دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
کابوس قطعه قطعه شدن

آثار نمایشی آتیلا پسیانی و برخی از دیگر کارگردانان تئاتر تجربی(experimental theater) معمولاً جزء آن دسته از نمایشهایی هستند که درک مناسبات ساختاری، یافتن خط روایی ساده و منسجم و پی بردن به مفاهیم محتوایی آنها برای تماشاگران تئاتر(چه مخاطبان خاص و چه عموم تماشاگران تئاتر) پیچیده و دشوار است.
شاید به همین دلیل است که نمایشهایی از این دست همواره مورد انتقاد قرار میگیرند و به خیلی خاص بودن محکوم میشوند. عدهای هم معتقدند که با وجود کمبودهای بسیار موجود در زمینه مکان و سالن اجرا چنین نمایشهایی باید به واسطه تماشاگران کمتر و خصوصیات ویژه اجرایی در سالنهای خاص نمایش(مثل کارگاه نمایش که خود پسیانی بنیانگذار تاسیس آن بوده است) اجرا شوند، به هر حال به دنبال طرح این سوالات، آتیلا پسیانی که معمولاً در مورد آثارش صحبتی نمیکند و کمتر سوالات بسیار و ابهامهای فراوان ذهن تماشاگران گیج شده نمایشهایش را پاسخ میدهد این بار در بروشور تازهترین نمایشش جوابیهای را از قول یاسمینا رضا، برای منتقدان و پرسشگران نمایشهایش نقل کرده است:
«امتیاز شاعران(هنرمندان) در این است که همواره از قوانین نابجایی تبعیت میکنند که نه دنبال منطقند نه فرم ظاهر. این قوانین در خدمت حقیقی هستند که شاید هرگونه توضیحی در حکم خیانت به آن باشد.»
یاسمینا رضا
این نقل قول البته کسانی را که در پی توضیح نمایش"متابولیک" برمیآیند خائن جلوه نمیدهد اما بیگمان میتواند پاسخ هوشمندانهای به بسیاری از سوالات گنگ و مبهم ذهن تماشاگر نمایش باشد. اعتراف به این حقیقت شاید دشوار باشد اما فهمیدن آن چه که نمایشهای پسیانی در فرایند ارتباطی در مقابل مخاطب قرار میدهد، برای من، مثل بیشتر تماشاگران این آثار واقعاً سخت است.
"متابولیک" و نمایشهای پیشین پسیانی تماشاگر را با انبوهی از نشانهها و تصاویر مبهم و گنگ که به سختی با هم مرتبط میشوند تنها میگذارند و ذهن بدون دستیابی به نتیجه مطلوب در مورد این آثار، آنها را فراموش میکند. شاید به همین دلیل نمایشها علی رغم تاثیر آنی که بر ما میگذارند کمتر قادر به تاثیرگذاری موثر و تثبیت آن در ذهن هستند.
"متابولیک" را از منظر پدیدار شناختی و با توجه به رویکردهای نشانه شناسانه آن میتوان مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. نمایش در بستر روایتی به اجرا درمیآید که ظاهراً حاصل تاثیرات پدیدار شناختی، موضوعیتی تجریدی بر دیدههای سابژکتیو کارگردان است. در واقع نمایش به پرداخت و ارائه موضوعیتی خاص نمیپردازد و قصد دارد، مبحث و مسئلهای را از جنبه پدیدار شناختی و به واسطه تاثیرات تجریدی آن مطرح کند. خشونت، خیانت، خشم، خلسه و... موضوعاتی هستند که نه در قالب پرداختی عینی و حتی موضوعی مستقل، بلکه به واسطه نتایج پدیداری آن در"متابولیک" ظهور میکنند. همانگونه که معنای این واژه نیز(تغییر حالت و دگرگونی ابژکتیو برای حفظ حیات) در بستری پدیدار شناختی مطرح میشود.
اما ابزار کارگردان برای اجرای چنین نمایشی تابع چه نظامی است؟ طبیعتاً نشانهها به عنوان قراردادها و نتایج تاثیر میتوانند بهترین ابزار ارائه منظور باشند و آن چه پسیانی در نمایشاش به آن توجه بسیاری دارد ـ مثل سایر آثار او ـ قرار دادن جریان ارتباطی اجرا بر بستر عناصر نشانه شناختی است. پسیانی برای به اجرا درآوردن هر پدیدهای، در نمایشاش، دست به کار پردازش و ترکیب نشانهها شده و آنها را در هم نشینی با هم قرار داده است. کلیت اجرا روی صحنه تیره و تاریک فلز و شیشه نمایش مجموعهای از نشانههای ساختاری است که باید پس از دریافت به نتایج ژرفساختی و ادارک موضوع منجر شوند.
اما یک مسئله مهم در مورد نشانهها نباید مورد توجه قرار گیرد. این مسئله به طور کاملاً مستقیمی با تئاتر به عنوان یک سیستم ارتباطی مربوط است. تئاتر یک فرایند ارتباط میان فرستنده(گروه اجرایی) و گیرنده(تماشاگر) است؛ فرستنده پیامی را صادر میکند، گیرنده پیام را دریافت و ادراک میکند و در نتیجه ارتباط شکل میگیرد. هر گونه خللی که در این سیستم ساده ارتباط واقع شود بدون تردید سیستم ارتباطی را دچار اختلال میکنند و در نتیجه میتوان گفت که ارتباطی صورت نپذیرفته است.
"متابولیک" و جهان نشانههای بیشمار آن هم ظاهراً دچار چنین اشکالی میشوند. در واقع پسیانی در نمایشاش نشانههایی را مورد استفاده قرار داده که به دلیل کثرت آنها و نامفهوم بودن منطقی ارتباط(همنشینی)شان با ظرفیتهای نشانهشناختی تماشاگر اشتراک پیدا نمیکنند. پس مخاطب نمیتواند آنها را رمزگشایی و ادراک کند. دلیل این امر هم شاید کم توجهی به جایگاه، تقسیمبندی و کارکرد نشانهها باشد.
بخشی از این نشانهها در میان عموم مردم به صورت قراردادهای زبانی شناخته شده و مشترک هستند. اما بخش اعظم آنها در ناخودآگاه جمعی بشر یا در ذهن سابژکتیو هنرمند یا فرد به صورت ناشناخته و غیرفعال پرسه میزنند، که البته این نشانههای ناخودآگاه را هم میتوان در همنشینی با خودشان، یا نشانههای قابل شناخت قراردادی مورد استفهمام قرار داد. اما شیوه همنشینی نشان در این رابطه نقش تعیین کننده و اساسی دارد.
"متابولیک" در زمینه پردازش برخی از این نشانهها موفق است، اما نمیتواند بیشتر آنها را در ارتباط و اشتراک با نظام نشانه شناختی جمع تماشاگرانش قرار دهد. بنابراین همه آنها را مبهوت و گیج و سردرگم تنها میگذارد.
آتیلا پسیانی با در کنار هم قرار دادن مجموعهای از نشانههای دیداری، شنیداری قادر به انتقال تاثیر پدیدار شناختی خشونت، خیانت، خشم و خلسه است. میزانسن و فضای سیاه و فلزی و افکت خشدار و خشن و زمخت"متابولیک" بخشی از این تاثیر را روی تماشاگر میگذارد و واقعاً هم ترتیب همنشینی نشانه، تکنیک و ابزار در دستیابی به این نتیجه موفق است، اما واقعیت این است که این تاثیرات مثل تاثیر درد بر جسم آنی و زود گذرند و ادراک و تثبیت نمیشوند. مگر این که کارگردان به واسطه هدفی خاص تنها در پی دستیابی به چنین نتیجهای بوده باشد.
مردی به زنی خیانت کرده است، مردی مرتکب جنایتهای مکرر شده است، زنی دچار خلسه خشونتبار پدیدهای نامعلوم است، مردی همزمان با سقوط تصاویر مکانیکی جنگ کشته میشود، سربازهایی در بمباران و تیراندازی و کشته میشوند، کسی دستهایش را در یک سطل فلزی میشوید و...
همه این ایدهها و موضوعات که تاثیر مشترکی را تلقین میکنند در مقاطع و محدودههای مشخصی از نمایش به کمک نشانههای دیداری و شنیداری در معرض انتقال به تماشاگر قرار میگیرند، اما دستیابی به نتیجهای ماندگار در رابطه روابط، چگونگی، منظور و ماهیت آنها همواره در ابهام و پیچیدگی نامعلومی باقی میماند.
به جز اینها تماشاگر"متابولیک" در مدت اجرا با مجموعه زیبا و نامتعارفی از تصاویر و ایدههای سابژکتیو مواجه است که حتی اگر ادراک نشوند، در بخشهایی زیبا و جذاب نشان میدهند. دستیابی به چنین نتیجهای حاصل آگاهی و تسلط کافی کارگردان به ابزار فنی و تکنیکهای ساختار اجرایی تئاتر است.
آتیلا پسیانی که علاوه بر نویسندگی و کارگردانی، طراح"متابولیک" هم است و خودش هم طراحی و اجرای صدا و نور نمایش را انجام میدهد، در این نمایش، مثل مرگ ابریشم تصاویر و پلانهای تئاتری زیبایی را خلق میکند. فضای مهآلود و تیره صحنه که با شیشههای کثیف و داربستهای فلزی آرایش داده شده، همراه با حضور شبحوار گروه سیاهپوش که کلاهی صورت آنها را هم پوشانده محیطی غریب و برزخی تیره و گنگ را در مقابل تماشاگر قرار داده که همه موضوعات خشک و خشن نمایش به خوبی با آن ترکیب میشوند و به اجرا درمیآیند. استفاده هماهنگ با موضوع در تاثیر از موسیقی و افکت و تصاویر هم در این راستا تمام تاثیرات حسی نمایش را تقویت میکنند.
آتیلا پسیانی در"متابولیک" از نریشن برای تفهیم برخی رویدادها و انگیزهها استفاده کرده است اما در واقع تصویر و صوت زبان اصلی اثرش هستند. صحنه زیبای سقوط هواپیما که نمایش تصویر روی لباس سفید بازیگر قرار دادن حس مرگ در وجود همراه است در کنار موسیقی الکتریکی و اصوات خشن و صداهای انفجار و رعشههای بلند صوتی، حس موثری از پدیده را به تماشاگر منتقل میکنند. در صحنههای دیگری هم ارتعاشات مغناطیسی که با تصویر در همه جای صحنه پخش شدهاند، روی حس و فضایی مرتبط قرار میگیرند و با صدای خشن و بلند و اصوات عجیب و تند ترکیب میشوند.
آتیلا پسیانی ابزارهای کارش را به خوبی و به گونهای هدفمند در خدمت القای حس پدیدارشناختی مورد نظرش از سوژه قرار داده است و از نظر ایجاد و اجرای تصاویر و پلانهای نمایشی جذاب و دیدنی هم در نمایش جدیدش چیزی کم نگذاشته است. اما شاید تنها ویژگیای که باعث ایجاد اشکال در زمینه برقراری ارتباط میان نمایش و تماشاگر میشود همان پیچیدگی و ابهام حاصل از خصوصی بودن نشانهها باشد. نشانههایی که برای خود طراح و کارگردان کاملاً آشنا و مفهوم هستند اما برای تماشاگر نامفهوم و مبهم و پیچیدهاند.
تئاتر تجربی در میان همه بحرانها و کاستی تئاتر کشور همچنان تئاتر تنهایی است. شناخت آن کار سادهای نیست و به این سادگی هم نمیتوان به آن علاقهمند شد. آتیلا پسیانی یکی از شناخته شدهترین هنرمندان تئاتر است که در این حوزه کار میکند و اصلاً شاید تنها حضور او هم هست که باعث وجود حتی ذرهای از تئاتر تجربی در ساختار تئاتر ما شده است.
اکثریت تماشاگران تئاتر در کشور ما با این نوع آثار ارتباط برقرار نمیکنند و این شیوه را دوست ندارد و باید قبول کرد که حتی اگر نام آتیلا پسیانی هم در کنار آثاری از این دست قرار نمیگرفت شاید اصلاً تئاتر تجربیای در ایران وجود نمیداشت. البته این برداشت شاید هم کمی اغراقآمیز باشد، اما بی راه نیست. ما"متابولیک" را میبینیم و در عادیترین حالت به خودمان میقبولانیم که چیز زیادی از نمایش دستگیرمان نشده است. این عقبنشینی به خاطر نام کارگردان بر پیشانی نمایش است که اگر نام این کارگردان در کنار"متابولیک" قرار نمیگرفت، حتماً به جای عقبنشینی و محکوم کردن خودمان، کارگردان آن را محکوم میکردیم و مقصر میدانستیم .
مهدی نصیری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست