سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

داستان نویسی احمد غلامی


داستان نویسی احمد غلامی

جایگاه احمدغلامی در داستان نویسی فارسی نامعلوم است انگار روی یک نقشه, نام نقطه یی متحرک باشد, مثل ساچمه یی بلغزد احتمالا او این توصیف را درباره خودش می پسندد

جایگاه احمدغلامی در داستان‌نویسی فارسی نامعلوم است. انگار روی یک نقشه، نام نقطه‌یی متحرک باشد، مثل ساچمه‌یی بلغزد. احتمالا او این توصیف را درباره خودش می‌پسندد. یعنی بدش نمی‌آید تعبیر شود او در تعریف‌های رایج نمی‌گنجد. اما منظورم این نیست که چیز مبهم و نامعلومی در هویت او به عنوان داستان‌نویس یا در داستان‌هایش وجود دارد که خوانندگان و منتقدان را گیج می‌کند یا به اشتباه می‌اندازد. از طرفی هیچ نقشه جامعی که وزن و جایگاه همه داستان‌نویس‌ها را معلوم کرده باشد وجود ندارد. اما خوانندگان حرفه‌یی، یعنی داستان‌نویس‌ها، علاقه‌مندان پیگیر، منتقدان و روزنامه‌نگاران بالاخره از هر نویسنده‌یی که چندین و چند کتاب با ناشران شاخص منتشر کرده مولفه‌های تخمینی در ذهن دارند، این فقدان داستان‌نویسی غلامی است. عامل این وضع احمدغلامی داستان‌نویس یا داستان‌هایش نیست. بلکه نهادی که بطور طبیعی باید خصلت‌های نویسندگان را کشف کند و بشناساند درباره او (و نویسندگان دیگری) اهمال کرده است.

روند طبیعی رفتار ژورنالیسم در مواجهه با یک تولیدکننده ادبی و هنری این است که در مرحله اول یک منتقد به مفهوم واقعی، آنکه کاشف است، سنت‌های ادبی را می‌شناسد و نظریه ادبی را خلاقانه به کار می‌برد گزاره‌یی را در توصیف آثار یک نویسنده تولید می‌کند. این گزاره آنقدر روشنگر است که بلافاصله بدیهی انگاشته می‌شود. این عمل رمزگشایی اثر ادبی است. پس از آن این گزاره مرتبا در ژورنالیسم بازتولید می‌شود تا آنجا که از فرط تکرار به گورستان معنا یعنی ژورنالیسم زرد نقل مکان می‌کند، جایی که هیچ تولیدفکر و ایده واقعی صورت نمی‌گیرد، هرچه هست بزک دوباره مفاهیم قبلی است که با شدت بیشتر تکرار می‌شود. نمونه دقیق این فرآیند جمله‌های کلیشه‌یی و جوکواره‌یی است که در توصیف فیلم‌های مسعود کیمیایی گفته می‌شود. یک منتقد ناشی تازه‌کار ممکن است با هیجان و ذوق‌زدگی گزاره‌هایی را در توصیف سینمای کیمیایی بگوید که ۳۰ سال است لاینقطع تکرار شده‌اند تا آنجا که امروز دیگر حامل هیچ معنایی درباره فیلم‌های او نیستند.

