پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

درآمدی بر رویکردهای زبان­ شناسی وانسان­ شناسی زبان­ شناختی



      درآمدی بر رویکردهای زبان­ شناسی وانسان­ شناسی زبان­ شناختی
اقبال فتاحی

زبان فعالیتی است که هم توجه ما را به خود می­خواند و هم از چنگ توجه ما می­گریزد. وقتی به گفته­ها و نگرش­های انسان نگاه می­ کنیم این نگاه نباید به صورت پدیده­های منفرد و مجزا از هم تلقی شود بلکه باید در چهارچوب کلی شبکه­ ای از روابط، مورد بررسی قرار گیرند، شبکه­ ای که ساخت همه­ ی این پدیده­ ها را مشخص می­ کند.

 

فهرست مطالب

مقدمه
1.    تاریخ مختصر زبان شناسی
   1-1-  زبان شناسی تاریخی
   2-1- خاستگاه های زبان شناسی همگانی
   3-1- ساختارگرایی سوسور
1-3-1- زبان، گفتار، نطق
2-3-1- صورت و جوهر
3-3-1- دال و مدلول
4-3-1- روابط همنشینی و جانشینی
4-1- چارلز سندرس پیرس      
1.    انسان شناسی زبان شناختی
1-2- انسان شناسی زبا شناختی در حیطۀ سنت بوآسی
2-2- نسبیت زبا شناسی در تاریخ انسان شناسی زبان شناختی
3-2- انسان شناسی زبان شناختی در دهۀ 1960
4-2- از صلاحیت ارتباطی به کارآیی
1.    دستور زبان زایشی
2.    حوزه های مورد علاقه
1-4- هویت
2-4- جامعه پذیری
3-4- زمینه
فهرست منابع و مآخذ

_ مقدمه:
زبان فعالیتی است که هم توجه ما را به خود می خواند و هم از چنگ توجه ما می گریزد. وقتی به گفته ها و نگرش های انسان نگاه می کنیم این نگاه نباید به صورت پدیده های منفرد و مجزا از هم تلقی شود بلکه باید در چهارچوب کلی شبکه ای از روابط، مورد بررسی قرار گیرند، شبکه ای که ساخت همه ی این پدیده ها را مشخص می نماید.
در دوره های مختلف، ویژگی های متفاوتی از زبان بعنوان ویژگی مهم یا در خور توجه، نظر افراد را به خود جلب می-کرد. هر نظامی که به پیچیدگی زبان انسان باشد ناچار در معرض مطالعات گوناگون و مستقل قرار می گیرد. چنین به نظر می رسد که برای توصیف یا تعریف هر زبانی راهی جز مطرح کردن مفهوم قاعده ی زبانی در پیش نباشد. در زبان شناسی هرگاه ادعا شود که زبان قانونمند است یعنی اینکه زبان را می توان در چهارچوب دستور زبان توصیف کرد(اسمیت و ویلسون،15،16).
این تحقیق سعی دارد که به معرفی برخی از رویکردهایی که در تاریخ زبان شناسی وجود داشته و تاکنون به نحوی ادامه داشته اند بپردازد. لذا برای فهم حوزه ی انسان شناسی زبان شناختی ، باید به ریشه های نظری موجود در زبان شناسی برگردیم چون شناخت و بررسی این حوزه بدون آگاهی از پیشینه ی آن میسر نیست.
چهارچوب کلی این تحقیق بدین صورت است که در ابتدا تاریخ مختصری از زبان شناسی و سردمداران این علم بصورت اجمالی بررسی می شود. سپس به بررسی خاستگاه های زبان شناسی همگانی و کار فردینان دوسوسور می پردازیم. تحلیل دوسوسور در مورد ساخت زبان و نشانه ها را با تحلیل لوی اشتراوس و دیگر نظریه پردازان در این حوزه مورد بررسی قرار می دهیم.
سپس به بحث اصلی در مورد انسان شناسی زبان شناختی می پردازیم. تاریخچه ای از کارهای نظری و عملی صورت  گرفته در این حوزه را مورد بررسی قرار می دهیم.
همچنین در مورد انسان شناسی زبان شناختی درون سنت بوآسی و نسبیت زبان شناسی در تاریخ انسان شناسی زبان-شناختی به تحلیل می پردازیم.
در ادامه، انسان شناسی زبان شناختی در دهه ی 1960 را مورد بررسی قرار می دهیم و تحت عنوان این شاخه، به بررسی صلاحیت ارتباطی در کارایی می پردازیم.
بحث مان را با زمینه ی کاری در انسان شناسی زبان شناختی پی می گیریم. سپس به تمایلات و گرایشات جدید در حوزه ی انسان شناسی زبان شناختی می پردازیم که شامل (جامعه پذیری زبان- چندزبانگرایی: چشم اندازهای جدید در برخورد و تغییر- قدرت و کنترل) می باشد.
در آخر به علاقه مندی های موجود در این حوزه خواهیم پرداخت.
کلید واژه:
زبان شناسی، انسان شناسی زبان شناختی، ساختارگرایی، دستور زایشی

1.    تاریخ مختصر زبان شناسی
قدرت سخن گفتن انسان احتمالاً به اندازه ی تاریخ حیات اوست اما تنها حدود 3 هزار سال پیش انسان به تدریج در مورد زبان کنجکاو شد. با این فرض که زبان بهترین آیینه ی ذهن بشر است، مطالعه ی زبان را اغلب، تحقیق در مورد ماهیت ذهن و تفکر دانسته اند (چامسکی، 29).
زبان احتمالاً به این سبب شروع شد که انسان ها برای بقای خود احتیاج به میزان وسیع تری از همکاری با یکدیگر پیدا کردند، و این همکاری مستلزم نظام ارتباطی کارآمدی بود. در نتیجه وظیفه ی اصلی زبان عبارت است از بیان اطلاعات واقعی، یا دادن دستورهای ضروری، این فعالیت ها بعضی وقت ها وظیفه ی رهنمودی زبان، یا بطور ساده تر «بیان اطلاعی» نامیده می شود (اجیسون، 34).
زبان شناسی دانشی است که به مطالعه ی جنبه های گوناگون زبان انسان و تا حدی، به بررسی تأثیر متقابل زبان و سایر جنبه های فرهنگی و رفتار انسان می پردازد. زبان شناسی نیز مانند سایر رشته های علمی به شاخه های فرعی متعددی تقسیم می شود. انتزاعی ترین شاخه، زبان شناسی نظری است که با ریاضیات و منطق کاربردی وجوه مشترکی دارد. دومین شاخه از زبان شناسی، به طور کلی زبان شناسی توصیفی نامیده می شود (معینیان، 14).
1-1- زبان شناسی تاریخی
نزدیک به اواخر قرن هیجدهم زبانشناسان اروپایی بتدریج پی بردند که برخی از زبانها چنان مشابهت های نظام مند و شگفتی دارند که بی شک باید از خاستگاه زبانی مشترک برآمده و سپس با رشته های طولانی از تغییرات، از خواستگاه خود فاصله گرفته باشند. دانشمندانی چون فرانتس بوپ (1791-1867) و راسموس راک (1787-1832) و یاکوب گریک (1785-1863) توانستند نشان دهند که تقریباً تمامی زبان های اروپایی و بسیاری از زبان های آسیایی، پیوندی از این دست دارند. در نتیجه ی این کشفیات شگفت، مطالعه ی زبان و پیشینه ی ماقبل تاریخ آنها، تحت عنوان زبانشناسی تاریخی بالیدن گرفت و از هر نظر به مهمترین شیوه ی مطالعه ی زبان تبدیل گشت و رویکردهای دیگر مطالعه ی زبان را موقتاً به فراموشی سپرد (تراسک، 15).
2-1- خاستگاه های زبان شناسی همگانی
تنها در اواخر قرن نوزدهم مطالعه ی غیرتاریخی ساخت زبان، پایه های خود را محکم کرد. پیشگامانی چون گئورگ فوندر گابلنتس آلمانی (1840-1893) و یان بودون دو کورتنی و میکلای کروتسوسکی، بررسی های مهمی در مورد ساخت کلمه و ساخت آوا در زبان منتشر ساختند و اکنون این مطالعه را زبان شناسی همگانی می خوانند (همان، 16).
زبانشناسی همگانی: بررسی چگونگی قرار دادن زبانها در کنار هم و چگونگی کارکرد آنها
برجسته ترین شخصیت یگانه در تحول زبانشناسی همگانی در این دوره فردینان دو سُسور بود. وی روش بازسازی درونی را روی زبان هند و اروپایی مادر بکار برد تا برخی از بی قاعدگی های موجود در صورت برخی از ریشه ها را تشریح کند (همان، 17).
3-1- ساختارگرایی سُسور
قبل از سوسور اکثر زبانشناسان در مورد ساخت زبان رویکردی اتمیستی و ذره نگرانه را اتخاذ کرده بودند بدین معنی که آنها زبان را عمدتاً مجموعه ای از اعیان از قبیل آواهای گفتاری، کلمات و پایانه های دستوری در نظر می گرفتند.
از طرفی دیگر، ساختارگرایی در پاسخ به سوسور برای پی ریزی علم نشانه ها، نشانه شناسی را در خود گنجاند.
پیشرو ساختارگرایی لوی اشتراوس بود. این لوی اشتراوس بود که جنبه هایی از آراء زبان شناسِ روس تبار چک، رومن یاکوبسن را با زبان شناسی سوسوری و ناخودآگاه فرویدی درآمیخت و بدین وسیله هم پیچیدگی های ذهن وحشی را نشان داد و هم سرشت بسیار طرح مند آنرا.
پل مهم میان مردم شناسی اشتراوس و اصول نشانه شناختی، مفهوم ساختار بود. آنچه از حوزه ی تحقیقات گسترده ی او در باب توتمیسم، آیین ها، الگوهای خویشاوندی و بویژه اسطوره برمی آید، ارتباط میان دست ساخته های فرهنگی است. ارتباطی که به روابط اجزاء درونیِ زبان شباهت دارد.
این نوع نگرش بشدت متأثر از سوسور است. نخست اینکه، هرتجلی فرهنگ را بخشی از نظام بزرگتر می داند و دوم و مهمتر اینکه، موارد منفرد را نه در مقام مواردی که ماهیت ذاتی دارند بلکه به مثابه ی مواردی بررسی می کند که به تناسب جایگاهی که در ساختار دارند واجد معنا هستند.
از نظر اشتراوس پدیده های مردم شناختی نظیر نظام های خویشاوندی را می توان همچون پدیده هایی مطالعه کرد که در روابط ساختاریشان واجد معنایند. ممنوعیت های ازدواج در برخی از جوامع –تابوی زنای با محارم- نتیجه ی محدودیت-های زیستی نیستند بلکه بیانگر یک نظام دلالتی یا فرهنگی هستند. و اینکه چه کسی با کی ازدواج کند، به نظام معنادار مبادله، امکان و تفاوت بستگی دارد که بی شباهت به قواعدی که در زبان وجود دارد نیست.
لوی اشتراوس اسطوره ها را مانند اسطوره ی اودیپ شاه، به کوچکترین واحدهای سازنده شان تجزیه می کند. او این واحدها را بُن اسطوره می نامد که بی شباهت به واج ها در زبان شناسی نیستند.
یکی از جنبه های کار سوسور تاکید بر دو رویکرد بسیار متفاوت در مطالعه زبان است:
1- رویکرد همزمانی: بر ساخت هر زبان در برهه خاصی از زمان (و نه الزاماً زمان حاضر) متمرکز می شود.
    2- رویکرد در زمانی: به تحول هر زبان در بستر زمان تأکید دارد (کابلی، 11). برای مثال ممکن است بررسی استفاده از واژه های عربی در اشعار سعدی به صورت همزمان و با توجه به خود آن بررسی شود و نه در مقایسه با اشعار شخص دیگری.  
1.    زبان، گفتار و نطق
پس از اینکه سوسور بین زبان شناسی همزمانی و درزمانی فرق گذاشت و توجه خود را به جنبه ی همزمانی معطوف داشت داده های زبان شناسی را به سه مقوله ی متفاوت تقسیم کرد و این تمایزی بود که برای هر نوع پژوهش زبانی لازم بود. این سه مقوله عبارتند از زبان، گفتار و قوه ی نطق.
از این دیدگاه زبان صرفاً مجموعه ای از گفته های منفرد نیست، بلکه نظامی است متشکل از عناصر و روابط که در زیربنای گفته ها قرار دارد. بعبارتی دیگر، زبان مجموعه ی تمام خصوصیاتی است که ساخت گفته های گوناگون را مشخص می کند.
1.    صورت و جوهر
سوسور در نظریه ی خود معتقد است که زبان نظامی است از ارزش ها و نه مجموعه ایست از اقلام که از روی جوهرشان تعریف شده باشند و تصریح می کند که این ارزش ها از روی محدودیت های آنها مشخص می شوند یعنی از روی مشخصه های منفی و نه مثبت آنها (بی یرویش، 27). مثلاً دو واژه ی سیب و جیب در زبان فارسی را در نظر بگیریم، این اختلاف تلفظ «س» و «ج» نیست که این دو واژه را از هم متمایز می کند بلکه ارزش متفاوت آنها در نظام آوایی زبان فارسی است.
3-3-1- دال و مدلول
توجه سوسور در دوره زبانشناسی عمومی معطوف به سرشت نشانه های زبانی بود. سوسور نشانه ی زبانی را چیزی دو رویه و نوعی دوگانگی می انگاشت.یک رویه ی نشانه چیزی بود که او دال نامید. دال جنبه ی کاملاً مادینشانه است (لرزش حنجره و تارهای صوتی هنگام سخن گفتن) که نوعی تصویرآوایی است. و مدلول یک مفهوم ذهنی است.
رویه ی دیگر نشانه را که نمی توان از دال جدا کرد و در عین حال زائیده ی دال نیز هست چیزی است که سوسور آنرا مدلول نامید. مدلول یک مفهوم ذهنی است (همان، 12). بعنوان مثال اگر کلمه ی سگ را که از دال های (/س/، / َ͟/  و /گ/ ) ساخته شده درنظر بگیریم خواهیم دید آنچه نزد شنونده، ساخته می شود سگ واقعی نیست بلکه مفهوم «ذهنی بودن» سگ است.
نکته بسیار مهم اینکه در طرح سوسور مفهوم در اولویت قرار می گیرد. تفکیک ناپذیری دال (جنبه ی مادی) از مدلول (جنبه ی ذهنی) سوسور را به ارائه ی طرحواره ی زیر سوق داد.
  دال

