چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
گذر از وابستگی
بر طبق نظریه روانکاوان ، کودک در گذر از وابستگی مطلق و رسیدن به تفرد از سه مرحله اصلی عبور میکند :
۱) مرحله تمیز و تفکیک
۲) مرحله تمرین و آزمایش
۳)مرحله ترمیم و بازسازی حسن رابطه با مادر .
البته قبل از این مرحله دوران همزی گری مادر و کودک وجود دارد .
کودک با خودشیفتگی مطلق بدنیا می آید ،با احساسی من جهانی . که در این حالت خودش را همه دنیا میپندارد. این دوره اصطلاحا اوتیسم نامیده می شود .
از حدود یک ماهگی به علت رشد عصبی متوجه وجود شخصی بنام مادر می شود ولی وی را بخشی از خود میداند .
این مرحله را که دوران همزی گری می نامند تا شش ماهگی بطول می انجامد . که کودک با مادر بصورت یک موجود یکسان و همگون بسر میبرد که اتفاقا برای کودک این دوره بسیار آرامش بخش است .
در این دوران کودک هیچ مرزی مابین خود و مادر نمی شناسد . بطور مثال : کودک ، گریه کردن را یک واکنش و غذا دادن را واکنشی دیگر میداند که نمی تواند تمیز دهد که کدامیک مربوط به خود اوست و کدامیک مربوط به مادر .
به همین دلیل برآوردن نیازهای فیزیولوژیک کودک از طریق مادر باعث ایجاد قدرت و دفع احساس ناتوانی در او می گردد . بر عکس کودکی که به نیازهای او پاسخ داده نمیشود ویا تاخیر در پاسخ دادن نیاز کودک بوجود می آید بدلیل نداشتن قدرت تمیز و تفکیک ، کودک خودش را عاجز و ناتوان احساس میکند .
در پایان این دوره اگر تمام نیازهای فیزیولوژیک کودک برآورده شود ، کودک قادر خواهد بود با همکاری مادر به مرحله بعدی که مرحله تمیز و تفکیک است قدم بگذارد .
متاسفانه بعضی از مادران به دلیل لذت بردن از این وابستگی ، ناخودآگاه باعث طولانی تر شدن این دوره و به تعویق افتادن ورود کودک به مرحله بعدی می شوند .
در صورتی که این مرحله بدرستی سپری گردد امنیت، اعتماد و اطمینان در درون کودک شکل خواهد گرفت . این اعتماد که با پاسخ دادن بموقع به گریه کودک بوجود می آید به کودک این پیام را میدهد که " دردها موقت و نیازها برآورده شدنی است "
دیری نمیپاید که به علت رشد فیزیولوژیکی ، نورولوژیکی ، حسی و عاطفی ، کودک متوجه این نکته می گردد که مادر بخشی از او نیست و به دوگانگی وجود خود و مادر پی می برد .
این مرحله از زندگی که با اضطراب ، ترس و احساس ناتوانی توام است اضطراب جدایی یا separation anxiety نامیده میشود و تا حدود هجده ماهگی بطول می انجامد .
این بدان دلیل است که کودک متوجه می شود که نیمه قدرتمندی که تمام کارهای او را انجام می داد ، حالا دیگر بخشی از او نیست و اگر مادر و یا کسی که این نقش را ایفا می کند به داد کودک نرسد کودک قادر نخواهد بود از عهده نیاز های خودش بر آید .
این مرحله که کودک آنرا با اضطراب و تشویش آغاز می کند در حقیقت تولد روانی کودک است که به آن سر از تخم بیرون آوردن گفته میشود .
در این حالت کودک پوسته اندازی کرده و دچار توهمی عمیق میشود . توهمی که او همه دنیا بوده سپس او ومادر همه دنیا بودند و حالا او بخشی از مادر است آنهم بخش ناتوان .
کودک در این دوره قادر به درک بقاء در غیبت نیست و نمی تواند بفهمد مادری که از میدان بینایی او بیرون رفته ، هنوز وجود دارد .
در اینجا وابستگی و نیاز او به مادر بسیار زیاد میشود . حال اگر مادر دارای : حضور عاطفی ، حضور جسمی ، گرمی ، حمایت ، هم حسی ، حساسیت به نیازهای کودک و آشنایی با مراحل رشد کودک باشد ، کودک بتدریج این احساس ناتوانی ، بی مقداری ، جدایی و عجز را از خود دور می کند .
دراین حالت، مادر که نماینده دنیای بیرونی برای کودک محسوب میشود در درون کودک بصورت موجودی امن ، حامی ، یاری دهنده و کسی که به او اعتماد دارد تبدیل می گردد .
این کودک وقتی چنین نماینده ی بیرونی را به درون خودش منتقل کرد دیگر نیاز ندارد عقب گرد کرده و به دوران عجز و ناتوانی خود رجوع کند .
حال اگر مادر چنین ویژگیهایی را نداشته باشد و دنیای بیرونی برای کودک دنیایی پر از تهدید ثبت و ضبط گردد ، کودک برای رشد روانی خود نیازپیدامی کند تابه مکانیسمهای دفاعی خاصی متوسل شود . ضعف خودش را با قادریت مطلق سرپوش بگذارد ، اینکه او بی مقدار است با بزرگ نمایی و برتری بر دیگران پوشش دهد ، اینکه او از دنیا می ترسد با یک نوع نترسی و سلطه جویی و ترساندن دیگران سرپوش بگذارد و تبدیل شود به موجودی انزواطلب ، مهر طلب ویا برتری طلب .
در نتیجه این موجود مجبور است در زیر پوسته خودشیفتگی که نعل وارونه نفرت از خویش است ویژگیهایی را داشته باشد :
قادریت مطلق ، برتری بر دیگران ، میل شدید به کنترل دیگران ، نیاز شدید به تحسین و تمجید و مرکز توجه قرار گرفتن ، میل شدید به کسب قدرت ، میل شدید به دیده شدن .
در راه کسب این موقعیت گاه به علم می آویزد ، گاه به سیاست وگاه به روحانیت دست میاندازد وگاه به ثروت اندوزی میپردازد و اغلب هم موفق می شود و از طریق کسب چیزهایی که نیازهای بیمار او رابرآورده می کند ، به آنجایی که می خواهد خودش را برساند .
به قانون بقاء ماده و انرژی توجه کنید :
"ماده و انرژی نه بوجود می آیند و نه از بین می روند بلکه فقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می گردند "
مابین امنیت و قدرت درست همان رابطه ای برقرار است که مابین ماده و انرژی. بدین مفهوم که انسان برای بقاء روانی خویش نیازمند امنیت است و در صورتی که این امنیت برای او درونی نشده باشد به قدرت متوسل خواهد شد زیرا که قدرت برای او امنیت می آورد .
http://www.geom.blogfa.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست