جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ضعف در پرداخت متن و اجرا


ضعف در پرداخت متن و اجرا

نگاهی به نمایش بابانوئل با دست ها یخ زده ,به کارگردانی رضا مهدی زاده

همزمانی امسال روزهای عزاداری محرم با عید کریسمس ظاهرا بهانه اصلی اجرای نمایش "بابانوئل با دست های یخ زده" در تالار مولوی است. اما آنچه که با دیدن این نمایش به نظر می رسد این است که این موضوعیت و همزمانی – و احتمالا بهانه همنشینی مذاهب در کنار یکدیگر- بیشتر موضوعی اضافه شده و نچسب به نمایش باشد.

آقای خالقی پس از سالها اقامت در خارج از کشور به ایران بازگشته و با رفتار و برخوردهای سرد و بی اعتنایی دختر روبروست. خالقی از لحظه ورود مدام بدنبال عشقی قدیمی است؛ زنی به نام مژده که قبلا در محل زندگی او سکونت داشته بعد از تخریب کوچه ناپدید شده و دختری به نام ماهرخ که خیلی شبیه مژده است به سراغ آقای خالقی آمده است.

سرما و بی اعتنایی رابطه پدر و دختر و حضور گرم مژده با یک کاسه آش بهانه ای می شود که در پایان داستان آقای خالقی به درخواست ماهرخ لباس بابانوئل بپوشد و به کودکستان ارمنی ها برود و ....

حالا اینکه اصلا لباس پوشیدن خالقی و مرگ او در سرمای برف کریسمس در مهدکودک یا کودکستان ارمنی چه ارتباطی با سایر موضوعات اصلی رابطه او با دخترش دارد چطور باید تعبیر و تفسیر شود و باقی ماجراها چقدر توجیه شده و منطقی هستند به کنار!

چند سال پیش ایوب آقاخانی نمایشی با عنوان "زمین مقدس" را در تالار قشقایی روی صحنه برد که موضوع و محور اصلی روایت آن نمایش هم سردی روابط یک دختر با پدرش بود. مهمترین تفاوت نمایش آقاخانی با "بابانوئل با دست های یخ زده" این بود که "زمین مقدس" یک داستان دارای قاعده و ساختار منسجم و منطقی را محور رویدادهایش قرار داده بود اما حالا، در نمایش مهدی زاده ما با انبوهی از ماجراهای بی ربط و آشفته و پراکنده مواجهیم که به سختی می توان ارتباط میان آنها را کشف کرد و تازه اگر تماشاگر موفق به شناخت یک خط سیر داستانی و ربط دادن ماجراها به محور این روایت داستانی باشد، قادر به یافتن چیزی به عنوان درام و نمایش در آن نخواهد بود .

"بابانوئل با دست های یخ زده" سرشار از موقعیت های ساختگی و سطحی است و کارگردان آن در میان همه آشفتگی هایی که ظاهرا قصد بیان رویدادی اجتماعی را دارند و می خواهند عدم وجود معنویت و انسانیت را در مناسبات آن توجیه کنند، مدام پز روشنفکری می دهد؛ تلفن، دوستی بهنام و سودابه، سیگار کشیدن و .... همه و همه موقعیت ها و جزئیاتی هستند که بیش از اهمیت و اندازه خودشان را به رخ نمایش می کشند:

- خالقی : چه سیگاری بشه سیگار بعد از این آش!

نمایش مهدی زاده از همان ابتدا و با شروع ارائه اطلاعات و شناخت دادن نسبت به وقایع و شخصیتهای خیلی بد، آغاز می شود. نمایش طبقه اجتماعی و محل و موقعیت های اجتماعی اش را این گونه آغاز می کند:

- سودابه: از فرانکفورت تا نیاوران دستشویی نرفتی؟

و این ارائه اطلاعاتی را به همین شکل و با پرداخت گفتار نخ نما و سطحی اش ادامه می دهد:

- سودابه: همینکه منو با اون نکبتا که سوار پرادوت می شن می زاری تو یه کاسه....

ما از این دیالوگها باید بفهمیم که سودابه در نیاوران زندگی می کند و بهنام پرادو دارد!

"بابانوئل با دست های یخ زده" ساده ترین و دم دستی ترین شیوه را برای ارائه اطلاعات داستان اش انتخاب کرده و همین شیوه را هم در پیشبرد روایت و تمام مسیر داستان نمایشی اش پیش می گیرد.

علاوه بر ضعفهای آشفتگی و شلختگی داستان و خرده روایت ها و زشتی و سطحی پردازی دیالوگها نمایش مهدیزاده در زمینه بازیگری و در حوزه اجرا نیز ضعفهای بسیاری دارد.

حسین محب اهری ، علیرغم شایستگی های بسیاری که در حوزه کاری اش دارد در این نمایش بی نظم و بی هدف بازی می کند. جزئیات بازی را رعایت نمی کند و در مقابل موقعیتها و کنشهای مختلف رفتارها و واکنشهای درست و مناسبی ندارد. در واقع با توجه به بسیاری از مقاطع و فصلهای نمایش و در بررسی نحوه حضور محب اهری باید اعتراف کرد که او جز پرسش های کودکانه در مورد مژده هیچ واکنش دیگری در مقابل رویدادها و موقعیت ها نشان نمی دهد. مثلا به فصلی که می خواهند خانه سودابه را ترک کنید دقت کنید، با سردی و بی حوصلگی سراغ مژده را از بهنام می گیرد، یک مرتبه فریاد می زند و به سمت در می رود و پس از واکنش سودابه و پرت کردن کروات به سمت در می رود و بدون اینک هیچ حس و حالتی در بازی اش باشد برای لگد زده به سوابه بر می گردد، منحرف می شود و از در بیرون می رود!

بازیگر نقش سودابه و بهنام هم بازی چندان خوبی در صحنه نمایش "بابانوئل با دست های یخ زده" ندارند و حضور این سه بازیگر ضعیف درکنار ضعفهای بسیار متن و کاستی های مشهود و غیر قابل چشمپوشی اجرایی و کارگردانی نمایش مهدی زاده را به نمایشی ضعیف و بد ریخت تبدیل کرده و تحمل آن در مدت زمان بیشتر از یک ساعت واقعا برای مخاطب امکان ناپذیر می نماید.

مژگان معطوفی