چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

نقد داستان گربه های لال هم آواز می خوانند در هشتمین نشست داستان خوانی والس


نقد داستان گربه های لال هم آواز می خوانند در هشتمین نشست داستان خوانی والس

در هشتمین نشست داستان خوانی والس داستان گربه های لال هم آواز می خوانند نوشته جواد عاطفه خوانده شد و مورد نقد و بررسی قرار گرفت در این نشست علیرضا سیف الدینی, مدیا کاشیگر, سعید طباطبایی, مجید تیموری, شهلا زرلکی, جواد عاطفه و محسن فرجی حضور داشتند

در هشتمین نشست داستان‌خوانی والس داستان " گربه‌های لال هم آواز می‌خوانند..." نوشته "جواد عاطفه" خوانده شد و مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این نشست علیرضا سیف‌الدینی، مدیا کاشیگر، سعید طباطبایی، مجید تیموری، شهلا زرلکی، جواد عاطفه و محسن فرجی حضور داشتند. در آغاز این نشست شهلا زرلکی درباره ساختار منسجم داستان گربه‌های… صحبت کرد و گفت: "نویسنده توانسته از پس تلفیق واقعیت و وهم برآید و در جاهایی حتی به مرزهای فراواقعیت نزدیک شده." او مهم‌ترین ویژگی داستان را فضا‌سازی و قدرت توصیف‌گری برشمرد اما به عنوان داستان انتقاد داشت و آن را بی‌تناسب با داستان دانست. او به معضل نام‌گذاری داستان‌های امروزی اشاره کرد و گفت: "نویسنده‌ها توجه چندانی به اسم داستانشان ندارند و در این مورد وسواس کافی به خرج نمی‌دهند. مثلا داستان‌هایی برای والس فرستاده می‌شود که بدون اسم هستند. و این برای من عجیب است؛ آن هم زمانی که به این فکر می‌کنم که نویسندگانی مثل ساراماگو یا دیگران اول اسم داستانشان را انتخاب می‌کنند و بعد آن را می‌نویسند! به هر حال اسم این داستان نامتناسب است."

درباره زبان و نثر داستان نیز زرلکی به مواردی اشاره کرد که نیاز به ویرایش دارند. مواردی همچون کاربرد غلط یا اضافه حرف به یا بر و… و یا وفور بیش از حد سه‌نقطه‌ها که وجودشان در دیالوگ‌ها غیر‌ضروری است.

دیگر منتقد حاضر در نشست به بحث علت و معلول در روایت اشاره کرد و گفت:" این قصه دو بخش دارد. اول معلول گفته می‌شود و بعد علت می‌آید. ما معمولا داستان‌هایمان را با معلول شروع می‌کنیم، چون در خودش ابهام دارد و برای داستان کشش ایجاد می‌کند. و البته راحت‌تر هم هست. حالا اگر در این قصه می‌شد علت و معلول را تداخلی نوشت، کار خلاقانه‌تری پدید می‌آمد و عرصه برای تخیل‌پردازی بازتر می‌شد." این منتقد نیز با زیاده‌روی در استفاده از سه‌نقطه مخالف بود: "سه نقطه کارکرد خاص خودش را دارد. در قصه‌های ما بیشتر برای سانسور کاربرد دارد. اما مثلا در کار نویسنده‌ای مثل سلین، سه نقطه برای تنظیم نفس متن است."

نقطه‌نظرش را در ارتباط با نثر داستان این‌گونه بیان کرد: "نثر و لحن روایت با حرف‌هایی که زده می‌شود هماهنگ نیست. نثر به طرف فخامت می‌رود اما اصطلاحات و دیالوگ‌ها عامیانه‌اند. مثلا به جای راهی قبرستان شد خیلی راحت می‌شد نوشت رفت قبرستان. یا سفیدی سکرآور تشبیه مناسبی نیست و این گونه تشبیهات ما را می‌برد به طرف دانای کل محدود."

این داستان را یک پیشرفت قابل توجه نسبت به مجموعه داستان منتشر شده جواد عاطفه دانست و درباره فضای وهم‌آلود داستان گفت: "این روزها داستان‌هایی با فضای سادیستی و تلخ همچنان نوشته می‌شوند و برای گروهی از مخاطبان آزار‌دهنده‌اند. شاید اضافه کردن عنصر طنز بتواند به تعدیل این فضا کمک کند."