مسلما در سینما این روند با آب و تاب و زرق و برق و تجمل و دامنه وسیع‌تری نسبت به ادبیات طی می‌شود اما با این‌حال وضع احمدغلامی به عنوان یک داستان‌نویس که چندین کتابش از طرف شناخته‌شده‌ترین ناشران منتشر شده حتی در مرحله صفر این فرآیند هم نیست. به داستان‌نویس دیگر هم‌نسل غلامی نگاه کنیم نه آن شاخص‌هایشان. به نظر من این وضع محصول دو برخورد عمده‌یی است که با غلامی به عنوان یک داستان‌نویس/روزنامه‌نگار شده. برخورد نوع اول: دوستان، همکاران و علاقه‌مندان او برخورد تحسین‌آمیز افراطی با جمله‌هایی کلی و بدون هزینه تعارفات یا در رفتن از اظهارنظر دقیق، نوعی مبهم‌گویی که هم ادای دینی به دوست و همکار باشد و هم اینکه واجد نپسندیدن کارهایش باشد بدون آنکه دلخوری پیش بیاید. یک جور سیاه کردن صفحه، به نحوی که از معنای واقعی تهی باشد. یعنی که کارمان را کردیم. (این برای خیلی دیگر از تولیدات هنری روزنامه‌نگاران پیش می‌آید) طرف دیگر هم برپایه شائبه‌های غیر ادبی در گذشته و بی‌اعتمادی به داستان‌نویس روزنامه‌نگار، یا به کل تجربه آفرینش ادبی او را نادیده گرفته‌اند یا جدی نگرفته‌اند. این همه به آن معنی نیست که گوهر بسیار ارزشمندی در آثار غلامی یافته‌ام که تاکنون نادیده گرفته‌شده بلکه در توصیف وضع نویسنده‌یی است که در حقیقت تاکنون چیزی برای گفتن درباره او وجود ندارد. از اینجا به بعد او به جای آنکه برای تثبیت خود درمقام نویسنده از روزنامه‌نگاری بگریزد راه معکوس را طی می‌کند. تولد دوباره به عنوان یک داستان‌نویس در روزنامه. اتفاقا این‌بار است که از هیجان و تاثیرگذاری آنی روزنامه برای متوجه کردن مخاطب به داستان‌های خود بهره می‌جوید. مسیری را که ژورنالیسم ادبی برای پیمودن آن دست دست می‌کند داوطلبانه می‌پیماید و خود را آشکار می‌کند.

● چکمه‌های پشت پرده

مردی پشت‌پرده مخمل پنهان شده است. مرد صاحبخانه وارد می‌شود و پرسشگرانه به همسر خود نگاه می‌کند. ظاهرا وضع آرام و عادی است. اما چکمه‌هایی از زیر پرده پیداست. این شوخی قدیمی در تئاترهای کمدی سبک تکرار می‌شود. یک بار هم بالزاک آن را استادانه در رمان«آرزوهای بربادرفته» به کار می‌برد. چکمه‌های گرانقیمت لوسین در خانه بازیگرفلورین که نشانده‌لوسو است. به چشم تاجرثروتمند می‌آید و لوسین وفلورین رسوا می‌شوند. داستان‌نویسی غلامی مثل چکمه‌هایی است که ناخواسته وقتی همه‌چیز به نفع موقعیت دیگری (روزنامه‌نگاری) چیده شده بیرون می‌زند. او سردبیر یک ضمیمه روزانه یا روزنامه است. رفتارهای مشخصی از یک سردبیر انتظار می‌رود.

سردبیر علی‌القاعده باید نسبت به وقایع سیاسی و اجتماعی ریز و درشت واکنش نشان دهد و موضع داشته باشد. احمد غلامی ظاهرا پشت پرده سرخ‌رنگ و ضخیم ژورنالیسم پنهان ‌شده، اما خیلی زود چکمه‌های رسواگر به چشم می‌آید. پنهان‌کاری فایده‌یی ندارد، داستان‌نویس باید کارش را بکند. این وضع منحصر به‌فرد ظرفیت‌های تازه‌یی را در داستان‌نویسی‌اش آشکار می‌کند. وقتی از او انتظار نمی‌رود داستان می‌نویسد و اجازه نمی‌دهد انتظارات متعارفی از داستان او داشته باشیم. پیش از این در کتاب‌هایش، حتی در پاورقی ناموفقش «تذکره..‌ الانسان» غلامی مثل بسیاری از نویسندگان هم‌نسلش موقعیت‌های داستانی فراوانی را طرح کرده‌بود، ایده‌های بکر، سوژه‌های خوبی که مرتبا هدر می‌رفت. عدم تعادل‌های درخشان که ناشی از تجربه زیسته پرو پیمانش‌بود. در بعضی از داستان‌های جنگی‌اش موقعیت‌های داستانی نابی را کشف کرده‌، کافی است طرح داستان‌هایش را شفاهی تعریف کنیم. اما اشکال ازجای دیگری است. بی‌دقتی در روایت و سلیقه. شتابزدگی در لحن، زبان، پرداخت داستان و شخصیت‌پردازی. (نه آنکه من شیفته داستان‌های صیقل خورده و زبان‌های ساخته و چکش‌کاری‌شده و هزاربار ویرایش شده باشم) مشکل داستان‌نویسی دوره اول غلامی تا حد زیادی عدم حساسیت در روایت و همچنین سلیقه و ذائقه نه چندان ظریف و امروزی است. در حقیقت احمدغلامی بطور کلی یک نویسنده بی‌دقت است. بی‌دقتی در دورانی که نهادهای مقتدر در گفتمان ادبی ایران با تمام قوا بر اهمیت دقت بویژه در جنبه ویرایشی تاکید می‌کنند و ایده‌آل‌شان به اصطلاح داستان شسته و رفته است. درست که این تاکید، به این شکل افراطی در خیلی از موارد ناشی از روحیه عقب‌مانده نهادهای ادبی است اما غلامی هم تا قبل از داستان‌های روزنامه‌یی خود نتوانسته بود پیشنهادی برای رهایی از داوری دقت‌مدار بیابد، در حقیقت قواعد بازی‌ای را می‌پذیرفت که بلد نبود و این است که گرفتار می‌شد تارسید به روزنامه.

نخستین سری داستان‌ «آدم‌ها» یک ایده ساده و ابتدایی داشت. قطعات حداکثر ۸۰۰ کلمه‌یی از زبان مرد میانسالی که تجربه انقلاب و جنگ را پشت سرگذاشته، در یک محله جنوب شهری بزرگ شده و البته ظاهرا (در بعضی قسمت‌ها) رشد کرده و به طبقه بالاتری رسیده است. او در هر اپیزود یک شخصیت را معرفی می‌کند. بیشتر کاراکترها هم محلی‌های جنوب شهری او هستند و بیشتر این هم‌محلی‌ها مردان خیابانی. کمابیش شبیه «قصه‌های رمی» آلبرتو موراویا نویسنده ایتالیایی. (آیا کسی می‌تواند بهتر از ایتالیایی‌هافضای شوخ و شنگ، دردناک و پرماجرای مردمان فرودست و جنوب‌شهری را روایت کند؟) قصه‌پردازی احمد غلامی در «آدم‌ها» نقطه قوتش نیست. خیلی وقت ها ناچار می‌شود شخصیت‌هایش را گم و گور کند و بکشد یا در غبار محو کند. یعنی بهترین راه خلاص شدن از یک داستان. امتیاز اصلی قصه‌ها جای دیگری است. نثر باطراوت و تنوع حیرت‌انگیز آدم‌ها و راوی گیجی که برخلاف بسیاری از نوستالژی‌نویس‌های داستان فارسی خود را همچنان متعلق به همان جایی می‌داند که از آن می‌گوید. هرجا طنزآلود می‌نویسد موفق‌ است و برعکس در ایجاد موقعیت‌های عاطفی دوباره گرفتار همان احساساتی‌گری می‌شود که در داستان‌های کوتاهش بی‌سابقه نیست. به تدریج و در طول نوشتن «آدم‌ها»ست که کیفیت «بی‌دقتی» غلامی به عنوان داستان‌نویس و خلاف معیارهای رایج بدل به ارزش می‌شود. ظرفیت‌هایی بروز می‌یابد تا در داستان‌های بعدی‌اش در روزنامه شرق بارور شود. در سری دوم داستان‌های روزنامه‌یی سِت(‌صحنه عمومی داستان‌ها) بزرگ‌تر است.

راوی مردی است در موقعیتی بسیار شبیه احمدغلامی، طوری که شاید با او اشتباه بگیرید حتی اگر کمی او را بیشتر بشناسید. اینجا راوی سردبیر روزنامه است، درگیری‌های خانه و آپارتمان و محل کار. او زمان روایت داستانی را به نزدیک‌ترین فاصله از حادثه، آن حادثه بزرگ ناگفتنی می‌رساند. چیزی که همه می‌خواهند در عرصه عمومی از آن حرف بزنند اما نمی‌توانند. هیچ‌کس انتظار ندارد قالب داستان با آن ظاهر متین و موقر و بی‌خیالش وظایف خطیری را به عهده بگیرد. اما چکمه‌ها دوباره پشت پرده می‌جنبند. اما وضع ظاهرا عادی است. احمدغلامی حالا روزنامه‌نگار نیست. احتمالا دوباره تمرکزی روی داستان‌نویسی دارد. پرده مخمل سرخ کنار رفته است.آیا در داستان‌هایی با تمرکز بیشتر این نویسنده می‌تواند کیفیتی را که شتاب در کارش ایجاد می‌کرد ادامه بدهد؟

امیرحسین خورشیدفر