شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا

درباره روان کاوی



       درباره روان کاوی
سینا امینی ، شیما رحیمی

واژه ی آلمانی روان کاوی برای نخستین بار در 1896 در متون فروید بکار برده شد. فروید خود در تعریف آن می گوید: « کاری که بوسیله ی آن ما ماده ی روانی واپس رانده را به آگاهی بیمار می آوریم به وسیله ی ما روان-کاوی خوانده شده است». فروید در کنکاش خود در نظام روانی انسان از این شیوه ی به آگاهی درآوردن ماده ی واپس رانده از نظام آگاه بهره جست و میراث ارزشمند او که ماحصل بکارگیری این روش است ...

 

گفته شده است که سه دانشمند برجسته خودشیفتگی انسان را در هم شکسته اند: کوپرنیک[1] با کشف خود نشان داد که زمین مرکز کائنات نیست و یکی از بی شمار سیاره هایی است که در کیهان وجود دارند و خود به دور خورشید در حال چرخیدن است. داروین[2] با نظریه ی بدیع خود نشان داد که تبار انسان از کجاست و انسان بودن او صرفاً از راه فرگشت گونه های پایین تر از خود حاصل آمده است. آخرین ضربه را اما به پیکره ی این اسطوره ، پزشک و عصب شناس اتریشی، زیگموند فروید[3] وارد ساخت. او با کشف ضمیر ناآگاه[4] و نشان دادن این که قسمت اعظم کنش های نظام روانی او تحت سیطره ی فرایندهای ناآگاه است انسان سرمست از توهم قدرت عقل و درایت را به زانو درآورد و نشان داد که تا چه اندازه اسیر ارضاء دو رانه ی کلی خویش یعنی رانه[5] های مرگ[6] و زندگی[7] است. اگرچه ردپای این کشف فروید در کارهای دانشمندان و فلاسفه ی پیش از او به چشم می خورد اما فروید نخستین کسی بود که به گونه ای نظام مند و علمی بر روی این موضوع متمرکز شد و پرده از ناآگاهی انسان و ویژگی های حاکم بر سازمان روانی او برداشت. او بود که گفت داده های آگاهی برای توجیه بسیاری از فرآیندهای روانی از جمله فراموشی ها، یادآمدهای ناگهانی، تفسیر رویا[8]، لغزش های کلامی[9] و... . بسیار ناقص اند.کشف این نظام ناآگاه حاصل بکارگیری روشی است که فروید آن را روان کاوی نامیده است.

واژه ی آلمانی روان کاوی « psychoanalyse» برای نخستین بار در 1896 در متون فروید بکار برده شد. فروید خود در تعریف آن می گوید: « کاری که بوسیله ی آن ما ماده ی روانی واپس رانده را به آگاهی بیمار می آوریم به وسیله ی ما روان-کاوی خوانده شده است». فروید در کنکاش خود در نظام روانی انسان از این شیوه ی به آگاهی درآوردن ماده ی واپس رانده از نظام آگاه بهره جست و میراث ارزشمند او که ماحصل بکارگیری این روش است در سه حوزه جلوه گر می شود :

1. روان کاوی به مثابه شیوه ای از بررسی نظام روانی انسان و یا به عبارت دیگر نوعی از روش پژوهش که ناآگاه انسان را می کاود و تحلیل می کند. بر این اساس می توان با استفاده از تداعی های آزاد[10] روانکاوی شونده به واژه ها، اعمال و فرآورده های تصور از جمله رویاها، خیال پردازی ها[11] و حتی هذیان های وی معنایی ناآگاهانه بخشید. چرا که این نظریه بر آن است که همه اعمال و گفتار فرد واجد علت و معنایی در ضمیر ناآگاه است و تنها با فن تداعی آزاد است که می توان به لایه های زیرین روان فرد دست یافت و به این موارد معنا بخشید.

2. روان کاوی به مثابه روشی از روان درمانی. این روش درمانی، بستری را برای فرد فراهم می آورد تا وی گذشته خود را به گونه ای نمادین با حضور روانکاو بازآفرینی کند. در این روش که ممکن است سالها به طول انجامد، روانکاوی شونده باید سه تا پنج جلسه در هفته در اتاق روانکاوی بر روی تخت فرویدی دراز بکشد و هر آنچه را که به ذهنش می آید حتی اگر به نظر بی معنا، بی ربط یا بی ارزش باشد بدون سانسور به زبان آورد. در این شرایط روان کاو خارج از دید فرد می نشیند و در زمان مناسب نسبت به تداعی ها، مقاومت ها[12] و انتقال[13] شکل گرفته در روند درمان، تفسیرهایی[14] را به فرد ارائه می دهد. فروید کار روان کاو را مشابه کار شیمی دان می داند که یکی با تحلیل مواد طبیعی و مصنوع و دیگری با تحلیل و واکافت مواد ناآگاه سعی در کشف و پدیدار ساختن عناصر موجود در این مواد دارند. بر این اساس در واقع هدف از درمان روانکاوی آگاه شدن محتویات ضمیر ناآگاه از طریق فن تداعی آزاد است.

3- روان کاوی به مثابه گروهی از نظریه های روان شناختی و آسیب شناسی روانی[15] که بیان نظامداری از داده ها را با روش تحلیلی از پژوهش و درمان فراهم می آورد.

روان کاوی از این منظر با ارائه دو نظریه مشهور خود به فهم ما از کنش دستگاه روان و روانژندی ها[16] کمک می کند. فروید در نظریه اول خود با نگاهی مکان شناسانه[17]، دستگاه روان را متشکل از سه ضمیر، آگاه[18]، پیش آگاه[19] و ناآگاه می داند که البته بخش اعظم آن را ضمیر ناآگاه تشکیل می دهد. طبق نظر فروید راه های دستیابی به ضمیر ناآگاه عبارتند از : رویاها، لغزش های کلامی و غیرکلامی و نشانگان[20].

فروید در نظریه دوم خود پیرامون دستگاه روان به معرفی سه پایگاه در روان می پردازد. پایگاه اول das Es = Id   است که در فارسی به او، فرو من، بن یا نهاد ترجمه شده است. طبق نظر فروید "فرومن" ذخیره کننده انرژی روانی و تابع اصل لذت[21] است. این پایگاه، قطب رانه ای شخصیت بوده و به طور کامل در ضمیر ناآگاه قرار دارد. این بخش از دستگاه روان از بدو تولد کودک انسان حضور دارد و سپس به تدریج پایگاه دوم روان یعنی das Ich = Ego که معادل آن در فارسی «آن من» یا «من» می باشد، از آن شکل می گیرد. "آن من" بیشتر پیش آگاه – آگاه است اما قسمت اعظم سازوکار دفاعی[22] آن ناآگاهانه می باشد.  "آن من" تابع اصل واقعیت[23] بوده و وظیفه هر نوع سرمایه گذاری[24] و سرمایه زدایی[25] عاطفی را بر عهده دارد.

بخش سوم روان در نظریه فروید، das uber – Ich = super ego یا "فرا من" می باشد که میراث عقده ی ادیپ[26] بوده و بُعد نقّاد و اخلاق گرای دستگاه روان است و موجب ملامت "آن من" می گردد. این بخش از روان موجب گسترش یافتن اخلاق، دین و تربیت می باشد.

  در توضیح دیدگاه نظریه روانکاوی به حوزه آسیب شناسی روانی، ضمن اشاره به این مطلب که فروید قائل به وجود سه ساختار روانژندی، روان پریشی[27] و انحراف جنسی[28] بوده و با نگاهی ژرف به سبب شناسی[29] آن ها می پردازد، با بیانی کلی می توان گفت که این نظریه در برخی اصول خود وام دار نظریات علوم دقیقه از جمله علم فیزیک است. به عنوان مثال بر اساس قانون بقای انرژی[30]، این دیدگاه بر آن است که نه از انرژی روانی کاسته می شود و نه به آن افزوده می گردد، بلکه میزان انرژی ثابت و تغییر ناپذیر است. انرژی روانی که حاصل تبدیل انرژی حاصل از سوخت و ساز بدن است، مطابق دو اصل اقتصادی[31] و پویشی[32] در ارگانیسم انسان بکار گرفته می شود و تنها محل تجمع و به کارگیری آن در بخش های مختلف دستگاه روان، متغیر است. بر این اساس زمانی که انرژی در بخشی محصور گردد موجب افت کارایی در بخش های دیگر می شود. در واقع از این دیدگاه علت پیدایش اختلال های روانی و تبدیلی[33] همین بلوکه شدن انرژی است. بنابراین در صورت قرار گرفتن در معرض درمان روان کاوی انرژی محصور آزاد گشته، به تناسب نیاز به مصرف انرژی در حوزه های مختلف رهنمون می گردد. تنها در این صورت است که هدف درمان روان کاوی که آزاد شدن انرژی و صرف آن در حوزه کار، روابط عاطفی و بین فردی و لذت بردن از این امور است، محقق می گردد.

از سوی دیگر دوران رشدی و تحولی انسان در واقع به نوعی تاریخچه ی چگونگی ارضاء رانه ای اوست. تمرکز انرژی جنسی طی مراحلی از نقطه ای به نقطه ای دیگر از بدن جا به جا می شود و در این جا به جایی با کامجویی ها و ناکامی هایی مواجه می شود که ردیادها[34] و یادمان های آن را فرد برای همیشه با خود به همراه خواهد داشت. شخصیت انسان از خلال همین مراحل رشدی و تحولی که تابع سیر لیبیدو[35] است شکل می گیرد و نوزاد انسان که در بدو تولد کاملاً «فرومن» است با رشد و تحول جسمانی و روانی از یک سو و برخورد با واقعیت های دنیای بیرونی و محدودیت هایش، کم کم شاهد تولد دو پایگاه روانی دیگر یعنی «آن من» و «فرامن» خواهد بود که هریک واجد ویژگی ها و امکانات خاص خود هستند. بیماری های روانی بشر همگی ریشه در چگونگی تجربه ی سوژه از مخاطراتی دارد که طی این دوران رشدی-تحولی به ویژه در 6 سال نخست زندگی با آن مواجه است. دورانی که او باید ممنوعیت ها و محدودیت های دنیای خارج را بپذیرد؛ از ارضاء آنی امیالش چشم پوشی کند؛ قانون پدر[36] را بپذیر و «فرامن» والدینی را درونی سازد[37] و تازه از پس تمامی این ناکامی ها میزانی از «روان نژندی» را با خود حمل کند که گزیر و گریزی از آن نیست و بهایی است که انسان برای حصول تمدن و زندگی اجتماعی باید پرداخت نماید.

نکته ی در خور توجه این است که نظریه ی روان کاوی کلیتی یکپارچه است که کلیه ی مفاهیم آن در هم تنیده اند و  همانطور که فروید متذکر می شود این نظریه قابل تقلیل به هیچ یک از اجزاء خود نیست. آنچه مشاهده می شود نگاه های گزینشی و تقلیل گرایانه است که  به جان این نظریه افتاده،گاه واژه های تخصصی[38] تهی شده از محتوای اصلی آن را در مفاهیمی تازه بدون ذکر تفاوت ها بکار می گیرند، گاه ترتیب مراحل رشدی و تحولی را پس و پیش می کنند، گاه مفاهیم اساسی مانند عقده ی اختگی[39] و اضطراب[40] همراه آن را بی اهمیت جلوه می دهند و بر خوردهایی از این قبیل توام با کژتابی ها و برداشت های نادرست از مفاهیم جنسیت[41] و جنسی در نظریه ی فروید نهایتاً تصویری مخدوش و ابتر از نظریه ی او ارائه می دهند که بیشتر شبیه شیر بی سر و دم اشکمی است که قرابتی با کلیت یکپارچه ای که بنیان گذار روان کاوی به تصویر کشیده است ندارند و استفاده از نام روان کاوی برای آنها خطایی است که باید از آن بر حذر بود و از همین نقطه است که ژاک لاکان[42] پای به میدان می گذارد و ندای «بازگشت به فروید» را سر می دهد و خود را روان کاو فرویدی می خواند. اما با وجود همه ی تلاش های لاکان جریان کژتابی و تحریف روان کاوی تا به امروز ادامه دارد؛ حتی از طریق برخی مدعیان روان کاو لکانی بودن که تقلیل گرایانه روان کاوی را ایدئولوژیزه و فرقه گون کرده اند و با تحریف و بدعت در قالب های فلسفی سایکوتیک، با رویکردی خودشیفته دم از انحصار مطلق روان کاوی می زنند، چنین برخوردهایی را در برخی رویکرد های روان پویشی نیز شاهدیم. تا جایی که سردمدار یکی از این رویکردها تعریف فروید از روان کاوی که ذکر آن رفت را دستمایه قرار داده و در توجیه «گشودن قفل ناخودآگاه» از فروید نقل قول می آورد که هر روشی که به سوی ناآگاه رهنمون شود روان کاوی است و هیچ اشاره ای به مفهوم «روان کاوی وحشی»[43] که فروید در آن درمانگران را از تفاسیر زود هنگام بر حذر می دارد و جریان تحلیل را به زایمان طبیعی تشبیه می کند که باید در زمان مناسب اتفاق بیافتد و یا مقاله مبسوط «روان کاوی پایان پذیر و پایان ناپذیر»[44] که فروید در آن به انتقادات پیرامون طولانی بودن این روش پاسخ می دهد؛ نمی کند. کار آسانی است جدا کردن گفته ی فروید از زمینه ی آن و استفاده ی ابزاری جهت نیل به مقصود!

فارغ از برخوردهایی که در تاریخ روان کاوی با نظریه ی فروید چه در گذشته و چه در حال حاضر شده است امروزه نظریه ی روان کاوی از چنان نفوذ و گستره ای برخوردار است که نادیده انگاشتن آن غیر ممکن می نماید. اینکه نظریه پردازان روان شناسی له یا علیه فروید موضع می گیرند خود نشان از محور بودن او و نظریه ی پر نفوذش در گستره ی روان شناسی است.

اما برای پرداختن به ضرورت روان کاوی به عنوان یک دانش میان رشته ای می توان گفت هر دانشی که بررسی انسان را در دستور کار خود داشته باشد فارغ از موضوع آن ناگزیر از منظور کردن ویژگی های او در بررسی های خود است. فروید با نظریه ی بدیع خود نشان داد که انسان متاثر از کارکردهای نظام روانی خود در عرصه های فردی و اجتماعی دست به کنش ها و آفرینش ها و تخریب هایی می زند که برای فهم آن ها ناگزیر از شناخت ویژگی های این نظام روانی هستیم. حتی هنگامی که با بیماری های جسمانی مواجه ایم همواره ردپایی از تاثیر فرآیندهای روانی در پدیدآیی، روند و درمان این بیماری ها به چشم می خورد. آفرینش های شگفت آور انسان حاصل والایش[45] ارضاء رانه ای اوست و در جنگ ها و تخریب ها ردپای چیرگی رانه ی پرخاشگری به چشم می خورد. تمدن انسانی حاصل چشم پوشی از ارضاء مستقیم رانه ای و پذیرش نخستین قانون یعنی تابوی زنا با محارم است که متعاقب آن طبیعت به فرهنگ بدل می شود و تمدن شکل می گیرد. بدین ترتیب می توان دید که نظریه ی روان کاوی از تخت معروف فروید برمی خیزد و داده های حاصل از کنکاش در نظام روانی بیماران به کل بشریت ، فرهنگ او، تمدن و نظام فردی و اجتماعی اش گسترش می یابد. روان کاوی کاوش ناآگاه انسان است در کلیت او و در داستان شدن او یعنی تاریخش. روان کاوی نوعی باستان شناسی روان است؛ کاوش در لایه های باستانی روان انسان چه در مقیاس فردی و چه در مقیاس زندگی جمعی. کاوش در میان واپس رانده های فرد انسان و گونه ی انسان. تمدن انسان حاصل پذیرش قانون نخست و واپس زنش[46] میل کهن اوست. فروید تمدن را مجموعه دستاوردهایی می داند که زندگی ما را از اجداد حیوانی ما مجزا می کند و مقصود از آن ها در درجه ی نخست حفاظت انسان در مقابل قدرت بی حد و حصر طبیعت است و ثانیاً نظم دادن به روابط انسان ها با یکدیگر. ماحصل این پذیرش و امتناع این است که نظام روانی انرژی ناشی از واپس رانی را مطابق قانون بقاء آن بکار می گیرد و در عرصه ی این تمدن در روابط انسانی، ساختن جامعه، هنر و ادبیات والایش کرده، به خدمت انسان و زندگی جمعی و فردی او در می آورد. از این نقطه است که می توان از آسیب شناسی روانی فراتر رفت و به اهمیت روان کاوی در سایر رشته هایی که انسان در آنها موضوع مطالعه است پی برد. چرا که انسان جدا از عملکرد او نیست و برای شناخت عملکردش نیازمند شناخت انگیزش های زیربنایی آنها هستیم. بدین ترتیب شناخت ویژگی های انسان اجتماعی، اجتماع  های انسانی و فرهنگ و سیاست های حاکم بر آن و  آثار هنری خلق شده توسط انسان در عمیق ترین لایه های خود نیازمند کاوش های روان کاوانه است.

سینا امینی و شیما رحیمی  کارشناسان ارشد روانشناسی دانشگاه علوم پزشکی  شهید بهشتی هستند و این مطلب را زیر نظر دکتر حسین مجهتدی تهیه کرده اند.

 

[1] Copernicus

[2] Darwin

[3] Sigmund Freud

[4] Das Unbewusste(de.) = Unconscious (engl.)

[5] Trieb (de.) = Drive (engl.)

[6] Thanatos

[7] Eros

[8] The Interpretation of Dreams

[9] Fehlleistung (de.) = Parapraxis (engl.)

[10] freie Assoziation (de.) = Free Association (engl.)

[11] Phantasie (de.) = Phantasy (engl.)

[12] Widerstand (de.) = Resistance (engl.)

[13] Übertragung (de.) = Transference (engl.)

[14] Deutung (de.)=  Interpretation (engl.)

[15] Psychopathology

[16] Neurose (de.) = Neurosis (engl.)

[17] Topological

[18] Das bewußt (de.) = Conscious (engl.)

[19] Das vorbewußt (de.) = Preconscious (engl.)

[20] Symptom

[21]Lustprinzip (de.) = pleasure principle (engl.)

[22] Abwehrmechanismen (de.) = Defence Mechanisms (engl.)

[23] Realitätsprinzip (de.) = Reality Principle (engl.)

[24] Besctzung (de.) = Cathexis (engl.)

[25] Unbesetztheit (de.) = Decathexis (engl.)

[26] Ödipuskomplex (de.) = Oedipus Complex (engl.)

[27] Psychose (de.) = Psychosis (engl.)

[28] Perversion

[29] etiology

[30] The law of conservation of energy

[31] Ökonomisch (de.) = Economic (engl.)

[32] Dynamisch (de.) = Dynamic (engl.)

[33] Konversion (de.) = Conversion (engl.)

[34] Erinnerungsspur (de.) = memory-trace (engl.)

[35] Libido

[36] The Law of the father

[37] Introjektion (de.) = Introjection (engl.)

[38] Term

[39] Kastrationskomplex (de.) = Castration Complex (engl.)

[40] Angst (de.) = Anxiety (engl.)

[41] Sexualität (de.) = sexuality (engl.)

[42] Jacques Lacan

[43] Wilde Psychoanalyse (de.) = Wild Psycho-Analysis (engl.)

[44] Die endliche und die unendliche Analyse. [1937; Sigmund Freud: Gesammelte Werke 16, 57-99] [59] =  Freud, S. (1937). Analysis Terminable and Interminable. Int. J. Psycho-Anal., 18:373-

405.

[45] Sublimierung (de.) = Sublimation (engl.)

[46] Verdrängung (de.) = Repression (engl.)