یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

همیشه شواهد و مدارک درست نمی‌گویند!


همیشه شواهد و مدارک درست نمی‌گویند!

جلوی باجه بانک چند نفر ایستاده‌اند. تعداد زیادی چک همراه تعدادی دفترچه و فیش و قبض پول پشت باجه است. چند لحظه می‌گذرد و مردی سالخورده به کارمند پشت باجه می‌گوید : آقا این چک ما …

جلوی باجه بانک چند نفر ایستاده‌اند. تعداد زیادی چک همراه تعدادی دفترچه و فیش و قبض پول پشت باجه است. چند لحظه می‌گذرد و مردی سالخورده به کارمند پشت باجه می‌گوید : آقا این چک ما را پرداخت نمی‌کنید؟

- پرداخت کردم. مگر چک پول‌ها را برنداشتید؟

مرد سالخورده می‌گوید: نه! من چیزی برنداشتم.

ناگهان یکی از مشتریان به طرف در می‌دود و فریاد می‌زند: بگیریدش پول‌ها را برد!

سپس برمی‌گردد و می‌گوید: من دیدم آن جوان که موتور داشت، چک پول‌ها را برداشت و سوارموتور شد و رفت.

هرکس چیزی می‌گوید؛

- این‌ها کارشان را بلدند. یک لحظه غفلت کنی پول را زده‌اند و فرارکرده‌اند. باید حواست جمع باشد.

- زنگ بزنید پلیس، کسی شماره موتور را برنداشت؟

- چه ساده‌ای! این دزدها مگر موتورشان شماره دارد؟ موتورشان هم لابد دزدی است.

پیرمرد که پول‌هایش را ازدست داده با آرامی می‌گوید: انگار امروز قسمت نبود.

بعد هم بدون توجه به حرف‌های مردم از بانک خارج می‌شود.

بحث درباره دزدی در بانک‌ها حسابی داغ شده و هر کس نمونه‌ای از دیده‌ها و شنیده‌هایش را تعریف می‌کند.

جوانی وارد بانک می‌شود و پشت باجه می‌رود و به کارمند بانک می‌گوید: آقا این‌ها که سفته نیست به من داده‌اید. صاحب کارم گفته بود از بانک سفته بگیرم شما این‌ها را به من دادید.

کارمند می‌گوید: این‌ها را برای شما نگذاشتم. این‌ها پول‌های آن آقاست که چک داشت. سفته‌های شما پشت باجه است. چرا پول مردم را می‌برید؟

جوان می‌گوید: من که به کار بانکی وارد نیستم، خیال کردم این‌ها سفته است. بردم مغازه صاحب کارم گفت اشتباهی گرفته‌ام.

همه با تعجب به هم نگاه می‌کنند . جوان سفته‌ها را برمی‌دارد و می‌رود. کارمند بانک به پیرمرد صاحب پول زنگ می‌زند که بیاید و پولش را بگیرد.