دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
بازگشت به گذشته دلهره آور
![بازگشت به گذشته دلهره آور](/web/imgs/16/143/zsslt1.jpeg)
در دنیا واقعیتهای زیادی است که کمتر مبتنی بر حقیقت هستند. اما تنها واقعیتی که به صورت غیرقابل انکار با حقیقت خویش هم پوشانی دارد، حادثه مرگ است.
«کجا دانند حال ما، سبکباران ساحلها»
روایت فیلم سینمایی عیار ۱۴، در واقع از انتهای داستان آغاز میشود، اما نه به سادگی. شروع فیلم چنان مؤثر و نافذ است که به راحتی تمام، تماشاگر را غرق در موضوع داستان میکند.
تصویر بزرگ دستی که در یک خودرو ـ هنوز معلوم نیست که چه نوع خودرویی است ـ یک CD را داخل دستگاه پخش ماشین میگذارد. بیننده در انتظار است که قطعهای موسیقی بشنود ولی از همین ابتدا، تلنگری بر ذهن ساده انگار تماشاگران زده میشود و صدای عبدالباسط۱ شنیده میشود: «پس او را که باردار شد به نقطه دوردستی برد.»۲ آنچه در این پلان ابتدایی فیلم دیده میشود، تصویر محمدرضا فروتن به عنوان فرد متوفی در پشت وانتی است که فقط دو نفر نشسته برپشت آن، جسد او را به سردخانه (شاید هم نقطهای دورتر!) میبرند.
اما با دیدن سکانس بعدی فیلم و دیدن چهره فروتن در نقش آقا فرید طلافروش، متوجه میشویم، فلاشبک (بازگشت به گذشته) بزرگی را شاهد خواهیم بود.
کاروکسب آقا فرید سکه است. مشتریان محلی در این شهر دورافتاده (شاید هم دهستان) به سراغ او ـ یعنی تنها طلا فروش منطقه ـ میروند. بدون هیچگونه حاشیهای متوجه میشویم که او در این آمد و شدها به فروشگاه نه چندان حقیرش، سروسرّی با دختر جوانی۳ به نام مینا دارد.
اما باز هم رودست میخوریم. این جوان واجد همه شرایط ازدواج، نه تنها با دختر ازدواج کرده است، بلکه این ازدواج ثمره رونق بازار طلای اوست و در واقع این دختر جوان دانشجو، زن دوم یا به تعبیر خود مینا، زن قاچاقی اوست.
در همین احوال، خبری به گوش آقا فرید (طلافروش) میرسد که گویا فردی به نام منصور۴، به تازگی از زندان آزاد شده و در حال بازگشت به محل است.
فرید براین تصور است که منصور به محض رسیدن به منطقه، به سراغ او خواهد آمد و از او انتقام خواهد گرفت. با تمهید کارگران و چند فلاشبک دیگر در این فلاشبک روایتی، متوجه میشویم که گویا در یک صحنهسازی و با مشارکت یکی از کسبه که مغازه کبابی دارد، آقا فرید ۶ سال پیش باعث به زندان افتادن منصور شده است.
سرانجام منصور با پالتویی بلند و چشمانی پنهان در پشت عینک دودی، وارد محل میشود. اتفاقاً سیاهی عینک دودی بیمناسبت با سپیدی برف نیست و جالب اینجاست که در عنوانبندی نیز، تقابل سیاهی تیتراژ و به سرعت عطف به سپیدی برف آلوده منطقه، بار معنایی خاصی داشت.
در واقع داستان فیلم از همان ابتدا رویارویی دو انسان را میخواهد بازگو کند که مجدانه و آگاهانه راه سپید و سیاه خویش را انتخاب میکنند. هرچند که این دو شخصیت محوری (فرید و منصور) میتوانند هر دو پیگمانهای شخصیتی خاکستری۵ داشته باشند ولی راه آنها، سرانجام سپید است یا سیاه.
تعقیب و گریز منصور و فرید آغاز میشود. فرید، عاقبت، نزدیکیهای ظهر، از درون مغازه، هیبت ترسناک منصور را میبیند که از دور تخمه شکنان و آرام به سمت مغازه میآید. عبور تراکتوری از خیابان در زمان حضور منصور، افکت دلهرهآمیزی را در فضا طنینانداز میکند.
فرید مغازه را به حالت تعطیل درمیآورد. پس از رفع خطر، به زن خود اطلاع میدهد که دخترش را از مدرسه زودتر به خانه ببرد و هرگز از خانه خارج نشوند.
بانوی اول فرید، لباس رنگین و زرینی دارد که بیتناسب با شغل فرید نیست و جالب اینجا است که تک فرزند دختر این طلا فروش، طلا نام دارد.
اما پرسشی تا آخر داستان موج میزند و بیجواب میماند. آیا همه این متعلقات و ثروت فرید، میراث دربند شدن منصور است؟
رد پای زندانی تازه آزاد شده که در شهر سرگردان است، در روبروی طلا فروشی، دم در خانه و حتی در کبابی دیده میشود. در اینجا، ایجاد دلهره به این روش، من را به یاد صحنههای دلهرهآمیز تنگه وحشت۶ به روایت اسکورسیزی میاندازد. چرا که در آن فیلم هم ردپا و توهم و ترس قاضی از انتقام کشی یک قاتل، تعلیق قابل تأملی را خلق کرده بود. اما این شباهت همانند شباهت با فیلم ماجرای نیم روز اثر فرد زمینهمان، هیچ اقران پویایی با فیلمنامه عیار ۱۴ ندارد.
تعلیق در فیلم عیار ۱۴ و بهتر بگوییم ترسی که در فرید میبینیم که او را به پاسگاه پلیس و مسجد محل هدایت میکند، منزلت بالاتری نسبت به فیلمهای ذکر شده دارد.
تماشاگر از ترس و واکنش فرید به خنده میافتد. این اتفاق نادری در سینمای ایران است. شاید بتوان از آن به عنوان نمونهای از ژانری گروتسک یاد کرد.
مثلاً این طلا فروش از شدت ترس، به مسجد محل میرود، محلی که کمتر به آنجا میرود. در کنار نجاری مینشیند و زمانی که روحانی مسجد، دلیل حضور او را در مسجد جویا میشود میگوید: «آمدم که کمکی بکنم.» و او برای چند لحظه پناه گرفتن در این مکان، ۵۰ هزار تومان چک پول به خدمتگزار مسجد تقدیم میکند.
فرید در کنار بخاری، لحظهای کوتاه از خستگی و درماندگی غرق در خواب میشود و دستش میسوزد و براثر این سرو صدا از مسجد طرد میشود. به راستی داستان فیلم، سطحی یخی ولی نازک و شکننده دارد که با کمی وزنه تأمل و تعمق، لحظه لحظه آن سرشار از طعنه و معنا میشود.
طلا فروش جوان، پس از آنکه از متقاعد کردن افسر پایگاه برای دستگیری دزد تازه آزاد شده مأیوس شده است، تصمیم میگیرد که به همراه مینا از شهر برای همیشه خداحافظی کند.
جالب اینجا است که پوشش مینا هم به رنگ سرخ تیره است. دختر، دانشجوی جوان و زیبایی است که از تهران آمده است. پیوند موسیقیایی صحنههای فیلم بدون آفتابی شدن موسیقی متن، یکی از نکات برجسته این اثر پرویز شهبازی است.در بخشی از فیلم و در قسمتی از سرگردانی فرید و مینا در ماشین، صدای ترانه «cest merveilleuy»۷ با صدای خاطرهانگیز ادیت پیاف شنیده میشود. فرید و مینا درباره آغاز زندگی جدیدی صحبت میکنند که البته دیدگاه فرید با مینا صددرصد منطبق نیست.
