سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

شیرکو بی کس, همه کس و کار شعرش بود


شیرکو بی کس, همه کس و کار شعرش بود

«شعر مثل جنگ است نیروی دریایی دارد و نیروی زمینی» باب پرلمن گروهی هستیم دچار سوءتفاهم تا وقتی زنده ایم و زنده اند همراهان مان, نمی نویسیم درباره شان, از ترس اینکه مبادا مصداق لی لی به لالا گذاشتن فلان شاعر و فلان اسم و رسم باشد

«شعر مثل جنگ است نیروی دریایی دارد و نیروی زمینی»؛ باب پرلمن. گروهی هستیم دچار سوءتفاهم تا وقتی زنده‌ایم و زنده‌اند همراهان‌مان، نمی‌نویسیم درباره شان، از ترس اینکه مبادا مصداق لی‌لی به لالا گذاشتن فلان شاعر و فلان اسم و رسم باشد. وقتی هم نیستند، باز از هیبتِ تهمت خوردن ِ به مرده‌پرستی و کلیشه‌شدگی‌های بعد از مرگ دوستان مان، با احتیاط و محافظه‌کاری دست به قلم می‌بریم. غافل از اینکه نوشتن درباره شاعری و شعر، عین همرزم شدن با شعر است، شعری که نیروی دریایی دارد و نیروی زمینی، ای بسا منتقدان و شارحانِ- شعر و شاعران هم- نیروی هوایی ِ همان جنگ هستند.

از معاصران ما شیرکو بی‌کس از معدود شاعرانی بود که در شعرش، محافظه کاری و میان مایه‌گی را کناری نهاد و با احترام و علاقه برای شکست خوردن آماده شد، قلم در خون خود زد و به جنگ ِ تعصبات و تخلفات دنیای متوحش پیرامونی‌اش رفت، ای بسا می‌توانست شاعری فرمالیست تر، آوانگارد‌تر هم حتی باشد، اما همدوره‌گی‌اش با برخی جریانات سیاسی و اجتماعیِ بسیار عظیم و تراژیک، زبانش را هستی ِ دراماتیکی بخشید برای بیان‌گری و بازنمایی آنچه بهنجارش می‌دید و در عین حال برای جنگیدن و تخریب و تقلیل هر آنچه ناهنجاری‌اش می‌دانست. و کلیت این هنجار‌ها و ناهنجارها را در جغرافیای خلق شده شعرش بازسازی کرد و به نقد و بازخوانی‌اش همت گماشت، با زبانی که در سطح تصویری- معنایی‌اش بافتی نزدیک به رئالیسم جادویی داشت، زبانی که یک سره از هستی ِ طبیعی و سیاسی/ اجتماعی ِ مردم کرد سرنوشت گرفته، ملتی بزرگ با تاریخی ریشه‌دار و عظیم که هماره بزم و رزم و موسیقی و عزایش خاص و زبانزد بوده، همیشه جستی و چالاکی‌اش خرامان و شادباشانه در جنگ‌ها و صلح‌هایش نمود داشته، عزت و شرف و مهین دوستی و بلند طبعی‌اش زبانزدِ ملت‌ها و دولت‌های منطقه بوده. شیرکو زبان شعرش را از میانه میدان ِ تاریخی ِ ملتی چنین سترگ و ستبر و ساده و سخت به ارث برده. شیرکو گرچه گرایشات مارکسیستی داشت و می‌دانیم که تمایلات حزبی و گروهی‌اش را هم پنهان نکرد اما تا آنجا که حافظه خوانشی‌ام از شعرهای او یاری می‌کند، هیچ‌گاه آزادی را و انسانیت را و عدالت و برادری را پامال تقاضاهای سیاسی و حزبی نکرد. بلند نوشتن برایش مبارزه‌ای بود علیه سرمایه‌داری و جهانی مینیمال شده که تحمیلی می‌دانستش. بلند نوشتنش، تاریخ دردهایی بود که قد و قامتی نداشتند، تاریخی که از بمباران شیمیایی حلبچه به سرفه افتاد و هنوز فرزندان ناقص تحویل می‌دهد. شیرکو در جهانی زیست ِ زبانی‌اش هستومند شده بوده که دیگر کاری نمی‌توانست بکند الا جنگیدن و مبارزه آن هم با قلمی که در تخم چشم‌هایش فرو می‌کرد و با خونش جریده‌هایی بلند و کوتاه و دراماتیک می‌نوشت برای ثبت تاریخی انتقادی که به نحوی از انحای بیان‌گری ِ هنرمندانه‌ای بود از آنچه تاریخ مردم کرد تجربه کرده. آری نوشتن از شعر شیرکو اگر سخت است، اولین گره‌‌ش همین‌جاست. شیرکو آنگاه که از خودش می‌نوشته انگار از تمام درد‌های مردم کرد می‌نوشته و آنگاه که از مردمش می‌نوشته انگار از درد‌ها و آرزو‌های خودش حرف می‌زند. سخت است جدا کردن این دو چرا که به سختی در هم بستگی پیدا کرده‌اند آن قدر که افق‌های مردمی، آرزو‌های شاعری است چون شیرکو و آلامِ کلمات او زخم‌هایی است بر پیکره تاریخ مردمش. شیرکو بی‌کس حافظه مکتوبِ- نه تنها مردمان کرد- که یادگاری برای شعر جهان همطراز نرودا و شاملو و لورکا است. شیرکو در چنین کاربستی زیسته بود (کاربستی غیررئال، چرا که دیگرانِ غیرکرد چنین وضعیتی را باوری رئالیستی نمی‌دانند اما واقعیت این است که کردها به بلندای تاریخ، همیشه در چنین شرایطِ متناقضی زیسته‌اند) و همین چفت و بست‌های ساختار اجتماعی و تاریخی کرد‌ه است که شعر شیرکو بی‌کس را واجد چنین موقعیت منحصر به فرد و نیز دارای افق‌هایی چنین استعلایی می‌کند. خوشا شاعری که بعد از جان دادن در پرچم کشورش می‌پیچند تنش را و کتابخانه‌اش کافه‌ای برای رفت و آمد عشاق و هنرمندان می‌شود.

سردار شمس آوری