چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
داستان مسعود و «جیب خالی و پز عالی»
یک پسر جوان، خوشپوش، منفعتطلب، غُد، مردسالار در خانه، بیسیاست و البته تاحدودی دهن لق؛ همه این خصوصیات را که جمع کنی، میشود «مسعود» «تا ثریا.» خودش هم میگوید تمام سعیاش این بود که لج بیننده با دیدن «مسعود» دربیاید! البته این را «مسعود» نمیگوید؛ این گفته «حسین مهری»، بازیگر این نقش است که هیچ شباهتی با مسعودی که در قاب تلویزیون میبینیم، ندارد!
● زرنگ منفعتطلب و دهن لق!
بخشهایی از شخصیت «مسعود» در ناخودآگاه من وجود داشت اما هر بازیگری که نقشی بازی میکند، زمانی که میخواهد آن نقش را از فیلتر خود رد کند، یکسری خصوصیات خودش نیز بر آن نقش غالب میشود؛ مگر اینکه آن نقش خیلی متفاوت، خاص و دور از مردم باشد، وگرنه مثل «مسعود» به وفور در جامعه وجود دارند و آنها را دوروبرمان میبینیم؛ پسرهای جوانی که دنبال منفعتشان هستند، دوست دارند زرنگبازی دربیاورند، پسرهایی هستند که حسوحالشان را زود بروز میدهند و نمیگذارند چیزی در دلشان بماند به همین دلیل ناراحتی و عصبانیتشان را خیلی زود نشان میدهند. مثلا میبینیم وقتی قضیه ازدواج «ثریا» با «سرهنگ» را میفهمد، میرود بیمارستان دنبال «ثریا»، وقتی میبیند نیست، میرود پیش «آقا رضا»؛ یعنی نمیتواند یک راز به این مهمی را پیش خودش نگه دارد، امثال «مسعود» بسیار در جامعه دیده میشوند.اینکه مخاطبان سریال میگویند اصلا پول «ثریا» چه ربطی به «مسعود» دارد و چرا اینقدر دنبالش میرود و با کارهایش حرص همه را درمیآورد، یک سوال برای خودم بهوجود میآورد؛ اینکه واقعا اگر یک نفر ۱۰۰ میلیون تومان پول مادرزن شما را بالا بکشد، کوتاه میآیید و به همین راحتی از آن گذشت میکنید؟ شاید اگر یک آدم پولدار و مرفه باشد، قید این پول را بزند اما «ثریا» و خانوادهاش تمام زندگیشان همین پول است. «ثریا» در خلوت خودش حالش بد است؛ اجارهخانه را چه کند؟ شهریه دانشگاه «پویا» چه میشود؟ «مسعود» اینها را میداند که پای قضیه میایستد.
● آنها ثبات دارند و خاطرات خوب
«مسعود» و «الناز» به واسطه یک خاطرخواهی در سن پایین با یکدیگر ازدواج کردهاند که الان دیگر این خاطرخواهی را در روابطشان نمیبینیم بلکه در کلامشان نسبت به گذشته این حس وجود دارد. میبینیم زندگیشان چقدر عادی و تکراری شده است؛ در یک سکانس میبینیم «الناز» به خواهرش «نگین» میگوید: «اگر قرار باشد آدم با هر دعوایی از خانه شوهرش بزند بیرون که دیگر آن زندگی، زندگی نیست!» این نشان میدهد «الناز» و «مسعود» زیاد با هم دعوا و جروبحث داشتهاند البته روزهای خوب و شاد زیادی هم داشتهاند؛ در واقع آنها با هم زندگی کردهاند و از اول هم قصدشان همین بوده و زندگیشان به یک ثبات رسیده و دیگر آن هیجان زندگی «حمید» و «نگین» را ندارند. بهنظرم ازدواج «مسعود» و «الناز» در سن پایین به هیچ وجه اشتباه نبوده و اگر در سریال میبینیم زیاد با یکدیگر دعوا میکنند، بهدلیل اتفاقات خاصی است که در زندگی خودشان یا اطرافیانشان رخ میدهد و آنها را نیز درگیر کرده است.
● جیب خالی و پُز عالی مسعود!
یکی از رفتارهای «مسعود» که خیلی دوست داشتم، غُد بودنش بود؛ برخلاف نقشهایی که برای بازیگرهای جوان همسنوسال من پیش میآید، «مسعود» با وجود اینکه تیپ و ظاهر امروزی داشت اما «مردسالار» بود و در زندگی شخصیاش با همسرش، همیشه حرف، حرف خودش بود. بهدلیل همین غُد بودنش است که هر جا برای کار میرود، بیشتر از ۳-۲ روز دوام نمیآورد و زود اخراج میشود یا خودش بیرون میآید؛ ضمن اینکه اصلا کاری بلد نیست انجام دهد. «مسعود» مصداق بسیاری از جوانهای امروزیمان است که مثال «جیب خالی، پز عالی» را یادآور میشوند! تنها شانس «مسعود»، داشتن خانوادهای مرفه و مادری پولدار بود که همیشه حمایتش میکرد. میبینیم این مادر یک خانه بزرگ و قابلقبول برای پسرش گرفته، «مسعود» لباس خوب میپوشد، به خورد و خوراکش میرسد، خوب پول خرج میکند و...
● هیچکس به حرف او گوش نمیدهد!
با وجود اینکه «مسعود» جوان پختهای نیست و همه توقع دارند در تصمیمگیریهایش اشتباه کند اما هر چه میگوید، درست از آب درمیآید ولی هیچکس باورش ندارد! او خیلی تلاش میکند خودش را نشان دهد و به دیگران ثابت کند اما هیچکس به حرفهایش گوش نمیدهد! اگر برای پول «ثریا» خانم میجنگد، به این دلیل است که اگر این پول را از «آقا رضا» بگیرد، یک بخشش به او میرسد و میتواند با آن برای خودش یک کاسبی راه بیندازد. او با «حمید» و «آقارضا» لجبازی میکند و نسبت به آنها کینه دارد چون بارها قبل از این اتفاق به باجناقش گفته بود این پول را به «آقا رضا» نده اما هیچکس گوش به حرف او نداد! «مسعود» سعی میکند اشتباه «ثریا» را جبران کند و تا ته خط هم پای همه اتفاقها میایستد.
● دلتان برایش خواهد سوخت
یک سکانس بود که «مسعود» و «الناز» باید با یکدیگر کتککاری میکردند و بعد از چند لحظه، «مسعود» شروع میکرد به گفتن یکسری دیالوگها. همین که داشتم دیالوگها را میگفتم، یک آن چشمانم سیاهی رفت و افتادم روی زمین، تنها صدای اطرافیان را میشنیدم! از بس برای این سکانس انرژی گذاشته بودم اینطوری شدم و در این سریال ۲ بار این اتفاق برایم افتاد. یک جا هم میبینیم که «مسعود» بعد از این همه لج و لجبازی و غُد بودن، خودش و غرورش را جلوی «آقا رضا» میشکند؛ آنجاست که بیننده دلش برای او خواهد سوخت و به «مسعود» دمت گرم میگوید. خیلی این سکانس را دوست دارم.
● مسعود حق دارد الناز را کتک بزند!
اگر میبینیم «مسعود» بدون اینکه همسرش بفهمد مهمانی دورهمی با دوستانش میرود و کارهای دیگری انجام میدهد، حتما خلئی در زندگیاش احساس کرده که این کار را انجام میدهد. برای چه باید دلش برای «الناز» بسوزد؟ حتی آنجایی که «مسعود»، «الناز» را کتک میزند هم بهنظرم حق با «مسعود» بوده و «الناز» کار اشتباهی انجام داده که او را مجبور میکند کتکش بزند. البته یکجاهایی هست که دلم برای خودم، «حمید»، «نگین»، «پویا»، «ثریا خانم» و «الناز» میسوزد.
● خودم را آماده هر اتفاقی کرده بودم
میدانستم بعد از «تا ثریا» باید منتظر واکنشها و تغییرات زیادی از اطراف باشم اما در روند زندگی شخصی خودم تغییر آنچنانی ایجاد نشده؛ به هر حال کار آقای مقدم همواره بازتاب داشته و برای همه خوب است. حین تولید کار میدیدم تمام عوامل کار چگونه زحمت میکشند و انرژی میگذارند، به همین دلیل مطمئن بودم استقبال خوبی از این کار خواهد شد. همیشه گفتهاند اقبال سراغ کسی میرود که به کار معتقد است، نه به اقبال!
● بازیگری با مهندسی تونل فرق دارد
۱۰ سال پیش که سر یک سریال بودم، همیشه اخمهایم را در هم میکردم؛ با این کار تصور میکردم خوشتیپترین بازیگرهاهستم و با این کار فکر میکردم بازیگر خوبی میشوم! وقتی دیگران میگفتند حسین مصنوعی بازی میکنی و کارت خوب نیست، میگفتم اینها هیچچیز از بازیگری نمیفهمند! امروز این ذهنیت را کاملا دور ریختهام و اصلا دوستش ندارم و تفکراتم نسبت به آن سالها خیلی تغییر کرده است؛ بالاخره طی این سالها تمرین کردم، فیلم دیدم، تجربیاتم زیاد شد و... فهمیدم درست بازی کردن یعنی چه. فهمیدم نباید بروم سمت بازیهای تینایجری که هنوز هم باب است! این نوع بازیگری یک مدت دوام دارد و خیلی زود محو میشوی. هر چند هنوز افراد زیادی در سینمای ما هستند که اینگونه بازی میکنند و همچنان هم ادامه میدهند! بازیگری، برنامه مهندسی یا مراحل احداث تونل توحید نیست که بتوانی بگویی طبق این نقشه چه اتفاقاتی خواهد افتاد!
● از ۷ هزار تومان سال ۷۴ تا.... سال ۹۰
چون از بچگی بازی میکردم، درآمد کوچکی برای خودم داشتم. یادم میآید سال ۷۴ نخستین دستمزدی که بهعنوان بازیگر دریافت کردم، ۷ هزار تومان بود! طی این سالها درآمدهای کوچکی از بازیگری داشتم و با حمایت مالی خانوادهام زندگیام را میگذراندم. سعی کردم تمام انرژی و تمرکزم را برای بازیگری بگذارم و برای کسب درآمد دنبال کاری نروم. امروز هم به نسبت کاری که انجام میدهم، دستمزد نسبتا خوبی میگیرم و از شرایطم راضیام.
● اگر شهر زیبای اصغر فرهادی ر ا بازی کرده بودم...
سال ۸۲ که آقای «اصغر فرهادی» قصد داشت «شهر زیبا» را بسازد، از من تست گرفته شد و قرار بود نقش مقابل «ترانه علیدوستی» را من بازی کنم، البته منظورم این نیست که باید به جای «اکبر انصاری» بازی میکردم چون معتقدم بازیگری که یک نقش را بازی میکند، از همان بدو تولد آن نقش برای او نوشته شده و روزی به آن نائل میشود اما اگر آن اتفاق میافتاد، خیلی زودتر از اینها دیده میشدم. هر چند امروز خوشحالم این اتفاق در سالهای قبل و زمانی که تجربه کمتری داشتم برایم نیفتاد و با «تا ثریا»، کار آقای مقدمی که در ۳ کار اخیرشان، ۳ نقشی که به سنم میخورد را به من دادند تجربهاش کردم.
● داستان آن تیتر که باعث خجالتم شد!
طی این سالها یاد گرفتهام با هر رسانهای حرف نزنم، متاسفانه یکسری افراد حرفهایی را از من چاپ کردند که شاید آنهایی که خوانده باشند، بگویند «حسین مهری» یک آدم مغرور و پر ادعاست! یکسری تیترها برایم زدند که واقعا تطابقی با شخصیت من نداشتند! یکی از دوستان از قول من زده بود «۱۸ سال است تئاتر تمرین میکنم!» واقعا اینطوری نیست، من تمرین تئاتر میکردم اما نه به این شدت! این همه بازیگر حرفهای سالهاست در حال تمرین و کار کردن در تئاتر هستند، بابت آن تیتر از همه این آدمها خجالت کشیدم!
● خدایا چقدر دیگر باید بدوم؟!
از ۱۲-۱۱ سالگی در حال کار و تمرین بازیگری و تئاتر هستم اما یک وقتهایی واقعا خسته میشدم و شروع میکردم به گلایه کردن؛ اینکه خدایا چرا این اتفاق در زندگی من نمیافتد؟ چقدر دیگر باید بدوم؟ سال ۷۸ نقش یک سریال ماه رمضانی بازی کردم اما دیده نشد! سال ۸۰ نقش یک سریال ۴۵ قسمتی «۲-۵-۳» را بازی کردم، باز هم دیده نشد! سال ۸۳ به همین ترتیب! امروز دیگر بابت آن اتفاقات ناراحت نیستم چون با «تا ثریا»، بجا و در یک کار خوب دیده شدم. اسم این خوششانسی نیست، لطف خداست. برای به اینجا رسیدن، زحمتش را کشیدم و واقعا اذیت شدم؛ البته درستش هم همین است؛ آنهایی که بدون زحمت و خاکخوری بالا میآیند، خیلی زود هم از دور خارج میشوند. چرا وقتی «محسن تنابنده»، «احمد مهرانفر» و «ریما رامینفر» که تا قبل از «پایتخت» آنچنان برای مردم شناخته شده نبودند، بعد از آن کار این همه بازیشان محبوب و موردپسند واقع میشود؟ برای اینکه این آدمها ریشه بسیار قوی در بازیگری دارند و بسیار قابل احترام هستند. آن آدمهایی که تصور میکنند بازیگری خوب صحبت کردن و خوشچهره بودن است، سخت در اشتباهند.
● نقشهایی که دوست دارم بازی کنم
از حرف زدن تا عمل کردن یک دنیا فاصله است؛ همه از جمله خود من میگوییم «دوست داریم نقش متفاوت بازی کنیم!» اما واقعا دوست دارم فقط نقشهای متفاوت را بازی کنم؛ چرا باید از «عباس عیوضی» «زیر هشت» (که نخستین کاری بود که باعث شد دیده شوم) بروم «احمد فرمانده» «نابرده رنج» را بازی کنم یا «افشین» «پنجره» که شیشه میکشد یا «مرتضی» «پایتخت» یک پسر شهرستانی یا «مسعود» «تا ثریا» که پسری است که به ظاهرش میرسد و شلوغ میکند؟ اینها چه ربطی به یکدیگر دارند؟ شاید خیلی متفاوت نباشند اما از نظر ظاهر، شخصیت، رفتار و مسائل دیگر یک دنیا با هم فاصله دارند. خیلی دوست دارم نقش یک آدم عقبمانده را بازی کنم؛ یک نقش خاص. یک روز آقای میرمحمدی که از دوستان بسیار خوبم است، به من زنگ زد و کاری را پیشنهاد داد؛ گفت «دوست داری کدام نقش را بازی کنی؟» گفتم «آن زنِ که ۳ سکانس در فیلمنامهتان دارد!» میخواهم ببینم میتوانم چنین کاری انجام دهم یا نه؟ وقتی «اکبر عبدی» را در «آدم برفی» میدیدم، وقتی حواسم پرت میشد، واقعا احساس میکردم یک زن دارد بازی میکند! اینقدر باورپذیر بازی میکرد. از آنجا که در مقوله بازیگری بهشدت حسود هستم و دوست دارم بالا بروم، خیلی به چنین نقشهایی فکر میکنم.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهدای خدمت شهید جمهور ابراهیم رئیسی رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد حسین امیرعبداللهیان
کنکور مترو سازمان تامین اجتماعی تهران امتحانات نهایی شهرداری تهران سانحه بالگرد رئیسی بارش باران آموزش و پرورش هلال احمر سیل قوه قضاییه
قیمت دلار خودرو ارز قیمت خودرو بورس قیمت طلا یارانه بازار خودرو دلار حقوق بازنشستگان سایپا یارانه نقدی
شهید تلویزیون سینمای ایران سینما آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی لیلا حاتمی سریال
کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
اسرائیل روسیه غزه رژیم صهیونیستی امیرعبداللهیان جنگ غزه ترکیه فلسطین آمریکا ولادیمیر پوتین چین عربستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر لیگ برتر ایران فدراسیون فوتبال والیبال لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال لیورپول
اپل هوش مصنوعی مایکروسافت گوگل سامسونگ ناسا انسان تبلیغات موبایل آیفون
سلامت سرطان مغز آلزایمر طول عمر کاهش وزن مغز انسان افسردگی سلامت روان