فرید میپندارد همه زندگی خویش را در صندوق عقب ماشین گذاشته است (همه طلاها) و مینا همچون طوطی (البته همانند همان پرنده مینا)، شعری میخواند که: «در زندگی چیزهایی هم هست!» در واقع خواسته مینا از زندگی چیز زیادی نیست. مینا پس از مرگ شوهرش، از فرید، فردی را انتظار داشت که او را از تنهایی رهایی بخشد، در صورتیکه فرید (به معنای تنها) زندگی خود را به طلا وابسته میداند و از این رو تنها است.
در این میان، برف و بوران اهالی شهر را زمینگیر کرده است. از یک سو، فرید که همه زندگیاش را در صندوق عقب ماشین جای داده است، یکبار بهخاطر بیبنزینی و بار دیگر بهخاطر لغزندگی جاده، نمیتواند از شهر (گذشته) خود بگریزد و از سوی دیگر منصور و دوست فرید بنابر اتفاقی ـ که خیلی هم دور از ذهن و تصنعی نیست ـ در تنها مسافرخانه شهر هم اتاق میشوند.
در برخوردی کوتاه، شناخت عمیقی از شخصیت منصور به دست میآید. مجید دوست طلا۸ فروش فرید، که از تهران به شهر آمده است، درمانده از خلف وعده فرید، به مسافرخانه پناه میآورد، ولی اتاقی برای پذیرایی او وجود ندارد. یکی از سکانسهای قابل تأمل پیش از این مرحله از داستان، همسفری نافرجام مجید و فرید در ماشین فرید بود که در این سفر کوتاه، فرید دکان خود را طی قراردادی به مجید وا میگذارد. ذکر اصطلاحات «خیار بیع» و «رضایت طرفین»، نه تنها شخصیت فرید را بیش از پیش ملموس میکند، بلکه شخصیت آینده او را در صورت جمعآوری ثروت به تماشاگر ارائه میدهد.
مجید درمانده به مسافرخانه رجوع میکند ولی فقط یک تخت باقی مانده است که نصیب منصور شده است.منصور که او را درمانده میبینید در یک جمله او را دعوت و شخصیت خود را معرفی میکند: «بیا امشبرو مهمون من باش».آرامش او که از زندان آمده است و آهی در بساط و خانمانی چشم به راه ندارد و اعتمادش به فردی غریبه، بسیار بارز در تقابل با درون پرتلاطم فرید قرار میگیرد.
اوج آرامش و سبکباری منصور زمانی است که پس از صرف شام با دوست طلاساز فرید، ظرف دوغ را چنان مچاله میکند که جایی را اشغال نکند و در فضای این صحنه موسیقی بجایی با صدای محمدرضا شجریان و شعر حضرت حافظ طنینانداز میشود:
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
تماشاگر منتظر است که منصور با درک رابطه مجید و فرید، به گونهای راه خود را برای گرفتن انتقام آسان کند، ولی باز هم فیلمنامه خلاف انتظار تماشاگر، برگ برنده دیگری برزمین میاندازد.
منصور با جوان تهرانی همکلام میشود. از صندوقچه رازش (چمدان) عکس دخترش را بیرون میآورد و میگوید که باید بروم۹ او را پیدا کنم و اگر به او درس ندادهاند، خود به او درس بدهم.
و طرف مقابل یعنی مجید، در برابر این آتشگدازان عشق پدری، قسمتی از صندوقچه رازش (جیبهای پر از طلایش نه کیف مالامال از طلاها) را رو میکند و یک جفت گوشواره به منصور پیشکش میکند که پدر برای دیدار دختر دست خالی نرود.
نکات جالب این سکانس که در حکم نقطه عطف فیلم است، چند مورد است. یکی اینکه مجید در واقع نماینده فرید است و منصور همان برخوردی که با فرید میتوانست داشته باشد، با مجید میکند.
دوم اینکه در مقایسه با جوان بزک کرده که همانند فرید به شیوه اهالی زندان صحبت میکند، لحن منصور پرصلابت و عاری از هرگونه کلام زشتی است. او حتی سیگار نمیکشد و به جوان تهرانی محترمانه اعلام میکند که: «میدونی که توی محیط بسته نباید سیگار کشید.» در این اثنا، فرید سراسمیه از بیم از دست دادن طلا و جان خود، به همراه زن صیغهایاش که بنابر برگه عقدنامه آنها، آخرین روزی است که محرم یکدیگرند، در جاده متوقف میشوند. آنها در برابر کامیون حمل سوخت، تنها یک گریزگاه باریک دارند و در همین تقلا، حادثه ایجاد میشود و هردو میسوزند.
نکته کلیدی این است که آیا این عقوبت سزاوار فرید بود؟
یا حداقل میتوان مینا را گناهکار دانست؟
و اما چند نکته دیگر؛
۱) بازی محمدرضا فروتن در سکانسهای ابتدایی در گفتگوی تلفنی چشمگیر است.
۲) نقشآفرینی پوریا پورسرخ بسیار شیرین و قابل ستایش است.
۳) سکانس پایانی فیلم که با امضای عباس کیارستمی تمام میشود، یک پایان ایدهآل و منسجم است. پیوند موسیقی آداجیو اثر آلبنینونی با سکانس پایانی که وانتی قرمز رنگ پدری (منصور) را به سوی قریهای خرد، از روی تپه ماهورها میبرد، بسیار زیبا از کار در آمده است و آغاز و پایان فیلم است که بسیاری از تماشاگران از فیلم راضی هستند.
۴) نکته آخر اینکه، نماهای داخلی برای بازیهای زنان در فیلم به زیبایی کنار گذاشته شده است و منطق روایی داستان با در نظر گرفتن پوشش خانمها در خارج از خانه، فیلم را به اثری استاندارد و منطقی تبدیل کرده است.
هومن ظریف
پینوشت:
۱ـ قاری مصری با صدایی خاطرهانگیز که موسیقی و ضربآهنگ واژگان را با مهارت در هنگام قرائت قرآن رعایت میکرد.
۲ـ سوره مریم، آیه۲۲.
۳ـ مینا ساداتی برای نخستینبار نقشآفرینی را تجربه کرد.
۴ـ کامبیز دیرباز.
۵ـ هرچند در محافل روشنفکرانه انسانها را بیشتر به شخصیت خاکستری ترجیح میدهند ولی با وجود قبول این دیدگاه، چنین انسانهایی نیز در مرحلهای باید راه سپید یا سیاه را در پیش گیرند.
۶ـ به غیر از نسخه (Kape Fear) ساخته مارتین اسکورسیزی در سال ۱۹۹۱، فیلمی کلاسیک نیز به این نام در سال ۱۹۶۲ به کارگردانی جیبی تامپسون ساخته شده است.
۷ـ ادیت پیاف، خواننده افسانهای دهه ۵۰ فرانسه ترانهای به نام، «این بهترینه» خوانده است. در بخشی از این ترانه که به زیبایی در فیلم لحاظ شده آمده است: «در روزی که با من قرار گذاشتهای، خیلی غمانگیز است مرگ... کافی است که تو برگردی و من همه رنجها را از خاطر بزدایم. این عالی است که من و تو با هم باشیم و خوشی را حیات بخشیم.»
۸ـ مجید و فرید گویا قصد دارند شخصیت کاملی را به صورت جداگانه در فیلم عرضه کنند. نگرش هر دو به زندگی تا حدی یکسان است، اگرچه مجید با نقشآفرینی کوتاه پوریا پورسرخ، به زیبایی در دلها نفوذ میکند.
۹ـ طی اطلاعاتی که در مراجعه فرید به پاسگاه به تماشاگر ارائه میشود، منصور در زندان درس خوانده است و زندگی را به گونهای دیگر مینگرد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست