جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

علم پرستی و گره کور سعادت انسانی


علم پرستی و گره کور سعادت انسانی

گروهی از اندیشمندان و فیلسوفان هدف نهایی زندگی انسان را علم پرستی می دانند و اعتقاد دارند که هدف از حیات انسانی و آفرینش جهان هستی رشد و تعالی علم و به کارگیری آن در زندگی انسان است و انسان ها باید آرمان و آرزوی اساسی زندگی خود را علم و دانش تلقی کنند

گروهی از اندیشمندان و فیلسوفان هدف نهایی زندگی انسان را علم پرستی می دانند و اعتقاد دارند که هدف از حیات انسانی و آفرینش جهان هستی رشد و تعالی علم و به کارگیری آن در زندگی انسان است و انسان ها باید آرمان و آرزوی اساسی زندگی خود را علم و دانش تلقی کنند. این دسته از اندیشمندان مکتبی را در تاریخ زندگی انسان به وجود آورده اند که به علم پرستی (‏scientism‏) معروف است و فعالیت ها و اعتقادات اساسی بشر را معطوف به رشد علم دانسته اند.‏

برخی از سردمداران این مکتب چون فروید معتقد است که باید علم و دانش را جایگزین خدا نموده و آن را معبود خود ساخت. این دسته از محققان پیشرفت و سعادت زندگی انسان را فقط در گرو علوم بشری دانسته و معتقدند که می باید به جای پرستش خداوند، عامل سعادت زندگی انسان یعنی علم را پرستش نمود. به اعتقاد فروید در سایه علم برادری و برابری ایجاد گشته و تنها به وسیله علم می توان درد و آلام زندگی انسان را از بین برد، بنابراین ایده آل و آرمان حیات بشری علم است و همه انسان ها می باید با آگاهی از این مسئله علم را مقصد نهایی زندگی خود سازند.‏

برتراند راسل نیز از جمله طرفداران این نظریه است. وی نیز مانند فروید ایمان راسخی به علم داشت و آن را می پرستید و تنها معیار و ملاک سنجش کارهای نیک و بد را در گرو علم می دانست و معتقد بود که انسان با مجهز گشتن به ابزاری و وسیله ای چون دانش می تواند خود را برای انجام کارهای نیک و پرهیز از اعمال ناشایست آماده نماید، در نتیجه علم و دانش می تواند روابط اجتماعی صحیحی در جامعه بشریت ایجاد نماید و روابط انسانی را در طول زمان تصحیح و اصلاح کند. اگر تمامی انسان ها در روابط خود از علم و دانسته های خود به نحو احسن استفاده نمایند، این علم جامعه آنها را اصلاح خواهد نمود.‏

اصولاً ریشه علم پرستی به دوران رنسانس و سخنان فرانسیس بیکن باز می گردد، با رشد و تجدد علم تجربی و کهنه گشتن علم سنتی در دوران رنسانس و پیشرفت صنعت و جوامع بشری و در نتیجه بهبود نسبی زندگی اجتماعی انسان ها این اعتقاد در اذهان عمومی نقش بست که علم و دانش می تواند سعادت و کامیابی زندگی انسانی را تضمین نماید، بخصوص اینکه فرانسیس بیکن در این دوران شعار علم برابر است با توانایی و قدرت را به بشریت آموخت. پس از وی آگوست کنت اندیشه وی را ترویج داده و بیان نمود که مذهب آیندگان علم خواهد بود و آیندگان با ملاحظه نتایج ناشی از پیشرفت علم به جای الهیات و معنویات، به علم اعتقاد و ایمان خواهند آورد.‏

بر این نظریه انتقادات فراوانی از سوی اندیشمندان وارد شده است، از جمله اینکه علم دانستن است، دانستنی از انسان و جهان در حد ناقص و محدود. سعادت واقعی زندگی انسان ها در سایه شناخت کامل و آگاهی مطلق از روابط جهان هستی و دستگاه آفرینش و هدف نهایی از خلقت انسان ها و موجودات جهان است که علم از دانستن این امور ناتوان است، چنین شناختی تنها در سایه الهیات و معنویات محقق خواهد بود و انسان و علم او از حکمت و فلسفه آن ناآگاه است. چرا که علم شناسایی محض است و تنها قادر است روابط بین پدیده ها و فرایندهای طبیعی و تجربی را آشکار کند. فایده علم آن است که بر آگاهی‌ها و دانستنی های انسان می افزاید تا وی را بر طبیعت وحش و محیط زیست مسلط سازد تا بتواند از آن در جهت رفع نیازهای مادی و جسمانی خود بهره ببرد. علم وسیله ای برای آگاهی و توانایی انسان است تا بداند و توانایی زندگی داشته باشد. ‏

تاریخ حیات انسانی نیز این مسئله را نشان می دهد که انسان به وسیله علم توانسته است بخش محدودی از زندگی خود را ساخته و جزئی ناچیز از درد و رنج حیات خود را بکاهد. بنابراین نیازمندی های حیات بشری تنها در علم و دانش خلاصه نمی شود. انسان علاوه بر علم به چیزهای دیگری نیز محتاج است؛ چیزی که مکمل علم باشد و علم تنها در سایه آن قادر به سازندگی انسان باشد. شکی نیست که انسان فقط در پرتو ایمان است که می تواند به حرکت درآید و مقصد و هدف حیات آدمی را نشان می دهد که انسان را به شور و شوق واداشته و از درون او را می سازد. علم می تواند نیازهای اولیه انسان را برطرف سازد تا انسان ها با استمرار زندگی خود بتوانند نیازهای روحی و معنوی خود را در سایه ایمان حقیقی به خالق و مبدا جهان هستی و عمل به احکام آن رفع سازند. ‏

این ایمان و اعتقاد حقیقی است که می تواند جهت استفاده از فنون و بهره برداری از دانش انسانی را مشخص سازد و اینکه این علوم در کدام قسمت از زندگی انسانی و در چه بخش هایی از اجتماع و با چه اهدافی مورد استفاده قرار گیرد، تا مرهمی باشد بر درد و آلام انسانی و رفع نیازها او. باید در نظر داشته باشیم که علم بدون ایمان، آفت و بلایی برای بشریت است. همان گونه که در گذشته این چنین بوده و حال نیز این چنین است. آیا این همه پیشرفت های علمی برای بشریت و به نفع انسانیت بوده است؟ آیا انسان ها به وسیله پیشرفت علم و دانش توانسته اند دروازه های خوشبختی و سعادت را فتح کنند؟

‏ اگر علم تنها راه نجات حیات بشری و ایده آل آدمیان بود هرگز میلیون ها انسان تاکنون در زیر گلوله ها و بمب های حاصل از پیشرفت علمی نابود نمی شدند. جنگ ها، شکنجه و کشتار انسان های بی گناه و نابودی زندگی انسان ها نتیجه علم بدون ایمان بوده است. اگر علم حامل خوشبختی و سعادت اجتماع انسانی بود هر سال هزاران هزار کودک از گرسنگی نمی مردند و جمع کثیری از انسان ها در سایه سیاست های استکبار جهانی آواره و بدبخت نمی شدند. بنابراین تنها لازمه علم و دانش بشری بلکه تمام حیات انسانی داشتن ایمان و اعتقادی راسخ و حقیقی به مبدا جهان هستی است و علم و ایمان در کنار هم می تواند انسان را به دروازه های سعادت نزدیک سازد.‏

میر عماد اشراقی