پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اینجا جنگل را بیابان می کنند


اینجا جنگل را بیابان می کنند

درباره سد البرز و مغایرت های آن با تعهدات ایران به پیمان مبارزه با بیابان زایی

بیابان‌زایی به عنوان یک مشکل بسیار بزرگ جهان، در کنفرانس سران ۱۹۹۲ در ریودوژانیرو برزیل- محیط زیست و توسعه- به‌گونه‌ای بسیار جدی مطرح شد و به تهیه فصل ۱۲ از دستور کار ۲۱ انجامید. در اکتبر ۱۹۹۴ پیمان مبارزه با بیابان‌زایی در پاریس آماده امضا شد که ایران از نخستین امضاکنندگان آن بود. این پیمان در تاریخ ۹/۱۰/۷۵ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید و ایران به جمع متعهدان به اجرای پیمان پیوست. در پی آن کمیته‌ای به‌نام کمیته ملی مبارزه با بیابان‌زایی به ریاست وزیر جهاد کشاورزی شکل گرفت که وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مرتبط از جمله وزارت نیرو موظف به هماهنگی کارهای اجرایی و عملیاتی خود با مفاد این‌ پیمان شدند. بخش آب کشور با پراکندگی در چندین پیکره متفاوت دولتی و مدیریت اصلی به‌شدت متاثر از مدیریت سازه‌ای و سدسازی، گذشته از ناهماهنگی بنیادی با اصول ۴۴ و ۵۰ قانون اساسی، نقض آشکار مفاد ماده‌های ۳، ۵، ۱۰، ۱۷، و ۱۹ پیمان مبارزه با بیابان‌زایی را پس از گذشت ۱۴ سال با شدت و حدت ادامه می‌دهد. رئوس این مفاد همراه با بررسی موردی در سد البرز در این مقاله بررسی می‌شود.

● سد البرز و بیابان‌زایی

بیابان‌زایی (Desertification) در ماده یک پیمان به تخریب سرزمین تعبیر شده و تخریب سرزمین (Land Degradation) به کاهش یا از دست رفتن توان تولید زیست‌شناسی یا اقتصادی و کاربری اراضی اتلاق شده است که تغییر کاربری اراضی نیز پیامدهای بسیار نامطلوبی چون فرسایش خاک؛ زوال خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و زیست‌شناسی یا اقتصادی خاک؛ و نابودی درازمدت پوشش گیاهی طبیعی را به‌دنبال دارد. سدسازی به عکس آنچه به‌نظر می‌رسد از عوامل مهم تغییر کاربری اراضی و در نتیجه تخریب سرزمین و بیابان‌زایی به‌شمار می‌رود.

سد البرز نزدیک به ۵۰۰ هکتار جنگل هیرکانی را تنها در مخزن خود تخریب کرده است (مخزن سد پیش از به پایان رسیدن بدنه متاسفانه کف بر شده است). جاده دسترس از جاده تهران قائمشهر تا سه راهی شیرگاه به طول ۲۴۰ کیلومتر، از شیرگاه تا سه راهی شیردار کلا به‌طول ۱۳ کیلومتر و از آنجا به‌طول ۱۶ کیلومتر تا بدنه سد است همچنین راه دسترس دیگری از مسیر بابل گنج‌افروز تا شیردارکلا و تا سد به‌طول ۴۵ کیلومتر وجود دارد. حضور جاده دسترسی سد هرگونه مدیریت جنگل را با مشکلات بسیار روبه‌رو می‌کند و در کشور ما که قاچاق چوب و قطع غیرقانونی درختان جنگلی روندی پرشتاب و مهار نشده داشته و دارد، تخریب جنگل تا ده‌ها کیلومتر بالادست بسیار آسانتر از پیش می‌شود. البته پس از آبگیری سد نیز با خاموش شدن رودخانه و خشکیدن بستر آن، ته مانده جنگل‌های وابسته به رودخانه و زیست بوم کنار رودخانه‌ای تا پایین دست‌ها و دهانه آن در دریا از میان خواهد رفت.

با توجه به مجموع شرایط اجتماعی و اداری و بی‌توجهی عمومی به اهمیت حفاظت جنگل‌ها، برآورد می‌شود در حوضه آبخیز ۲۲۲ کیلومترمربعی بابلرود دست‌کم پنج هزار هکتار اراضی جنگلی به‌گونه‌ای مستقیم یا غیرمستقیم در پی آبگیری سد تخریب شوند. تخریب جنگل‌های هیرکانی از بزرگ‌ترین مصادیق بیابان‌زایی در کشور می‌تواند باشد که در ارزیابی‌های طرح‌های سدسازی ازجمله در سد البرز کوچک‌ترین اهمیتی به آن داده نشده است.

متاسفانه چون در کشور ما حسابداری ملی به سامانه‌های محاسباتی برآورد آسیب‌های وارد شده به پیکره‌های زیست‌محیطی مجهز نیست، ارزش این جنگل‌ها، به‌شدت ناشناخته مانده است. سد چالوس و کانال چالوس سردابرود نیز نقشی بدتر از این در غرب مازندران ایفا می‌کنند. مسیر کانال حتی مناطق کاملا حفاظت شده‌ای چون سیسنگان را به تخریب کامل نزدیک می‌کند. این درحالی است که عادل عندلیبی می‌نویسد «جنگل‌های هیرکان ایران از استان گلستان تا آذربایجان کشیده شده‌اند و از پرارزش‌ترین مناطق جنگلی جهان به‌شمار می‌روند. پاره‌ای از گونه‌های درختی این جنگل‌ها به‌نظر می‌رسد که از ۴۰ میلیون سال پیش دراین منطقه تداوم داشته اند درحالی‌که عمر دیرینه‌ترین جنگل‌های اروپا از ۱۱ هزارسال فراتر نمی رود.» گذشته از جنگل تراشی داخل مخزن سد البرز(زیر تراز نرمال ۳۰۱ متر)، برای تامین منابع قرضه درشت دانه بخش بزرگی از جنگل در بالای تراز نرمال به‌شکل محسوسی تخریب کامل شده است تا سنگ‌های آن برای پرکردن بدنه سد خاکی با هسته رسی با طول تاج ۸۳۸ متر و عرض تاج ۱۲ متر و ارتفاع ۷۸ متر به‌کارگرفته شود. این تخریب تا صدها سال دیگر نیز جبران‌پذیر نخواهد بود.

● جالی خالی مردم در تصمیم‌گیری

در پیمان مبارزه با بیابان‌زایی، راهبرد تصمیم‌گیری غیرمتمرکز توصیه شده است به این شیوه که تصمیمات دولتی در طراحی و اجرای برنامه‌های توسعه با مشارکت مردم و جوامع محلی انجام شود و نیز در رده‌های بالاتر محیط مناسبی ایجاد شود تا اقدام در سطوح ملی و محلی را تسهیل نماید و در هم‌اندیشی با مالکان اراضی و کشاورزان جوامع بومی، درک بهتر از ماهیت و ارزش زمین و منابع و پیکره‌های آبی در راستای توسعه پایدار ایجاد شود. توجه به دانش بومی و دیدگاه‌های مردم منطقه، تقریبا در همه ۴۰ فصل سند ۲۱ کنفرانس ریو توصیه شده و از مهم‌ترین محورهای توسعه پایدار به‌شمار رفته است. این راهبرد در مدیریت آب به‌طور کامل ناگشوده و ناخوانده و ناشناخته مانده است.

در تمامی مراحل تصمیم‌گیری سد البرز رای و نظر مردم بومی نادیده گرفته شده است. اهالی ‌پایین‌دست بابلرود (در بابلسر) اصلا نمی دانند که متخصصان و مهندسان سدساز چه سرنوشتی برا‌ی‌شان رقم زده‌اند. آبگیری سد به مرگ بابلرود در پایین دست خواهد انجامید و این زیباترین دهانه باقیمانده خزر خاموش خواهد شد. گذشته از ناممکن شدن ماهیگیری، گردشگری و قایق‌سواری در این دهانه، مهمانخانه‌ها و رستوران‌های حاشیه بابلرود نیز امکان ادامه فعالیت نخواهند داشت. سرنوشت رودخانه تجن و بستر خاموش و غم‌انگیز آن در ساری و دهانه خاموش شده تجن در دریا تکرار خواهد شد. بعد از آبگیری سد، خط باریکی از آب احتمالا رها شده به‌نام تنظیم زیست‌محیطی (۳۱.۴ میلیون مترمکعب در سال، تنها ۱۵ درصد از نزدیک به ۲۰۰ میلیون مترمکعب آورد رودخانه) با توزیع تابستانی عموما بسیارکم و البته آمیخته به فاضلاب شهر مسلما دیگر هیچ گردشگری را به خود جلب نخواهد کرد. همانگونه که تجن چنین امکانی را ارائه نمی‌کند. آیا شرکت بین‌المللی نه چندان خوش‌آوازه لامایر که مشاور تکمیلی مرحله یکم بوده و مهاب قدس مشاور مرحله دوم و نظارت طرح، این مسئله را بررسی کرده‌اند؟ چه کسی باید پاسخگوی از دست رفتن یکی از مهم‌ترین مبانی معیشت مردم بابلسر یعنی ماهیگیری و گردشگری باشد؟

چه کسی ارزش حفاظت از این دهانه را برآورد کرده است؟ گزارشات ارزیابی اقتصادی اجتماعی زیست‌محیطی سد اگر تهیه شده باشد حتما صورت مسئله را پاک کرده‌اند و جنبه تزئینی داشته‌اند که سد به اجرا رسیده است.اما نظر مردم دهستان لفور و به‌ویژه اهالی روستاهای لفورک، گشنیون، اسبوکلا، امیرکلا، چاشتخوران، میرارکلا و .... نیز کاملا نادیده گرفته شد و زمین آنها درحقیقت اشغال شد و از زادگاه خود با پرداخت مبلغی که نه برای آنها خانه شد و نه زمین کشاورزی، رانده شدند. کمی تامل کنید. ما که در همزادپنداری با مردم دورترین کشورها به‌درستی ید طولایی داریم چرا در درک حق موطن و زادگاه برای هموطنان کشاورز خود که از مولدترین، شریف‌ترین و وطن‌دوست‌ترین اقشار جامعه هستند ناتوان می‌نماییم؟

بازدیدی کوتاه از منطقه به هر بررسی‌کننده بی‌طرفی نشان خواهد داد که مردم رانده شده از خانه‌ها و زمین‌های‌شان تا چه اندازه از برخوردهای ناصواب شرکت‌های سدساز آسیب‌دیده و رنجیده‌اند. آنان از کشاورزان شالیکار و باغدار و دامدار مولد به حاشیه‌نشینان بسیار فقیر و غیرمولد حاشیه قائمشهر مبدل شده اند.

● سد سازی ،‌مصداق بارز تشدید بیابان‌زایی

طبق ماده ۵ پیمان مبارزه با بیابان‌زایی، کشورها موظفند بررسی مصادیق و نشانه‌های بیابان‌زایی را در اولویت قرار دهند و منابع کافی برای رفع آنها اختصاص دهند. همچنین همه راهبردها و اولویت‌ها در چارچوب طرح‌ها باید باتوجه به توسعه پایدار سیاستگذاری شود. در حقیقت دولت‌ها موظف‌اند عوامل اصلی بیابانزایی را شناسایی و به عوامل اجتماعی – اقتصادی موثر در روند بیابانزایی توجه کنند. همچنین بنابرماده ۱۰ پیمان، برنامه‌های اقدام ملی دربرگیرنده: اقدام ملی شناسایی عوامل مؤثر بیابان‌زایی، شناسایی جوامع محلی و بهره‌برداران از زمین و انجام اصلاحات برای تغییر شرایط و تطبیق با شرایط مختلف اجتماعی اقتصادی، زیست‌شناسی، ژئوفیزیکی است. در این زمینه مشارکت مؤثر سطوح محلی، ملی و منطقه‌ای، مشارکت سازمان‌های غیردولتی و جمعیت‌های محلی اعم از مردان و زنان، آب‌بران اعم از زارعین، دامداران و سازمان‌های نماینده آنان، در سیاستگذاری، تصمیم‌گیری، اجرا و پایش برنامه‌های اقدام ملی ضروری است. هیچکس از کشاورزان پایین‌دست سد البرز نظرپرسی نکرد. شالیکارانی که با دانش بومی و شگفت‌انگیز و پایدار خود آب شالیزارها را به‌کمک شیوه دروی باران در آب‌بندان‌های موجود و دردست بهره‌برداری کنونی تامین می‌کنند جدی گرفته نشدند.

خوشبختانه وجود سامانه سنجش از راه دور کمک بزرگی به بحث ماست. اگر به این نقشه‌های ماهواره‌ای نگاه کنید ۵۴۰۰۰ هکتار زمین کشاورزی ادعا شده مشاور و پیمانکار و ناظر سد، یعنی حدفاصل بین رودخانه‌های بابل، تالار، سیاهرود بدون وجود این سد پرهزینه نیز آبی هستند و کاربری پرنیازترین محصولات کشاورزی مانند برنج برای آنها ثبت شده است. اگر هم به نقشه‌های دسترسی ندارید پیمایش چند روزه در مردادماه سال بسیار خشک ۱۳۸۷ به شما ثابت می‌کند که ۵۴ هزار هکتار یادشده به‌کمک آب‌بند آنها به‌خوبی بارور و پربازده بوده‌اند.

متاسفانه در شناسایی سدها به‌عنوان عوامل موثر در بیابان‌زایی اقدام مناسبی انجام نداده‌ایم. سدهای زیادی را دردست بهره‌برداری داریم (بنابر اعلام مدیرکل محترم دفتر برنامه‌ریزی آب در گردهمایی انجمن مهندسان مشاور در مردادماه ۱۳۸۷، بیش از ۱۸۰ سدبزرگ)، سدهای زیادی را در دست اجرا، و سدهای زیادی را دردست مطالعه داریم. اما بررسی‌های جامعی در باره حوضه‌های آبخیز و اهمیت آنها و نیز رعایت حق مردم بومی آنها انجام نداده‌ایم. در نمونه البرز سیاستگذاری‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و اجرای طرح بدون نظرپرسی از سازمان‌های غیردولتی و آب‌بران و حقابه‌داران و جمعیت‌های محلی و بومی انجام شده است و حتی اعتراض شدید مردم لفور نادیده گرفته شده است.

● دانش بومی به فراموشی سپرده شده است

ماده ۱۷ پیمان به تحقیق و توسعه اشاره می‌کند و کشورها را موظف می‌سازد که بر اساس توانایی‌های خود همکاری‌های فنی و علمی را در زمینه‌های بیابان‌زایی ارتقاءدهند. در این بند بر لزوم ارزشگذاری به آگاهی بومیان، دانش فنی، عرف سنتی و محلی آنان تاکید بسیار شده است. در این بند از دولت‌ها خواسته شده است که صاحبان این‌گونه تجربیات ارزشمند را براساس اصول برابری حقوق، مستقیما از تغییر در منابع طبیعی متعلق به آنان آگاه کنند و نیز دولت‌ها باید تضمین کنند که اهالی بومی از طرح‌های اجراشده منتفع می‌شوند.

این به معنی آن است که باید پاسخگویی وجود داشته باشد. اما هیچکس به این پرسش پاسخ نمی‌دهد که فایده افزایشی سد تجن در حوضه آبخیز شمال البرز برای مردم چه بوده است چون به اراضی کشاورزی پایین‌دست افزوده نشد و آب‌بندان‌های منطقه با موفقیت به تامین آب شالیکاری‌ها ادامه می‌دهند. درباره سد البرز نیز کسی نخواهد توانست پاسخگو باشد. چون هیچ فایده افزایشی برای آن وجود ندارد. بزرگ‌ترین هدف سد توسعه ۵۴ هزارهکتار اراضی کشاورزی است اما این اراضی هم‌اینک نیز کاربری شالیکاری و باغ دارند. متاسفانه در گردابی حائل فروفتاده‌ایم که سبب شده جایگاه کشور عزیزمان در رده‌بندی حفاظت از محیط زیست در همین چندساله ۱۴ کشور دیگر را درنوردد و در ردیف آخرین کشورهای این رده‌بندی قرارگیرد.

اما پژوهش‌های بخش آب تقریبا نه تنها در زمینه مبارزه با بیابان‌زایی کاری انجام نداده است که مدیریت سدسازی به بیابان‌زایی کمک شایانی نیز کرده است. حتی یک طرح سدسازی مورد بررسی تطبیقی و ارزیابی پس از اجرا قرار نگرفته است تا پیامدهای سدسازی بر پیکره‌های آبی، زیست بوم‌های رودخانه‌ای و کنار رودخانه‌ای، تغییر کاربری شدید جنگل‌ها، مراتع، دهانه‌ها و سایر اکوسیستم‌های شکننده و حساس آبخیزها روشن شود. هیچ پژوهشی در زمینه خشک شدن تالاب‌ها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها، و دهانه‌ها و تبدیل آنها به بیابان پس از ساخت یک سد انجام نشده است. البته راستی‌آزمایی فایده‌های ادعا شده سدها نیز به همین شیوه مسکوت مانده و نیز هزینه‌های بسیار سنگین و نجومی آنها که میلیاردها میلیارد تومان را به‌راحتی درمی‌نوردد.

بند ۱۹ پیمان آموزش اعضای سازمان‌های روستایی در فرآیند مشارکتی برای حفظ و بهره‌برداری پایدار از منابع طبیعی و ترویج استفاده و توسعه علوم و دانش فنی و عرف محلی و بومی در برنامه های همکاری‌های فنی را سفارش تاکید کرده است.

ما ایرانیان از نخستین اقوامی بودیم که با اتکا بر تمدن ۶ هزارساله خود روش‌های توسعه منابع آب را آزمودیم و به جهانیان آموختیم؛ ساخت آبراهه‌، چرخ‌چاه‌ ایرانی، قنات‌، آب‌بندان و حتی سدهای کوچک و کارآمد. دانش بومی ایرانیان روش‌های پایدار کاربرد آب‌های سطحی و زیرزمینی را با هماهنگی مصرف در سال‌های خشک و تر و بدون تخریب محیط به‌کار می‌گرفت. این رفتار هوشمندانه در گذشته به‌گونه‌ای با طبیعت برخورد و از آن بهره‌برداری می‌کرد که رودها و دهانه‌ها و تالاب‌ها و سایر پیکره‌های آبی پایدار می‌ماندند و سفره آب زیرزمینی دشت‌ها و سیلاب دشت‌ها تخریب نمی‌شد. ما ایرانیان صرفه‌جویی در مصرف را همواره رعایت می‌کردیم و در خشکسالی‌ها همراه با صرفه‌جویی بیشتر، الگو و سطح کشت را تغییر می‌دادیم. آب بندان‌های پایین‌دست البرز نمونه درخشانی از هنر ایرانیان در تامین آب است که متاسفانه به سبب بی‌توجهی به هویت و دانش ژرف ملی در سایه هیاهوی شرکت‌های وابسته به سدسازی و متخصصان ساخت و ساز، هیچ بررسی و پژوهش دقیقی درباره آنها انجام نشده است. شاید هم اگر بخش آب بودجه‌ای به پژوهش‌های این‌گونه اختصاص می‌داد دیگر نمی‌توانست بودجه نجومی سدسازی را تصاحب کند.

حالا که آثار تخریب، به مرگ همه دهانه‌ها و خاموشی همه رودخانه‌ها و خشکیدن تالاب‌های بین‌المللی و دریاچه‌های کشور انجامیده، خوشبختانه بودجه سدسازی کاهش زیادی یافته و از ۳۰ درصد در سال‌های گذشته، به‌گفته مدیرکل محترم دفتر برنامه‌ریزی آب به ۱۷ درصد بودجه عمرانی کشور رسیده است. اما همین هم یعنی تخصیص ناموثر مبالغ بسیار زیاد تنها برای تخریب محیط زیست و بیابان‌زایی و همانگونه که در سد تجن دیدیم و در سد البرز نیز، بدون هیچ فایده افزایشی درخور برای مردم منطقه و نیز کشور.

درصورت انجام مطالعات جامع حوضه‌های آبخیز با توجه به دانش ژرف بومی در این سرزمین کهن با میراث تمدن هزاران ساله و نیز با توجه به مفاد پیمان‌های امضا شده و لزوم بررسی همه‌جانبه و درازمدت منابع و مصارف و لزوم حفاظت از آبخیزها و ارزشگذاری دقیق اکوسیستم‌های مختلف وابسته به آنها از نگاه حسابداری ملی، چه بسیار سدها که ساخته نمی‌شد. پس هوشمندی به ما تلقین می‌کند: با خودداری از آبگیری سد البرز از اثرات بیابان‌زایی و تخریبی بیشتر و هزینه‌های سنگین اجتماعی، اقتصادی، زیست‌محیطی آن جلوگیری کنیم. هر جامعه گذشته از پاسخگویی به مردم امروز باید به مردم نسل‌های آتی نیز پاسخگو باشد. باشد که نسل‌های آینده نیز به نیکی از ما یاد کنند.

فاطمه ظفرنژاد

پژوهشگر آب

znejad@hotmail.com