شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
تمایزات معرفت شناختی افلاطون و ارسطو
با آنکه ارسطو ، شاگرد افلاطون بود ، ولی در شماری از مباحث مهم ، تفاوتهایی بین او و استادش مشاهده میشود. یکی از این مباحث تعیین کننده ، که بالطبع تاثیر عمیقی بر دیگر دیدگاههای هر اندیشمندی دارد ، مبحث معرفتشناسی است.
تمثیل غار ، مبنای معرفتشناسی افلاطون محسوب میشود . افلاطون ، غاری را تصور میکند که عدهای در آن زندانی شدهاند و تنها میتوانند دیوار مقابل خود را ببینند. شعلهای که در پشت سر آنان روشن است ، سایههایی را برروی دیوار میاندازد و آن زندانیان تصور میکنند که سایههای مذکور ، حقیقت هستند. سرانجام یکی از زندانیان با رها شدن از بند و خارج شدن از غار متوجه میشود که آن سایهها فقط نمایی از حقیقت هستند و خورشید و اشیای واقعی بیرون غار ، در واقع حقیقت هستند.
از این رو ، افلاطون معرفت را به نوعی آگاهی یا آشنایی با جهان موجودات کاملا متمایزی که «مثل» مینامید منحصر میدانست. از نظر وی چون حقیقت نمیتواند در حال تغییر و دگرگونی باشد ، پس باید متشکل از صور یا مثلی مستقل از جهان محسوس باشد. از آنجایی که اموری چون عدالت هیچ گاه به صورت کامل در این جهان یافت نمیشود ، افلاطون وجود مثالی آنها را به عنوان ملاک قضاوت در مورد مصادیق ملموس آنها ، فرض میگرفت. از نظر افلاطون ، معرفت باید کلی و ثابت باشد و راه شناخت این صور مثالی ، فقط عقل است و نه حس.
ارسطو نیز همانند افلاطون اعتقاد داشت که معرفت همواره به کلیات تعلق میگیرد. ولی از نظر وی کلیات در امور جزئی نهفتهاند و از این رو وی عقیده مثل افلاطونی را رد میکرد. از نظر وی ، به هنگامی که یک حس ، صرفا به موضوع خاص خود بپردازد ، امکان خطا به حداقل میرسد و از این رو وی معرفت حسی را معتبر میپندارد.
از نظر افلاطون ، معرفت باید خطاناپذیر و درباره آنچه که هست ، باشد و این ویژگیها ، ادراک حسی را شامل نمیشود. از این رهگذر ، معرفت ضرورتا باید معرفت چیزی باشد و از این رو به نوع خاصی از اشیاء وابسته است. ادراک حسی تمام معرفت نیست ، زیرا بخش عمدهای از آنچه به طور کلی ، معرفت مینامیم عبارت از :حقایقی است که مستلزم الفاظیاند که به هیچ وجه متعلق ادراک حسی نیستند . ما درباره اشیاء محسوس ، چیزهایی میدانیم که به واسطه تفکر عقلانی بدان دست یافتهایم. به عنوان مثال میتوان نتایج و استدلالات ریاضی را نام برد که به وسیله حس ، قابل ادراک نیستند.
متعلقات ادراک حسی ، در حال تغییر ، تکامل و دگرگونی هستند، به وجود آمده و از بین میروند و از این رو شایسته معرفت حقیقی نمیباشند . معرفت ذاتا ثابت و پایدار ، احکامی درباره کلیات هستند ، پس معرفت حقیقی عبارت است از معرفت کلی . از آنجایی که متعلق معرفت حقیقی باید ثابت و پایدار باشد ، پس باید از طریق عقل به دست آمده باشد نه از ادراک حسی.
از نظر ارسطو ، معرفت ما از حس ، یعنی از جزئی آغاز میشود و به سوی کلی بالا میرود . از این رو باید شناخت مقدماتی اولیه را به وسیله استقراء ، کسب کنیم.
در دیدگاه ارسطو ، کلیات ، تصورات ذهنیاند و واقعیت خارجی و محسوس ندارند. فقط چیزهایی مشخص، معین و جزئی وجود دارند و نه کلی و مشترک . در عالم واقع و خارج از ذهن ، ارسطو به اشیای عام و کلی ، اعتقادی ندارد. از آنجایی که ارسطو در خانوادهای آشنا به مسائل پزشکی به دنیا آمده بود و به زیستشناسی نیز علاقه داشت به طبقهبندی جانوران نیز پرداخت و این امر وی را به سوی مشاهده و جمعآوری اطلاعات ، رهنمون شد و همین امر بر معرفتشناسی وی نیز تاثیر گذاشت و موجب گردید که وی معرفتشناسی خود را بر مبنای شناخت محیط پیرامون از طریق بررسی واقعیتهای ملموس و محسوس ، پایهریزی کند.
ارسطو در عین مخالفت با ایده مثل افلاطونی ، قبول داشت که کلی ، متعلق علم است. با آنکه افلاطون و ارسطو درباره خصیصه علم حقیقی که متوجه عنصر کلی در اشیاء یعنی شباهت نوعیه است ، همعقیده بودند ولی از نظر ارسطو ، هیچ کلی عینی وجود ندارد ، بلکه یک اساس عینی در اشیاء برای کلی ذهنی در ذهن انسان وجود دارد.
به نظر میرسد که در پیش گرفتن معرفتشناسی افلاطونی ، با جدا کردن ذهن بشر از واقعیات ناقص پیرامونی ، انسان را به سوی شناخت کاملترین ها سوق میدهد ، ولی باید در نظر داشت که طبق روش معرفتشناسی افلاطونی ، تمام چیزهای مادی ، فقط سایهای از حقیقت هستند . از این رهگذر ، آزمایش اشیای مادی به منظور دستیابی به حقیقت ، بیفایده است ، چرا که نمیتوان حقیقت را در این سایهها پیدا کرد. ولی میدانیم که بدون آزمودن اشیای پیرامون خود هیچگاه به این اکتشافات عظیم علمی کنونی بشری ، دست نمی یافتیم. ارسطو نیز فقط به دانش علمی موجود توجه دارد و از این رهگذر هم اندیشیدن خارج از چارچوب موجود ، بیمعنی است. این نگاه هم ، مانع از نوآوری و کشفیات نوین میشود. از این رو به نظر میرسد که تلفیق معرفتشناسی های افلاطون و ارسطو ، میتواند به معرفتشناسی علمی ، یاری رساند. هر دانشمندی باید ضمن شناخت پدیدههای پیرامونی ، پذیرای اندیشههای نوین باشد. بایستی ضمن آگاهی از جهان پیرامون خود سختیهای تغییر و دگرگونی را نیز در نظر داشته باشیم. اشیای اطراف ما در عین اینکه همواره آنطور که هستند به نظر نمیرسند ، ولی همیشه نیز پندارهای خیالین نیستند.
یعقوب نعمتی و روجنی
منابع :
- تاریخ فلسفه (جلد یکم) ، فردریک کاپلستون ، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی
- تاریخ معرفتشناسی ، دیوید هاملین ، ترجمه شاپور اعتماد
-nternet Encyclopedia of Philosophy I
-tanford Enctclopedia ofPhilosophy S
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست