سه شنبه, ۲ مرداد, ۱۴۰۳ / 23 July, 2024
مجله ویستا

باوفاترین جفت های عالم کفش های آدمیانند


باوفاترین جفت های عالم کفش های آدمیانند

« هنر دستمال کاغذی نیست که برای مصرف تولید شود, اکنون در اکران سینماها آثاری سطحی می بینید که شبیه جوک است و دکانی است برای پول درآوردن کسی که دغدغه کارش را داشته باشد, حداقل هایی را حفظ می کند »

۱) « هنر دستمال کاغذی نیست که برای مصرف تولید شود، اکنون در اکران سینماها آثاری سطحی می بینید که شبیه جوک است و دکانی است برای پول درآوردن... کسی که دغدغه کارش را داشته باشد، حداقل‌هایی را حفظ می‌کند .» ۲

نوشتن از فیلمی چون «ناسپاس» ولو برای چند سطر ، کار دشواری است .به عنوان یک تماشاگر از فیلمی که تهیه کننده و مدیر فیلمبرداری اش (که هر دو یک نفر هستند !) ادعا دارد اثری جذاب ، مخاطب پسند و به دور از شعارزدگی ساخته است۳ و کارگردانش با جملات فوق سینمای کنونی را به چالش می‌کشد ، حداقل انتظار تماشای یک فیلم متوسط را داشتم اما افسوس که فیلم جای هیچ دفاعی را از خود نمی‌گذارد . اگر هدایت واقعا به حفظ حداقل‌ها اعتقاد داشت، هیچ‌گاه سراغ ساخت چنین فیلمی نمی‌رفت، هرچند در قسمتی از مصاحبه فوق به صراحت اعلام می‌کند که غیر از تولید، زیستن و نداشتن دغدغه در زندگی هم هست و به احتمال فراوان همین موضوع باعث شده او سراغ فیلمی برود که بیش از هرچیز شتاب، آشفتگی و سمبل کاری در آن موج می زند.

او در حالی فیلم های روی پرده را به جوک تشبیه می‌کند که حاصل کارش فرای این حرف‌هاست و آنان که راز لذت در لحظه را می دانند، نام « ناسپاس » را در لیست فیلم‌های خاطره انگیز عمرشان خواهند نوشت.

داستان فیلم عشقی، تاریخی، دینی ، کارگاهی و معمایی «ناسپاس» با روایت یک مثلث عشقی آغاز می شود ، تا قبل از مرگ عامیل ، عناصر تاریخی و دینی هیچ نقشی ندارند و داستان با سطحی‌ترین عناصر کلیشه ای (از نازک کردن چشم‌ها و عشوه‌گری گرفته تا کتک‌کاری با مرد مزاحم و...) پیش می‌رود ، بعد از مرگ عامیل فیلم وارد ژانر معمایی می شود که قاتل کیست ؟ و ناگهان در دل همین ژانر ، روح سینمای مرحوم معناگرا دمیده می شود و ...

فارغ از ساختار آشفته و بی دروپیکر فیلم ، وجود کاراکترهای اصلی که سیمایی چون جوانان امروزی دارند و مانند آنها حرف می زنند و کوچک ترین شباهتی به ظاهر زمخت و گاها خوف آور آدم‌های دیگر فیلم ندارند ، به‌علاوه لوکیشن‌ها و طراحی صحنه ناشیانه ، فیلم را از هر جهت باورناپذیر کرده است.

کاش مسئولان سینمایی کمی بیشتر روی سینمای تاریخی که جنبه دینی دارد و بعضا از داستان‌های قرآنی گرفته شده، تمرکز می کردند و با سیاستگذاری مناسب مانع ساخت آثاری چنین می شدند ، متاسفانه تجربه دیگر(ملک سلیمان)، این سبک آثار که با بودجه‌ای چندین برابر نسبت به «ناسپاس» و هزینه چندین میلیاردی ساخته شده، نشان می‌دهد ، هنوز دنیای رسانه را به خوبی نشناخته‌ایم. همانگونه که با ابزار و تکنیک سینما می‌توان کاراکتری خیالی را همچون یک منجی یا اسطوره به جهانیان معرفی کرد، می‌توان زیباترین قصص را در حد آثاری یکبار مصرف یا غیرقابل مصرف) در زرورقی به‌نام سینمای فاخر (همان معناگرای سابق) به مخاطب عرضه کرد. کاش آنها که دغدغه سینمای دینی دارند، می‌دانستند که برای ذبح یک حقیقت به آن حمله نمی کنند بلکه بد از آن دفاع می کنند.

۲) «زیر هشت» به کارگردانی سیروس مقدم و داستانی از سعید نعمت الله، تجربه‌ای کاملا متفاوت میان مجموعه‌های آبکی – آموزشی سیماست . این تمایز نه در محتوا بلکه در ساختار سریال کاملا آشکار است . موسیقی، گریم، فیلمبرداری و حرکات دوربین کاملا در خدمت داستان و فضای موجود در فیلم اند. تدوین سینمایی اثر نیز به ریتم داستان کمک فراوانی کرده است. دوربین روی دست امیر معقولی و زوم هایش روی صورت بازیگران در موقعیت‌های مختلف و به فراخور داستان و نماهای تاریک و بسته فیلم به‌لحاظ بصری ما را با اثری پخته رو‌به‌رو کرده است. وجود تاثیرگذار شخصیت های فرعی از دیگر نقاط قوت فیلم است.

«زیر هشت» تصویری از واقعیت‌های تلخ و تراژیک اجتماعی است. طغیان فرد علیه جامعه پیرامونش، موضوعی است که بارها در سینمای ایران و جهان به تصویر کشیده شده و در تاریخ سینمای ایران، کاراکتر به یادماندنی آن ، «قیصر »کمیایی بود. اصلی‌ترین شباهت عطا و قیصر زخم‌خوردگی‌شان از جامعه بی‌رحم و بی عاطفه پیرامونش‌شان است و هر دو می خواهند از قالب فاعل فردی خارج شده و تبدیل به فاعل اجتماعی شوند. درد، تنهایی و تقدیر سه‌واژه کلیدی داستان است که آدم های قصه هر یک بسته به موقعیتی که در آن قرار دارند، با آن دست و پنجه نرم می‌کنند و هر سه اینها در عطا و شخصیت‌محوری داستان تبلور می یابد.

۳) هارولد لاسول یکی از متفکرین برجسته علم سیاست، سیاست را اینگونه معنا کرده است : «سیاست عبارت از این است که چه کسی، چه چیزی را، کی و چگونه به‌دست می‌آورد.» هفته گذشته اتفاق عجیبی رخ داد که نمی‌دانم ربطی به من و ستونم دارد یا نه ؟ اما آنقدر برایم سوال برانگیز بود که نشد بی‌تفاوت از کنارش بگذرم.« مسعود ده‌نمکی به‌عنوان یکی از هیات امنای جدید دانشگاه هنر معرفی شد.» حرفی نیست که اگر هم بود جایش در اینجا نیست ، تنها به همین یک جمله بسنده می کنم که امیدوارم نگاه مسئولان به مقوله هنر ، منفک از این انتخاب باشد.

۴) دیروز سالروز درگذشت حسین پناهی، شاعر و بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر بود. مرگی در تنهایی مطلق . بی‌جهت نبود در وصیتنامه غریبش نوشته بود : «بر قبر من‌ پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی گورستان را تماشا کنم ...» پناهی قبل از ورود به سینما ، مدتی را در قم در سودای یافتن سوالات بزرگ ذهنش بود و بعد از جنگ با فیلم «گال» وارد عرصه بازیگری شد و با بازی در نقش غلومی در فیلم «سایه خیال» دنیای درونش را به همگان ارائه و موفق به کسب دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد نقش اول از جشنواره فجر شد.

بعد ها نقش‌آفرینی او در «آژانس دوستی» و «امام علی» مورد استقبال مردم قرار گرفت. به یاد غربت کسی که شبیه هیچ‌کس نبود ، یادداشت این هفته را با قسمتی از یکی نامه‌های او به پایان می برم: چرا باید کفش‌هایمان را به قیمت پاهایمان بخریم، چرا باید زیبایی‌های زندگی را فقط در دوران کودکی‌مان تجربه کنیم. حال آنکه ما مجهز به نبوغ زیباسازی منظومه‌هاییم.در مقایسه با «نبودن» ، بودن نعمتی است که با هر کیفیتی شیرین و جذاب است. بدبینی‌های ما عارضه‌های بد حضور و ارتباطات ماست. فقر و بیماری و تنهایی مرگ ما، هیچ گاه به شکوه هستی لطمه نخواهد زد. منظومه‌ها می چرخند و ما را با خود می چرخانند. ... یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی‌ها و مشکلات ما نیست اگر ردپای دزد آرامش و سعادت را دنبال کنیم سرانجام به خودمان خواهیم رسید که در انتهای هرمفهومی نشسته‌ایم و همه چیزها تلنبار مربوط و نامربوط را زیر و رو می کنیم. به نظر می رسد، انسان آسانسورچی فقیری است که چرخ تراکتور می دزدد. البته به نظر می رسد!

امیر عباس صباغ

منابع:

۱ - از سروده های حسین پناهی

۲ - مصاحبه حسن هدایت با ماهنامه صنعت سینما

۳ - مصاحبه محسن جاهد با ماهنامه فیلم