كام‌های واخورده و ناپسند، در بخش ناخودآگاه فردی انباشته می شود. تا این جا فروید و یونگ دیدگاهی همانند دارند ؛ اما بخش مهم‌تر ناخودآگاه جنبه‌ای كلی، عمومی و جهانی دارد و به نیازهای روانی و حیاتی همه‌ی آدمیان پاسخ می‌دهد. به اعتبار زمانی همان گونه كه انسان، شكل تكامل یافته‌تر حیوانات و حیوانات، گونه‌ی تكامل یافته‌تر گیاهان پنداشته می‌شوند، هستی ناخودآگاه جمعی هم بر موجودیت خودآگاهی مقدم است.

افسانه‌ها، اساطیر، نمادها و باورهای جمعی و جهانی نوع انسان ، قطع نظر از نژاد و رنگ و درجه ی مدنیت در همین بخش های عمیق تر ناخودآگاه جمعی ریشه دارند . ناخودآگاه جمعی ، رابط میان گذشته های دور و اكنونِ آدمی است . به پندار یونگ ناخودآگاه جمعی ، مجموعه ی دانش ابتدایی انسان های نخستین و شناخت شهودی آنان از پدیده های طبیعت و گذشته از این یگانه شیوه ی درمان روان پریشی های آنان بوده است . پیشرفت دانش های بشری از سه سده پیش تا كنون با كوچك انگاری و غیر علمی پنداشتن اساطیر ، اندیشه های عرفانی و شهودی ، آنچه را مایه ی حفظ تعادل روانی و پیوند اكنون با گذشته بوده ، تباه ساخته است . با این همه ناخودآگاه جمعی هنوز هم در رؤیا ، حالات كشف و شهود و از رهگذر اساطیر ، پیام هایی به خودآگاه شخص ارسال می كند تا شاید وی این پیام ها را ـ كه سرشار از رمز و اشاره است ـ دریابد و در چاره گری روانی خود از آن ها بهره جوید .

ژ او به این زبان پر از راز و رمز “ كهن الگو ” یا Archetype می گوید “ آنچه ما به وجه اخص “ غریزه ” می نامیم ، كشش های فیزیولوژیك هستند و توسط حواس درك می شوند ؛ در عین حال در خیال بافی های ما ظاهر می شوند و غالباً خود را با صوَر سمبولیك فاش می سازند . این نمودها ، همان هایی هستند كه من كهن الگو می نامم . ” (۲)

آنتونیو مورنو از پیروان یونگ تأكید می كند كه ویژگی بنیادین این كهن الگوها همانندی آن ها در طول اعصار است “ الگوی جمعی رفتار خاص كهن الگوها‌، مستلزم گونه ای همشكلی و همگنی در طول اعصار است . . . به بیانی دیگر ، الگوهای دریافت و رفتار چه قدیم چه جدید ، ناگزیر می باید تشابهات و خصایص مشتركی ارائه دهند . ” (۳)

یونگ در كتاب چهار صورت مثالی خود یكی از این كهن الگوها را مادر مثالی ( Mother Archetype ) می‌داند و می‌گوید صفات منسوب به این كهن الگو می تواند مثبت یا منفی باشد‌. نمودها و مصداق های مثبت آن شوق و شفقت مادرانه ، قدرت جادویی زنانه ، فرزانگ ی و رفعت روحانی و هر آنچه می پروراند و مراقبت می كند و در وجه منفی خود ممكن است به هر چیز سرّی ، نهانی و تاریك اشاره كند ؛ مثلاً بر مغاك ، جهان مردگان ، بر آنچه می بلعد ، اغوا می كند و مسموم می كند . او می گوید “ مادر مثالی ” زیربنای “ عقده ی مادر ” را تشكیل می دهد و می تواند بر فرزند اعم از پسر و دختر تأثیر بگذارد و نمودهایی متفاوت داشته باشد .

یكی از این نمودها “ عقده ی منفی مادر ” است كه مصداق دقیق آن را در “ عزیزه ” یا دختر عمو می توان یافت . عزیزه نمونه ی آن گروه از زنانی است كه بیش از آن كه برای شوهر خود “ زنی خواستنی ” باشند ، رفتاری مادرانه دارند و نقش “ مادر ” را برای وی بازی می كنند . به گفته ی یونگ چنین زنی “ شریكی است ناخوش آیند و سختگیر و برای همسر خویش همه چیز هست جز همدمی رضایت بخش . ” (۴) او چنین زنی را به همســر لوط مانند مـی كند كه به جای این كه پیشِ روی خود ، همسرش ، را ببیند ، به پشت سر خود نگاه می كند و دیدن “ سدوم ” و “ عموره ” ـ را كه به فرمان خداوند در حال ویرانی است ـ بر دیدن پیش روی خود ترجیح می‌دهد و ناگزیر “ به ستونی از نمك مبدل ” می‌گردد . ” ( سِفر پیدایش : ۱۹ : ۲۶ )

به پندار یونگ‌، زنانی چون عزیزه در برابر طبیعت بشری خود طغیان كرده‌اند. عزیزه نمی‌كوشد دریابد چرا شوهر نسبت به زن محتاله این اندازه مشتاق و در راستای وی این همه بی احساس است . به جای آن كه بكوشد راز جاذبه‌های زنانه و “ زنانگی ” معشوقه‌ی كامجو را دریابد‌، شوهر را با دست خویش به سوی او می راند . آنچه در دختر عمو نیست ، میل شهوانی و “ رسم عاشق كشی و شیوه‌ی شهرآشوبی ” است .

پس به عوض آن كه سعی كند پسر عمو را “ بنده ی طلعت آن ” خود كند ، نقش مشاوری مهربان و مادری ایثارگر را برای وی بازی می كند . چنین زنی در چشم شوهر منزلتی ندارد ؛ ناگزیر پسر عمو به خود حق می‌دهد تا رهنمودهای درست و بجای دختر را توهین به خود تلقی كرده ، وی را مورد درشت گویی و درشت كاری قرار دهد. عزیزه برای این كه به فردیت و تمامیت خود برسد ، باید هم به هویت زنانه ی خویش دست یابد و هم به ادراك مردانه . او باید بیاموزد كه چگونه نیروهای بی شمار روانی خود را همزمان تقویت كرده ، به آن ها سمت و سو بدهد ؛ یعنی هم برای شوهر معشوقه باشد و هم تیمار او كند و اندوه او برد . جمع میان “ زنانگی ” زن و “ شریك زندگی ” شوهر شدن به گونه‌ای هوشیاری نیاز دارد كه بسیاری از زنان از آن بی بهره افتاده‌اند.

عزیز پس از چندین ناكامی و آسیب دوری شب هنگامی به خانه‌ی دوست بار می‌یابد و زن محتاله آنچه از جاذبه‌های زنانه دارد، بر او ارزانی می دارد “ آن شب تا بامداد دل را به نشاط و دیده را روشنی حاصل بود ” . آن گاه دست حادثه او را در پیج و خم زندگی به خانه‌ی خوبرویی دیگر می برد. این دختر قمر منظر توانگر، آنچه از خواسته دارد، به عزیز ارزانی میدارد ؛ با وی ازدواج می‌كند و در شب وصال به او می‌گوید “ من برای تو زوجه‌ای وفادار خواهم بود و امید دارم كه تو هم در حق من ، شوهری صمیمی و پاكدل بوده باشی تا بتوانیم ساعات زندگانی را به خوشی صرف نموده از آلام و اسقام به دور باشیم و خدا ما را فرزندان صالح و نجیبی عنایت فرماید كه بتوانیم وقت خود را به تربیت آن ها صرف نموده با ثروت خدادادی ـ كه مراست و هرگر زوال نخواهد پذیرفت ـ عمری را بی غم و رنج به پایان بریم . ” (ص۴۳۶)

جواد اسحاقیان

پایان نوشت ها :

۱. هزار و یك شب ، عبداللطیف تسوجی تبریزی ( تهران ، انتشارات ِهرمِس ، ۱۳۸۳ ) ج ۱ ، ص ۴۱۰

۲. انسان و سمبولهایش ، كارل گوستاو یونگ ، ترجمه ی ابوطالب صارمی ( تهران ، انتشارات امیر كبیر ، پایا ، ۱۳۵۹ ) ص ۱۰۲

۳. یونگ ، خدایان و انسان مدرن ، آنتونیو مورنو ، ترجمه ی داریوش مهرجویی ( تهران ، نشر مركز ، ۱۳۷۶ ) صص ۷ ـ ۸

۴. چهار صورت مثالی ، كارل گوستاو یونگ ، ترجمه ی پروین فرامرزی ( مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوی ، چاپ دوم ، ۱۳۷۶ ) ص ۴۵

۵. همان ، ص ۳۴

۶. فرویدیسم : با اشاراتی به ادبیات و عرفان ، ا . ح . آریان پور ( تهران ، شركت سهامی كتاب های جیبی ـ امیر كبیر ، چاپ دوم ، ۱۳۵۷ ) زیرنویس ص ۸۲

۷. فرهنگ اساطیر یونان و رم ، پی ِیر گریمال ، ترجمه ی دكتر احمد بهمنش ( تهران ، انتشارات امیر كبیر ، ۱۳۵۶ ) ج ۱ ، ص ۲۹۸

۸. چهار صورت مثالی ، ص ۳۵

۹. انسان و سمبولهایش ، ص ۲۹۷

۱۰. چهار صورت مثالی ، ص ۴۴

۱۱. انسان و سمبولهایش ، ص ۲۸۵

۱۲. همان ، ص ۲۸۶

۱۳. طوطی‌نامه ، ضیاء نخشبی ، تصحیح و تعلیق از دكتر فتح الله مجتبائی ، دكتر غلام علی آریا ( تهران ، انتشارات منوچهری ، ۱۳۷۲ ) ص ۱۴

۱۴. همان ،‌ص ۳۳۰

۱۵. داستان یك روح ، دكتر سیروس شمیسا ( تهران ، انتشارات فردوسی ، چاپ دوم ، ۱۳۷۲

۱۶. انسان و سمبولهایش ، ص ۲۹۶

۱۷. داستانهای دل انگیز ادبیات فارسی ، دكتر زهرای خانلری ( تهران ، انتشارات توس ، چاپ پنجم ، ۱۳۵۶ ) ص ۱۳۹


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.