چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مفهوم جوانی در ادبیات معاصر ایران
قهرمانان قصه «سراسر حادثه» بهرام صادقی در درازترین شب سال در خانه صاحبخانه گرد میآیند تا طبق رسمی قدیمی شب یلدا را کنار هم، زیر کرسی، به صلح و صفا بگذرانند. میهمانان هرکدام انگار از گوشهای از تاریخ کنده شده و در قصه صادقی کنار هم نشستهاند. پیرترینشان
آقای مهاجر چنان از عصر شاه عباس و قزلباشان سخن میگوید که انگار خود از آن عصر، کنده و به دوران معاصر الصاق شده است. حافظه آقای مهاجر میان عصر شاه عباس و دادگستری که خود کارمند آنجاست در نوسان است و حتی جایی از داستان وقتی میان نقل خاطرهای از سفرش به کردستان حرفش قطع میشود و میخواهد باز دنباله حرف را بگیرد، به جای نقل دنباله شرح سفر، از زمان شاه عباس سخن میگوید. میزبان خیال میکند قزلباشی که ناگهان از قرنها پیش میان خاطره آقای مهاجر پریده به همان سفر کردستان و عصر حاضر مربوط است.
این اتصال ناگهانی عجیب و غریب، تاریخ خطی و تقویمی را یک آن به حالت تعلیق در میآورد و تاریخی روانپریش و بیرون از قاعده تقویمی را جایگزین آن میکند. جوانترین شخصیت قصه، محصلی است که از گردهماییهای مدام همسایگان به تنگ آمده و مدام بر رسم تاریخی شب یلدا لعنت میفرستد و سرانجام به فکر فرار از خانه میافتد، اما در آستانه فرار به چنگ همسایگان دیوانه میافتد و توسط آنها محاصره و عصیان حقیرانهاش در نطفه خفه میشود. او نماینده نسلی است که هنوز نیامده اما پیش از آمدن محکوم به نابودی است. انگار سالها پیش آمده بوده و توسری خورده و اکنون مدتهاست که دیگر وجود خارجی ندارد. او آیندهای است که در گذشته منهدم شده است. صادقی در «سراسر حادثه»، مقوله نسلبندی و ترتیب تاریخی نسلها را بیمعنا کرده است. تلقی او از نسل و تاریخ در نقطه مقابل تلقی آنهاست که امروزه مدام از ظهور نسلی تازه در داستاننویسی ایران سخن میگویند و از اینکه نباید نگران ادبیات معاصر بود چرا که جوانان، تازه آمدهاند و هنوز مانده تا شاهکارهاشان را رو کنند. باوری که با دستهبندی نسلها در زمان تقویمی، شناسنامه نویسنده را جایگزین خود اثر میکند و با توجه دادن منتقدان به اینکه نویسنده هنوز جوان است و آیندهای دراز پیشرو دارد گناه ضعف اثر را از دوش نویسنده و نوشته بر میدارد و آن را بر دوش شناسنامه و زمان تقویمی میاندازد.
زمانی که باید سپری شود. بدینسان نقد اثر به تعویق میافتد و به آینده موکول میشود و نویسنده جوان نیز در پاسخ به منتقدان سخت گیرش میگوید: صبر کنید، اینکه خواندید کار اول من بود... از طرفی گفته میشود که نویسندگان جوان، با آثارشان، حامل شور و روح جوانی به ادبیات ما هستند. تلقی سادهانگارانهای که جوانی و جوانانه نوشتن را به معیارهای تقویمی، مثل نفس بودن یک شخصیت جوان در اثر یا جوان بودن نویسنده به لحاظ سنی تقلیل میدهد و شور و نیروی جوانی به عنوان یک امکان بالقوه برای بر هم زدن تقسیمبندیهای خطی و ایجاد اخلال در قواعد تثبیت شده و خندیدن به آن قواعد هم جای خود را به جوانی تقویمی میدهد. جوانیای که پیشاپیش تعریف پیرانه پدر، از خود را پذیرفته و به آن تن داده است و قبول کرده که در طبقهبندی نسلیای که استاد برایش در نظر گرفته بماند و در محضر استاد تلمذ کند تا به وقتش شاهکار خود را خلق کند.
وقت، از سوی استاد تعیین میشود. یعنی از سوی کسی که با نسلبندی، نویسنده را در درون نظم مستقر نگه داشته است. آنچه در این فرآیند به تعویق میافتد و تنها ظهورش در آینده وعده داده میشود خود ادبیات است و خود نیروی بالقوه جوانی در مفهوم غیرشناسنامهای آن. تلقی شناسنامهای از جوانی، حاصلی جز مهار جوانی و بیرون راندن تدریجی آن از ادبیات ندارد و منبعث از این تصور نادرست است که گویا وقتی طولانی برای نوشتن، در اختیار ما گذاشته شده و مطمئنیم که این وقت محفوظ خواهد ماند. پس با خیال راحت در جوانی تمرین و خلق شاهکارهامان را به سنین بالاتر موکول میکنیم... به بعدها... به زمانی که فرا خواهد رسید. وعدهای از سر رخوت و به قصد توجیه غیاب ادبیات در لحظه اکنون.
صادقی، «سراسر حادثه» را در ۲۳سالگی نوشته است. قصه، برانگیزاننده همان قهقهه جوانانهای است که ادبیات بدون آن قلابی و تصنعی و مرده است. اما این تمام ماجرا نیست. سطر سطر این قصه صادقی، حامل دلشوره و اضطرابی برخاسته از احساس تنگی وقت است. نویسنده راستین، همواره با این دلشوره و اضطراب مینویسد. به خود میگوید، وقت نیست. شاید فردایی در راه نباشد و در این صورت این آخرین قصه من خواهد بود. این دلشوره را در یادداشتهای روزانه بهرام صادقی هم میبینیم و در شتابش برای نوشتن آنچه در سر دارد و جدال مدامش با رخوتی که نوشتن را به تعویق میاندازد. به خود میگوید باید بنویسم و سرانجام وقتی نمیتواند، قصههای نانوشتهاش را شفاهی برای این و آن نقل میکند.
این دلشوره و آن قهقهه جوانانه بر هم زننده قواعد حاکم بر ادبیات، مدتی است که از داستان ایرانی رخت بر بسته و جای خود را به تلقی تقویمی و شناسنامهای از جوانی و جوانانه نوشتن داده است. تلقیای که گمراهکننده و بیشتر توجیهکننده غیاب ادبیات راستین است، اگر به یاد بیاوریم که «آذر، ماه آخر پاییز»، اولین کتاب ابراهیم گلستان، «خیمه شب بازی»، اولین کتاب صادق چوبک، «سنگر و قمقمههای خالی»، اولین کتاب بهرام صادقی و «شبنشینی باشکوه» از اولین آثار داستانی منتشر شده غلامحسین ساعدی است.
علی شروقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست