جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
هزینه های ناگفته ایجاد بازار خرید و فروش اعضای بدن انسان
با افزایش تعداد بیماران نیازمند پیوند عضو به ویژه کلیه در ایالات متحده و کمبود اهدا کننده، عدهای از پزشکان و سازمانهای اجتماعی و مدیران بانکهای اعضای بدن، پیشنهاد ایجاد بازاری را برای مبادله اعضا مطرح کردهاند. در مقابل، منتقدان میگویند که چنین معاملههایی علاوه بر ایجاد جریان نوین استعمارگری، به نادیده گرفتن حقوق انسانی افراد نیازمند، از بین رفتن اقدامات انسان دوستانه و پایمال شدن شرافت و عدالت در جامعه میانجامد. نویسندگان این مقاله با اشاره به نظرات موافقان و مخالفان ایجاد چنین بازاری، همراه با نگاهی به وضعیت سایر کشورهای دنیا، معتقدند که دولتمردان آمریکایی باید برای پرسشها و ابهامات مطرح شده، پاسخهایی مناسب بیاندیشند.
ایده ایجاد بازاری برای عرضه اعضای بدن، مطمئناً ایدهای جدیدی نیست، اما در سالهای اخیر، ما شاهد حمایتهای زیادی از تشکیل این بازار بودهایم. بیشترین حمایت از سوی جامعه پزشکی انتقال عضو به عمل آمده، اما بسیاری از اقتصاد دانان و کارشناسان حوزه اخلاق زیستی نیز معتقدند که ایجاد چنین بازاری، از لحاظ اخلاقی، غیر قابل چشم پوشی است. هنوز هم در تعدادی از کشورها به ویژه ایالات متحده، مقررات سخت گیرانه زیادی برای این کار وجود دارد. ولی باید خاطر نشان کرد که این ایده هیچ گاه تا این حد طرفدار نداشته است.
تقریباً در همه مقالات موافق ایجاد چنین بازاری، به مسأله کمبود اعضا جهت پیوند اشاره میشود ( هم اینک در ایالات متحده، پنجاه هزار نفر در لیست دریافت کلیه هستند) که تداوم درد و رنج و مرگ بیماران را به دنبال دارد. در عین حال، تعداد اهدا کنندگان زنده، رشد زیادی داشته و این کار مخاطرات زیادی ندارد (امروزه بیش از نیمی از کلیههای اهدا شده، توسط افراد زنده تأمین میشود) و همانطور که یکی از پزشکان پیوند اعضا میگوید، ما باید علاوه بر موضوع سلامت اهدا کنندگان، به مرگ مداوم بیماران فهرست شده در لیستهای انتظار نیز بنگریم.
به هر ترتیب، در مباحث مربوط به مسأله خرید و فروش کلیه، نگرانیهای اخلاقی در کانون توجه قرار دارد. از یک سو، حامیان ایجاد این بازار به آزادی عمل فردی فروشندگان در عرضه اعضای بدن خود اشاره میکنند، ولی مخالفان یادآوری میکنند که ایجاد چنین بازاری، پایمال کننده عدالت و شرافت در جامعه است و با خریداری کلیههای فقرا توسط ثروتمندان، ما با یک جریان نوین استثماری رو به رو خواهیم شد. چنین بازاری مطمئناً آثار مختلفی را بر روی بخش درمان و سراسر جامعه ما بر جای میگذارد. مثلاً مخالفان میگویند که با افزایش عرضه، تلاش برای پیوند اعضای بیماران مرگ مغزی متوقف خواهد شد. هر چند نباید فراموش کرد که با تقویت عرضه، خریداران ثروتمند به دلیل کاهش قیمتها، برندگان اصلی خواهند بود. اما این گفتهها نیز با مخالفتهایی رو به روست. من معتقدم، به دلیل وجود نتایج خواسته و ناخواسته در مورد این مسأله، نمیتوان با قاطعیت در مورد همه ابعاد آن صحبت کرد. هر چند باید اجازه داد که دو طرف بحث، نگرانیهای خود را مطرح کنند.
● چالشهای ایجاد یک بازار تجاری
گفته میشود که با ایجاد ساز و کار بازار، اعضای بیشتری برای خرید و فروش عرضه میشود و خریداران دیگر قادر به کنترل اهدا کنندگان نخواهند بود. از سالهای دهه هفتاد میلادی به بعد، اقتصاد دانان و جامعه شناسان یادآوری میکنند که با پیش کشیده شدن مسأله قیمت، تعهدات اخلاقی افراد برای انجام یک کار شرافتمندانه زیر سؤال میرود. این مسأله در مورد اهدای اعضای بیماران مرگ مغزی نیز تا حدود زیادی مصداق خواهد داشت.
یکی دیگر از بخشهای مورد توجه، بحث اهدای خون است. آقای تیتمیوس در کتاب «روابط اهدا» (۱۹۷۱) یادآوری کرده بود که تجاری سازی اهدای خون، به معنای پایان دادن به از خود گذشتگی و ایثار و نوع دوستی در جوامع خواهد بود. وی برای اثبات فرضیه خود، به مقایسه اهدای خون در ایالات متحده و انگلستان میپردازد. مثلاً در یک دوره بیست و سه ساله (۱۹۴۶ تا ۱۹۶۸ میلادی) که خرید و فروش خون در انگلستان و ولز ممنوع بوده است، تعداد اهدا کنندگان و مقدار خون اهدا شده، با روندی رو به رو رشد همراه بود.
اما در ایالات متحده که فروش خون از گذشته، عملی قانونی به حساب میآمد، همه این آمار روندی نزولی داشته است. تیتمیوس که برای جمعآوری دادههای خود در ایالات متحده با موانع فراوانی شده است، منابع متعددی نظیر گزارشها و پژوهشهای انتشار یافته، اظهار نظرهای متخصصان، گفت و گو با پزشکان و مسئولان بانکهای خون را مورد بررسی قرار داده است. او در پایان چنین نتیجه گرفته است: «مطالعات من در بانکهای خون مختلف و شهر به شهر نشان داد که شرایط عمومی این بخش در سراشیبی سقوط قرار دارد.»
مخالفان قانونی شدن چنین معاملاتی، به یک تجربه عملی به وجود آمده در یک مهد کودک کشور اسراییل اشاره میکنند. مدیران این مرکز، همواره با مشکل دیر آمدن والدین برای بردن فرزندانشان رو به رو بودند. لذا اعلام کردند که ساعت کار مهد تا ساعت شانزده عصر است و برای والدینی که پس از ساعت شانزده و ده دقیقه عصر مراجعه کنند، به ازای هر ساعت، دو و نیم دلار جریمه محاسبه شده و هنگام پرداخت شهریه ماهیانه از آنان اخذ میشود.
نتیجه به وجود آمده، بهت مدیران مهد کودک را برانگیخت: آمار دیرآمدن والدین با افزایش تعجب برانگیز روبهرو شد. متخصصان یادآوری میکنند که اگرچه در گذشته، والدین نهایت تلاش خود را برای حضور در مدرسه در ساعت مقرر به عمل میآوردند، اما با امکان پرداخت جریمه، آنان به این نتیجه رسیدند که میتوان زمانهای مربوط به تأخیر را خریداری کرد. لذا اگر ما برای یک خدمت، بهایی در نظر بگیریم، افرادی برای راحتی خود، مبلغ آن را میپردازند و اصولاً وقتی یک موضوع به کالا تبدیل شود، همیشه یک کالا باقی خواهد ماند.
همچنین در بخش جمعآوری کمکهای مالی و مراقبت از افراد معلول نیز، پژوهشگران دریافتهاند که خدمات داوطلبانه، در مقایسه با خدمات تجاری، از کیفیت و اثربخشی بیشتری برخوردار بوده است.
با وجود اشکالات مطرح شده در مورد این مثالها، تجاری سازی فعالیتهای انسان دوستانه، چالشهای زیادی را به وجود خواهد آورد. مثلاً با قانونی شدن خرید اعضا، دیگر والدین و یا فرزندان و خواهران و برادران بیمار تمایلی به اهدای عضو خود نخواهند داشت، تا از مخاطرات جانی مربوط به عمل جراحی بپرهیزند. بدین ترتیب در کشورهای توسعه یافته نیز، وضعیتی مشابه کشورهای در حال توسعه که در آنها فروش اعضای بدن کاری عادی محسوب میشود، به وجود خواهد آمد. (این موضوع، سالهاست که با هشدارهای جدی مردم شناسان نیز رو به رو بوده است.) به عنوان مثال در هند، بیماران ترجیح میدهند که به جای خواستن از اعضای خانواده برای اهدای عضو، به بازار مراجعه کنند.
همین وضعیت ممکن است خیلی زود در کشور ما که چنین فعالیتهایی در آن ممنوع است، شکل گیرد. هم اینک در قوانین فدرال و ایالتی، مسایل اخلاقی لحاظ شده و تیمهای پیوند اعضا، مسایل اخلاقی را مورد توجه قرار میدهند. در تعدادی از قوانین اخیر، پیشبینیهایی برای جبران هزینههای مسافرت و غیبت از کار و مراقبتهای بعد از عمل اهدا کننده، به عمل آمده است؛ اما هنوز هم، هیچ کس حق پرداخت پولی جهت خرید عضو را ندارد. عدهای نیز معتقدند که با دستکاری مقررات، سیستم کنونی با چالشهایی مواجه شده و میتواند به کاهش تعداد اهدا کنندگان بیانجامد.
البته موافقان ایجاد بازار خرید و فروش قانونی اعضای بدن، برای اثبات نظریات خود، به بازار تجاری عرضه اسپرم و تخمک به والدین نابارور و عدم وجود چنین مسایلی در آن اشاره میکنند. اصولاً اسپرم و تخمک قابل مقایسه با کلیه نیستند؛ چرا که افراد به ندرت با نیتهای خیرخواهانه به اهدای تخمک و اسپرم خود دست میزنند و بخش اعظم نمونههای بانک اسپرم و تخمک توسط دانشجویان به ویژه دانشجویان رشته پزشکی تأمین میشود. همچنین به دلیل امکان به وجود آمدن نارساییهای ارثی، افراد ترجیح میدهند از اسپرمها و تخمکهای افرادی استفاده کنند که با آنها روابط فامیلی ندارند. لذا به نظر من نمیتوان بین این دو موضوع، به مقایسه دست زد.
برای رویارویی با این نتایج منفی بالقوه، گروهی ایجاد یک بازار موقتی و آزمایشی را پیشنهاد کردهاند تا همه نتایج مرتبط با آن، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. مثلاً اگر در یک یا چند آزمایشگاه یک ایالت، نرخ اهدای عضو پس از قانونی شدن مبادله تجاری آنها روندی نزولی پیدا کند، میتوان با قاطعیت بیشتری از شکلگیری این موضوع جلوگیری کرد. اما همین کار نیز با مخاطرات مختلفی رو به روست و شاید همانند آن مهد کودک اسراییل، دیگر هیچ گاه راهی برای بازگشت وجود نداشه باشد. اگر چیزی به کالا تبدیل شود، همواره یک کالا باقی خواهد ماند.
● روابط اجتماعی و فروش کلیه
فروش قانونی اعضای بدن، چه تأثیری میتواند بر روابط روزانه اجتماعی بر جای گذارد؟ اجازه دهید که ما چند پیش فرض مقدماتی را مطرح کنیم. نرخ فروش یک عضو، مقدار کمی نخواهد بود. اگر هزینههای صرفه جویی شده ناشی از عدم انجام دیالیز را محاسبه کنیم، به صورت متوسط، خرید یک کلیه دویست و هفتاد و پنج هزار دلار منفعت مالی خواهد داشت.
حال با تقسیم این عدد بر دو، میتوان نرخ پیشنهادی صد و بیست پنج هزار دلار را برای هر کلیه تعیین کرد. (البته با پیش فرض حمایتهای دولتی، نرخ مالیات این مبادله، صفر منظور میشود.)
آیا این وضعیت به جذب فروشندگان بیشتر خواهد انجامید؟ در این موضوع شک نکنید. چرا که افرادی از طبقات کم درآمد و یا طبقات متوسط کم درآمد، برای این کار اعلام آمادگی خواهند کرد. و حتی عدهای حاضر خواهند بود که با مبالغی به مراتب کمتر نیز به این کار دست بزنند.
البته خارج کردن یک کلیه از بدن فرد، آثار جراحت خود را بر روی بدن برای مدتهایی متمادی بر جای خواهد گذاشت. اگر از روش لاپروسکوپی استفاده شود، آثار جراحی بر روی شکم اهدا کننده کوچک بوده و به سختی قابل تشخیص است؛ اما باز هم این آثار قابل مشاهده خواهد بود.
لذا میتوان گفت که آثار این معامله، تا مدتها بر روی بدن بیمار باقی خواهد ماند و به عنوان یک موضوع اخلاقی، به سادگی چنین علامتی از بین نخواهد رفت. نباید فراموش کرد که این کار در هیچ فرهنگی، عملی قهرمانانه و یا سخاوتمندانه از سوی دهنده عضو محسوب نمیشود، چرا که عموماً از این کار به عنوان اقدامی از روی استیصال و فقر و یا پولپرستی یاد میشود. (نتایج مطالعهای انجام شده در ایران توسط ج. زرگوشی، حاکی از آن است که اقدام فروشندگان کلیه در جامعه ایران به عنوان عملی شرمآور محسوب میشود.)
نتایج روزانه به وجود آمده از بازارهای خرید و فروش اعضا، میتواند مشکلات دیگری را به وجود آورد. اگر فروش کلیه، درآمدی صد و بیست و پنج هزار دلاری برای فرد به ارمغان بیاورد، (با احتساب مالیات صفر) وی ممکن است ترغیب شود، هر چه زودتر برای فروش کلیهاش مراجعه کند.
مثلاً اگر یک فرد بیست و یک ساله این مبلغ را در یک صندوق سرمایهگذاری چند جانبه سرمایهگذاری کند، در سی سالگی میتواند معادل این مبلغ را به عنوان سود دریافت کند. آیا میتوان پیشبینی کرد که افراد برای وسوسه خرج کردن این مبلغ، چه طرحهایی را در ذهن خود میپرورانند؟ خرید خانهای بزرگتر؟ مهاجرت؟ پرداخت بدهیها؟ (این کار در هند، عملی عادی برای ورشکستگان و افراد بی کار محسوب میشود.) پرداخت هزینههای تحصیلات دانشگاهی؟ و یا تأمین هزینههای مراسم ازدواج؟
با قانونی شدن و شکلگیری بازار خرید و فروش اعضای بدن، اعضای قابل پیوند به کالاهایی تجاری تبدیل میشوند که ایجاد نتایج منفی و ناخواسته، اجتناب ناپذیر به نظر میرسد.
مارگرت رادین، استاد علوم حقوق، با نگاهی به این مباحث مطرح شده میگوید: «قوانین تصویب شده در هر جامعه، بر مبنای ویژگیها و مشخصههای فرهنگی آن ارائه میشوند... بر مبنای اولویتها، قوانین جدیدی شکل میگیرند، ولی پس از مدتی، قوانین اولویتها را تغییر میدهند.»
با توجه به روابط متقابل موجود میان قوانین و فرهنگ، آیا ما روزی از قانونی شدن فروش کلیه ابزار تأسف نخواهیم کرد؟
● افسانه شکلگیری یک بازار قانونمند
حامیان ایجاد چنین بازاری، در صحبتهای خود به مدلهای مختلفی از بازارها اشاره میکنند که به سختی میتوان از میان آنها الگوی مشترکی را شناسایی کرد. مثلاً عدهای مخالف پرداخت پول به خانوادههای اهدا کننده اعضای بیماران مرگ مغزی خود هستند و معتقدند که باید به این خانوادهها اعتبارات مالی اعطا شود. عدهای دیگر از پیشنهاد ایجاد کمیتهای توسط «جامعه پزشکی آمریکا» (AMA) صحبت به میان میآورند که بازارهای آتی خرید و فروش اعضای بدن (افراد خواهان اهدای عضو خود در صورت بروز مرگ مغزی) را تحت پوشش قرار میدهد. از سوی دیگر، عدهای خواهان ایجاد یک بانک سراسری خرید و فروش اعضای بدن هستند، ولی هیچ توضیحی در مورد ساز و کار چنین پیشنهادی نمیدهند.
اکثر این موافقان، مخالف شکلگیری یک بازار حراجی عمومی هستند که یک کلیه در آن به بالاترین قیمت پیشنهادی به فروش برسد. بلکه پیشنهاد میکنند، بازاری وکالتی و غیر انتفاعی برای مبادله تشکیل شود.
بدین ترتیب آنها هم در مخالفت با شکلگیری یک بازار تجاری، با مخالفان این ایده، هم نظر هستند. اما اگر افراد در مقابل پرداخت پول، با احتمال بیشتری به کاری دست میزنند، چرا نباید اجازه داد که چنین حراجیهایی شکل گیرد؟ این سؤالی است که نمیتوان به صورت قاطع به آن پاسخ مثبت و یا منفی داد.
من معتقدم که ما هر سیستمی را پیشنهاد دهیم، به سادگی قادر به تغییر قوانین بازدارنده کنونی نخواهیم بود. با شکل گیری یک بازار قانونی، باید علاوه بر قانونمند کردن طرف فروشنده، خریداران نیز به مقررات تصویب شده تن دهند. (من باید یک نکته مهم را تذکر دهم: اگر در یک بازار، انحصارات طبیعی شکل گیرد، ورود به آن به شدت با محدودیت رو به رو خواهد بود؛ همانند ادارات برق، خدمات تلفن و راهآهن). البته مقررات زدایی از چنین بازاری ممکن است به رسواییهای شرکتهایی نظیر انرون در بازار انرژی منتهی شود. خصوصی سازی در بازار شرکتهای مخابراتی نیز به فساد انجامیده است.
لذا این سؤال باید پرسیده شود: «اگر این بازار پس از قانونی شدن به سوی ولنگاری و هرج و مرج سوق پیدا کند، آیا ما میتوانیم در جامعهای زندگی کنیم که در آن کلیه یک کالا به حساب میآید؟»
فروشندگان عضو چه کسانی خواهند بود؟
می توان پیشبینی کرد که تعدادی از اهدا کنندگان که از سوی پزشکان به دلایلی نظیر داشتن فشار خون و یا بیماریهای مختلف نظیر اعتیاد، گزینه مناسبی تشخیص داده نشوند، دست به اقدامات پیشبینی نشدهای بزنند. آیا آنان به مخفی کردن، دستکاری نمودن و یا از بین بردن سوابق بیماری خود و یا خانوادههایشان دست نخواهند زد؟ عدهای از حامیان عرضه کلیه هم خواستار محدود شدن فروشندگان، به شهروندان آمریکایی شدهاند. اما چنین محدودیتی نه منطقی و نه مناسب خواهد بود. به علاوه، دارندگان گرین کارت آمریکا و یا مهاجرانی که از دیرباز در ایالات متحده اقامت داشتهاند، با چه مقرراتی رو به رو خواهند شد؟ گردشگران خارجی و یا مهاجران غیر قانونی چطور؟ اگر هدف تشکیل چنین بازاری، افزایش عرضه عضو برای بیماران نیازمند باشد، چرا نباید از حضور اهدا کنندگان جدید استقبال کرد؟ و چرا نباید فقرای بمبئی هند بتوانند کلیه خود را به فقرای آپاچی بفروشند؟ و چرا یک فرد نیازمند به خرید و یا فروش، باید برای پیوند به یک کشور دیگر برود؟
● نگاهی به آثار حرفهای شدن خدمات پزشکی
آزاد شدن فروش کلیه میتواند چالشهای زیادی را در حوزه اخلاق پزشکی حرفهای و روابط بیمار و پزشک به وجود آورد. اخیراً در بازار اهدای عضو، ویژگیهای انسان دوستانه به شدت تضعیف شده و پزشکان نیز با مسألهای همانند چگونگی انتخاب یکی از دوقلوها برای حفظ جانش به بهای مرگ دیگری رو به رو هستند. همچنین اگرچه در گذشته اهدای یک عضو به یکی از اعضای خانواده، به عنوان کاری بیخطر قلمداد میشد، امروزه دیگر این نظریه طرفداران زیادی ندارد. لذا به نظر میرسد، با تقویت روابط عاطفی بین اهدا کننده و گیرنده عضو، بتوان بر این مشکل غلبه کرد.
مطمئناً همانطور که یکی از دوقلوهای زنده مانده تا مدتها از آسیبهای روحی مرگ برادر و یا خواهرش رنج خواهد برد، چنین شرایطی در یک پیوند عضو انسان دوستانه نیز به دلیل ریسکهای چنین اقدام درمانیای وجود خواهد داشت. آیا با تجاری سازی چنین مبادلاتی، سرنوشت فروشنده عضو برای فرد خریدار اهمیتی خواهد داشت؟ باید گفت که با احتمال زیاد، پاسخ چنین سؤالی منفی خواهد بود. پزشکان نیز در چنین بازاری، تنها به ابزاری جهت مبادله تبدیل میشوند. و یک نکته دیگر: اگر چه فن آوریهای پزشکی بهبود یافته است، اما مخاطرات چنین عملهایی همچنان باقی مانده و خانواده پزشکی مجبور خواهد بود که برای یک مشت دلار، همچنان بر شعار عدم وجود مخاطره برای داوطلبان اهدای عضو (فروشندگان)، پافشاری کند. یکی از توجیهاتی که سالهاست برای توضیح لزوم چنین بازاری مطرح میشود، بهبود شرایط اقتصادی اهدا کننده است. رابرت واچ از کارشناسان دانش اخلاق زیستی، با اشاره به مخالفت طولانی خود با فروش اعضای بدن معتقد است که با توجه به نادیده انگاری سابقه دار فقرا از سوی جامعه آمریکا، در اهداف ایجاد چنین بازاری، باید مسأله بهبود سطح زندگی فقرای آمریکایی در کانون توجه باشد. به گفته وی، برنامههای مربوط به حمایتهای اجتماعی در ایالات متحده آنچنان ناقص و فاقد کارایی است که باید از فراهم شدن هر راهکاری برای بهبود این اوضاع استقبال کرد. باز هم باید بر یک پرسش اساسی متکی بر دادههای تجاری پافشاری کنیم: آیا خرید و فروش اعضای بدن، واقعاً در جهت منافع فقرا خواهد بود و یا اینکه برعکس، در نهایت فقرا بازنده چنین مبادلهای خواهند بود؟
از نگاه بسیاری از کارشناسان، باید بهترین دادهها را از کشورهای جهان سوم به دست آورد. در هند (براساس تحقیقات گویان و دیگران) هشتاد و هفت درصد فروشندگان کلیه، پس از مدتی با مشکلاتی در وضعیت سلامتی خود رو به رو شدهاند. یک سوم آنان نیز به همین دلیل، با کاهش درآمد مواجه شدهاند. از دویست و نود و دو فردی که برای بازپرداخت بدهیهای خود، کلیه خود را فروختهاند، هفتاد و چهار درصد آنها پس از گذشت شش سال از فروش کلیه، همچنان بدهکار بودهاند. همچنین اگرچه در هنگام فروش، پنجاه و چهار درصد آنان در فقر زندگی میکردهاند، اما این عدد پس از فروش کلیه به هفتاد و یک درصد رسیده است.
