چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه عصر تجدد


فلسفه عصر تجدد

راهکارهای فلسفه سیاسی مشاء و اشراق

با توجه به تعلق فلسفه سیاسی مشاء و اشراق به دوران کلاسیک تمدن اسلامی، این سؤال پیش می آید که چگونه می توانیم از این فلسفه در حل مسایل امروز که به نوعی عصر تجدد می باشد، استفاده کنیم؟ این نوشتار، متکفل بحث از این مسأله می باشد.

● فلسفه مشاء در دوران کلاسیک تمدن اسلامی

هر چند مکاتب مهم فکری چون مشاء و اشراق به دوران کلاسیک تمدن اسلامی تعلق دارند، اما بی شک برای حل و فصل مسایل کنونی امروزین جوامع نیز کاربرد دارند؛ چنان که می توان به برخی از آموزه ها و اصول این مکاتب در حل خیلی از مسایل امروزین اشاره کرد.

بدین منظور می بایست در ابتدا به این مطلب اشاره کنیم که برای شناخت این مسأله حتماً می بایست به اصول و همچنین شناختی از روش و سایر جنبه های این دو مکتب دست بزنیم تا بتوانیم راهکارهای آنها را برای جوامع امروزین دریابیم. بنابراین باید اشاره کنیم که فلسفه مشاء یکی از مشربهای مهم فلسفی است که در عالم اسلام معمولاً با اندیشه های ابن سینا شناخته شده است.

فلسفه مشاء با آراء ارسطو آغاز می شود و نزدیک به دو هزار سال جریان غالب فلسفه در اکثر نقاط جهان بوده است. فلسفه مشاء در جهان اسلام به دو جریان حکمت مشاء شرق اسلامی (فارابی و ابن سینا) و حکمت مشاء غرب اسلامی (ابن رشد) تقسیم می شود.

شیوه بحث در این مکتب فلسفی، تفکر برهانی و استدلال عقلی است، بدین جهت از آن به «حکمت بحثی» نیز تعبیر می کنند، چنان که «شیخ اشراق» در مقدمه حکمةالاشراق که طبقات فلاسفه را یادآور شده از این گروه به «حکیم بحاث عدیم التأ له» یاد کرده است؛ یعنی حکیمانی که در شناخت جهان تنها از متد بحث عقلی بهره می گیرند و از روش «تأله» (ذوق و شهود عرفانی) استفاده نمی کنند. چهره شاخص این مکتب فلسفی شیخ الرئیس ابن سینا است که او را رئیس فلاسفه مشاء لقب داده اند.

اگر فلسفه را جستجوی عقلانی برای یافتن حقیقت و بازشناسی واقعیت از غیر واقعیت بدانیم، دستگاه فلسفی مشائی که ستون فقرات و زنجیره حلقات آن بر هستی شناسی استدلالی استوار شده است دقیق ترین و سنجیده ترین روش برای پی جویی مسایل فلسفی به شمار می آید و فیلسوف یعنی همان فیلوسوفوس یونانی، دوستدار دانشی است که می کوشد تفسیر عقلانی از واقعیتهای سه گانه خود، محیط پیرامون و کیفیت ارتباط موجودات، خواه فراتر و خواه فروتر با یکدیگر ارایه کند.

فیلسوف آنگاه که فلسفه تدریس می کند وظیفه ای جز اثبات واقعیت ندارد و رئیس فلاسفه مشاء در جهان اسلام ضمن ارج گذاری به کشف و شهود به عنوان تجارب شخصی، همواره تأکید می کند که برای اثبات مسایل فلسفی باید دایره روشهای عقلانی، وحیانی و عرفانی را از یکدیگر تفکیک کرد. از این رو بی هیچ تردیدی شاخصه اساسی دستگاه فلسفی مشائی را باید سود جستن از قیاس و استدلال و التزام به نتایج آن دانست.

● اشراق، جان فلسفه اسلامی

استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب خود (آشنایی با علوم اسلامی، منطق و فلسفه) می فرمایند: فرق فلسفه مشائی و اشراقی در این است که در روش اشراقی برای تحقیق در مسایل فلسفی و مخصوصاً حکمت الهی، تنها استدلال و تفکرات عقلی کافی نیست، سلوک قلبی و مجاهدت نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق، ضروری و لازم است، اما در روش مشائی، تکیه فقط بر استدلال است.

در میان فلاسفه اسلامی، کندی، فارابی، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و ابن رشد اندلسی از بزرگان فلسفه مشائی شمرده می شوند. در جهان اسلام، فلسفه مشاء با نام ابن سینا شناخته و آموزش داده می شود.

در یک بیان ساده می توان عنصر اساسی فلسفه مشاء را این گونه توصیف کرد که از نظر این مکتب، آدمی می تواند تنها از راه تفکر و استدلال بر مبنای منطق صوری به حقیقت عالم دست پیدا کرده و نسبت به آنها معرفت مطابق با واقع بیابد.

حکمت اشراق، باب نوینی در فلسفه اسلامی گشود و از این طریق، فلسفه به حیات خود ادامه داد. حکمت اشراق چنانکه معروف است و بسیاری از شارحان و مورخان فلسفه در جهان اسلام اشاره کرده اند منابع گوناگونی دارد. از سویی ریشه در حکمت خسروانی دارد و در برخی از مسایل و مطالب تمثیلی و نوشته های مرموز ملهم از داستانهای اساطیری ایران است، از سویی دیگر از روش فلسفی مشائی به ویژه روش برهانی استفاده می کند و سخت می کوشد که بینش و حدس فلسفی افلاطونی را نظام پردازی کند و آن را در یک قالب فلسفی درآورد.

همچنین با تأویل و تفسیر فلسفی آیات، بسیاری از نکات ظریف قرآنی را توضیح می دهد و سرانجام و در نهایت، شناخت از کل با زبانی خاص یعنی لسان الاشراق را که می توان آن را زبان ساخته شده فلسفی نامید، به تعلیم می پردازد که تعلیم اول اشراقی اش خوانده اند.

در مکتب فلسفی اشراق، تنها به براهین عقلی استناد نمی شود، بلکه بهره گیری از شیوه ذوق و عرفان را، اهرمی لازم برای نیل به معرفت حقیقی و کامل می شناسد.

سهروردی از آنان به «حکیم الهی متوغل فی التأله و البحث» یاد کرده است. یعنی حکیمانی که از هر دو روش: تأله و بهره گیری از شهود عرفانی و بحث و تفکر برهانی بهره می گیرند.

حکیم سبزواری نیز پس از اشاره به دو گروه مشائیان و عرفا درباره طریقت اشراقی ها می گوید: آنان میان دو طریقه پیشین جمع کرده اند و بدین جهت به اشراقیون معروف می باشند که از عالم غرور، دل برکنده و از گفتار ناصواب اجتناب نموده اند و در نتیجه «مستشرق» به عالم نور گردیده و عنایات الهی شامل حال آنان شده و از اشراق قلب و شرح صدر برخوردار می باشند.

● رجحان اشراق بر مشاء؟

بنابراین، امتیاز طریقه اشراقی بر طریقه مشائی این است که در طریقه اشراقی علاوه بر بهره گیری از برهان عقل، از روش عرفان و راه دل و شهود باطنی نیز استفاده می شود و در نتیجه فیلسوف به حقایقی عالی تر از آنچه تفکر منطقی بدان می رسد نایل می گردد.

در این جا مناسب است کلام شیخ اشراق را (که مبتکر این طریقه در جهان اسلام است) در آغاز حکمةالاشراق، یادآور شویم.

او می گوید: «من قبل از نگارش این کتاب، کتابهایی را بر اساس طریقه مشائیان تألیف نموده و قواعد فلسفی آنان را بیان نمودم که از آن جمله کتاب «تلویحات» می باشد، ولی این کتاب (حکمةالاشراق) سبک و سیاق دیگری دارد. و بر طریقه ای نزدیکتر از طریقه مشائی استوار شده است، در این روش، مطالب در آغاز از طریق فکر به دست نمی آید، بلکه از طریق ریاضتها و مجاهدات باطنی حاصل می شود، آنگاه به آن اقامه برهان می گردد»

ابتکار دیگری که شیخ اشراق در بحثهای فلسفی به کار گرفته است بهره گیری از مفاهیم دینی و معارف قرآنی در تبیین معرفتهای عقلی و فلسفی می باشد، چنان که در کتاب «الالواح العمادیة» می گوید: در این کتاب بخشهایی از لطایف و غرایب معرفت را آورده ام و بر پایه مبانی عقلی، بر آنها اقامه برهان نموده و سپس از آیات قرآن بر آنها استشهاد کرده ام و در مباحث مربوط به نفس و مبدأ و معاد در کتاب یاد شده به آیات بسیاری از قرآن استشهاد شده است.

بنابراین، طریقه بحث در فلسفه اشراقی مبنی بر سه پایه است:

۱) تزکیه نفس و تصفیه باطنی و تحصیل معرفت شهودی.

۲) تفکر و استدلال عقلانی و تحصیل معرفت برهانی.

۳) استشهاد به آیات و روایات و تحکیم معرفت ایمانی. و به عبارت دیگر: در این مکتب فلسفی، برهان و عرفان و قرآن (وحی) به یاری یکدیگر آمده و در طریق معرفت هماهنگ می باشند.

روش فلسفه اشراق، روشی عرفانی- استدلالی است. به این معنا که هم بر مجاهده و تصفیه نفس و کشف و شهود مبتنی است و هم به استدلال فلسفی پایبند است. چنان که سهروردی خود تأکید کرده است، کتاب او برای طالبان حکمت بحثی و حکمت ذوقی است و شرط فهم آن تابش بارقه الهی بر قلب خواننده است.

او می نویسد: «این کتاب ما برای کسانی است که طالب تأله و بحث هستند. کمترین رتبه برای خواننده این کتاب آن است که بارقه ای از نور الهی در قلبش وارد گردد و برای او ملکه شود. در غیر این صورت، هیچ نفعی از آن نخواهد برد. پس کسی که تنها در پی حکمت بحثی است، باید به روش مشاییان مشی کند و ما با او سخنی در باب قواعد اشراقی نداریم، زیرا کار اشراقیان بدون سوانح نوری سامان نمی یابد.

همان طور که ما ابتدا محسوسات را مشاهده می کنیم و سپس علوم تجربی صحیح، مانند علم هیأت را بر پایه آنها بنا می کنیم، همچنین امور روحانی را شهود می کنیم و بر پایه آنها علومی را تأسیس می کنیم.”

او در انتهای کتاب حکمةالاشراق می نویسد: «این کتاب را جز به اهلش، یعنی کسانی که طریقه مشاییان را به خوبی آموخته اند و دوستدار نور خدایند، ندهید. قبل از مطالعه این کتاب، چهل روز باید ریاضت کشید.. . “

● حکومت مطلوب شیخ اشراق

سهروردی برای اثبات ضرورت حکومت، ابتدا به ضرورت زندگی جمعی و نبوت اشاره می کند و از این رهگذر به حکومت حکیم متأله می رسد.

وی وجود نبی و رهبر را لطف به انسانها از سوی پروردگار عالم می داند و ضمن تشریح ضرورت هدایت، رسالت، شریعت و نبوت، حکمت را به نبوت متصل می کند و اصل سیاستمداری خود را تکمیل می کند.

سهروردی به صورت مستقیم به تعریف مفاهیمی چون دولت و حکومت نمی پردازد، اما حول محور حکیم متأله این مفاهیم نیز معنا پیدا می کند. شیخ اشراق رئیس مدنیه را در هر عصر(خلیفةا.. . ) می داند. از نظر او ریاست یا تأله می تواند با هم در شخصی واحد ظاهر شود که همان خلیفة ا.. . است و حکما فرمانهای خداوند را دریافت می کنند و این امر به آنها قدرت و اقتدار می بخشد.

دولت مقتدری که سهروردی از آن یاد می کند حکیمی است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست پیدا می کند که می تواند هدایت بشر را در دست گیرد. نظام سیاسی ای که سهروردی ترسیم می کند، مبتنی بر حاکمیت داناترین افراد جامعه است. در رأس هرم قدرت چنین نظامی، حکیمی فرو رفته در تأله و بحث وجود دارد که تمامی خواسته ها و نیازهای جامعه خود را درک می کند.

حاکم مطلوب سهروردی، حکیمی است که از خداوند الهام می گیرد و به واسطه ارتباط با خداوند، صاحب کرامات است تا اهل مدنیه با دیدن کرامات او از وی فرمان ببرند.

سهروردی، خود در سلوک معنوی از شهود و اندیشه استفاده کرده است و دیگران را هم به طی همین طریق توصیه می کند. ایشان منشأ علم خود را استشراق دانسته و برهان را تنها، مؤید آن نقل می کند؛ بنابراین در دستگاه فلسفی او کشف و شهود، حرف اول را می زند و دولت مورد قبول ایشان نیز دولتی است که مبتنی بر چنین یافته هایی باشد.

از نگاه شیخ اشراق، حکیم متأله که به کشف و شهود رسیده است کسی است که جسم او مانند پیراهن شده گه گاه از تن بیرون می آید و گاه در تن می ماند، هیچکس نمی تواند چنین باشد مگر آنکه به واسطه خمیر مایه و فطرت مقدسه به حکمت اشراقی دست یابد و به مانند پیراهن پوشیدن و از تن در آوردن مجرب شود، چنین شخصی به جانب نور عروج می کند و اگر مایل باشد و لازم بداند به هر صورت که خود برگزیند متظاهر می شود و در این حال او به ذات خویش فرزند عالم نور است.

نویسنده: سید جواد - میر خلیلی

منبع: روزنامه - قدس - تاریخ شمسی نشر ۲۸/۰۱/۱۳۸۹