شنبه, ۲ فروردین, ۱۴۰۴ / 22 March, 2025
وجوه نرم افزاری تولید علم

دكتر عماد افروق در سخنان خود ضمن حیاتی و مهم دانستن بحث اندیشه ورزی در جهان امروز، دور شدن از حال و هوای انقلابی را از معضلات علمی امروز كشور دانستند. درادامه ایشان از زوایه جامعه شناختی علم و علم شناسی فلسفی به ضرورت توجه به وجوه نرم افزاری علم اشاره نمودند. ایشان در سخنان خود با اشاره به مكاتب فكری مختلف در مورد این مسأله به بیان نقاط قدرت دوران شكوفایی تمدن اسلامی، الگوی را برای دنیای امروز ارائه مینماید. ایشان در پایان مبحث آسیب شناسی دانشگاهها و نقش آنها را به مقالهای جداگانه ارجاع میدهند.
به طور قطع بحث اندیشه ورزی و خردورزی علمی از مباحث حیاتی امروز ماست. با پیروزی انقلاب اسلامی، خیلیها در انتظار یك رویش جدید در عرصه علم و فن آوری بودند، اما بنا به دلایلی و با عرض تاسف، هر چه از ابتدای انقلاب بیشتر فاصله میگیریم از آن حال و هوای مبارك و مقدس دورتر میشویم و بعضا در هوایی نفس میكشیم كه از برخی جهات قبل از انقلاب هم نفس نمیكشیدیم. این نكته باید در جای خود آسیب شناسی شود. چرا قبل از انقلاب، حداقل فریاد اعتراض و مخالفتی به گوش میرسید، اما هم اكنون از این فریاد و اعتراض آن گونه كه درخور و شایسته انقلاب و انتظارات طبیعی از آن است خبری نیست؟
امروزه شاهد تبلیغ، اشاعه وتقویت تصویری از علم و فن آوری در كشور هستیم كه در خود غرب هم این تصویر متروك و منسوخ است و این درد را مضاعف میكند. ای كاش كسانی كه در كشور مدعیاند غرب با ملاكهایی كه اینان ارایه میكنند، پیشرفت كرده است، كاملاً غربی میشدند و آن انتقادهایی كه به این ملاك و معیارها در غرب وارد شده است، آنان نیز وارد میكردند.
به نظر بنده بخشی از این آسیب به حكومت دینی برمیگردد. متولیان استنباطات دینی بعضاً قدرت زده، دولت زده، آسوده خاطر و از رسالت تاریخی خود كه قبل از انقلاب ایفا میكردند،غافل شدهاند.
به هر حال، از زوایای مختلفی میتوان وارد بحث جنبش نرم افرازی نظریهپردازی و تولید علم شد. سعی خواهم كرد به طور عمده از زاویه جامعهشناسی علم وعلم شناسی فلسفی نیم نگاهی به ضرورت توجه به وجوه نرم افزاری علم داشته باشم.
در حوزه جامعهشناسی علم و علم شناسی فلسفی یا فلسفه علم رویكردهای مختلف وجود دارد. از اشاره تفصیلی به این رویكردها به منظور جلوگیری از اطاله كلام پرهیز كرده و به این نكته تنبه میدهم كه در حوزه علم شناسی فلسفی، دیدگاهی پوزیتویستی و اثباتگرا و در حوزه جامعهشناسی علم، دیدگاه و رویكردی برونگرا بر سیاستهای آموزشی و پژوهشی كشور حاكم و غالب است.
سخن اصلی من این است كه علیرغم انتقادهایی كه به رویكرد اثبات گرایانه علم شناسی فلسفی و برونگرایانه جامعهشناسی علم دارم، معتقدم كه این رویكرد بسیار ناشیانهتر از غرب در كشور عمل میكند و به كار گرفته میشود.
حداقل در نگاه پوزیتویستی به علم در غرب بحث از مبانی متافیزیكی غیر تجربی به میان میآید. به این معنا كه علم ابتناء بر یك سری مفروضاتی دارد كه هیچ كدام حسی و تجربی نیستند، بلكه عمدتاً فلسفیاند كه یا اثبات آنها را به فلسفه وا میگذاریم یا آنها رامفروض میگیریم. ما در كشور و در سطح سیاستگذاران علمی و فن آوری كشور،همین اندازه توجه و دقت را نیز شاهد نیستیم. به طور قطع با تغییر این پیش فرضهای متافیزیكی، معرفت تجربی نیز میتواند دستخوش تغییر شود.
به طور خاص این پیش فرضها را میتوان به شش پیش فرض تقلیل داد. مشاهده خواهید كرد كه تا چه اندازه این پیش فرضها ناسازگار و پارادوكسیكال هستند. این پیش فرضها عبارتند از:
۱- عالم قاعدهمند (Regular) است. پیش فرضی كه توسط فیلسوفان علم در نحلههای دیگر به نقد كشیده شده است. علاوه بر آن كه اثبات این اصل، تجربی و حسی نیست، عمده تمركز و دلالت آن بر عرصه نمادها و غفلت از ضرورتها (Necessities) است و در حوزه علوم انسانی نادیده انگاشتن معنا در روابط و مناسبات و كنشهای انسانی است.
۲- انسان توانایی شناخت عالم را دارد. ضمن آنكه در كل میتوان با آن موافق بود، اما با توجه به تقلیل گرایی حسی و تجربی روش شناسی پوزیتویسم باید با آن مخالف بود. چگونه میتوان با محدود كردن معرفت بشری به معرفت حسی و تجربی ادعای توانایی شناخت حقیقی و عمیق عالم را برای انسان اثبات كرد. حتی اگر عالم را در سطح محسوسات تقلیل دهیم، معرفت حسی قادر به شناخت تمام ابعاد و پیچیدگیهای آن نخواهد بود. حتی شناخت عالم محسوسات نیز بدون معرفت عقلی قیاسی امكان پذیر نیست.
۳- علم از جهل ارجح است. ممكن است این گزاره درست باشد كه قطعاً این چنین است؛ اما این پیش فرض گزارهای ارزشی است و بنا به منطق اثبات گرا كه مدعی جدایی واقعیت از ارزش است نباید علی القاعده دست به چنین داوریای زد. دراین منطق با هیچ ملاك علمی نمیتوانید ثابت كنید كه علم از جهل ارجح است و نمیتوان حیطه واقعیت شناسی را به حیطه ارزش شناسی تسری داد؛ بماند كه عملاً این كار را میكنند و در مقام داوری این دیدگاه هویتی ساختاری بین واقعیت و ارزش وجود دارد؛ اما بر پایه ادعای خودشان حق چنین قضاوتی را ندارند.
۴- تمام پدیدههای طبیعی علت طبیعی دارند. آیا شما تمام پدیدههای طبیعی در گذشته و آینده را بررسی كردهاید كه یك چنین نتیجهای میگیرید. ماده اولیه چی؟ اگر آن هم علت طبیعی داشت كه دور حاصل میشود. ممكن است جواب بدهند كه صحت و سقم محتوایی و روشی آن مورد نظر نیست، بلكه تنها به عنوان یك پیش فرض آن را پذیرفتهایم. اما آیا میتوان بنای علم را بر پایه پیش فرضی استوار كرد كه به لحاظ فلسفی و منطقی بطلانش كاملا آشكار است؟
۵- هیچ چیز بدیهی نیست. اگر هیچ چیز بدیهی نیست، مفروضات فوق چه حكمی دارد؟ اگر قرار است معرفت حسی و تجربی یگانه منشأ معرفت و بدیهی نپنداشتن اشیاء باشد، پیش فرضهای فوق كه هیچ كدام مشمول این قاعده نیستند و نه تنها از طریق معرفت حسی و تجربی به دست نیامدهاند، بلكه مبنای معرفت حسی و تجربیاند.
۶-همه چیز از حس و ادارك به دست میآید. اگر همه چیز از حس و ادراك به دست میآید، خود این عبارت چی؟ به علاوه مفروضات پیشین كه ناشی از حس و ادارك نبودند. بنابر این مشاهده میشود كه این گزاره یا پیش فرض با بقیه پیش فرضها ناسازگار است، ضمن آنكه ناقض خود نیز میباشد. به علاوه، كجا اثبات میشود كه موضوعات و موجودات عالم قابل تقلیل به محسوسات است كه از طریق حس و ادارك قابل فهم باشند. گیریم كه قابل تقلیل به محسوسات باشد كجا اثبات شده است كه با حس و ادارك صرف قابل فهم است.
با توجه به ابتناء علم بر مبانی فلسفی و متافیزیكی، طبیعی است كه با تغییر این مبانی تغییراتی در علم و ساز و كارهای آن، اهداف و حتی روشهای آن ایجاد شود. بنابراین جا برای مانور پیش فرضهای متفاوت و احتمالا منطقیتر و معقولتر باز است.
برای مثال جهان بینی الهی و معرفت هماهنگ نسبت به عالم میتواند این مبانی را تغییر دهد و مبانی خود را عرضه بدارد. به عبارت صحیحتر باید این كار را بكند. نباید بدون توجه به این مبانی، با علم، به صورت معرفتی علم و فرا زمانی و فرا مكانی برخورد كرد. اندیشمند مسلمان باید پیش فرضهایش با اندیشمند غیر مسلمان و حس گرا تفاوت داشته باشد. دانشمند حس گرا اصالت را به معرفت حسی داده و مابقی معرفتها اعم از معرفت عقلانی، اشراقی و وحیانی را یا نادیده انگاشته یا فرعی و ثانوی و بی ربط میپندارد. اما یك مسلمان به دنبال معرفت هماهنگ در عالم است. او به دنبال یك هماهنگی در معرفت حسی، معرفت عقلی، معرفت شهودی و اشراقی و معرفت وحیانی بر پایه حكمت صدرایی و وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت است.
معرفت هماهنگی كه شماری از منتقدین تجربهگرای غرب هم به آن رسیده اند، به تعبیر پریگژوین باید به دنبال شنود شاعرانه از طبیعت بود. شنود شاعرانه در طبیعت به چه معناست؟ به معنای فقدان تقابل بین دید علمی و دید شاعرانه از جهان است. به معنای اتحاد میان علم و طبیعت و شنود شاعرانه جهان به وسیله علم است. یعنی ذوقیات و زیبایی شناختی را باید در شناخت طبیعت به كار گرفت و شناخت طبیعت را به معرفت حسی تقلیل نداد. یعنی باید بین عقل و قلب هماهنگی ایجاد كرد تا عالم را بهتر ببینیم و بشناسیم.
نگاهی كه انسان مسلمان به طبیعت به اصطلاح بی جان دارد با نگاه انسان غربی مستغرق در آموزههای روشنگری كه از عالم و آدم رمزگشایی و اسطوره زدایی كرده است و اسیر عقلانیت ابزاری شده است، متفاوت است. انسان غربی كه عقلانیت فردی و تجربهگرایی را جانشین خدا، فرهنگ، سنت ، جامعه و متافیزیك كرده است، نگاهش به عالم این است كه این عالم مواد خامی است برای پروژههای او كه هر كاری كه میخواهتد با این طبیعت فاقد اراده و بی روح و بیجان ( به تعبیر او) بكند.اما آیا شما به عنوان یك دیندارو مسلمان از عالم افسون زدایی كردهاید؟ یا بر عكس، برگ برگ عالم با شما حرف میزند. شما با آن نجوا و راز و نیاز میكنید. برگ برگی كه مدام در حال تسبیح خالق هستی و اصل و ارزش غایی است. اما برای انسانی كه افسون زدایی كرده است این راز و نیاز چه معنایی دارد؟ و به دلیل همین افسون زدایی است كه دچار بحران معنا و هویت شده است. نمیداند كیست و چیست و نتیجه آن نیز انواع و اقسام افسردگیها وفروپاشیهای روانی است.
اما آیا انقلاب اسلامی با عنایت به مبانی نظری و معرفتیاش آمده است كه اسیر این نحله شناخت شناسی شود. آمده است تا پوزیتیویسم را بر دانشگاههایش حاكم كند.متأسفانه شاهدیم كه به دلیل غفلت از مبانی متافیزیكی پوزیتویسم،یك اثبات گراییكور بر دانشگاهها حاكم است.
به لحاظ جامعهشناسی علم نیز این رویكرد مختلف تأثیر جامعه روی علم نیست. در این دیدگاه نیز بر وجوه نرم افزاری تأثیرگذرا بر علم در قالب عوامل پس زمینهای و پیش زمینهای تأكید میشود. این وجوه نرم افزاری در قالب عوامل پس زمینهای میتواند شامل ابعاد فرهنگی، ارزشی، جهان بینی وامثال و ذلك باشد؛ لكن تاثیر این عوامل تنها بر حجم ، شكل ، شدت و نحوه استفاده از علم است و به هیچ وجه این عوامل روی محتوای علم و ارزشیابی علم تأثیرگذار نیستند.
در این دیدگاه، علم معرفت عام است و جامعه تنها روی انگیزهها ومحركها اثر میگذارد و به هیچ وجه محصول به دست آمده رنگ و صبغه زمینهای،محیطی، تاریحی و محیطی و فیزیكی مؤثر بر آن را ندارد. به عبارت دیگر در این دیدگاه علم یك محصول فرهنگی و اجتماعی نیست. درست است كه عوامل بیرونی پس زمینهای روی علم اثر میگذارد واگر بخواهیم علم را به همان معنای پوزیتویستی آن به كار گیریم، باید توجه به این زمینههای بیرونی اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و محیطی داشته باشیم، اما این عوامل تنها نقش زمینهسازی دارند و نباید ملاكهای داوری علم را به شرایط فرهنگی و اجتماعی ظهور و پیدایش آن ارجاع داد. در این جا نیز مشاهده میكنیم در همین حد نیز توجه به عوامل پس زمینهای در توسعه و بسط علم نمیشود كه در نتیجه، در حوزه جامعه شناختی علم نیز ما با حاكمیت یك رویكرد برون گرایانه خام در جامعه شناسی علم مواجهیم.
برگزیدهای از متن ویرایش شده سخنرانی در دانشگاه امام صادق علیه السلام – ۱۳۸۲
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست