یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

به سوی یک جنگ سرد جدید


به سوی یک جنگ سرد جدید

شریک همیشگی امریکا یعنی انگلیس نیز رفته رفته وارد ماجرا شد دیوید میلیبند وزیر امور خارجه انگلیس, روسیه را به دلیل حمله به یک کشور مستقل به پیروی از نوعی از دموکراسی قرن نوزدهم متهم کرد و گفت این مساله چیزی بود که انگلیس هرگز فکرش را هم نمی کرد

طی ماه گذشته میلادی و در خلال جنگ میان گرجستان و روسیه جرج بوش رئیس جمهور امریکا و کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه امریکا بارها و بارها به تقدس و صداقت سازمان ملل متحد تاکید کردند و به روسیه هشدار دادند که چنانچه به همین صورت به اقدامات نامتناسب خود علیه گرجستان ادامه دهد ممکن است به ورطه انزوا از جامعه جهانی بیفتد. بوش و دیگر کشورهای دنباله روی او بارها و بارها اعلام کردند استقلال و تمامیت ارضی همه کشورها باید محترم شمرده شود. آنها صراحتاً اعلام می کردند. اما معنی عبارت «همه کشورها» در جمله بالا چه می تواند باشد؟ یعنی اینکه به غیر از کشورهایی مانند صربستان، عراق، افغانستان یا شاید هم ایران و فهرست بلند بالایی از دیگر کشورها که امریکا یا به آنها حمله کرده یا قصد حمله به آنها را دارد، تمامیت ارضی بقیه کشورها باید مورد احترام قرار گیرد.

شریک همیشگی امریکا یعنی انگلیس نیز رفته رفته وارد ماجرا شد. دیوید میلیبند وزیر امور خارجه انگلیس، روسیه را به دلیل حمله به یک کشور مستقل به پیروی از نوعی از دموکراسی قرن نوزدهم متهم کرد و گفت این مساله چیزی بود که انگلیس هرگز فکرش را هم نمی کرد. میلیبند همچنین گفت سیاستی که روسیه در پیش گرفته است بنیادی نیست که بتوان روابط بین الملل در قرن بیست و یکم را براساس آن بنا کرد. در حقیقت میلیبند سخنان بوش را تکرار می کرد که گفته بود؛« حمله به کشور همسایه مستقل در قرن بیست و یکم پذیرفتنی نیست.» با توجه به این سخن بوش می توان نتیجه گرفت امریکا به این زودی ها به مکزیک و کانادا حمله نخواهد کرد و در حال حاضر برنامه دارد به کشورهایی حمله کند که هم مرز با امریکا نیستند. سرگه حلیمی نویسنده روزنامه لوموند دیپلماتیک می گوید؛ «جنبه های اخلاقی این داستان بسیار روشن است و این زمانی است که میخائیل ساکاشویلی رئیس جمهور گرجستان برای دفاع از مرزهای کشورها خود دو هزار سربازی را که به عراق فرستاده بود به کشور فراخواند.»

تحلیلگران برجسته رسانه های بزرگ جهان به همسرایی پرداختند. فرید ذکریا به اظهارات دولت بوش مبنی بر اینکه رفتار روسیه قابل پذیرش نیست، آفرین گفت. او معتقد است رفتار امروز روسیه برخلاف قرن نوزدهم یک عملیات استاندارد برای رسیدن به قدرت جهانی است.

امروز نگاهی به الگوهای جهانی نشان می دهد روسیه در مسیر تبدیل شدن به قدرتی جهانی است. روسیه توانسته است قدرت خود را در داخل مرزهای سرزمینی اش تثبیت کند و حالا داعیه گسترش این ادامه قدرت به سراسر دنیا را دارد. روسیه همچنین با شدت و قوای بسیار برای برآورده شدن خواسته هایش تلاش می کند. براساس دکترین بیل کلینتون که می گفت امریکا حق دارد برای دفاع از منافع حیاتی اش نظیر دسترسی کامل به بازار های مهم، منابع انرژی و منابع استراتژیک از اهرم نظامی استفاده کند، روسیه نیز امروز از دکترین مشابهی پیروی می کند.

کلینتون هیچ فصل جدیدی را نگشود. دکترین خود براساس همان استانداردهایی بنا شده است که در خلال جنگ دوم توسط طراحان عالی رتبه و رده بالا فرمولیزه شده بود. این طرح ها در نهایت چشم اندازی از سلطه جهانی را پیش رو قرار می داد. در جهان پس از جنگ جهانی دوم، مقامات امریکایی تصمیم گرفتند که امریکا باید به قدرتی غیرقابل شکست تبدیل شود و این مهم زمانی حاصل می شود که هر تلاشی از سوی دولت ها را برای دستیابی به استقلال محدود کنند؛ چراکه تنها در این صورت خواهد بود که خدشه یی در طراحی هایشان برای تبدیل شدن به قدرتی جهانی وارد نمی شود. بنابراین برای تضمین چنین پایانی ضروری ترین مساله اجرا کردن سریع برنامه تسلیم مجدد بود. این برنامه هسته مرکزی اهداف امریکا برای دستیابی به ابرقدرتی در حوزه های نظامی و اقتصادی بود و این برنامه به شیوه های گوناگون در خلال سال های پس از جنگ جهانی دوم عملی شد. اما برگردیم به موضوع تلاش برای خارج کردن روسیه از حوزه کشورهای متمدن جهان. پس از جنگ روسیه و گرجستان سران گروه هشت در جلسه یی اقدامات روسیه را در قبال گرجستان محکوم کردند. اتحادیه اروپا نیز با تشکیل یک جلسه اضطراری جنایات روسیه را محکوم کرد. روسیه خواستار برگزاری جلسه اضطراری شورای امنیت سازمان ملل شد، اما جلسه این شورا هیچ نتیجه یی در بر نداشت چرا که بر اساس گفته های دیپلمات های این شورا، امریکا، انگلیس و برخی دیگر از اعضای شورای امنیت با درج عبارتی در قطعنامه این شورا که از طرفین درگیر می خواست استفاده از زور را کنار بگذارند، مخالفت کردند، اما هنوز مهم ترین مساله در گفت وگوها مورد قرار نگرفته است. اوستیای جنوبی به همراه دیگر جمهوری جدایی طلب یعنی آبخازیا از سوی استالین به عنوان بخشی از گرجستان معین شدند. کشورهای غربی در نهایت قبول کردند که تصمیمات استالین به رغم مخالفت های اوستیا و آبخازی باید مورد احترام و قبول همه کشورها باشد. تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۰ این دو جمهوری از نوعی خودمختاری مشروط بهره می بردند. در سال ۱۹۹۰ رئیس جمهور ملی گرای گرجستان زیاد گامساخورد یا خودمختاری این دو جمهوری را فسخ کرده و به اوستیای جنوبی حمله کرد. این جنگ خونین بیش از هزار کشته بر جای گذاشت و ده ها هزار نفر را نیز آواره کرد. تا آنجا که تسخینوال پایتخت اوستیای جنوبی ویران شده و از آبادانی ساقط شد.

در خلال جنگ اخیر روسیه و گرجستان روس ها ابتدا اعلام کردند که ده نیروی حافظ صلح شان در اوستیا کشته شدند اما غرب توجه چندانی به این اظهارات نکرد. البته این مساله عادی است چرا که در سال ۱۹۸۲ هم که ۲۰۰ تبعه روسی در حمله اسرائیل به لبنان کشته شدند، کسی به حرف های روسیه توجهی نکرد.

البته تعداد تلفات جنگ اخیر قفقاز خود محل تردید است. یک ماه پیش از این ماجرا روزنامه فایننشال تایمز براساس گزارش های منتشر شده از سوی روس ها تلفات جنگ را ۱۳۳ غیرنظامی به علاوه ۵۹ نیروی حافظ صلح عنوان می کند. براساس گزارش این روزنامه همچنین ۲۱۵ گرجستانی شامل ۱۴۶ سرباز و ۶۹ غیرنظامی نیز جان خود را از دست داده اند. اما در پس این ماجرا دو موضع مهم نهفته است. نخست کنترل بر لوله های نفتی که از آذربایجان به گرجستان و تا مرکز آسیا می رسند، است. گرجستان از سوی دولت بیل کلینتون به عنوان کریدوری که نفت تولیدی ایران و روسیه را به اروپا پمپاژ می کند انتخاب شد. و به همین دلیل نیز بود که امریکا از لحاظ نظامی گرجستان را تجهیز کرده و می کند. به علاوه برژیسنکی معتقد است گرجستان برای امریکا دارای ارزشی مهم و استراتژیک است.

و اما نکته دوم گسترش ناتو به سمت شرق است. مساله یی که جرج کنان در سال ۱۹۹۷ از آن به عنوان یکی از خطاهای سرنوشت ساز ایالات متحده امریکا در سراسر دوران پس از جنگ جهانی دوم یاد کرد؛ خطایی که ممکن است به اندیشه های ناسیونالیستی و ضد غربی و تمایلات میلیتاریستی در روسیه دامن بزند. این خطا می تواند تاثیر بسیار بد و خصمانه یی بر روند رشد و گسترش دموکراسی در روسیه بگذارد و جو جنگ سرد را بار دیگر بر روابط شرق و غرب حاکم کند.

این روزها پس از حمله سخت روسیه به گرجستان سخن از در گرفتن جنگ سردی جدید بسیار به گوش می رسد. با توجه به حضور نیروی دریایی امریکا و ناتو در دریای سیاه و حضور نظامی نیروی دریایی روسیه در آب های کارائیب و سواحل ونزوئلا، هر کسی به سختی می تواند هشدارها و نگرانی های درگرفتن یک رویارویی را در ذهن خود مجسم نکند. تلاش برای گسترش ناتو به شرق و به عضویت پذیرفتن اوکراین در این سازمان می تواند کاملاً این وضع را به هرج و مرج بکشاند.

با تمام این اوصاف در گرفتن جنگ سرد جدید منتفی به نظر می رسد. برای ارزیابی این چشم انداز نخست باید درباره جنگ سردی قدیمی شفاف تر سخن بگوییم. اگر رجزخوانی های دو قدرت را در زمان جنگ سرد کنار بگذاریم، جنگ سرد در عمل تاکتیکی بود تا قدرت های شوروی و امریکا از قبل آن بتوانند به طور گسترده یی خشونت و تسلط خود را بر نواحی تحت کنترل خود مستولی کنند. تا آنجا که به روسیه مربوط می شود این کشور تسلط خود را بر همسایگان شرقی خود گسترش داد و برای ابرقدرتی جهانی نظیر امریکا نیز تقریباً تمامی جهان در دسترس قرار گرفت. گزینه منطقی و متعادل برای فروکش کردن روند رو به تنش تقابل میان روسیه و امریکا این است که روسیه باید به دنبال رسیدن به نوعی توافق و شراکت استراتژیک با امریکا باشد و طرف مقابل نیز باید این تلاش روسیه را درک کرده و به آن توجه کند و چنانچه روسیه با چنین رفتاری مواجه نشود و به جای احترام، طرد شده و مورد بی احترامی قرار گیرد در آن صورت می تواند به کشور خطرناک در جامعه بین المللی تبدیل شود. روسیه که از زمان پایان یافتن جنگ سرد از سوی ایالات متحده امریکا تحقیر شده و به بازی گرفته نشده است نیازمند پیوستن به یک نظم نوین جهانی است که به منافع آن به عنوان یک قدرت طغیانگر احترام بگذارد. نه اینکه به آن به عنوان کشوری که استراتژی ضدغربی را دنبال می کند، بنگرد.

نوام چامسکی



همچنین مشاهده کنید