شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خانه دار شدن آقای خانه به دوش


خانه دار شدن آقای خانه به دوش

پدربزرگ خدابیامرزمون همیشه به ما می گفت از هرچی بگذرین به جز حق(!البته بعدا فهمیدیم خیلی ها این حرف رو به نوه ها و بچه هاشون زدن اما ما این حرف رو منقول از پدربزرگمون می دونیم.)!من …

پدربزرگ خدابیامرزمون همیشه به ما می گفت از هرچی بگذرین به جز حق(!البته بعدا فهمیدیم خیلی ها این حرف رو به نوه ها و بچه هاشون زدن اما ما این حرف رو منقول از پدربزرگمون می دونیم.)!من هم حالا می خوام از حق نگذرم و راجع به خونه دار شدن خودم هرچی لازمه رو بگم.اولش هم باهاتون طی کنم که از سیاست و کیاست و درایت هم چیزی سردر نمی‌آرم و فقط محض تفنن و نقل خاطره و از اینجور چیزا دارم واستون می نویسم.آخه بحث مسکن تو جامعه ما سابقه ای تاریخی داره.اصلا بنابر عقیده مرحوم پدربزرگ ما، دلیل اینکه چنگیزخان مغول و اشرف افغان نتونستن تو مملکت ما دووم بیارن عادت نکردنشون به همین وضعیت مسکن بود،البته من خودم هم نفهمیدم روچه حسابی این حرف رو می زد ،اما بالاخره این هم برای خودش ادعاییه.!می دونی چیه!اصلا اگر مسکن نباشه بچه ها باید کجا دنیا بیان؟باید کجا بزرگ شن؟باید کجا تو سر و کلشون زد تا راه و رسم زندگی کردن یاد بگیرن؟هان؟

بگذریم!سال پیش عیالمون شروع کرد سرناسازگاری گذاشتن با ما که آخه توی کارمند نمی تونی از اداره و این ور و اون ور پولی جور کنی و خونه ای بخری تا ما این قدر هرسال مثل یویو بین محله های شهر این ور و اون ور نریم؟دیدم بنده خدا راست می گه!آخه نمی دونین اسباب کشی خونه اون هم با دو تا بچه ای که آروم کردن هرکدومشون از حل بحران ورشو هم سخت تره چه مصیبتی داره!خلاصه ما هم به تیریج قبامون برخورد و رفتیم دنبال خونه.اما چشمتون روز بد نبینه که تا چشمم به قیمتها فتاد دنیا دور سرم سیاهی رفت.گفتم آخه قربونتون برم مگه میشه خونه ای که تو برهوته و تا چند کیلومتر این ور و اون ورش اثری از حیات دیده نمی شه متری یک میلیون تومن باشه؟گفتن حالا کجاش رو دیدی،خونه های فلان جا و بهمان جا قیمتش تا متری دو سه میلیون رفته بالا!خلاصه دست از پا دراز تر برگشتیم خونه و با ترس و واهمه موضوع روبه عیال مربوطه گزارش دادیم.اون هم بزرگواری کرد و چیزی بهمون نگفت....

از سال گذشته تا هفته پیش از جلوی هربنگاهی که رد می شدم می لرزیدم.اصلا سعی می کردم تو اون لحظه چشمم رو بدوزم به سنگفرش پیاده رو یا خال آسمون.رک و راست بهتون بگم!تا یک سال از اسم خونه وحشتم می گرفت و حتی یکبار هم تو خواب دیدم یک خونه دست و پا در آورده و داره دنبالم می کنه!با فک و فامیل و آشنا هم که دمخور می شدیم راجع به هرچی حرف می زدیم جز خونه.سرتون رو درد نیارم!هفته پیش داشتم تو خیابون می رفتیم که چشمم به یک مقوای بزرگ جلب شد:”اکازیون:فروش آپارتمانهای ۴۰ متری با وام مسکن”.!واقعیتش از این جمله توجهم فقط به کلمه اکازیون جلب شد چون که تا حالا اسمش رو نشنیده بودم و پدربزرگم هم در زمان حیاتش اطلاعاتی در خصوص اون به ما نداده بود!تا رفتیم بپرسیم اکازیون یعنی چی دیدیم که توی املاکی نشستیم و یک چایی قندپهلو هم جلوی رومونه.بعد از اینکه تعریف واحدها رو شنیدم با ترس و لرز سوال کردم:قیمت چند؟

دیدم قیمتی که گفت از سال گذشته پایین تره.از یک چیزهایی هم مثل خروج سرمایه از بخش مسکن و افزایش نقدینگی و هم حرف زد که معنی اونها رو هم مثل کلمه اکازیون نفهمیدم و فقط سرم رو به علامت تائید تکون می دادم!،آخه فکر کردم این تحلیلها و تفسیرها هم جزء قرارداد خونست!

خلاصه هفته پیش فهمیدم که می تونیم با جمع و جور کردن پس انداز ناچیزمون و یک کم قرض گرفتن از این و اون و گرفتن وام و... صاحب یک آپارتمان نقلی ۴۰ متری توی یک محله متوسط شهر بشیم.البته جاش خیلی کوچیکه اما بالاخره از این ور و اون ور رفتن و اسباب کشی بهتره.خلاصه شکر خدا همه چیز جور شد و ما شدیم صاحب خونه.!این مطب رو از ما فعلا داشته باشین تا بعدا اگه خاطره ای تو این مورد باقی مونده بود واستون بگم.فعلا عزت زیاد!