کوهن نیز در مصاحبههای چالشی و همه جانبه خود با سی فروشنده و خانوادههای آنان در شهر مدرس هند، به نتایج مشابهی دست یافته است. اگرچه همه آنها در صدد بازپرداخت بدهیهای خود بودهاند، اما وی دریافته که اکثر آنها پس از چند سال دوباره در دام فقر و تنگدستی گرفتار میشوند.
کوهن به یک نتیجه شرمآور دیگر نیز رسیده است: «طلبکاران برای دریافت بدهیهای خود، در مناطقی که بازار فروش اعضا در آن وجود دارد، از روشهای تهاجمی و سازمان یافته برای وادار کردن بدهکاران خود به فروختن کلیههایشان استفاده میکنند.» به هرحال، میتوان مطمئن بود که تجربه ایجاد بازار خرید و فروش قانونی اعضای بدن در ایالات متحده، متفاوت از چنین اوضاعی خواهد بود؛ اما فروش آزادانه کلیه ممکن است تأثیراتی منفی بر سیاستهای رفاه اجتماعی بر جای گذارد. مثلاً عدهای از حامیان قانونی شدن تجارت اعضای بدن پیشنهاد میکنند که پوشش بیمه درمانی مادامالعمر برای این افراد ارائه شود. بدین ترتیب ایالات متحده میتواند به سوی یک سیستم فراگیر بیمههای درمانی گام بردارد. اما قانونی شدن این بازار ممکن است تأثیرات متضادی بر جای گذارد. یعنی افراد خواهان استفاده از چنین تسهیلاتی، راهی به جز فروش کلیه خود نداشته باشند. لذا با اطمینان میتوان گفت که ایجاد یک نظام عادلانه توزیع خدمات بهداشتی و درمانی، در گروی چنین سیاستهایی نخواهد بود. به علاوه، در صورت عدم کمبود در بازار پیوند اعضا، هیچ کس خواهان فروش کلیه خود برای ایجاد مساوات اقتصادی نخواهد بود.
● نتیجهگیری
به هر ترتیب، باید دانست که با توجه به کمبودهای کنونی در بخش عرضه اعضای اهدایی، متأسفانه خرید و فروش کلیه میتواند به نتایجی متضاد با خواستههای طراحان چنین طرحی بیانجامد. بیتردید ایجاد این بازار به افزایش عرضه منتهی خواهد شد، همان موضوعی که حامیان قانونی شدن آن به شدت از پدید آمدن چنین شرایطی میهراسند. نباید فراموش کرد که با شکلگیری این بازار تجاری، حس انسان دوستی، خدمات پزشکی حرفهای و انسجام اجتماعی جامعه با مخاطرات و تهدیداتی همه جانبه رو به رو خواهد شد.
منبع: www.ncbi.nlm.nih.org
اس.ام روثمن، دی.جی روثمن
S.M Rothman: استاد بخش جراحی دانشگاه علوم پزشکی کلمبیا.
D.J Rothman: استاد دانشگاه علوم پزشکی کلمبیا.
منبع:ماهنامه سیاحت غرب ،شماره ۶۷
مترجم:محسن داوری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست