شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

كنت دراكولا, بفرمایید


مخاطبان و بینندگان تلویزیون, ارزشمندترین سرمایه های رسانه ملی و در واقع صاحبان اصلی آن به شمار می آیند پس راهكارهایی كه بتواند هرچه بیشتر موجبات تعامل میان این دو را فراهم كند, باید هرچه بیشتر ارائه شود و این روند, حركتی پویا داشته باشد

مخاطبان و بینندگان تلویزیون، ارزشمندترین سرمایه های رسانه ملی و در واقع صاحبان اصلی آن به شمار می آیند؛ پس راهكارهایی كه بتواند هرچه بیشتر موجبات تعامل میان این دو را فراهم كند، باید هرچه بیشتر ارائه شود و این روند، حركتی پویا داشته باشد. از این رو آنچه تحت عنوان master shot یا نمای اصلی ارائه شد، تلاشی بود (هر چند مقدماتی و به سهم خود جزیی) به منظور شكل گیری این تعامل میان مخاطبان در درك هرچه بهتر آنچه رسانه ملی ایشان پخش می كند. روندی كه در حركت اصلی و ذات خود می تواند مهمترین زیرساخت های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در ذهن بیننده را شكل دهد؛ زیرا به هر روی در عصر انفجار اطلاعات، از تعامل میان مخاطب و رسانه ها به عنوان مهمترین و درخشان ترین هدف ارتباطی كلان یاد می شود و نتیجه این مشاركت رسیدن به بالاترین حد ارتباط دو سویه، یعنی تعامل طلایی است. در این مباحث گونه های «ترسناك» و «هیولایی»، تفاوت ها و شباهت های این ۲ ژانر بسیار قدیمی سینما و نزدیك به هم در ساختار و بررسی المنت های جذاب آن در ابعاد معناشناختی، روان شناختی و جامعه شناختی در دو بخش تقدیم می گردد: در ابتدا شاید تفاوت خاصی میان سینمای وحشت (ترسناك) با سینمای هیولایی به ذهن متبادر نشود و تماشاگر به این تصور برسد كه به هر حال در هر ۲ ژانر خط سیر و روند شكل گیری قصه به یك موضوع و آن هم ایجاد ترس قرار است منتج شود؛ اما این گونه نیست. برای رسیدن به تفاوت ها اول این گونه ها تعریف می شود:

* سینمای وحشت (Horror)

در زیرساخت فیلمهای مرتبط با سینمای وحشت یا ترسناك، مهمترین هدف ایجاد یا القای حس ترس در تماشاگر است.

اما ایجاد این انگاره می تواند در قصه های متفاوتی وجود داشته باشد و با روایت تصویری آن، این مهم به انجام برسد. بنابراین ممكن است شما فیلمی با زیرساخت پلیسی، جنایی (Crime)، افسانه ای، فانتزی و گونه های دیگر ببینید كه تونالینه Horror آن بیشتر از ژانر اصلی و چارچوب واضح آن به چشم بیاید. به عنوان نمونه نقد فیلم هویت (Identity) چاپ شد. این فیلم در جا متعلق به یك ژانر نام آشنا یعنی گونه پلیسی است، یا حتی گونه جنایی. اما در این فیلم ۹۰ دقیقه ای وحشت از ابتدا تا پایان دست از سر شما برنمی دارد. عده ای در بدترین شرایط جوی در داخل یك هتل متروكه آمده و پناه می گیرند و از این به بعد آدم پشت آدم است كه به قتل می رسد و معلوم نیست كه قاتل چه كسی است و چگونه در این جمع كوچك و در آن زمان و مكان محدود، می تواند قصابی منحصر به فردی نیز به راه بیاندازد. از این رو هر دری در Identity باز و یا هر چراغی كه خاموش می شود یا هر چهره و كاراكتری می توانست برایتان وحشت بیافریند. پس به زبان ساده تر در این ژانر، وحشت از رفتارهای آدمی در یك جامعه كوچك و بزرگ و معماهای مرتبط با این نوع رفتارها كه ابتدا به ساكن پاسخی نیز ندارد، به وجود می آید. در مراحل بعدی این ترس می تواند بر اساس تغییر در خلق و خوی آدمی و تبدیل شدن روح و اضمحلال آن به سزشتی شیطانی شكل بگیرد. در این رابطه ۳ فیلم از یك كارگردان كه بسیار با او و با این ۳ اثرش آشنا هستید مثال می زنم. فیلمهای «جن گیر»، «دایه» و «شكارچی» ویلیام فریدكین در ۲ اثر اولی همان تغییرات روحی را روایت می كند و در شكارچی سیر تمایلات روحی یك سرباز به سمت آدمكشی و پراكندگی سیگنال های وحشت و ترس حاصل از این نوع تمایلات را برای افراد دور و نزدیك با آن سرباز (بنیچیو دل تورو) را نمایش می دهد. پس در سینمای وحشت یا Horror قرار است از یك آدم به دلیل نوع رفتارهای ناهنجار، تعریف نشده و وحشت آفرین او بترسیم.

* سینمای هیولایی monstrosity

از همین الان به یاد فیلمهای فانتزی، افسانه ای – علمی بیفتید. حال اگر بستر و زیرساخت اصلی آن كمدی نیز باشد، عیبی ندارد. اصلا بهتر است از همین جا شروع كنیم. فیلمهای مردان سیاهپوش ۱ و ۲ (men in black) را كه دیده اید و خوب می شناسید و نقدهای مربوط به این ۲ فیلم خوش ساخت را هم خوانده اید. در این اثر با هیولایی سروكار داریم كه از فضا یا كرات دیگر آمده اند. از بعضی از آنها ترسیدیم و از دیدن بعضی دیگر خندیدیم. این موضوع مهم را همین ابتدا آوردم كه در سینمای هیولایی (monstrosity) حتی می شود خندید یا حتی قیلمی با بستری عاطفی و عشقی پیدا كرد. (فیلم عروس فرانكشیتن با بازی بورس كارلوف فقید را به یاد بیاورید) هر چند از همه مهمتر ترسیدن است.

در این ژانر یا با انسانی سروكار داریم كه جسما نیز مسخ شده و یا این كه اصلا انسانی در كار نیست و انگاره اصلی برای ترسیدن موجودی است خرابكار، ویرانگر، عوضی و هر صفتی كه خودتان فكر می كنید برازنده چنین موجودی است. اما خب تعریف این كاراكترها می تواند متفاوت باشد. با عالیجناب «دراكولا» دقیقا آشنا هستید و حتی با آخرین دراكولایی كه ساخته شد و حرفی نیز برای گفتن نیز داشت، حتما ارتباط سینمایی پیدا كردید (منظورم «دراكولای برام استوكر» ساخته فرانسیس فورد كاپولا است). می دانید كه این آقای دراكولا یك كنت یا اشراف زاده انگلیسی بوده است كه تبدیل به موجودی خونخوار و خون آشام می شود. این مثال مربوط به آن قسمت از تعریف سینمای هیولایی می شود كه آدمی مسخ می شود و جسما و روحا تغییر می كند. حالا آن جانور نخراشیده و نتراشیده یعنی گودزیلا را به یاد بیاورید. یعنی دیگر انسانی در كار نیست و یك موجود بسیار قوی و هولناك قرار است زحمت ترسیدن به شما را بدهد. با این حساب متوجه شده اید كه گاهگاهی سینمای هیولایی را (با تمام استقلالی كه می توان برایش در نظر گرفت) می توان زیر مجموعه سینمای وحشت یا ترسناك (Horror) نیز در نظر آورد.

به دنبال درونمایه ها

با این دسته بندی و تعریف جداگانه برای سینمای وحشت و سینمای هیولایی، آیا باید به دنبال درونمایه ها و معناشناختی ها نیز برویم؟ اگر هیولاها واقعی نیستند و این یك اصل مسلم است، پس چرا از آنها می ترسیم و اصلا چرا سینمای هیولایی اینقدر طرفدار دارد؟ جواب این پرسش به ذات سینما برمی گردد. این خاصیت فیلم است كه كاراكترهایش را سعی می نماید هرچه بیشتر واقعی جلوه دهد. همین حالا سه گانه «پارك ژوراسیك» را به یاد بیاورید. تصور این كه حتی یك دایناسور فسقلی هم در حال حاضر وجود داشته باشد، خنده دار است؛ اما ما آن عظیم الجثه هایش را در «پارك ژوراسیك» می بینیم و اصلا به این كه در حال حاضر هستند و یا نیستند فكر نمی كنیم و خب از دیدن آنها هر كس بسته به ظرفیت و تونالیته روحی اش وحشت می كند. پس بهتر است در سینمای هیولایی به دنبال درونمایه نباشیم. این نوع فیلمها در این ژانر را ببینیم (البته خوش ساخت اش را) و هم از دیدن این نوع سینما لذت ببریم و هم خب طبیعتا بترسیم!

اما در سینمای وحشت باید به دنبال درونمایه ها باشیم. بد نیست فیلم «روح» اثر آلفرد هیچكاك فقید و استاد ترس و اضطراب و تعلیق را به یاد بیاورید. اصلا این فیلم بدون موشكافی درونمایه ها و دریافت ظرایف معناشناختی اش در مرتبه نخست و پس از آن استنتاج ظرایف روان شناختی آن از سوی تماشاگر می تواند قابل درك نیز نباشد. با پیگیری و كشف این درونمایه هاست كه تماشاگر می فهمد «نورمن بتیس» (آنتونی پركینز) كه سبب این همه القای ترس و وحشت ویرانگری در طی روایت فیلم شد، آدمی است كه شیزوفرنی دارد و به همین دلیل دست به آدمكشی های عجیب و غریب زده است.

مهدی تهرانی



همچنین مشاهده کنید