سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

اثر تونل



      اثر تونل
محمد مالجو
 یکی از اقتصاددانان ایرانی مقیم خارج از کشور در پژوهش تجربی مفصلی که قطعاً ارزش های خاص خود را دارد چنین می نویسد: «پیروزی قاطعانه و نامنتظره ی محمود احمدی نژاد  در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1384 به دل نگرانی های رأی دهندگان درباره ی فقر و بی عدالتی اقتصادی نسبت داده شده است. چنین می نمایدکه برنامه ی پوپولیستی احمدی نژاد که توزیع عادلانـه تر درآمد-های نفتی را نوید می داد برای رأی دهندگان به مراتب پرطنین تر بوده است تا وعده ی دموکراسی از زبان رقبای اصلاح طلب شناخته شده ترش.... پیروزی انتخاباتی احمدی نژاد را بسیاری از ناظران به سرخوردگی از نابرابری فزاینده ی درآمدها و فقر گسترده نسبت می دهند....  شوک ناشی از پیروزی انتخاباتی احمدی نژاد باعث شده است که ریشه‌های نارضایی های سیاسی در ایران نه در فقدان دموکراسی بلکه در فقر و نابرابری جست و جو شود. اگرچه پوپولیسم می تواند از فقر و نابرابری تغذیه کند، اما این ادعا در مورد خاص پیروزی انتخاباتی احمدی نژاد اصلاً صدق نمی‌کند: نه شاهدی برای این ادعا وجود دارد که فقر در سال‌های اخیر افزایش یافته و انقلاب حامیان سرسخت خود یعنی تهی دستان را از دست داده و نه شاهدی درزمینه ی افزایش نابرابری در دست است.» نویسنده در ادامه با تکیه بر داده های تجربی گسترده درباره ی فقر و نابرابری می کوشد تا نشان دهد نارضایی-های سیاسی در ایران از فقر و نابرابری سرچشمه نمی گیرند و خصوصاً پیروزی انتخاباتی احمدی نژاد به هیچ وجه معلول سیاست های بازارگرایانه ی شانزده ساله ی پس از جنگ نبوده است.
    به نظر می رسد این نوع نتیجه گیری درباره ی نحوه ی واکنش سیاسی برخی اقشار به نارضایی های اقتصادی اصولاً به همان آفتی دچار باشد که مبتلا به ِ بسیاری از پژوهش های اقتصادی درباره ی فقر و نابرابری نیز هست. وقتی بناست واکنش های سیاسی مردم به نارضایی های اقتصادی در دستور کار مطالعه قرار بگیرند، تأکید اقتصاددانان بر شاخص های اقتصادی چندان راهگشا نیست. در بخش عمده ای از پژوهش های اقتصاددانان درباره ی فقر و نابرابری اصولاً نقش انتظارات چندان در نظر گرفته نمی شود.
     شاید تمثیل «اثر تونل» که از اقتصاددانی آلمانی وام گرفته ام تا حدی روشنگر چنین غفلتی باشد. فرض کنید من در ترافیکِ تونلی متوقف شده ام که دو باندِ هم جهت دارد. تا جایی که چشم کار می-کند هیچ اتومبیلی در حرکت نیست. من و خیلی های دیگر، خسته و کلافه، در باند چپ قرار گرفته-ایم. اتومبیل های باندِ راست بعد از مدتی راه می افتند و به سرعت حرکت می کنند. من خوشحال می-شوم که بالاخره گره ی ترافیک باز شده و من نیز الان است که در باندِ چپ به راه بیافتم. گرچه هنوز حرکت نکرده ام، به دلیل انتظاری که در من شکل گرفته حالم بهتر شده است. گرچه با قدری وقفه راه ما نیز باز می شود و ما نیز افتان و خیزان جلو می رویم اما نه با سرعتی که اتومبیل های باند راست به حرکت افتاده اند. هر چه بیشتر می گذرد امید من و سایر رانندگانی که در باندِ چپ قرار داریم کم رنگ و کم رنگ تر می شود. انگار قرار نیست راه ما نیز کاملاً باز شود و به همان سرعتی حرکت کنیم که اتومبیل های باند راست. دیر یا زود کسانی از ما با حرکت به سمتِ آن یکی باند به تخلف رانندگی مبادرت خواهیم کرد. وضعیت ما در قیاس با زمانی که کاملاً متوقف بودیم بهتر شده اما حال ما نه. نه وضعیتِ بهترِ ما بلکه حالِ بدترِ ماست که واکنش مان را برمی انگیزد و به تخلف رانندگی وامی-داردمان. در این میان، اثرِ تونل عبارت است از شوق اولیه ی من به حرکت که متعاقبِ حرکت رانندگانِ باندِ راست پدید آمده است، آن هم با همان سرعت. اگر انتظارم برآورده نشود نارضایی هایم گسترش می یابد، حتی اگر وضعیتم بهبود یافته باشد.
     با استفاده از این تمثیل می خواهم بگویم در سال های بعد از جنگ میان قشرهایی از جامعه واقعاً این انتظار شکل گرفته بود که منافع حاصل از نظم جدید اقتصادی دیر یا زود به سوی آنان نیز حرکت خواهد کرد. حتی اگر فقر و نابرابری اقتصادی نیز کاهش یافته باشد باز به نظر می رسد این انتظارات چندان تحقق نیافته است. عقل سلیم حکم می کند اگر مردم در دوره هایی که اوضاع و احوال روبراه است خشنودند علی القاعده باید در دوره هایی که اوضاع و احوال روبراه تر می شود خشنودتر نیز بشوند. بااین حال، به نظر می رسد جنبش های اجتماعی چنین منطقی را نقض می کنند چندان که ناآرامی های سیاسی غالباً متعاقب دوره ای پدید می آید که اوضاع و احوال رو به بهبودی بوده است.
    برای این روندِ غیرعادی در ظهور نارضایی ها تبیین های گوناگونی ارائه شده است که به نقش انتظارات در ظهور نارضایی ها میان کنش گران توجه کرده اند. به نظر می رسد تبیینی که با شرایط خاص ایران طی سال های پس از جنگ بیشترین سازگاری را دارد عبارت است از این که هم نرخ رشد مطالبات مردم مثبت بوده است و هم نرخ رشد پاسخگویی به مطالبات از سوی دولت، اما نرخ رشد مطالبات از نرخ رشد پاسخگویی به مطالبات به مراتب بیشتر بوده است، آن هم به واسطة تغییرات شدیدی که در سبک های زندگی و الگوهای مصرف خانوارها اتفاق افتاده است. حاصل این که شکاف بین میزان مطالبات و میزان پاسخگویی به مطالبات سال به سال طی دوره ی پس از جنگ گسترش یافته و موجبات نارضایی بخش هایی از جامعه را فراهم آورده است.
     شاخص های اقتصادی اقتصاددانان در زمینۀ فقر و نابرابری اقتصادی چندان قادر به انعکاس این وضعیت های ذهنی نیست. شاخص های اقتصادی در بهترین حالت فقط قادرند روند فقر و نابرابری را نشان دهند اما روند نارضایی های اقتصادی اصولاً معلول احساس ذهنی شمار فراوانی از مردم است که ضرورتاً به واقعیت های عینی ربطی ندارند. شاخص های اقتصادی در زمینه ی فقر و نابرابری نمی توانند بربادرفتن آرزوها و نقش بر آب شدن انتظارات را اندازه بگیرند. از روند شاخص های اقتصادی عینی ضرورتاً نمی توان واکنش های سیاسیِ ذهنی را پیش بینی کرد.