چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

سینماگرانی که راه را اشتباه آمده اند


سینماگرانی که راه را اشتباه آمده اند

درباره فعالیت های ادبی و هنری بازیگران

هجوم سینماگران به دیگر حوزه های خلاقیت هنری ادامه دارد. هفته یی نیست که خبری درباره چاپ داستان های فلان بازیگر یا نمایشگاه عکس دیگری یا نمایشگاه مجسمه های آن یکی نشنویم. اهالی سینما به خصوص بازیگران، سراسیمه و حریصانه به دنبال تصرف همه چیز هستند و می خواهند در تمام حوزه های مربوط به خلق اثر، یا به طور کلی تمام حوزه های فرهنگی، ایفای نقش کنند و از طریق جذب مخاطبان در مقیاس وسیع و فروش بالای آثار، که در تمام مصاحبه هایشان به آن می نازند، به دیگر هنرمندان و نویسندگان بفهمانند که هر کاری را بهتر از اهلش بلدند. هر چند همگی به اتفاق تواضع می کنند و احترام استادان هر هنری را که در آن انگشت کرده اند حفظ می کنند، ولی پیام های تلویحی همه شان، که به فروش و جلب توجه کارشان به شدت افتخار می کنند و چپ و راست قضاوت را به «مردم» می سپارند، همین است که اگر می خواهید مردم شما را ببینند، از ما یاد بگیرید.

از سوی دیگر، انجام این کار و ارائه آثار برای این دسته از افراد راحت تر نیز هست، چون علاوه بر اینکه به خاطر فروش تضمین شده کتاب ناشران هر چه حضرتش نوشته باشد به دیده منت می پذیرد و در این بازار راکد کتاب با کمال میل چاپ می کند، از آن سو، وقتی نمایشگاه عکس و نقاشی در کار باشد، شرکت های بزرگ و بانک ها و دولت ها، به خصوص در نمونه اخیر که در حکم سقوط آزاد خانم بازیگر بود، با سر به سراغ شان می آیند. اصولاً اقدام این دست ستارگان سینمایی برای تولید اثر هنری موقعیتی استثنایی برای موسسات بزرگ و حتی دولت است، نمایشگاه ها و کتاب های بازیگران بیش از هر چیز امکان نویی برای رفع این عطش است، فرصتی است تا بسیاری از زردخوانان و پیگیران زندگی ستاره ها، به واسطه این محیط بکوشند پاسخ بخشی از سوالات خود را بیابند، یا اصلاً خود استاد را ببینند و با او عکسی هم بیندازند. توهم را کنار بگذاریم، استقبال مردم از نمایشگاه عکس فلان بازیگر و نمایشگاه مجسمه های آن دیگری از جنس استقبال آنان از مجلات زردی است که با آن بازیگر مصاحبه کرده اند. اگر این افتخار دارد پس به آن هم باید افتخار کرد. بازیگران ما، به گواه آثارشان، کار خاصی در راه شگفت زده کردن اهالی هنر و فرهنگ نکرده اند، چیز خاصی که خلاقیت در آن موج بزند و هنر و ادبیات معاصر را تکان بدهد، از سرانگشتان هنرمندشان تراوش نکرده است.

اما نفس این عمل، اینکه چرا سینماگران، علی الخصوص بازیگران اصرار فراوان دارند که حتماً جایی بیرون از سینما فعال باشند، دقیقاً دلالت بر بحران درونی خود سینما دارد. سینمای ایران بازیگرانش را ارضا نمی کند و این امر اظهر من الشمس است. آنان که پا به عرصه های دیگر نهاده اند (هدیه تهرانی، رضا کیانیان و حامد بهداد) همه از بازیگران توانا و خوب سینمای ایران اند و این نکته خود جای بحث دارد که چرا دیگرانی که مشهورترند و در عین حال قانع اند به همان نقش های خالتور و آب گوشتی که سالی یکی دو جینش را ایفا می کنند، از این بلندپروازی ها ندارند. مساله از هر لحاظ به درون سینمای ایران بازمی گردد، وگرنه آل پاچینو و رابرت دونیرو کافی است در کیسه یی فوت کنند و درش را گره بزنند و از سقف گالری آویزانش کنند تا میلیون ها ابله از سرتاسر جهان برای دیدن اثر هنری استاد به نیویورک بروند.

آنان چنین نمی کنند، چون حس نمی کنند سینمایی بی خون و کم رمق کمر خلاقیت شان را شکسته و دارند زیر بار نقش های مبتذل فیلم های مبتذل له می شوند. وقتی هم که به نوشتن روی می آورند، کتاب واقعاً حاصل یک عمر تلاش و نتیجه کار دقیق و فکر و زحمت زیاد است، چنان که اتوبیوگرافی های الیا کازان یا لوئیس بونوئل از درخشان ترین کتاب ها در این ژانرند. اما بازیگران ما به شدت برای هنرمند «شدن» دست و پا می زنند، با تمام وجود می کوشند به واسطه عکس ها و مجسمه ها و نوشته هاشان قدم به وادی هنر بگذارند، و این تلاش سخت دقیقاً به همین دلیل است که آنان حضور در سینمای ایران را واجد شأن هنری نمی دانند. این تلاش برای هنرمند شدن نشان از آن دارد که تلاشگران محترم، نزد خود گمان نمی کرده اند که هنرمند هستند، و این نه به طرز فکر آنان، که به کل سینما ربط دارد. سینمای ایران بنا به اعتراف ناخواسته خود بازیگران سینمای بی مایه یی است، چون پول در آن موج می زند و دلیل ندارد بازیگری برای پول درآوردن نمایشگاه عکس بگذارد. البته فی نفسه اشکالی هم ندارد که سینمای ما جز صنعت سرگرمی چیزی نباشد، ولی اگر این باور واضح تر و رساتر بیان شود و بازیگران ما اعلام کنند که به زعم خودشان آنچه در سینمای ما تولید می شود، از دید آنان هنر نیست و چیزی دیگر است و آنان به عکس و نقاشی روی آورده اند تا بی هنر از دنیا نروند، در جهت تنویر افکار عمومی یاری رسان خواهد بود. در این جهان تکثر لایتناهی، که هر چیز با نامگذاری تولیدکننده اش بدل به اثر هنری می شود، بد نیست در راستای هاله زدایی از سینمای وطنی نیز اقداماتی صورت گیرد.

سینماگران ما راه را اشتباه آمده اند و اشتباه آنها از نوع اشتباهات محاسبه یی است. سینما را جمیع هنرها دانسته اند، که حرفی است درست و در عین حال، گول زننده. در سینما متن و تصویر و صدا، ادبیات و عکس و نقاشی و موسیقی، همه به انحای مختلف حضور دارند، در واقع هنر هفتم چیزی جز سنتز هنرهای پیشین نیست. اما همین ایده ممکن است توهم به بار آورد، که امروز می بینیم به بار آورده و دامن بسیاری از اهالی سینما را گرفته است. مساله این است که در ترکیب هنرهای پیشین در راه تبدیل شدن شان به سینما استحاله یی تمام عیار رخ داده و در نتیجه، پدیده یی خلق شده که هیچ ربطی به آن شش هنر ندارد.

سینما حاصل جمع جبری هنرهای پیشین نیست، نتیجه دیالکتیک آنهاست. پس سینما را نمی توان به اجزای تشکیل دهنده اش تقلیل داد و آن را حاصل جمع دیگر هنرها دانست، و گفت هر کس سینما بلد باشد پس عکس و داستان و شعر هم بلد است، چون اینها همه در سینما هستند. این حرف مطلقاً بی معناست. سینما همان قدر به اجزای تشکیل دهنده اش شباهت دارد که نمک طعام به کلر و سدیم. این درست همان چیزی است که بازیگران ما گویا نمی خواهند بفهمند، و دسته جمعی به ایده جمع جبری وفادار مانده اند. آنان که با اعتماد به نفسی خیره کننده، هنوز از راه نرسیده به خاطر دلایل و حمایت هایی که گفتیم، نمایشگاه برگزار می کنند و کتاب چاپ می کنند، بی شک با خود گمان برده اند که چون سینما را بلدند، هم تصویر را خوب می شناسند هم قصه را، پس آن دو کار هم از عهده شان برمی آید. این فرض نه فقط غلط، که خنده دار است و هیچ گرهی باز نخواهد کرد، نه از کار بازیگر و نه از هنر مملکت. اگر تلاشی برای رهایی از ابتذال سینما باید صورت گیرد، راهش پناه بردن به هنرهای دیگر، و ادامه سینما صرفاً به عنوان محل کسب درآمد نیست.

بازیگران ما باید بتوانند خود سینما را بحرانی کنند، باید این هنر هفتم را، که هیچ شباهت ماهوی به دیگر هنرها ندارد، از درون دگرگون سازند و کاری کنند سینمای ما آنقدر ظرفیت خلق اثر قوی داشته باشد که اهالی اش را فراری ندهد. اگر هم چنین کاری ممکن نیست، راه دوم هیچ کاری نکردن است؛ راهی که البته دوستان نشان داده اند مطلقاً به آن اعتقادی ندارند. گاه دست روی دست گذاشتن و هیچ کاری نکردن رادیکال ترین و پیشروترین راه هاست، و کسب توانایی برای نکردن، به مراتب از کسب توانایی برای انجام دادن دشوارتر است. می توان به سادگی هیچ کاری نکرد، یا فقط با چند فیلم معدود در سال که سرشان به تن شان می ارزد، همراه شد. به هر حال، مسلم آن است که پناه بردن به هنرهای دیگر، اگر به قصد درمان دردی یا پرکردن حفره یی صورت گیرد، که باید گفت بعید است، نیتی جز این در پسش باشد، جز سر به دیوار کوبیدن نخواهد بود. این کاری است که ممکن است به خاطرش پول و شهرتی به دست آوری، یا حتی نامت به عنوان بیشترین تعداد ضربه سر به دیوار در کتاب گینس ثبت شود، ولی دیوار از جایش تکان نخواهد خورد.

امیر احمدی آریان



همچنین مشاهده کنید