پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
برویم و بی کرانگی را زمزمه کنیم

«تطور «خدا» در منظومه سپهری» عنوانی بود که برای بحث در این جلسه انتخاب کرده بودم. پس از اینکه عنوان اعلام شد، به این فکر افتادم که شاید بهتر باشد به جای واژه خدا در عنوان مذکور «امرمتعالی» را بگذارم که معادل transcendental است و هرآنچه را که از جنس ورای این عالم متعارف است دربر میگیرد. من در طول سخنانم سعی میکنم به این معنا، مفهوم «امرمتعالی» را به کار برم و از آن تعیین مراد کنم.
در این مبحث میکوشم با استشهاداتی که به اشعار سپهری میکنم، نشان بدهم که او در اشعار مختلف از دوگونه نگاه به امرمتعالی سخن گفته است. نکته دوم، که لازم است پیش از ورود به بحث ذکر کنم، این است که در عنوان کلمه «منظومه» به کار رفته است که با واژه «نظم» همخانواده است. همانطور که میدانید نظم در لغت به معنای فشردن است و در مقابل «نثر»، به معنای پراکندن، قرار میگیرد. منظومه یا شعر منظوم هم دقیقا به همین معناست. تفاوتی میان نظم و شعر وجود دارد و، چنانکه گذشتگان هم به ما گفتهاند، شعر سخن منظومی است که با تخیل و احساس آمیخته است و سراینده آن اسیر قوه خیال شده است. درباره سپهری، سخنان منظومی که سروده است، از حیث احساس، انگیزه و تخیلی بودن، شعر به شمار میروند، اما برخی از اشعار او، مانند مسافر و صدای پای آب، که بلندترند و از بخشهای مختلفی تشکیل شدهاند را هم منظومه خواندهاند. من در این گفتار بحث را بیشتر با محتوای آنچه در آثار او آمده است، از آن حیث که معرفتبخش هستند و نه صرفا اسیر قوه خیال، تنظیم میکنم. نکته دیگر این است که این مبحث سیر تاریخی ندارد و کرونولوژیک نیست. او این دو رویکرد به امرمتعالی را در جای جای کتاب و به انحای متفاوت به کار برده و درباره آن سخن گفته است. یک تلقی از مواجهه با امرمتعالی را هم در «شرق اندوه»، هم در «مسافر» و هم در «ما هیچ، ما نگاه» میبینیم. بر همین سیاق، تلقی دیگر او هم در بخشهای گوناگون کتاب به چشم میخورد. به هر حال، نمیتوان از نوعی تکامل در این میان سخن گفت؛ شاید به این دلیل که به هر حال مجموعهیی که مورد مطالعه ما قرار گرفته نظم است، نه یک متن نوشته شده یا ایدههایی که مشخصا در قالب گزارههایی چند صورتبندی میشوند، یا شاید به این دلیل که او از هر دوی اینها بهره میبرده است و تجارب او دو سنخ و دوگونه بوده است.
نخستین کتاب سپهری «مرگ رنگ» است. فضای سروده شدن این دفتر فضایی است که نیما یوشیج در آن ظهور کرده، اشعارش را سروده و به یک معنا شعر نو در مقابل شعر کهنه، در حال صفآرایی است. دوره حیات سپهری ۱۳۵۹ ـ ۱۳۰۷، دورهیی است که در آن شاعرانی مانند شاملو، فرخزاد، نادرپور و توللی به میدان آمدهاند. دفتر «مرگ رنگ» را باید تحت تاثیر فضای جامعه ادبی آن موقع و شاعران آن دوره دانست؛ فضایی که نسبتا تیره و یأسآلود است.
در هر حال، آنچه که مطمح نظر شعرا بوده یا آنچه که اتفاق میافتاده، فاصله داشته است. به عنوان مثال، در دفتر «مرگ رنگ» بحثهای متعالی خیلی پررنگ نیست. فضایی که بر شعرهای این دفتر حاکم است نشان از سیاهی و سردیای دارد که ضمیر او را در برگرفته است. کتاب «زندگی خوابها» دفتر دوم است، که چند سال پس از «مرگ رنگ» منتشر میشود و کمابیش در همان حال و هواست. در شرحهایی که برآثار سپهری نوشته شده، کمتر به این اشعار ارجاع داده شده است. بنابرآنچه که شارحان او، از جمله سیروس شمیسا، آوردهاند، در واقع از دفتر «شرق اندوه» به بعد است که او رفتهرفته افسانه شخصی یا زبان شخصی و نحوه نگاه اصیل خود را به هستی پیدا میکند. پس از اینکه چند سالی را در تلاطم و رفتوآمد به سر میبرد، رفتهرفته به سرمنزل مقصود میرسد.
به هر حال، وقتی ما درباره تطور مواجهه با امرمتعالی در منظومه او سخن میگوییم و نگاهی به آثار او میکنیم، باید این نکات را هم مطمحنظر داشته باشیم. به توضیحی که آمد، در دفتر «مرگ رنگ» و «زندگی خوابها» از این امور کمتر سخنی به میان میآید. اکنون به دو بحث اصلی یعنی دو گونه مواجهه با امرمتعالی میپردازیم؛ تلقی اول از امرمتعالی مبتنی است بر آموزه «غیریت» یا نوعی «دیگر بودن» که بین خدا و بنده وجود دارد. بویژه در اشعار «نیایش» و «محراب» از دفتر «آواز آفتاب» میتوان نشان داد که سخنان او درباره مواجههاش با امر متعالی یا تجارب باطنی، اشراقی و وجودیاش، مبتنی بر یک «غیریت» و تفاوتی است که سالک میان خود و متعلق تجربهاش میبیند و میکوشد تجارب خویش را برایناساس صورتبندی کند. به نظر میآید که از دفتر «آواز آفتاب» به بعد، چنانکه از عنوان آن هم پیداست، رفتهرفته مواجهه سپهری با امرمتعالی متفاوت میشود. در این کتاب شعری با عنوان «نیایش» آمده است.
تجربهیی که در این شعر از آن سخن میگوید مبتنی است بر یک نوع غیریتی که شخص میان خود و متعلق تجربه وجودی، باطنی، اشراقیاش میبیند؛ یعنی امرمتعالی را در قالب یک موجود، یا هر امر ماوراییای که کاملا از سالک جداست، میبیند: «من به خاک آمدم، و بنده شدم، تو بالا رفتی و خدا شدی». اساسا نیایش کردن هم، که در یکی دیگر از اشعار همین دفتر شعر محراب به آن اشاره شده است، در چنین فضایی محقق میشود. تاکیدی که در این شعر بر واژههای «من» و «تو» شده به این معناست که وقتی سپهری درباره این تجربه باطنی و اشراقی سخن میگوید، کاملا تمایزی بین این دو قایل است و احساس میکند که در این نحوه از تجارب باطنی خود سراغ موجود دیگری رفته است. شعر «شورم را»، از کتاب «شرق اندوه»، متضمن همین معناست.
قطعاتی از «صدای پای آب» نیز متضمن معنای نخست مواجهه با امرمتعالی است. کاملا پیداست که او به نحوی نمادین و صوری سعی کرده مفاهیم طبیعی را با پارهیی از مفاهیمی که در عمل دینی (در اینجا: نماز) به کار میرود همعنان سازد. برخی براین رایاند که او در این شعر دقیقا درباره نماز دینی سخن گفته است، اما به عقیده من، او نماز را در معنای متعارفی که استفاده میشود به کار نبرده است. او از مولفههای نماز استفاده کرده و، چون شاعر طبیعتگرایی هم هست، سعی کرده از آنها تصاویر زیبایی خلق کند و نشان دهد که چگونه با طبیعت همنوا میشود. نکته مهم این است که باز هم در اینجا نوع اول مواجهه با امرمتعالی را مشاهده میکنیم؛ چه اگر معنای تحت اللفظی آن را، یعنی خدایی که در این عالم هست و ما نشانههایش را میبینیم، در نظر بگیرید و چه این معنا که آیات و نشانهها راهی برای رفتن به سمت او هستند. به هر دو معنا، همچنان میتوان تلقیای به دست داد که مبتنی بر غیریت است. دعا کردن در این تلقی نخست از امرمتعالی یعنی شخص خود را در موقعیتی میبیند که میتواند با امرمتعالی وارد گفتوگو شود. آخرین شعر در توضیح تلقی اول شعر «نشانی» است که در کتاب «حجم سبز» آمده است.
تا به اینجا سپهری برای اشاره به امرمتعالی از مفاهیم «دوست»، «او» و «خدا» استفاده میکند. مفهوم دیگری که او درباره مواجههاش با امرمتعالی به کار میبرد مفهوم «هیچ» یا «هیچستان» است. این مفهوم به تلقی دوم برمیگردد که در ادامه به آن خواهیم رسید. وقتی سپهری درباره «دوست» سخن میگوید، اشاره به موجودی متعالی میکند که قرار است سالک با طی طریق یا سلوک خود به او برسد. در این شعر، «کودک» نماد پیر طریقت است، پیری که نشانی خانه دوست را از او باید پرسید. سالک در این مسیر، با یک هویت یا یک امرمتعالی بیرون از خویش سر و کار دارد که سرمنزل مقصود اوست.
اما علاوه براین، بنابر آنچه که از هشت کتاب برمیآید، سپهری از یک نوع مواجهه دیگری هم با امرمتعالی سخن گفته است که در جای جای کتاب به چشم میخورد. در تلقی دوم، مواجهه با امرمتعالی تطور و تفاوتی پیدا کرده و نمایانگر نوعی درهم تنیدگی، استحاله و اندکای است. از این مفاهیم در عرفان ما هم استفاده میشود. در اشعار سپهری نوعی درهمتنیدگی، احساس وحدت با مبدا هستی و نوعی تلقی وحدت وجودی، که به توضیح آن خواهیم رسید، دیده میشود. به نظر میرسد وقتی او در مقام بیان تجارب وجودیای که از سر میگذرانده برمیآید، آن را در قالب تجربه نوعی وحدت و یکیدیدن خود با امرمتعالی صورتبندی کرده است. این تلقی با اشعاری که تا به حال خواندیم و مبتنی بر نوعی غیریت بود، و البته در آن تخاطب و دیالوگ هم جا داشت، تفاوت دارد. گویی در این نوع اخیر یا این سنخ از تنظیم مناسبات و روابط سلوکی اساسا سالک به جایی میرسد و از تجاربی پرده برمیدارد که به تعبیر مولوی، نوعی اتصال بیتکلیف و بیقیاس است که درباره آن نمیتوان سخن چندانی گفت و تنها به نحوی اشاری میتوان به آن پرداخت.
مواجهه دوم در سه کتاب اول، یعنی «مرگ رنگ»، «زندگی خوابها» و «آواز آفتاب»، کمتر است، اما از «شرق اندوه» به بعد، میتوان آن را پی گرفت. همانطور که بیان شد، به نظر میرسد در آن زمان او با دیوان شمس انس زیادی داشته و در اشعاری که میسروده به آن نظر داشته است. مشهورترین این اشعار در کتاب «شرق اندوه» و شعر abodhi است که متضمن این معناست که او اساسا نوعی تجربه و احساس یکی شدن و یگانگی را از سر میگذراند. البته غایت قصوای این تجربه در سکوت، سکوتی از نوع عرفانی، محقق میشود: «مرغان مکانخاموش، این خاموش، آن خاموش، خاموشی گویا شده بود». صحنهگردان در این میان خاموشی است؛ خاموشیای که مبتنی بر استحاله یا یکی شدن و در هم فرو رفتن و یگانگی فرد با امرمتعالی است.
تعبیر «با میشی، گرگی همپا شده بود» به چه معناست؟ یکی از آموزههای عرفانی ما، که در ادیان شرقی هم درباره آن بسیار بحث شده، این است که این عالمدار اضداد ودار اعداد است؛ به این معنا که هم ضدین در آن زیاد یافت میشود و هم تعداد فراوانی از هر یک از آنها وجود دارد.
این دوگانگیها و اضداد در عالم فراوان به چشم میخورد. در عین حال، یکی دیگر از مقومات این عالمدار اعداد بودن آن است، یعنی تعداد بیشماری از درخت و میش و گنجشک و رودخانه و میز و... در عالم وجود دارد. تعبیری که سپهری در اینجا دارد، در این پهنه «با میشی، گرگی همپا شده بود»، کنایه از جمع شدن ضدین با هم است؛ به همین معنا، خاموشی هم گویا شده بود، یعنی مرتبهیی که او به آن رسیده و تجربه کرده، مرتبهیی بوده ورای مراتب این جهانی و پدیداری. گویی در این فضا خاموشی بهترین تبیینی بوده که او میتوانسته از احوال خود به دست دهد. شاید تعبیر اکهارت را شنیده باشید که «شبیهترین چیز به خداوند سکوت است». این عبارت حاکی از این است که شخص در تجارب باطنی ـ وجودی خود به مرحلهیی میرسد که احساس میکند در امری بیکران محاط شده است و چون یک موجود کرانمند نمیتواند سراغ یک موجود بیکران، آنچنان که شایسته اوست، برود، دچار سکوت میشود. «ویا» شعر دیگری از «شرق اندوه»، همین مضمون را دربردارد. در این شعر، تعبیر ابدیتی که در او نه کلامی است و نه نامی و نیز، این تعبیر «بیرنگی»، که در ادبیات عرفانی ما نیز به کار رفته است، و تعبیر «بیسویی دشت»، که ما را به یاد بیکرانگی میاندازد، تماما متضمن همین معنا هستند و متعلق به مقامیاند که در آن سالک تجربه بیکرانگی را از سر میگذراند و در آنجاست که میتواند اتحاد و یگانگی با مبدا عالم را تجربه کند. منظومه بعدی «مسافر» است. در اشعار سپهری، این کتاب نخستین جایی است که در آن مفهوم «هیچ» به چشم میخورد. مفهوم «هیچ»، هیچگونه بار منفیای ندارد. شاید آنچه را که کاریپ به هایدگر نسبت میدهد، شنیده باشید. او تعبیر «هیچ میهیچید» هایدگر را جمله بیمعنایی میدانست. کاریپ در اینجا در مقام تخفیف و تاکید بر همان معنای سلبی و منفیای است که ما از واژه «هیچ» میفهمیم. اما «هیچ» در لسان کسی مثل سپهری، دقیقا مانند مفهوم «عدم»، یا متناظر با آن، در لسان کسی مثل مولاناست و این عدم به معنای عدم اعداد و اضداد است؛ یعنی عالمی که شخص در آن کاملا یگانگی را تجربه میکند. عالمی که از اعداد و اضدادی که ما با آن دست به گریبانیم و از کرانمندیای که پیوسته تجربه میکنیم، عاری است. قسمت پایانی شعر «مسافر» به یک معنا، فلسفیترین و پرمغزترین بخش این شعر است. «و در تنفس تنهایی/ دریچههای شعور مرا به هم بزنید. » این تعبیر تنهایی، که در اینجا به کار رفته، دقیقا تنهاییای است که از مواجهه منحصر به فردی که شخص در تجربه یگانگیاش با مبدا هستی دارد پرده برمیدارد. این مطلب را در یکی دیگر از اشعاری که در مجموعه «حجم سبز» آمده نیز، میتوان دید: شعر «واحهیی در لحظه»، که حکایت از همین معنا دارد.
این تجربهیی است که سپهری در اینجا از آن پرده برمیدارد. گونهیی مواجهه با امرمتعالی در جهان پیرامون است، که اینگونه صورتبندی میشود. در آخر این شعر هم همان تعبیر مشهور او آمده، که بر روی سنگ قبرش هم نقش بسته است:
به سراغ من اگر میآیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.
مراد از «تنهایی» در اینجا به هیچ عنوان تنهایی روشنفکرانه نیست، به این معنا که من هم سخن پیدا نمیکنم و کسی حرفهای مرا نمیفهمد. در تنهایی روشنفکرانه فرد احساس میکند که در جمع همسخن ندارد؛ کسی در خور فهمش نیست، که با او سخن بگوید یا پرده از یأسهای روشنفکرانه و سیاسی او بردارد. البته من در مقام تخفیف آن امور نیستم، صرفا باید بدانیم تنهاییای که اینجا از آن سخن به میان آمده نسبتی با آن تنهایی ندارد. آن تنهایی، تنهاییای است که علل اجتماعی و سیاسی دارد. کسی که توفیق اجتماعی پیدا نمیکند یا در کار سیاسی یا روشنفکرانه یا در ارتباط برقرار کردن با دیگران شکست میخورد از این امر با عنوان «تنهایی» یاد میکند. اما تنهایی در شعر بالا و همچنین شعر «مسافر» ابدا به این معنا نیست، بلکه یک نوع تنهایی وجودی در معنای عرفانی، باطنی و اشراقی کلمه است، که سالک احساس اتحاد و یگانگی و اتصالی بیقیاس پیدا میکند. پس مواجهه با امرمتعالی در این سیاق با تجربه وحدت و یگانگی همراه است. از دیگر اشعار کتاب «حجم سبز»، شعر «ندای آغاز» است. به نظر میرسد ایماژهایی که در شعرهای دفتر آخر سپهری است و اشاراتی که وی آورده، بیش از هر چیز، متضمن از سرگذراندن تجربه کرانسوزی است. در این تلقی دوم گویی نوعی همزبانی، یگانگی و سکوت بر سالک طریق تحمیل میشود. Tbodhri بهترین نمونه در اشعار سپهری است که این امر را نشان میدهد. تعبیر «خاموشی گویا شده بود»، که در این شعر آمده، حاکی از این معناست که فرد تجربهیی را از سر میگذراند که بهترین نمونه اشاره به متعلق آن تجربه را، هرچند به نحو اشاری، سکوت میداند؛ تقریبا شبیه به همان معنایی که عرفایی نظیر ابنعربی از مفهوم تنزیه و خدای تنزیهی مراد میکردند. وقتی ما به نحو تنزیهی درباره خدا سخن میگوییم، مدام صورتبندیهای خویش را کنار میزنیم و از آنها عبور میکنیم یا، چنانکه در الهیات مسیحی آمده، به نحو سلی و اشاری درباره آن سخن میگوییم.
در واقع، فرد خود را در موقعیتی مییابد که دچار سکوت میشود. این عبارت از شعر «مسافر» در اینجا رهگشاست: «و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بیکران باشد». این بیکرانگی هستی فرد را در خود میبلعد و فرو میبرد و به همین معناست که آن سکوت هم عنان با بیکرانگی است و «هیچستان»، در معنایی که سپهری از آن یاد میکند، فرد را در کام میکشد. این شعرها را چنین میگویند: میخواهید درباره مواجهه با امرمتعالی سخنی بگویید و آن را در قالب گزارههایی چند صورتبندی کنید، اما در عین حال، هرچه درباره آن بگویید، از آن دورتر میافتید. ما سراسر گرانمندیم و محبوس و محافظ در این عالمیم. به قول فیلسوفان و جامعهشناسان، در زندان طبیعت تن و زبان محصوریم و گزیر و گریزی از آن نداریم. هم موجوداتی هستیم زیانمند، که بدون استفاده از این ابزار نمیتوانیم داد و ستد معنایی کنیم، و هم تختهبند تن خویشیم. عموم تجارب روزمره ما به این معنا، تجاربی کرانمند و محدودند. تجربه عرفانی با عبور از این موانع و قید و بندها همراه است. سپهری وقتی میگوید: «برویم و بیکرانگی را زمزمه کنیم»، همین معنا را مراد میکند. نکته آخر اینکه تلقی دوم از مواجهه با امرمتعالی با تلقی وحدت وجودیای که عرفا و فلاسفهیی نظیر اسپینوزا از آن سخن گفتهاند قابل جمع است.
در واقع، این تلقی وحدت وجودی با خدایی سر و کار دارد که بیکرانگی محض از مقومات و مولفههای اوست، برخلاف خدایی که کثیری از فلاسفه از آن سخن میگویند، خدایی که تشخص دارد و میان او و سایر موجودات تقارق و بینونتی وجود دارد. در تلقی وحدت وجودی ما، از این حیث که موجودیم و مفهوم وجود داشتن بر ما اطلاق میشود، تفاوت ماهویای با درخت، رودخانه، میز، کبوتر و... نداریم. همه موجودات، بنابر استعداد و شایستگیشان، حظ و نصیبی از آن وجود صرف یا امرمتعالی بردهاند. در مجموع، آنچه از منظومه سپهری درباره مواجهه با امرمتعالی مستفاد میشود به تلقی وحدت وجودی از خدا و خدای عرفا شباهت بیشتری دارد، تا به خدای فلاسفه. این مقاله در همایش بینالمللی گفتوگو میان عرفان اسلامی و اندیشه خاور دور در توکیوی ژاپن ارایه شد که تلخیصی از سخنرانی توسط دکتر دباغ در اختیار روزنامه قرار گرفته است.
سروش دباغ
عضو هیات علمی موسسه پژوهشی
حکمت و فلسفه ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست