یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
رومولوس کبیر افتخاری برای فروپاشی
از اواسط قرن بیستم، یعنی دوران جنگهای جهانی و پس از آن، تئاتری پا به عرصه ظهور گذاشت که تاکنون ادامه دارد. این نوع تئاتر، به جای این که در جستجوی تحولاتی در عناصر بصریِ موجود در هنر نمایش باشد، درصدد است تا نگاهی نو نسبت به آن معنایی که در هنرهای نمایشی عرضه میشود، داشته باشد. معنایی که در سالهای جنگ کمتر میتواند خوشبینانه باشد. نمایشی که ابزورد لقب گرفت، و نام "پوچ" نیز بر آن نهادهاند، بسیاری از قواعد پیشین ادبیات نمایشی را فرو میریخت. تئاتر ابزورد، فاقد شخصیتهای با هویت است، آغاز و پایان آن مشخص نیست و با مکالمات متناقض و نامعینی به ارائه ناامیدیها و کابوسهای انسان امروز میپردازد. آن پوچی را آلبرت کامو در مضمون، ساموئل بکت در فرم و اوژن یونسکو در ساختار نمایش پی افکندند.
نمایش «آوازه خان طاس»ِ یونسکو هیچ ربطی به نامش ندارد و نام آن کاملاً پوچ برگزیده شده است. بسیاری از روابط حاکم در آثارش نیز پوچ است. بسیاری از وقایع صحنه بیسر و ته است. هیچ کوششی معنادار نیز برای مضامین نمایشها وجود ندارد؛ چرا که نمایش نیز پوچ است! و حتی پوچی نیز در نمایشهایش سوژه نیست، بلکه احساسی است که از بیربط بودنِ تقریبا همه چیز بر تماشاچی تنها عارض میشود. «عادلها» چون خود کامو مبارزه میکنند، ولی در مییابند، که اگر ادامه دهند، خود از همان چیزی حامله میشوند که در حال مبارزه با آن بودند. از آن هم پیشتر میروند و در مییابند که مبارزهشان به نفرت از همه چیز از جمله نفرت از خود بدل شده است، در راه واژهای به نام عدالت که با آنچه به وقوع پیوسته اینک پوچ مینماید (که در دهه تروریسم این تأویل او میتواند به بسیاری از پرسشهای معضلِ تروریست پاسخ گوید). کامو از کامجویی جوانی در عیش که گذشت، پوچی را به صور مختلف مقابل خود دید.
از نخستین قربانی پوچ در بیگانه، تا مبارزهای پوچ در عادلها، آن گاه ابرانسانی پوچ چون کالیگولا و در نهایت زندگی پوچ شده با مرگ در طاعون. اما این پوچی مطلق زیاد طول نمیکشد و ندایی که حتی نمیدانیم از کجاست، ما را فرا خواهد خواند، همان طور که «در انتظار گودو» نیاز ناآگاه و ولو پوچ به گودو (حتی در کمال ناامیدی نیز) ما را صدا میزند و ساموئل بکت، آن پوچی را به زیباترین شکل ممکن بازنمایی میکند. برخلاف آنچه بر منتقدان نوشتهاند، در انتظار گودو به هیچ وجه فراخوانی برای ایمانی جدید نیست، بلکه دقیقا برعکس، دوری از هر نوع راه حل به منظور درک کاملِ نفسِ پوچی حادث شده است.
جست و جو برای معنا را در کارهای دیگران چون ژان پل سارتر باید جستجو کرد. اما سه نمایشنامهنویس مذکور هر یک در سطحی از زبان، پوچی را انعکاس میدهند. در کارهای کامو گفتارها با معنی است، اما اهداف و تلاشهایی که برای رسیدن به آنها وجود دارد، پوچ مینماید. در حالی که در انتظار گودو، گفتارها و ارتباط کنشی بین افراد بیمعنی مینماید. در آثار یونسکو "حضور" از طریق موقعیتِ هر یک از عناصر نمایشی واجد معناباختگی است.
اما «رومولوس کبیر»ِ فردریک دورنمات یک اثر پوچ نیست. آن را به غلط یک اثر ابزورد و به درستی یک "ضد تراژدی" شمردهاند. رمولوس کبیر پوچ نیست، چون با وجود آن که معانی و آرمان ها و افتخارات متداول را ویران می سازد، آنچه باقی می گذارد، پوچ و بی معنی نیست، بلکه به نوعی معکوس سازی معانی و آرمان هاست. رومولوس، همان گونه که نام اولین امپراطور روم نیز هست. او چنان ارزش و اعتباری نزد رومیان داشت که داستان تولد و بزرگ شدن اش را چون بسیاری از قهرمانان و قدیسان به افسانه کشانده اند. چنان که نقل می کنند، او از دوران نوزادی به وسیله یک ماده گرگ بزرگ شد و از پستان او شیر خورد و توسط آن حیوان تربیت شد. در حالی که هرگز از این نوع افتخارات را برای رومولوسی قائل نیستند که در زمان اش امپراطوری روم سقوط کرد.
اما دورنمات درجهتی معکوس می خواهد برساند که بزرگی در برافراشتن نیست، که در سقوط نیز هست. چون امپراطوری ای که اگر همچون بسیاری از نظام های دیگر، نعش های انسان ها آجرهایش را ساخته باشند، همان بهتر که ویران گردد. نکته ای که در نمایشنامه رومولوس دقیقاً در ذهن امپراطور بوده است و از این روی خواهان فروپاشی آن است. پس، کشت و کشتار و فتح سرزمین ها، افتخار و بزرگی و شجاعت نیست چون این کار بسیاری از جاه طلبان جنایتکار تاریخ بوده- بلکه بسیار شجاعت، بزرگمردی و انسانیت می خواهد تا کسی که امپراطور است، خود به این نتیجه برسد که، چون نظام اش روی دریای خون، برافراشته شده، پس اینک می باید ویران شود آن هم به قیمت از دست دادن مقام اش!- و چه افتخاری بزرگتر از این برای یک انسان.
متأسفانه این ها معیارهایی است که حتی امروزه از نظرها دور مانده، پس باید روی صحنه آمده تا دیده شوند. اما چرا ضد تراژدی است؟ به این سبب که یک امپراطوری با قرنها تاریخ و افتخار سقوط میکند، اما بدون هر تراژدی! تراژدی زمانی اتفاق افتاد که امپراطوری با هوراهای فاتحانه ما، ستونهایش را روی اجساد انسان ها در طی نبردها بنا کرده بود! رومولوس، امپراطور روم با آگاهی نسبت بدان، خود را بهترین شخصی میداند که برای فروپاشیِ چنان امپراطوریای بر تخت نشسته است. نیازی به کارهای قهرمانانه و حتی اراده و هدف نیز نیست. کافی است خود را به امور پیش پاافتاده معطوف سازد تا سقوط، خود به آرامی بر کرسی نشیند و رومولوس کبیر این چنین افتخارات جاهطلبانه را در یک ضد تراژدی ساقط میسازد.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری
۱-Absurd
-Albert Camus۲
Samuel Beckett۳-
Eugene Ionesco۴-
۵-Jean-Paul Sartre
۶-Friedrich Durrenmatt
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست