پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
زندگی, تهی از زندگی
![زندگی, تهی از زندگی](/web/imgs/16/143/mdoba1.jpeg)
سیاوش مرد نیرنگ نیست. پاکدلی او به سادهلوحی میزند و آنگاه دیگر امکان فهم دوز و کلکهای حقیر نیست زیرا دیگران را با خود قیاس میکند و مقیاسهای او از مقولاتی دیگر است...
● سوگ سیاوش-شاهرخ مسکوب
عشق در یک فرآیند شکل میگیرد، یعنی باید یک فرآیند را طی کند تا مستقر شود و در این صورت، میتواند لطافت را در جامعه بگستراند، اما اگر فضای اجتماعی نامساعد باشد، عشق نفی شود و... و آنچنانکه دیدهایم، مجالی برای شکلگیری صحیح این فرآیند، باقی نماند، آنچه ظهور و بروز خواهد یافت، شاید یک نوع سادیسم خواهد بود که بیش از هر چیز زمینه خشونت (دیگرستیزی و دیگرآزاری) را فراهم میآورد... راه و رسمی که «حدیث» در ابراز احساسات خود در پی میگیرد، چون با کمترین سطح ارتباط و در غیاب یک رابطه دوطرفه و مستمر صورت میپذیرد، دلسپردنی است که به رنج و آزار میانجامد و البته گاهی هم به فضاهایی شبیه به فضاهای «در تنگ» آندره ژید نزدیک میشود. عشقی که میان «سروین» و «سیاوش» ایجاد میشود هم، چندان جدا از منطقی که «حدیث» در سر دارد، فهم نمیشود، اما با تقسیمبندیهای ایدئولوژیک هم سازگاری ندارد، چون اینگونه روابط انسانی (عاشقانه) بالاتر از سطحی قرار گرفته و تعریف میشوند و در چارچوب یک نگاه خاص و یک ایدئولوژی نگنجیده فهم و هضم نمیشوند. هنگامی که نگرش ایدئولوژیک محوریت یافته و مسلط میشود، طبیعی است که نگاهها نباید به این سو و آن سو بلغزند یا معطوف شوند، انتظار میرود آنها به یک سو خیره بمانند و به همین علت، عشق در عرصه عمومی، «محو» و بسیار کمرنگ میشود.
اینکه بخواهیم قانون و قواعد عشق را در روابط انسانی به حداقلیترین تعریف آن و مخربترین سطح آن نزدیک کرده و تقلیل دهیم، در نتیجه ابراز مهر و محبت در یک نگرش محدود، متوقف میشود که کمترین آسیب و دستاورد آن، وداع با نشاط اجتماعی و بروز زیستی رخوتانگیز خواهد بود زیرا محور قرار گرفتن یک نگرش خاص، به چیزی جز «همرنگی» منتهی نمیشود و این هم به نادیده انگاشتن حقوق افراد میانجامد... اما موضوع «عشق» و «عاشقی» همه قصه -قصه پریا- نیست، تیپسازیها نکتههای حساستری را نشان میدهد و مناسبات نسلی را به پرسش میگیرد. حدیث فرزند «هادی مسرور» و سروین، فرزند «یک کمونیست فراری» است، در واقع محوریت یافتن ایدئولوژی، در متن و سبک زندگی (که میراث شوم روشنفکری چپ و شاخههای متاثر از آن و گفتمان مسلط چپ در ایران و جهان است) و پیوند سایه سنگین پندارهای ایدئولوژیک با اندیشههای ناکارآمد جهان قدیم، در بدترین ائتلاف ممکن، زندگی را از زندگی تهی کرده و در نگاهی دیگر، زندگی خصوصی را نیز بیمعنا میکنند؛ وقتی رویاهای افراد (فردی) در زیر فشار آرمانهای بزرگ مدفون شده و در استیلای آرمانخواهی، کمرنگ و بیرنگ شده و زمستانی بیپایان را در فضای اجتماعی مسلط میکنند.
مانند آنچه بهتر از هر فیلمی در فیلم «دکتر ژیواگو» دیده بودیم که ما را به دورهای حساس از تاریخ برده و پیامدهای دگرگونیهای بزرگ و تسلط یک طرز تفکر خاص و پیامدهای آن را جلو چشم مخاطبان قرار داده (از حضور مستمر «کاماروفسکی» به صورت یک نماد، چشم نمیپوشد) و از سادهانگاری پرهیز میکند! ... اما قصه پریا، نخست این پرسش را پدید میآورد که چگونه (و با چه تزریقهایی به پیکر جامعه) به اینجا رسیدهایم؟ به نظرم «سیاوش مسرور» میتواند همان «هادی مسرور» باشد، منتها هادی دیروز! که امروز به ضد آرمانهای خود بدل شده و از سیاوش که خمار دیروز نسل اوست، میخواهد تا مانند او راه بپیماید، اما نتیجه آن رویکردها، یکی است! پایان قصه نسلی که «هادی مسرور» آن را نمایندگی میکند به «سیاوش»، «حدیث» و «سروین» ختم میشود! بهویژه حدیث و سروین، هر دو پایان یک قصهاند (با توجه به وجه مشترک پدرانشان) و از نسلی هستند که در جوانی از یاد رفته و فراموش شده و اسیر نسلی هستند که آنها را در کنار یادگاریهایش در موزه خاطراتش، میخواهد و میجوید. زیست موزهوار خود را به آنها تحمیل کرده و در پی امتداد تباهیهای خویش، گور زندهها را هم تدارک میبیند! اما آنچه در خانه باقی مانده روح و ارواح نسل هادی مسرور است و نه چیزی بیش از آن، که در تخدیری ممتد، دست و پا زده و در همان نیز، جان خواهد سپرد که برای دیگرانی که خودش ساخته و پرداخته حتی وقتی هنوز نفس میکشند- قبرستان برپا میکند، زیرا زیستش در فریبکاری و نیرنگ گذشته و جز این هم از او برنمیآید. چنانکه وقتی با دخترش رویارو میشود و از روشهای تهوعآور خود سخن میگوید، چنین پاسخ میشنود: «همین روش تو مادر منو کشت» و اصرار بر آن روشها پاسخی دیگر از همسرش را در پی میآورد: «تموم کن این بازی رو که راه انداختی»، ولی آوازهای فریبنده و آوازههای دروغین نسلی که آزادی، تشنگی و آگاهی خود را در برهوت میکاوید، جز به اسارت گرفتن نسل بعد از خود منجر نمیشود.
به طور اساسی «شادی» و «لذت» در اندیشه آنها نه جایگاهی داشت و نه موضوعیتی! هرچند امروز به گونهای رفتار کرده و زندگی کنند، که فهم آن از عهده خودشان هم برنیاید! امروز روشن شده که عدالتخواهی منهای آزادیخواهی، پنداری فاجعهآفرین است و آزمون خود را نیز در دنیایی بزرگتر -اردوگاه چپ به رهبری شوروی سابق- پس داده، که فروپاشی آن و آزادسازیهای ۱۹۸۹، به تعبیر توماس فریدمن، آغاز جهانی مسطح را رقم زد تا بشریت بتواند آزادانه راه خود را در پیش گیرد. اکنون و برای نسل حدیث و سروین، تماشای فاصلهها و دور ماندن از وضعیت دلخواه (و مطلوب) رمقی باقی نگذاشته که یا باید در اسارتی جانکاه روزگار گذرانده و ذرهذره آب شود (حدیث) یا در سرزمینی دیگر رویاهای خود را جستوجو کند (سروین)... «هادی مسرور» شخصیتی است که میخواهد با روش خود، نسخههای خود و داروهای خود، وضعیت نابسامانی را که به وجود آورده سامان بخشد و چه خوب که از او شخصیتی نامهربان ارایه نمیشود! او برای همه نیکبختی میخواهد و با این پندار، به جای همه تصمیم میگیرد و به تعبیر آلبر کامو، چون ادعا دارد همه چیز را میداند و همه چیز را میتواند درست کند، میتواند سرانجام به این نتیجه هم برسد که همه را باید کشت، پس او فقط «در میان سکوت اجساد فاتح خواهد بود». او که خود را حقیقتی مطلق میانگارد، در مکالمهای تند با برادرزادهاش به صراحت پندار خام خود را به رخ میکشد: «تو نمیخواد درست بودن و غلط بودن رو یاد من بدی.» و برای برونرفت از مشکل و سامان دادن به وضعیت سیاوش و حدیث، راهکارش در زمزمهای خلاصه میشود که ژرفای ذهن و ضمیرش را عریان میکند، آن گاه که رو به سیاوش میگوید: «دختره چشتو گرفته... صیغهاش میکنم برات.» و ملتمسانه میافزاید: «با حدیث ازدواج کن.» او که عادت کرده یک عمر برای همه تصمیم بگیرد و برنامه بریزد، در بزنگاهی ناگریز، خود را با همه در تقابل میبیند و خود و خودکامگیاش، پایهگذار این تقابل است. دخترش او را به پرسش میگیرد که چرا به او برنامه داده تا عاشق چه کسی شود و همسر دومش پس از مشاجرهای در خانه با حدیث، دروغی دیگر از او را برای ما روایت میکند: «چرا بهش نمیگی وقتی اومدی سراغ من بهم نگفتی مادرش مرده؟» و او اظهار میدارد که «به موقع» خواهد گفت.
او غیراز اینکه همه چیز را میداند گویی زمانشناس بزرگی نیز هست و ناگفته پیداست که تنها نگهدارنده او و تفکر ناکارآمدش، «زور» است و بس. قدرتش از او گرفته شود، نگاه تنگ و دنیای تاریکش، گور او خواهد بود... اما سیاوش. سیاوش (به مدد عشق) از درون بیارتباط خود با خود و نسلی که به آن تعلق دارد، به دنیایی وارد میشود که جان و جهانش را درمینوردد و در «مواجههای بیامان با خویش» استخوانبندی و ساختار فکریاش در هم میریزد تا از سرنوشتی که میتواند روزی او را با عمویش پیوند زند، بازداشته شود و به خویش بپیوندد. ورود سیاوش به میهمانی مهآلود، ورود به متن خویش است؛ به خویشی که از دست رفته است. سیاوش، عاشقانه در سروین غرق میشود. در زندگی رنجآلود او و باتلاقی که قبل از او سروین را بلعیده بود، فرو میرود که تنها او از قافله جا مانده بود و این نشانهای است از جدا نبودن سرشت و سرنوشت سیاوش از نسلی که به آن تعلق دارد. «قصه پریا» نشانههای انهدام را جلو چشم ما نمیگذارد، از انهدام حرف میزند و این واقعیت تلخی است که فیلمساز به شکلی عریان و باورپذیر آن را با ما در میان میگذارد.
● سخن آخر
نه اینکه بخواهم «قصه پریا» را با داستان سیاوش و کیخسرو در شاهنامه مقایسه کنم. نه، چنین قصدی ندارم. فقط زمانی که فیلم «قصه پریا» به پایان رسید، «سیاوش سروین» بیش از هر چیز و هرکس ذهنم را مشغول کرده بود و بیش از آنکه با خود بیندیشم که او نیز همچون «کیخسرو» رهسپار سرزمینی نامعلوم شده... با خود میاندیشیدم که «سیاوش سروین» در زمانی نه چندان دور، تهی از این دردها، رنجها، ناکامیها و بدبختیها، تنفس خواهد کرد و در حق سیاوش و سروین و حدیث، قدری بیش از پدران و مادران آنها «شفقت» روا دارد، که سوگوارانه باید گفت برای این نسل که قربانی نسل پیشین است، این شاید کمترین انتظار باشد...
محمد صادقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست