چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

افکار اسیرکننده


افکار اسیرکننده

با افکاری که در ذهنمان قفس می سازند چه کنیم

دیده‌اید آدم‌هایی که برای افکارشان کلی باید و نباید تعریف کرده‌اند و تازه تمام اتفاقات و رویدادهای عالم را به خودشان نسبت می‌دهند! آدم‌هایی که خودشان را محور همه چیز می‌دانند و احساس می‌کنند حال همه مردم و دلیل همه اتفاقات آن‌ها هستند و همین فکر محدودشان است که آن‌ها را آزار می‌دهد، معمولا آرامش روانی ندارند و نمی‌توانند در موارد مختلف درست تصمیم بگیرند و درست عمل کنند افکار این افراد، طوری است که کل زندگی‌شان را تهدید می‌کند.

● پالایش

وقتی شما از کل یک اتفاق یا حادثه تنها یک جزء آن را ببینید و بعد بقیه اجزای آن را نادیده بگیرید یعنی نگاه‌تان این طوری است که همه یک اتفاق تنها از یک جزء آن گرفته می‌شود مثل این است که شما یک لباسی بخرید و یک نفر بگوید که دکمه‌اش زشت است آن وقت شما عزا بگیرید که لباس‌تان چه قدر زشت و بی خود است یا این که همیشه رئیس‌تان از شما تعریف کرده اما این بار به شما گفته است که چرا فلان کار تاخیر داشته بعد شما کلی خودتان را آزار می‌دهید که چرا از شما انتقاد کرده‌اند لابد کارتان خوب نیست کسی شما را دوست ندارد، پس باید بروید بمیرید و... در این اوضاع و احوال شما حتما دق می‌کنید چون دیگر خوبی‌ها و مهارت‌های خود را فراموش می‌کنید و می‌چسبید به همین انتقاد کوچک.

برای این که بتوانید فکرتان را اصلاح کنید خوب است افکار بهتری را جایگزین کنید مثلا همیشه جنبه‌های مثبت یک کار را هم در نظر بگیرید درست است که نمره درس زبان انگلیسی‌تان را در امتحانات خراب شده اما در عوض در ۷ درس دیگر موفق شده‌اید، بنابراین قبل از این که همه خوبی‌ها را از صافی رد کنید تا بدی‌ها و افکار منفی توی ذهن‌تان بمانند، جنبه‌های مثبت را درون خود نگه دارید و به آن‌ها توجه کنید یا روی موضوع متضادی از چیزی که دارید به آن فکر می‌کنید تمرکز کنید.

● افکار دو قطبی

کسانی که در چنین افکاری غوطه ور هستند معمولا همه چیز را یا سیاه می‌بینند یا سفید کامل یعنی برای آن‌ها حالت بین وسطی وجود ندارد و به اتفاقات به صورت اغراق آمیز نگاه می‌کنند مثلا آدم‌ها یا خیلی خیلی خوب هستند یا کلا بد و به درد نخور به نظر می‌رسند، حتی از این دیدگاه، اتفاقات و اشیا هم یا هیجان انگیز و لذت بخش هستند یا وحشتناک و غیر قابل تحمل! تصور کنید که این آدم‌ها وارد دانشگاه می‌شوند آن وقت تا یک استاد با آن‌ها بد برخورد می‌کند با توجه به افکاری که دارند نظرشان این است که تمام استادان دنیا بد هستند حالا شما خودتان را بکشید و نمونه هم برای‌شان بیاورید قبول نمی‌کنند که نمی‌کنند!

شما هم اگر افکارتان این قدر خط کشی شده است و فقط سیاه و سفید می‌بینید و قضاوت می‌کنید پیشنهاد می‌کنیم از این به بعد در مقابل افراد و اتفاقات مختلف هر چیزی را درصد بندی کنید مثلا اگر یک نفر چون آدم بد قولی است پس کلا آدم بدی است، را بگذارید کنار با خودتان بسنجید این فرد چند درصد ویژگی‌های خوب دارد چند درصد ویژگی‌های بد، این طوری به خودتان کمک می‌کنید از صرفا بد یا خوب دیدن یک چیز کوتاه بیایید و اتفاقات و افراد مختلف را قبول کنید.

● گرایش افراطی

وقتی شما نتیجه‌گیری کلی از یک اتفاق را برای همه چیز تعمیم بدهید یعنی افکار کلی نگرانه دارید و در طرز فکر شما کلماتی مثل همه هیچ کس همیشه هرگز و... بسیار زیاد دیده می‌شود با چنین افکاری خیلی راحت روی افراد، اشیاء و حتی مکان‌ها هم به راحتی برچسب می‌زنید مثلا با این طرز فکر می‌گویید که تمام کافی شاپ‌های شهر جای بدی است یا تمام پسران آدم‌های مغروری هستند. یا به نظر خودتان همه دانشجویان همیشه تقلب می‌کنند این طرز فکر باعث می‌شود که شما هیچ وقت به هیچ چیز اعتماد نکنید و نتوانید درباره چیزهای مختلف خوب فکر کنید بنابراین راحتی نخواهید داشت.

برای این که افکار مطلق گرا نداشته باشید اول ادبیات خود را درست کنید از کلماتی مانند همیشه، هرکس، هیچ کس و... استفاده نکنید و به جایش از کلماتی مانند گاهی، گاهی اوقات و اغلب استفاده کنید. مثلا اگر امروز تصادف می‌کنید نگویید چه زندگی گندی دارید حالا یک تصادف چه ربطی به کل زندگی شما دارد یا اگر ۱۰۰ هزار تومان گم می‌کنید نگویید تمام اموالم را از دست دادم ای بابا درست است که این ۱۰۰ هزار تومان خیلی ارزش دارد اما به معنی همه اموال‌تان که نیست. در کلماتی که برای توصیف خود و دیگران استفاده می‌کنید خوب دقت کنید. از برچسب‌های منفی برای خود و دیگران استفاده نکنید.

● ذهن‌خوانی

کسانی که افکار ذهن خوانی دارند معمولا خیلی زود درباره رفتار و اعمال و احساسات دیگران قضاوت عجولانه می‌کنند چون فکر می‌کنند احساسات و انگیزه‌های اطرافیان‌شان را به خوبی می‌شناسند برای همین تا کسی رفتاری از خودش نشان می‌دهد نتیجه گیری و بعد فکر می‌کنند که درست حدس می‌زنند و درست برداشت می‌کنند. مثلا دوست‌تان فرصت نمی‌کند امروز در مهمانی شما شرکت کند و شما سریع از این رفتار او برداشت می‌کنید که دلش نمی‌خواهد شرکت کند یا دوست ندارد و...

وقتی رفتاری را از کسی می‌بینید زود تعبیر منفی از رفتار او نداشته باشید و سعی کنید فرضیات دیگری را هم به دلایل رفتار او اضافه کنید با خودتان تمرین کنید که برای هر اتفاق یا برای هر رفتاری چندین دلیل مجسم کنید، در این حالت دیگر هم خودتان را اذیت نمی‌کنید و هم قضاوت‌های ساده‌تان کم می‌شود.

● بزرگ نمایی

در این حالت شما به یک اتفاق کوچک آن قدر پر و بال می‌دهید و یا یک شکست کوچک را آن قدر بزرگش می‌کنید که همه فکر می‌کنند چه فاجعه ای اتفاق افتاده است برای همین با کوچکترین گرفتاری چون دست به بزرگ نمایی می‌زنید سریع ناامید و مایوس می‌شوید البته بعضی افراد هم گرفتار کوچک نمایی هستند یعنی توانایی‌ها و مهارت‌های خود را آن قدر کوچک می‌کنند که خود را با خاک یکسان می‌کنند. بزرگ نمایی که گاهی باعث فاجعه سازی می‌شود باعث بروز اضطراب و استرس در ما می‌شود مثلا تا در کنکور قبول نمی‌شویم احساس می‌کنیم کل زندگی مان رفته روی هوا و بدبخت شده‌ایم.

از کلماتی مانند وحشتناک، نفرت انگیز، فجیع و افتضاح استفاده نکنید یا نگویید من اصلا نمی‌توانم تحمل کنم، بلکه بگویید برایم سخت است. بعد از این اگر اتفاق بدی می‌افتد یا در کاری شکست می‌خورید تمام زندگی خودتان را در نظر بگیرید و ببینید این اتفاق در کل زندگی شما چه جایگاهی دارد آن وقت متوجه می‌شوید که نیاز به بزرگ نمایی یک موضوع نیست.

● شخصی نگری

در شخصی نگری یا آدم‌ها خودشان را با دیگران مقایسه می‌کنند یا همه چیز را به خودشان می‌گیرند و احساس می‌کنند که واکنش‌های همه آدم‌ها مربوط به آن‌هاست. در حالت اول مقایسه کردن یک جاهایی خوب است مثلا شما با مقایسه به ارزش و توانایی‌های خود پی می‌برید اما در حالت دوم شما خودتان را محور همه کس و همه چیز می‌دانید یعنی مثلا اگر مادرتان بیمار می‌شود خودتان را مقصر می‌دانید یا اگر خواهرتان نمره خوبی نمی‌گیرد احساس می‌کنید تقصیر شماست.

اگر فکر می‌کنید واکنش دیگران به شما مربوط می‌شود سعی کنید همه جوانب را در نظر بگیرید و نقش خود را در آن کمرنگ کنید سعی کنید اتفاقات را به دلایل واقعی‌اش مربوط و خود را از وسط میدان خارج کنید.

نویسنده: وجیهه محمدپور مقدم