جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

در جستجوی میراث مشترک


در جستجوی میراث مشترک

در جستجوی میراث کهن

● عجایب و شگفتی هایی دیدنی (از بحر فارس تا شنقیط )

در جستجوی رد پای ایرانیان از تمدن به زیر خاک رفته زابلستان و مکرانیان تا شرق آفریقا و غرب آفریقا خاطرات نانوشته زیادی وجود دارد بسیار کسان که با شتر و قایقهای بادبانی آن روزگاران از سواحل خلیج فارس تا شنقیط در سواحل اطلس را پیموده اند شاید برای زندگی بهتر و شاید برای کشف اسرار و رسیدن به عمر جاودانه و آب حیات و یا رسیدن به کوه قاف اما حیف که از آنهمه گیتی نوردان تنها اندک کسانی بوده اند که از خود نوشته هایی برجای گذاشته اند.

داستانی که از بزرگ ابن شهریار رامهرمزی و ناخدا اسماعیل علویه و آن شاهزاده کیلوا برجای مانده است خود به تنهایی حکایت از ناگفته های بسیار زیاد دارد. خیلی ها آن را باور نمی کنند ولی کسی که در آفریقا زندگی کرده و اقوام متعدد آن از برهنه گرایان کریماجونگ در اوگاندا تا بوشمن ها در جنوب آفریقا و عربهای شنقیطی در غرب آفریقا را از نزدیک دیده دلیلی بر باورنکردن آن نمی بیند.

در سفر از مسقط تا مگادیشو، ممباسا، کیلوا، جزایر کمور تا بندر موسمبیک و نامپولا جای پای ایرانیانی را می توان ردیابی کرد که ما آنها را عرب ایرانی نامیده ایم زیرا آنها ایرانیانی هستند که در هزاره های گذشته حتی خیلی قبل از دوره اسلام ، در اثر تغییر آب و هوایی و عوامل دیگر از منطقه جنوب شرقی ایران به عمان و یمن و سپس در طول چند سده به شرق و غرب آفریقا سفر نموده اند وجود بیشتر ازپنج هزار کلمه معرب برگرفته شده از فارسی خود دلیل آمیختگی این مردمان در هزاره های گذشته است و بی جهت نیست که تمدن سواحیلی را تمدنی افرو - ایرانی عربی می نامند.

اگر نبود خصلت ذاتی زبان عربی در خورد و خمیر کردن کلمات و به قالب ریختن آنها و تغییر صداها ی ، پ. ژ .چ. گ. ک .و. ا. ی . د. ز. ت . به صدا و آواهای دیگر و حذف بعضی از آواهای دیگر، شاید امروزه مانند اسپانیایی ها و پرتغالی ها که زبان یکدیگر را می فهمند فارسی زبانان نیزمی توانستند براحتی زبان عرب ها را بفهمند. دیدار با برهنه گرایان کریمانجونگ و تورکانه و عادات عجیب و غریب اقوام حاشیه دریاچه ویکتوریا و بخشی از سفر به سواحل شرق آفریقا و نشانه های ایرانی آن را پیشتر منتشر کرده ام و اینک سفر به سرزمین ابن بطوطه و شنقیط . در شهر طنجه یا تنگه بین اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه به دیدار آرامگاه بی پیرایه جهانگرد بزرگی رفتیم که ۷۰۰ سال قبل در ۵ سفر به مناطق ایران از مردمان ایران به نکویی نام برده است و در شیراز و شوشتر و تبریز از عظمت فرهنگ مردم تجلیل نموده است .آرامگاه ساده او در منطقه قدیمی و کوچه های تنگ و محصور نظر جهانگردان بی شماری که در سواحل زیبای طنجه پرسه می زنند را جلب نمی کند اما سفرنامه او بهتر از هر رمان خاطره انگیز دیگری انسان را به دنیای خیال و سادگی عصری می برد که در آن از زندگی ماشینی خبری نبود.

● عجایب و شگفتی های منطقه شنقیط و صحرای العیون

شنقیط منطقه ای است که جغرافیانویسان قدیم آنرا آخر دنیای اسلام می نامیدند و به صحرایی که از جنوب اقادیر در مراکش تا انتهای موریتانی و جمهوری مالی فعلی است گفته می شد.

صحرای باختری بخشی از شنقیط قدیم است که از شمال به آقادیر و تان تان ، از جنوب و شرق به موریتانی، از غرب به اقیانوس اطلس و در بخش شمال شرقی با الجزایر همسایه است، دولت مغرب پس از خروج اسپانیا از صحرای غربی ۱۹۷۶ این منطقه را به خاک خود ملحق ساخت.

درگیری و مهاجرتهای ناشی از آن، موجب شده تاجمعیت منطقه با ‪ ۲۶۶‬هزار کیلومترمربع وسعت در چهار دهه گذشته کاهش یافته و از ‪ ۴۰۰ ‬هزار سکنه درسال ‪ ۱۹۷۰‬به کمتر ازسیصد هزار نفر درحال حاضر برسد .

وقتی از مخیمات ( خیمه گاه ) می شنویم تصور چادر نشینان کوچ رو ایرانی در فارس و ایلام و صحرای سوزان کربلا زنده می شود . اما در صحرای غربی (یا آنطور که مغربی می گویند صحرای مغربی ) این تصورات واقعیت دیگری دارد. شهر العیون در مجاورت جزایر قناری است و مرکز استان العیون است. ماشین های هئیت اعزامی سازمان ملل متحد، که از سال ۱۹۹۲ برای برگزاری رفراندوم در صحرای غربی( مینورسو) مامور شده اند ، در خیابان های بی سر و صدا و خلوت شهر گشت می دهند این تنها علامتی است که نشان می دهد این شهر شرایط عادی سایر شهرهای مغرب را ندارد. درحاشیه صحرا، این شهر دور افتاده که توسط اسپانیایی ها بنا شده و حدود دویست سال قدمت دارد، روزها بی حرکت می نماید. اما با پنهانی خورشید جمعیت در شهر به حرکت و جنب و جوش می آیند شهر با نزدیک ٢٠٠ هزار نفر سکنه از سال ١٩٧٥ تحت حاکمیت مغرب بوده و صحرایی ها و مغربی ها در آن در کنار هم زندگی می کنند و لباس های سنتی زنان و مردان صحرا ، ملفه ها و چارقد ، در کنار حجاب مغربی جلباب به چشم می خورند.

اولین ساکن این منطقه را قبائل بربر تشکیل می دهند یکی ازمهمترین این قبائل صنهاجه نام دارد . تاریخ نویسان بر این امر متفق القول هستند که آنها کیش زرتشتی و مجوسی داشته اند و از شرق ومنطقه بین النهرین(عراق فعلی) و بخشی از تمدن ایرانی دوره هخامنشیان و ساسانیان)از طریق صحرای مصر و لیبی وارد قیروان(کاروان) سوس ( شوش) و سپس در منطقه الفارسی نزدیک شهر شنقیط و سایر مناطق صحرای ملثمین سکونت گزیده اند مهاجران عرب حسانی نیز حدود ۷ قرن پیش با شتر از یمن ، عمان و خلیج فارس و کانال سوئز طی چند سال رنج و سختی سرانجام به صحرای العیون رسیده اند یک ایرانی چند سال قبل همین مسیر را با دوچرخه پیموده است. اما سفر ما به عیون با یک هواپیمای ملخی بود واز آسمان می شد این منطقه و شهر را بطور کامل دید و درازا و پهنای آن را ورانداز کرد و به زبان جغرافی نویسان قدیم آنرا چنین توصیف نمود :

« العیون شهری است بر دشت نهاده و به گرداگرد آن حصار نیست و نه برج دارد و نه بارو به سراغ حاکم شهر نرفتیم چون وقت تنگ بود و سفر طولانی و گزمه ها ما را در بدو ورود پرس و جو و استنطاق کردند و از ما پرسشها کردند و ما را نامه بود از والی و آن بدرد ما خورد و احترام کردند و تا جایگاه اقامت کس فرستادند به منظور تکریم و راهنمایی ما.

از مسجد جامع آن به هر طرف بیشترازسه هزار قدم باشد و برای پیمودن نیاز به هیچ جهاز( وسیله ) نباشد و پیاده بتوانی بپیمایی همه جای شهررا، تا بحر اقیانوس پیاده بتوانی رفت و به طرف برآمدن خورشید و بسوی چپ و راست هرچه بروی صحرا باشد و از سکنه خالی، بیشتر مردمان شهر زبان عربی نیکو بدانند و آنرا لهجه حسنیه می نامند و قران بخوانند و به نماز جمعه درآیند در فوج بزرگ که اندر شبستان مسجد جا برای همگان نباشد مذهب آنها مالکی است و در نماز جمعه خطبه به نام ملک محمد ششم خوانند و بر روح پدران واجداد او دعا فرستند و برای او عمری دراز از درگاه ایزدمنان بخواهند و تمثال ( عکس) بزرگ از او در همه جا توانی دیدن و درفش ( پرچم) مغرب در همه جا در اهتزاز! و گویند که بعضی را خوش نیاید بیرق مغرب بر شهر عیون در اهتزاز باشد و گاهی ندا دهند و به میدانگاه آیند و حرفهایی زنند که گزمه ها را خوش نیاید و آنها را بگیرند و محبوس دارند و آنها را چوب در آستین کنند به جرم خروج و طغیان علیه سلطان و حکایت کردند که بین سلطان مغرب و الجزایر مرافعه باشد در این موضوع و این مرافعه را به دادگاه برده اند و آن محکمه اندر بلاد افرنگ و در شهر نیویورک باشد و از همه اقالیم ( کشورها) در آن محکمه، فرستادگان (سفیر) باشد و آنرا منظمه الامم المتحده گویند (سازمان ملل ) و این دادگاه هنوز حکم نهایی نداده است در این موضوع و البته گزمه ها فرستاده و چندین قرارصادر نموده که آنرا قطعنامه گویند و به زبان فرنگ آن را Resolution خوانند و گزمه های مینورسو(حافظ صلح سازمان ملل) در این شهر فراوان باشند ومزد خیلی زیاد گیرند و جیره جنگی نیز بستانند و حال اینکه اصلا در اینجا حرب نیست و امنیت از بلاد فرنگ ، روم و ینگی دنیا دو چندان بهتر است و هیچ ملالی نیست مگر دوری از عائله که آنهم به برکت شیشه ای که در آن صورت بینی و در قدیم فقط جمشید جم از آن یک عدد داشت و حالیا آنرا اینترنت می گوید و همگان دارند صعوبات الحمد الله رفع گردیده و هیچ غمی نیست و سر هر ماه بیت المال عمومی که به آن بانک می گویند دنانیر فرنگی که به آن دلار می گوید به فراوانی به حساب سربازان مینورسو واریز می شود زاد الله امثالشان وکثر الله اموالشان !

---- از شهر به هر سوی که روی صحرا باشد و شن ها و ماسه ها به واسطه باد به حرکت درآیند و به آن رمل گویند . در شهر رودخانه و چشمه نباشد و کاریز و قناتی نیز گفتند که یافت نشود و آب برکه ای که نزدیک به شهر است شور باشد ونشاید آن را خوردن و بهائم ( چهارپایان) نیز نتوانند از آن نوشیدن، آب را از دریا شیرین کنند و در لوله روان سازند برای مصرف مومنین ، مردی که خود از مهاجران کوره ( دهستان) ورزازات بود حکایت کرد که در این اقلیم باران بندرت ببارد ونعمت همه از دریا است او مرا حکایت کرد که زنان در روز به خانه اندرند و در شب برون آیند و این از ترس آفتاب باشد که رنگ رخسار آنها را تیره کند که آن را خوش ندارند و من این خود به چشم خویش دیدم که از هنگام زوال خورشید جمعیت فوج فوج به کوچه ها و بازار اندر شدند ودر چشم به هم زدنی بازار برپا شد و بساط پهن کردند و ندیدم که سوداگران اجناس خود را فریاد کنند و همانند بازارمولوی و شوش تهران نبود که صداها در هم پیچد و هر یکی مشتری برای خود جوید و آن یکی فریاد زند بدو بدو که حراج کردم آتش زدم به مالم چون بچه شمالم !! و این یکی گوید ... ارزانتر از همه جا... ! سید ارزونی ...! و.....و... اینجا و هرکسی چیزی می فروخت بدون آواز در کردن و چنین و چنان گفتن.... اجناس بود از همه نوع، بز موریتانی،شترکوهانی، برد یمانی، ملحفه شنقیطی، امتعه غربی،مانتو ایرانی و چای چینی تا هرچه که اندر بازارقدیم نبود و در فرنگ امروزه یافت شود همی در این بازار نیز بیابی و ما از آن همه چیزها انگشتری خریدیم نقره ای و پارچه ای شنقیطی که در بلاد فارس به موریتانی شهرت دارد و آن پرده ای (برقه) است که زنان برتن بپیچند و در الوان گوناگون باشد و آن به بانوان صحرا خوش آید و گویند که از چادر قشنگ تر و خنک تر باشد و در اینجا شکر و نان و سوخت ارزان باشد و مسکن ارزانتر که به مانند آن در هیج جا ندیده ام و مرا هوس افتاد که درآنجا مسکن گزینم از هوای خوب و ارزانی!! اما حکایت کردند که بیگانه در آنجا نتواند اقامت کردن و باید که باژ دهد و باید که شرایط باشد چنین و چنان و ... ، مشتریان به هرجا روان بودندی، طایفه نسوان ( زنان)، درست همانند با زنان ایرانی اندر رفتار و کردار و قیافه و هیبت هستند و در آنجا زنان زنگی و سبزه و سیاه نیز بودند اما به قلت، و زنان از این دکان به آن دکان و از این سو به آن سوی در جنبش بودند و دکانداران نیز بدخلقی نکردندی و رسم مکاسبت و سوداگری بداشتندی و از به هم ریختن امتعه بدست مشتری برنیاشفتندی و یکی مرا بگفت که زنان از همه بدتر باشند در خرید و همه چیز را وارسی کنند و پارچه ها را و لباسها را پریشان و آشفته کنند و هیچ نخرند و چانه زیاد زنند و ایراد زیاد گیرند و از این سرا به آن سرا و از این سرک به آن سرک روند و کمتر خرید کنند و بیشتر چانه زنند!!. و گفتم که این را عجیب مپندار که ابن بطوطه و سعدی علیه الرحمه نیز بفرموده است که در بلاد فارس و هند نیز زنان بدین گونه باشند و در شهر شیراز از همه جا بدتر!

دکاکین و بازار عطر و عود داغ بود وعلاقت زنان چنین باشد که عطر زیاد بخرند و برخود عطر افشانند و خوشبو شوند ونزد مردان صحرایی بهترینشان زنانی هستند که بلند باشند و چاق !! و مردان صحرا را زنان لاغر اصلا خوش نیاید و دختران دم بخت شیر شتر زیاد خورند تا چاق شوند و بختشان باز شود و شوی گیرند پولدار و صاحب برج و بارو که اندر شهر زیاد بود از این خانه های اشرافی که درختان و باغچه داشت و تفاوت داشت با خانه های خیمه گاه از زمین تا آسمان، ارباب این خانه ها پول زیاد بدادند برای آبیاری درختان که صنوبر بودند و بید چونکه هزینه آب آن بسی زیاد است در اقلیمی که نه کاریز باشد و نه چشمه آب و نوکران داشتند و غلامان برای امورات خود و عائله. و باز از عجایب این است که در این سرزمین زنان شوهر کرده و طلاق گرفته و یا شوهر مرده از منزلت بیشتری برخوردارند نسبت به دختران باکره و این نسوان در میان مردان و حتی پسران خواستگاران زیادی دارند و این نیز از عجایب این فرهنگ بود که زنان جشن با شکوهی می گیرند هنگام زناشویی و همچنین هنگام طلاق ولی جشن طلاق یا جدایی بسی مهمتر است و با شادی و شکوه بیشتر و شعرا شعر خوانند و طلاق را شادباش گویند و نوید شوهر بهتر دهند و زن مطلقه پس از اولین عادت ماهانه جشنی دیگر برپا نماید، سور دهد و حنا بندان کند و این روز را لکلاع گوید یعنی رهایی. و در اینجا صواب است داشتن تا ۴ همسر، و چنین است که زن اول خود پیشقدم می شود تا برای شوی خود زن دوم گزینش نماید و زن دوم نیز زن سوم را بعدا برگزیند و آوردن هوو هیچ بر این زنان سخت نباشد و اندوه به خود راه ندهند و حسادت نکنند و زندگی به مساوات داشته باشند و کدورت میان آنها کم باشد . از عجایب دیگر اینکه طایفه ای از مردم شنقیط زنان را تا سن ۵۰ سالگی به مسجد راه ندهند و از ۵۰ سالگی ورود آنها به مسجد صواب باشد و در شگفت شدم که گفتند برزنان طوارق گناه باشد پوشیدن سر، صورت و نقاب ولی صواب باشد برای مردان نقاب و سرپوشیدن و نیکو باشد که مردان از سن کودکی موی سر بپوشانند .

و در بازار عیون بوی عطر و عود خوشایند به دماغ می رسید و آن بیشتر از جانب طایفه نسوان (بانوان) بود . در آنجا نسوانی را بدیدم که از بلاد فرنگ بودند ملحفه بر تن نداشتند و بی حیا بودند و اداب هیچ نگه نداشتند چنانکه اشکم آنها پوشیده نبود و بر ناف خود انگشتری و زینت بسته بودند و چنین حالتی را هرگز در بلاد فارس ندیده بودیم و در شگفت شدم که بعضی از طایفه نساء عرب نیز به همین هیبت درآمده بودند و این بسیار عیب است برای مسلمین و برای جزیره عرب .

مردان را دیدم بیکار نشسته در قهوه خانه ها و گپ می زدند و در آنجا دکان هایی است که کافه نت گویند و جوانان ساعتها بدان داخل شوند و با بلاد کفر و اقصی دور گپ بزنند و چت کنند و عکسها بینند که پدرانشان هرگز ندیده اند و شنیدم که مردی روستایی از این کافه نت با اولاد خود در ینگی دنیا و آن طرف تر از کوه قاف از این شیشه حرف زده است و چون که صورت فرزند را بدید که چنانکه گویی روبروی او نشسته است پس دندان تعجب بگزید و گفت این شیشه جادویی باشد و بسیارعجیب است و چنین کاری از انسان بر نیاید و این کار باید که از افعال اجنه باشد.

دانایی بدو گفت که این کاراز عبقری (آبگری به معنی هنر) انسان است و کاری است کارستان ! پس آن روستایی بگفت قدرت خدا را بگردم که چه عظمتی است عز و جل .

و عجیب بود که جوانان وقت تلف می کردند و در پی کار نبودند و گویند که در شهر کار نیست و اکثر مردم بیکار باشند و از جانب داروغه مواجب ستانند بدون کار!!. و بسیار دیگر برفته اند از شهر به دیار فرنگ از پی کارهای پردرامد .

و صحرای عیون را بسیار مختلف دیدم از کویر کرمان و یزد بلکه اینجا هوایی ملایم دارد که هیچگاه عرق برتن ظاهر نشود و باد پگاه ( صباح) برای شترداران خوشتر باشد از نسیم شبانگاه و در دشت ماسه ای و شن زار برای شتران و بزها وفور نعمت باشد از بوته های خارو خاشاک ، شوره علف و بوته های سبز اسپند و گوش بره و درخچه هایی که گون و گز گویند و در اینجا الحدالله خبری نبود ازآن پشه های وحشتناک اوگاندایی که ما را بسیار نیش زدند و آزارها دادند و بر ما نا خوشی ها و عذابها نازل کردند و آن دیار پر باران و جنگلی همیشه سبز را برایمان به جهنم تبدیل کردند.