به مشکل زبان در این داستان و عدم هماهنگی زبان راوی و لحن و زبان دیگر پرسوناژها اشاره کرد: "ما نمی‌توانیم یک بافت فاخر به زبان راوی بدهیم و یک بافت کاملا شکسته بدهیم به گفتار پرسوناژها. این تناقض در ذهن خواننده قابل هضم نیست. ما باید بپذیریم که اگر راوی هیچ ربطی به کاراکتر‌ها ندارد باید دست‌کم یک خویشاوندی ابتدایی با آن‌ها داشته باشد."

به وفور پرسوناژها اشاره کرد و همین را دلیل ناهمسانی ساختاری قصه عنوان کرد:" این داستان نه تا شخصیت دارد و ماجرا به شکل فشرده و پر پیچ و خمی روایت می‌شود. دخالت اوهام و ارواح هم کار را پیچیده‌تر کرده. من در غایت متوجه نشدم آن زنی که در پایان می‌آید کیست؟ برای من مبهم بود که چرا خیرالله دیوانه می‌شود؟ ... به هر حال تعداد زیاد شخصیت و تغییر لحن‌ها و ماجرای پیچیده در این حجم کم نمی‌گنجد." و اما قوت "فضا‌پردازی" در این داستان، امتیاز مهمی بود که کاشیگر به آن اشاره کرد.

دیگر منتقد داستان به بازی مرگ و زندگی در این داستان اشاره کرد و آن را از نقاط قوت این داستان برشمرد: "در این داستان بازی مرگ و زندگی را داریم که تا پایان داستان ادامه دارد و این از نظر کشش داستانی یک امتیاز است." او در پاسخ به چرایی داستان و این که چرا در این داستان ما به دنبال پایان می‌گردیم اما در مورد داستان‌های بسیاری که پایان مشخصی ندارند، به دنبال پایان دیگری نیستیم و همان را می‌پذیریم گفت: "به نظر من در داستان‌هایی که در نهایت به چیزی ختم نمی‌شوند، ما در واقع به چیزی می‌رسیم و آن "هیچ" است. ما هیچ را داریم. اما در این جا به آن هیچ هم نمی‌رسیم. در این داستان بازی روایتی کلان‌تر از پایان است."

او در مورد عدم موفقیت زبان داستانی گفت: "فکر می‌کنم نویسنده خواسته با تلفیق زبان فاخر روایت و اصطلاحات عامیانه، وضعیت خاص زبانی ایجاد کند که این تجربه با شکست رو به رو شده. شاید تکرار این تجربه در داستان‌های دیگر موفقیت‌آمیز باشد."

هم به پدرو پارامو اشاره کرد و فضای این داستان را تداعی‌کننده آن رمان دانست: "من بعد از تمام شدن داستان فکر کردم که این روایت و این فضا ظرفیت طولانی‌تر شدن را داشت و دست کم نویسنده می‌توانست آن را در ده پانزده صفحه بنویسد. داستان خودش را در نطفه خفه کرده."

او درباره عنصر تعلیق در این داستان گفت: "تعلیق کارکرد خودش را در داستان داشته و عنصر تعلیق به همراه فضا‌سازی درخشان داستان را نجات داده است. اگر از مفاهیم سنتی و آنچه به عنوان فرهنگ عامه می‌شناسیم بیشتر استفاده می‌شد، داستان غنای بیشتری پیدا می‌کرد. چرا که این داستان ظرفیت طرح این گونه مضامین را داشته است. مثل مواردی از قبیل این که اگر گربه را بکشی بلایی سرت می‌آید و..."

در پایان این نشست جواد عاطفه پیرامون داستان و نظرات مطرح شده به نکاتی از این دست اشاره کرد:

"درباره این سه نقطه‌ها باید بگویم که فقط به معنای کات هستند و نه چیز دیگر. و این شاید به خاطر این باشد که من سال‌ها قبل تئاتر می‌خواندم. حتا همین ایجازی که دوستان به آن اشاره کردند هم به همان ذهنیت تئاتری من برمی‌گردد چرا که صحنه محدودیت‌های خاص خودش را دارد. اما در مجموع این داستان که از مجموعه چاپ نشده‌ای ا‌ست به نام "ورود زنده‌ها ممنوع" و فعلا قصد چاپ آن را ندارم، حاصل دغدغه و گرایش من به داستان‌های وهم‌آلود اشباح و اجنه و ... مواردی از این قبیل است که در فرهنگ فولکلور ما زیاد است. و من آن‌ها را سوژه‌های جذابی برای داستان می‌دانم.

درباره داستان گربه‌های‌... گفت: این داستان فقط یک توهم است و حتا بچه‌ها هم تخیل ذهن خیرا.. هستند و این که من نتوانسته‌ام از پس بیان آن بربیایم، بحث دیگری است."