آفتاب تموز آن داغ است ولی نسیم شبانگاهی سرد و خوشایند و برآمده از اقیانوس اطلس که علمای قدیم از جمله ابن حوقل و استخری الفارسی، آنرا بحر اقیانوس و گسترده در کنار کوه قاف خوانده است که یکی از هفت دریا باشد و گفته اند آن بحری است فراخ که گرداگرد عالم برود و انتهای آن سراسر در احاطه کوه قاف باشد و بدین سبب است که گفته اند ماندگاری بحر و فرو نریختن آب در آسمان هفتم از آن جهت باشد و اگر برکشتی نشینی از شنقیط که نزدیک العیون است تا بحر روم ۵ روز و از بحر روم ( مدیترانه) تا بحر فارس ۱۰ روزفاصله باشد.

شهر عیون دو قسم است بخش کهنه که به واسطه کفار اسپانی راست کرده ( بنا) شده است و این کفار فزون بر دویست سال جا خوش کرده بود در این جایگاه و در سنه ۱۹۷۵ (الف و مائه وخمسه و سبعون) همه چیز به جا گذاشتند و از شهر بدر رفتندی و این به جهت حرب ( نبرد) بود از سوی یاغیان، و در آن خانه هایی گنبدی باشد به مانند بام خانه های ایرانی که در اقلیم یزد و کرمان و مدن و روستاق های کویری ایران فراوانند. و گنبد در هرجای دنیا که ببینی میراث کهن برگرفته از ایران باستان است.

اما بخش نو که قسمت بزرگ شهر است و در دوره ملک مغرب ملک حسن و ملک محمد اعلی الله جلاله برپا گردیده وبه سبک جدید است و این شهر دارای یک میدان بزرگ ( میدان کلمه فارسی به معنی وسط ) است که مشابه آنرا در بلاد کبیره چون تهران که بر آن برج آزادی نهاده شده می توان دید اما در بلدیه قصیر چنین میدان نتوانی دیدن و آن محل استقبال ازملوک و پادشاهان و برپایی مهرگانها و جشن ها باشد و دو بلوار اصلی شهر به این میدان وصل شوند خیابان اصلی را شارع (عربی شده چاراه) می گفتند و دارای دکان های بزرگ بود که سوپر مارکت می گفتند و قهوه خانه های بسیار داشت وکاروانسراهای بزرگ که آن را به زبان فرنگ هتل و گاهی اوتل گویند محل اقامت ما خوب بود اما بسان هتل داریوش در اقلیم جزیره کیش نبود وساحل و هوای اینجا اندر لطافت از کیش و دبی بسیار مطبوع تر باشد و مردم بر سه گونه اند: صحرایی که بیشتر عرب باشند و از عصر خلافت در آنجا در آمده اند و با عرب شنقیط و الجزایر و موریتانی شبیه باشند اندر گفتار وفرهنگ و صنفی دیگر آمازیغ باشند که که کهن تر باشند و بعضی نیز ازمراکش به این ناحیه کوچ کرده اند و ساکنان اصلی کوهستان اطلس باشند و معرب (عرب شده) باشند و زبان عرب دارجه تکلم نمایند و آن زبان فصیح نباشد و فهم آن برای دانشمند زبان عربی هم سخت باشد چه برسد به فارسی زبان.

و مرفهان بی دردی که امروزه به آنها عرب خلیجی گویند ( در قدیم به آن بحر فارس می گفتند) بیایند اینجا برای شکارشاهین ، باز و حباری که همان قمری است و صقر که جمع آن صقور است وهمه این کلمات از فارسی است وصقر نوعی شاهین است.

و ۵ هزار کلمه باشد درلسان عرب از این نوع که از فارسی گرفته شده است و از آن جمله است عود- مهرجان – حضاره – حانه وخانه - جنایی( گناهی) – قبه ( گپه = گنبد) – سراج ( چراغ)- عسکر( لشگر) – برقه( پرده) – طربوش(سرپوش) – برهه ( پاره) – خنجر( خونگر)- سکین (چکین)- صلیب (چلیپ) شوربا(آش شروا) و الی ما شاالله ... از این کلمات که جوالیقی و ادی شیر بفرموده است که همگی از فارسی باشند....

از شگفتی های العیون که بگذریم عجایب و غرایبی از این قبیل در سایر مناطق دنیا در قدیم بوده و هنوز هم هست همین چند سال قبل بین قبایل تورکانه و کریماجنگ در مرز کنیا و اوگاندا جنگی در گرفت بیش از هزار نفر کشته شدند همزمان این نگارنده از منطقه این قبیله بازدید کردم قبیله کریماجنگ کشته های خود را دفن نمی کند و جنازه مردگان را باید حیوانات و پرندگان بخورند. زنان و مردان در این قبیله پوشیدن لباس را حرام می دانند و پسری که به سن بلوغ می رسد باید یک فیل یا شیر یا پلنگی را شکار کند و به منزل پدر و یا عروس بیاورد و با این اقدام ثابت کند شرایط زن گرفتن را دارد تا زمانی که این کار را انجام ندهد از ازدواج محروم می شود. دختران نیز با مراسم ختنه کردن، بلوغ خود را جشن می گیرند و آمادگی خود را برای عروسی اعلام می کنند و بهترین عروس آن است که گردنی بلند داشته باشد و موی سر بتراشد و اندام درشت داشته باشد. بعدها در روزنامه خواندم که این قوم در بازارفروش حیوانات در کنار فروش بز و گاو و گوسفند دختران را نیز در معرض فروش می گذارند .

در قبیله جوبیس یا گوبیس آفریقا شب زفاف، زبان عروس را سوراخ می کنند و سیمی از آن عبور می دهند و این قفل زبان است و تعهدی است که زن زیادی حرف نزند و به عبارت عامیانه روده درازی نکند. هرگاه زن زیاد حرف زد مرد اشاره به قفل زبانش می کند!! و می گوید، اس. اس . البته این کلمه با اس ام اس فرق می کند! و البته عجایب و غرایب دیگری هم در آفریقا هست که آن را سانسور می کنم. البته عجایبی نیز در سالهای اخیر در کشورهای عربی رایج شده یک نوع ازدواج بنام تابستانی و مسیار عربها در کشورهای اقامت سفرهای تابستانی از طریق چت و اینترنت و یا از روش خیابانی همسرانی برمی گزینند و بیشتر آنها پس از اتمام تعطیلات تابستانی و برگشت به کشور اصلی، زنان تابستانی خود را با پیام کوتاه موبایل با سه حرف.H A.T طلاق می دهند یعنی تو طلاق داده شدی و آزادی!!! رسم های عجیب فقط در آفریقه نیست و در جاهی دیگر بتوانی ببینی در حانواده های تبتی برادر بزرگ زن می گیرد و برادران دیگر نیز در شوهر بودن برای زنش شریک او می شوند تا هر زمانیکه هزینه لازم برای گرفتن و اداره کردن زندگی مستقل داشته باشند این زن مشترک خواهد بود و این روشی برای جلوگیری از اسراف !! در پنجاب هند تا ۶ مرد می تواند شوهر یک زن باشد به این صورت که فرزند اولی متعلق به اولین شوهر و دومی متعلق به دومین شوهر و به همین ترتیب خواهد بود.!!

در جزیره نیجریتو جنوب آقیانوس آرام عروس و داماد نزد شهردار می روند و کنار هم می ایستند شهردار نیز سر عروس و داماد را آنچنان محکم به هم می کوبد که سه مرتبه بلند بگویند آخ آخ آخ و به این ترتیب آندو زن و شوهر قانونی می شوند!. در تبت ، طریقه خواستگاری این است که داماد به خانه عروس می رود اقوام او چوب بدست در صف می ایستند و او باید از میان ضربات چوب آنها که بر سر او می کوبند فرار و به بالای درختی برود سپس عروس را در بغل گرفته و از میان این جمعیت فرار کند بدین وسیله او اعتماد لازم را ایجاد می کند.

محمد عجم