مدلول

سوسور آشکارا بر این باور است که فرایندهای ارتباط زبانی مستلزم انتقال محتوای ذهن است.
نشانه هایی که رمزگان مورد استفاده در ارتباط میان دو شخص را می سازند، محتوای ذهن هر یک از آنها را آشکار می-کنند. نکته اصلی دیگر در نظریه ی سوسور در باب نشانه شناسی زبانی، دلبخواهی بودن رابطه ی میان دال و مدلول است (همان، 15).
این بدان معناست که در پاسخ به این پرسش که چرا دال سگ مدلول آن را بوجود می آورد هیچ دلیل طبیعی ای وجود ندارد رابطه ی میان این دو دلبخواهی است. تنها پاسخ برای اینکه چرا دال، مدلول را بدنبال خود می آورد این است که نوعی رابطه ی قراردادی میان آنها وجود دارد.
بنظر سوسور، هر نشانه بواسطه ی تفاوتی که با سایر نشانه ها دارد افاده ی معنا می کند و همین تفاوت، وجود یک جامعه-ی زبانی را ممکن می کند.
در سال 1939، زبان شناس برجسته ی فرانسوی، امیل بنونیست، تردید خود را نسبت به دلبخواهی بودن روابط در نشانه-ی سوسوری بیان کرد. این مثال که کلمه ی درخت برای فارسی زبانان، مفهوم ذهنی بودن درخت را تداعی می کند و این تداعی به قدری سریع اتفاق می افتد که فرایند پیوند بین دال و مدلول اتفاق نیفتاده است ولی از نظر بنونیست پیوند میان دال و مدلول، پیش از آنکه پیوندی دلبخواهی باشد، پیوندی جبری است.
1.    روابط همنشینی و جانشینی
روابط همنشینی (syntagmatic) پیوند عناصر را در زنجیره ها و جملات توجیه می کند درحالیکه روابط جانشینی (paradigmatic) ارتباط عناصر را با جانشین های آنها توصیف می نماید. سوسور روابط همنشینی را که برای توصیف همه ی جنبه های زبان کارآمد بود جانشین تقسیم بندی سنتی در توصیف زبان نمود که شامل صرف، نحو، واجشناسی و واژگان می باشد. بنابر این تعریف، زبان دستگاهی نظام یافته از جانشین هاست که در آن، علامت ها، هم از نظر معنا و هم از نظر لفظ، قلمرو یکدیگر را محدود و همدیگر را مشخص می نمایند (همان، 29).

4-1- چارلز سندرس پیرس(1839-1914)
 برخلاف سوسور که نشانه را نوعی دوگانگی خودکفا می دانست معتقد بود که هر نشانه از 3 رابطه شکل گرفته است:
« بازنمونی (خود نشانه) که بواسطه یک تعبیر با یک شیء رابطه دارد ».
الف)بازنمون (نشانه)                   ب)شیءج)تعبیر
•    نشانه یا بازنمون چیزی (شیء) است که از جهتی یا در موقعیتی خاص، برای کسی جایگزین چیزی می شود. شیء (یا همان چیز) چیزی است که نشانه/ بازنمون بجای آن قرار می گیرد.
•    شیء بر دو گونه است: این شیء می تواند شیءای بلافصل، یعنی شیء، آنگونه که نشانه آنرا بازنموده است باشد. یا شیءای پویا، شیءای مستقل از نشانه که به تولید نشانه می انجامد.
•     تعبیر وضعیتی پیچیده تر از سایر عناصر دارد. تعبیر، تعبیرگر نیست بلکه حاصل واقعی دلالت است. تعبیر اغلب یک نشانه ی ذهنی تصور می شود که خود نتیجه ی رویارویی با یک نشانه است.

تعبیر نیز بر سه نوع است: تعبیر بلافصل ، تعبیر پویا و تعبیر نهایی.
•    تعبیر بلافصل، که در فهم درست نشانه تجلی می کند (مثلاً نگاه کردن به آسمان و مشاهده ی ستاره ای که انگشت به آن اشاره دارد).
•    تعبیر پویا، که نتیجه ی مستقیم نشانه است (مثلاً نگاه کردن به آسمان بطور کلی در پاسخ به انگشت اشاره)
•    تعبیر نهایی، که نتیجه ی نادر یک نشانه است که در هر لحظه از کاربردش، عملکردی مثبت دارد.
پیرس سه مقوله را در پدیده ها تشخیص داده و آنها را اول بودن، دوم بودن و سوم بودن نامید.
•    اول بودن فاقد هرگونه رابطه است و صرفاً یک امکان است (در سطح نشانه).
•    دوم بودن ساخت واقعیت های مادی است که از یک رابطه بوجود می آید (در سطح شیء).
•    سوم بودن ساخت قوانین عام است و عنصری ذهنی بشمار می آید (در سطح تعبیر) (کابلی، 23).

- انسانشناسی زبانشناختی
انسان شناسی زبان شناختی یک حوزه ی میان رشته ای است که به مطالعه ی زبان بعنوان یک منبع فرهنگی و سخن گفتن بعنوان یک عمل فرهنگی می پردازد. این علم بر این فرض استوار است که توانایی زبان انسانی یک دستاورد اجتماعی و شناختی است که ابزارهای عقلانی را برای تفکر و عمل در جهان اجتماعی مهیا می کند.
مطالعه ی زبان انسانی باید بوسیله ی مستندات دقیقی انجام بشود از آن چیزی که گویندگان میگویند بعنوان درگیر شدن در فعالیت های اجتماعی روزانه. این اسنادمتکی بر مشاهدات شرکت کنندگان و سایرروش ها، از جمله ضبط سمعی و بصری، مشروحرونویسی، و مصاحبه با شرکت کنندگان است.
بعنوان یک حوزه ی میان رشته ای، انسان شناسی زبان شناختی، اغلب یک ترسیم و در توسعه ی پارادایم های نظری دیگر مشارکت داشته است. بخشی از تاریخ متعلق به این حوزه در نوسان بوده و اغلب در میان تعداد بی شماری از اصطلاحات که همیشه مترادف نبودند خودش را پیدا کرده: انسان شناسی زبان شناختی، زبان شناسی انسان شناختی، زبان-شناسی قومی، زبان شناسی اجتماعی. حوزه های اصلی مورد علاقه ی این علم در طول سالها تغییر یافته است، از علاقه ی تقریباً منحصر به فرد در مستندات گرامرهای زبان های بومی گرفته تا تحلیل های استفاده از سخن در تعامل روزمره و سرتاسر پهنه ی زندگی.
انسان شناسی زبان شناختی (که آنرا زبان شناسی انسان شناختی هم می نامند) در جستجوی فهمیدن فرایند ارتباط های انسانی، کلامی و غیر کلامی، تنوع در زبان در طول زمان و مکان، کاربردهای اجتماعی زبان و ارتباط بین زبان و فرهنگ می باشد. انسان شناسان زبان شناس، اغلب بر روی زمینه های کاری مرتبط کار می کنند که شامل زبان شناسی اجتماعی، علم رمزانگاری، تحلیل گفتمان و تحلیل های روایتی می باشد.
1-2-  انسان شناسی زبان شناختی در حیطه ی سنت بوآسی
در سنت کل گرایانه ی بوجود آمده توسط فرانتز بوآس در ایالات متحده ی امریکا و در شروع قرن بیستم، برای انسان-شناسی 4 زیر شاخه یا خرده حوزه قایل بودند: باستان شناسی، انسان شناسی جسمانی (زیستی)، زبان شناسی (انسان-شناسی زبان شناختی) و مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی اجتماعی). این بینش از انسان شناسی با آن چیزی که در سنت اروپایی یافت می شود متفاوت است جایی که زبان شناسان و انسان شناسان اجتماعی، بصورت رشته های مجزای بسیار خشکی در اکثر قرن بیستم باقی ماندند. علی رغم تأکید بر روی استفاده  از زبان بومی در میدان تحقیق در میان انسان شناسان انگلیسی، و تاثیر روش شناختی و نظریِ برونیسلاو مالینوفسکی (1884- 1942 )، چه کسی درباره ی اهمیت تحقیق زبان شناختی برای فهم انسان شناختی جوامع انسانی خواهد نوشت؟ در سال 1950، محققان اروپایی با علاقه مندی های مشابه تحقیقی همانند انسان شناسان زبان شناس امریکای شمالی که بیشتر دوستدار این هستند در گروه های علمی زبان شناسی درک شوند، ادبیات و زبان های خارجی، فولکلور، ارتباطات، جامعه شناسی و روانشناسی را بکار بستند.
برای فهم نقش ارائه شده و ویژه ی مطالعه ی زبان ها در سنت بواس، ما باید به زمانی برگردیم که انسان شناسی تبدیل به یک حرفه در ایالات متحده شد در دوره ی زمانی بین دهه های اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم. در این زمان مطالعه ی زبان های سرخپوستان امریکایی بعنوان یک بخش ضروری از تحقیقات انسان شناختی بشمار می آمد.
جان وسلی پاول john Wesley Powell (1834- 1902) موسس دفتر مردمشناسی، که بعدها به دفتر مردمشناسی امریکایی تغییر نام داد واز طریق دولت ایالات متحده حمایت مالی می شد معتقد بود حوزه میدانی زبانشناسی بر این فرض استوار است که با جمع آوری واژگان و متون زبان سرخپوستان امریکایی، این امکان را می دهد که ارتباطات ژنتیکی شان را بازسازی کنند و سپس به طبقه بندی اقوام سرخپوست امریکایی کمک کند.
اگرچه بوآس یک اشاعه گرا بود، به امکان بکارگیری زبان ها برای بازسازی ارتباط های ژنتیکی بین اقوام، مردد و مشکوک بود – و مخالف هر ارتباطی بین زبان و نژاد بود - . او سعی کرد تا به دانشجویانش، علاقه ی وافری برای توصیف جزئیات زبان شناسی انتقال دهد و این را ثابت کند که زبان ها ابزاری برای الف) حوزه ی کاری (میدان تحقیق) و ب) مطالعه ی فرهنگ بودند، بویژه اینکه مقوله بندی  ها و قواعد زبان بطور کامل ناآگاهند و بنابراین هیچ موضوعی برای توجیه کردن دومین وجود ندارد.
بنابراین بوآس به چیزی متعهد بود که بعدها بعنوان «نجات انسان شناسی» شناخته شد که این مفهوم به معنی مستند کردن زبان ها و سنت های فرهنگی ای است که بنطر می آمد در شرف نابودی باشند.
بوسیله ی تدریس و نوشته هایش، بوآس علمی ساختمند را برای توصیف زبانشناختی به ارمغان آورد و به نابودی بسیاری از عقاید قالبی بی مفهوم درباره ی زبان هایی که ابتدایی نامیده  می شدند کمک کرد. در مقاله ای در 1889، با این عنوان «به سوی اصوات تناوبی»، بوآس استدلال کرد که دیدگاه رایج در مورد اینکه گویندگان زبان های بومیان امریکایی، در تلفظ-شان کمتر دقت داشتند نسبت به گویندگان زبان های هند و اروپایی، نادرست بود و احتمالاً با توجه به فقدان پیچیدگی زبانیِ کسانی که برای اولین بار سعی کردند زبانهای بومی را توصیف کنند قرین بوده است. در سازگاری با نسبیت-گرایی فرهنگی اش، بوآس باور دارد که هر زبانی باید درون زمینه ی متعلق به خودش مطالعه شود و نه برطبق مقوله-بندی های موجود از پیش تعیین شده بر روی مطالعه ی دیگر زبانهای از نظر ژنتیکی نامرتبط.
2-2- نسبیت زبان شناسی در تاریخ انسان شناسی زبان شناختی
نسبیت زبان شناسی واژه ای عام است که از آن به موقعیت ها یا فرضیه های آشکار درباره ارتباط بین زبان و فرهنگ اطلاق می شود. اگرچه ساپیر و وورف در بحث شان از ارتباط بین فرهنگ و زبان اختلاف داشتند و هرگز یک دستورسازی مشترک از چیزی که بوسیله ی نسبیت زبان شناختی معنا پیدا کند را بنیان نگذاشتند، هیچ سؤالی وجود ندارد در مورد اینکه تم ها و مسایل غالباً شناخته شده به عنوان نسبیت زبان شناسی، تداوم پارادایم بوآسی به شمار  روند. نخست اینکه، ساپیر و وورف، حس کنجکاوی فکری بوآس در مورد زبان های بومی شمال امریکا را بعنوان شیوه ای برای هدایت کلی تر شیفتگی، برای راههای جایگزین موجود در جهان دنبال کردند و تمایل به حسی سازی این را ه ها داشتند.
دوم اینکه، برای بسط آنچه که از تأکید بر روی تنوع انسانی شروع شد، نسبیت زبان شناسی به نسبیت گرایی فرهنگی مرتبط بود اگرچه همان استنباط از آن نبود. این رویکرد بوسیله ی یک نگرانی در مورد ارائه ی ناب از نظام های دستور زبانی دنبال شده بود اما نمی توانست استفاده از مقوله بندی  زبان های اروپایی را توضیح دهد. سوم، همان نگرش ضد نژادگرایی ای که دیدگاه بوآس را در مورد تنوعات انسانی توصیف می کرد بنظر می رسید که فقدان داوری ارزشی مرتبط با تنوعات زبانی را برانگیزاند.
برای ساپیر نسبیت زبانی شیوه ای از تفصیل چیزی بود که وی به مثابه ی مشاجره ی میان فرد و جامعه می دید (Mandelbaum،1949). بعبارتی دیگر انسان ها برای ارتباط برقرار کردن بوسیله ی تجارب منحصر به فردشان، به یک رمز همگانی که آنها کنترل بسیار کوچکی روی آن دارند نیاز دارند. قواعد زبان شناسی معمولاً ناخودآگاهانه هستند و این برای گویندگان انسانی مشکل است که به منطق نطام زبان شناسی وارد شوند و آن را آنگونه که دوست دارند تغییر دهند.از این دیدگاه، نسبیت زبانی، شیوه ای از کاوش و کشف قدرتی شد که واژه ها بر روی افراد و گروه ها دارند. بنابراین نسبیت زبانی پیشرو و منادی موضوعات اخیر در انسان شناسی زبان شناختی شد مانند ایدئولوژیهای زبان.
ساپیر هرگز چهارچوب مفهومی یا روش شناختی  برای آزمون مفاهیم بینشی اش در مورد ساختار زبان را توسعه نداد. این وظیفه به شخصیت مهم دیگری در تاریخ انسان شناسی زبان شناختی، بنیامین لی وورف واگذار شد.
وورف نیز اگرچه با برخی از همان موقعیت های مشترک پایه ای بوجود آمده توسط بوآس و ساپیر درباره ساختار طبقه-بندی زبان شناختی شروع کرد، بیشتر به مفاهیم واژه نامه ها و سیستم های دستور زبانی، که گویندگان درباره ی جهان استنباط سازی می کردند توجه داشت.
وورف بر این عقیده بود که شیوه های تفکر ممکن است بوسیله ی قیاس با روش های سخن گفتن( fashions of speaking) توسعه یابد، مفهومی که بعدها بوسیله ی برداشت هایمز از شیوه های سخن گفتن(ways of speaking) جانی تازه گرفت.
کار وورف در دهه های 1960 و 1970 مورد انتقاد شدیدی قرار گرفت. بویژه پس از انتشار برلین و کاترین (Berlin & Kays ) مطالعه ای درباره ی واژ شناسی رنگ، که آنها مدعی بودند که برچسب های لغوی برای واژه های رنگ های پایه، دلبخواهی نیستند بلکه از اصول جهانی پیروی می کنند. اما بسیاری از مطالعات اخیر، برخی از ایده های وورف را تأیید می کند (Lucy،1992)، و حتی فراگیر بودن واژگان رنگ پایه و برتر بودن مفهوم ذاتی اش، مورد سؤال بوده است (Levisohn ،2000). اندیشه های ساپیر و وورف درباره ی جنبه های ناخودآگاه رمزگان (کدهای) زبان شناختی، نقش مهمی را در تاریخ انسان شناسی زبان شناختی ایفا کرد و در دهه ی 1980، در بطن شمار زیادی از پروژه های تحقیقی، نمایان شد.
3-2- انسان شناسی زبان شناختی در دهه ی 1960
در همان سال هایی که دستور زبان زایشی چامسکی در ایالات متحده انتشار پیدا می کرد دو برنامه ی مهم دیگر نیز ظهور کرد: مردم نگاری ارتباطات(Ethnography of Communication) و زبان شناسی اجتماعی شهری(Urban Sociolinguistic).
جان گومپرز(John Gompers) در طول کار تحقیق کیفیِ آسیایی اش با چارلز فرگوسن بر روی چندزبانگرایی multilingualism در جنوب آسیا، برداشتی که زبان شناسان از زبان داشتند را مورد انتقاد قرار داد و بجای آن مفاهیم متنوع، فهرست موضوعات نمایشی، و اجتماع زبان شناسی یا اجتماع سخنرانی را پیشنهاد کرد.
در همان سال ها دیل هایمز(Dell Hymes) شیوه ای برای مطالعه ای تطبیقی از رویدادهای گویا برای بدست آوردن شیوه هایی که تکلم، فعالیتی فرهنگی است و باید هم به همان شیوه مطالعه شود بوجود آورد.هایمز در همکاری اش با گومپرز، پارادایم جدیدی را در انسان شناسی زبان شناختی بوجود آورد، چیزی که محققان بوسیله ی آن، انتظار داشتند که هم دانش و هم استفاده از زبان را از طریق روش های مردم نگاری مطالعه کنند (هایمز و گومپرز، 1964).
هدف از تحقیق، دیگر بررسی دستور زبان زبان های بومیان نبود بلکه رویدادهای ارتباطی و تنوع متنی درون و در طول اجتماعات سخنور بود.
گرچه هایمز بر نیاز به دیدن زبان شناسی بعنوان بخشی از انسان شناسی تأکید داشت او همچنین به تعریف یک حوزه ی کاری کمک کرد که در بسیاری از جنبه ها از زبان شناسی و دیگر خرده گرایش های درون حوزه انسان شناسی مستقل بود. چه مدنظر باشد یا نه، این تلاش ها منجر به یک نوع از انسان شناسی زبان شناختی شد که در مقایسه با آنچه نسل قبلی بر آن پافشاری می کردند بسیار کمتر با توصیف های دستوری و بازسازی زبان شناسی، آمیخته شده بود و بیشتر بر عملکرد زبان و درنتیجه بر زیبایی و ابعاد سیاسی اش تأکید می کند. این تأکید روی بکارگیری عملی زبان، اجازه ی پیشرفت شگرفی در سازمان فرهنگی تکلم را فراهم می کند. اما محققان چپ گرا در دیگر زمینه ها، درباره ی مسایلی که هنوز نقش مرکزی در انسان شناسی دارند نگرانند مانند تحول زبان.
دیلی هایمز بشدت این وظیفه را برای خود می دانست که دو پارادایم، که نام انسان شناسی زبان شناختی را تثبیت می کرد بکار بگیرد. گرچه وی همچنین واژه ی مردم نگاری سخن ( یا مردم نگاری ارتباط ) را که در میدان تحقیق برای تشریح برنامه ی کاریش رویایی و بلندپروازانه بود، ابداع کرد. این شاخه ممکن است که منافع پیشرفت های جدید در تکنولوژی، شامل اشکال جدید ضبط کردن خودکار در میدان تحقیق را بکار ببرد.
یک واحد تحلیل جدید نیز توسط هایمز معرفی شده بود. از آنجایی که پارادایم اول بر روی تمایز ظاهری زبان ها تمرکز کرده بود ( بیان کردن چیزی با ترس نشان می دهد که انسان شناسان زبان شناس معاصر، مفهوم یک زبان را بعنوان یک ساختار ایده آل که پیچیدگی های درون و سراسر چیزی که مرزهای زبان شناسی نامیده می شود را سرپوش می گذارند) واحد تحلیل در پارادایم دوم جدید بود – رخداد سخنرانی – (رخداد سخنرانی یک اتفاق تعریف شده بوسیله ی سخنرانی رخ داده شده در آن می باشد). – بعنوان مثال کنفرانس (سخنرانی)- تا جایی که یک شام، یک رخداد سخنرانی نیست، بلکه یک حالت سخن گفتن است (حالتی که در یک سخنرانی ممکن است اتفاق بیفتد یا ممکن است اتفاق نیفتد). بیشترین توجه به رخدادهای سخنرانی علاقه ای بود که اجراکنندگان به همان اندازه برای شکل اجرای زبان شناختی شان جوابگو بودند.
در پارادایم سوم، که کمی با تأخیر و در دهه ی 80 بوجود آمد، بجای پیگیری برنامه ی کار مطالعاتی مشخص ( میدان تحقیق مشخصی ) انسانشناسان زبانشناس از یک نگرش بیگانه و نامأنوس با انسان شناسی، مهارت های نظام مند خاص خودشان به مسایل مطرح شده را اخذ کردند – اما با استفاده از داده ها و روش های زبانشناختی-
حوزه های مورد علاقه ی مطالعه در این پارادایم سوم شامل تحقیق در مورد هویت های اجتماعی، ایدئولوژی های مشترکِ توسعه یافته و ساخت و استفاده های روایتی در کنش متقابل میان افراد و گروه ها می باشد.
4-2- از صلاحیت ارتباطی به کارآیی
مستند کردن تنوع و مشاهده ی زندگی اجتماعی سخنران به محققان اینرا آموخت که برداشتچامسکی از گوینده- شنونده ی آرمانی، بدلایلی چند مسئله ساز بود. مثال این واقعیت که همه ی اعضای یک اجتماع سخنگو، به همان منابع کلامی یا همان فرصت هایی که از آنها استفاده می کنند دسترسی ندارند.
دانشجویان و شاگردان هایمز و گومپرز با هدف مطالعه این امر پا به زمین تحقیق گذاشتند که ببینند چگونه زبان در اصل درون رویدادهای متفاوتی( مراسم/شوراهای روستا/کلاس های درس) و مکان های مختلف (در گوشه خیابان/ بازار/ سر میز شام)مورد استفاده قرار می گیرند.

درحالیکه چامسکی بر یک تحول شناختی ضد رفتارگرایانه تاکید داشت گومپرز و هایمز تلاش کردند تا پارادایمی را در جایی که رفتار زبانی می تواند بعنوان یک فعالیت اجتماعی بررسی شود توسعه دهند.
3- دستور زبان زایشی
دستور زایشیِ یک زبان خاص (درجایی که منظور از زایشی واضح است و نه بیشتر) نظریه ای است که به صورت و معنای این زبان می پردازد. این دستور به آن جنبه هایی از صورت و معنا می پردازد که توسط «استعداد زبانی» که بخش خاصی از ذهن بشر به حساب می آید تعیین می شود.
ماهیت این استعداد، موضوعِ نظریه کلیِ ساختِ زبان است که هدف آن کشف چهارچوب اصول و عناصر مشترک میان زبان های بشری قابل دسترس است. این نظریه اکنون بدلیل برگرفتن اصطلاحی سنتی برای بافتی جدید از تحقیق، «دستور جهانی» خوانده می شود.
دستور جهانی را می توان بعنوان توصیف استعداد زبانی ای که بطور ژنتیکی تعیین شده است درنظر گرفت. این استعداد را می توان به مثابه ی ابزار فراگیری زبان درنظر گرفت که بخشی ذاتی از ذهن انسان است که از طریق تعامل با تجربه-ی عرضه شده، زبان خاصی را بدست می دهد، ابزاری که تجربه را به دستگاهی از دانش قابل دسترس، یعنی دانش یک زبان تبدیل می کند.
مطالعه ی دستور زایشی نمایانگر تغییرِ توجه مهمی به مسایل زبان بود. پس تغییر توجه از رفتار به آن حالات ذهن یا مغز و تاکید و تمرکز بر این جنبه، موضوع عمده ی دانش زبان می شود یعنی ماهیت،منشاء و کاربرد زبان.
در اینجا سه پرسش اساسی مطرح می شود:
1.    عناصر تشکیل دهنده دانش زبان چیست؟
2.    دانش زبان چگونه فراگرفته می شود؟
3.    دانش زبان چگونه مورد استفاده قرار می گیرد؟
در پاسخ به پرسش اول، یک دستور زایشی خاص، یعنی نظریه ای که به حالت ذهن یا مغز کسی می پردازد که زبان خاصی را می داند.
پاسخ به پرسش دوم، توصیفی از دستور جهانی به همراه توجیه شیوه ی قابل بیان اصول آن و تجربه برای بدست دادن یک زبان خاص است.
پاسخ به پرسش سوم، نظریه ای در مورد چگونگی ورود دانشِ زبانِ حاصل، به میان فکر و درک نمونه های زبانی، و به تبع آن، ورود به امر ارتباط و دیگر کاربردهای خاص زبان است.

4- حوزه های مورد علاقه
1-4-  هویت
مقدار زیادی از کار در انسان شناسی زبان شناختی سؤالات فرهنگی- اجتماعی هویت زبان شناسانه را در بر می گیرد. انشان شناس زبانشناس، دان کولیک، برای مثال، این را در ارتباط با هویت در یک سری از تنظیمات، برای اولین بار در روستایی به نام گاپون، در پاپوا در گینه ی نو مورد بررسی قرار داده است. کولیک کشف کرد که چگونهاز دو زبان بصورت همزمان در اطراف کودکان در روستای گاپون- زبان سنتی ( تایاپ ) هرجایی صحبت نمی شود اما درروستای متعلق به خودشان و شاخصه های کهن هویت گاپونی، و توک پیسینTok-Pisin( زبان رسمی رایج به رسمیت شناخته شده در گینه ی نو ).
    2-4-  جامعه پذیری
در یکسری از مطالعات، انسان شناسان زبان شناس، الینور اوچز و بامبی شیفیلین، موضوع مهم انسانشناختی جامعه-پذیری رامورد بررسی قرار دادند (فرایندی که بوسیله ی نوزادان، کودکان، و بیگانه هایی که از اعضای یک اجتماع هستند، یاد می گیرند که در آن فرهنگ مشارکت داشته باشند) زبان شناسی را بعنوان مدل های مردم نگاری مورد استفاده قرار می دهند. آنها کشف کردند که فرایندهای فرهنگ پذیری و جامعه پذیری بعنوان بخشی از فرایند یادگیری زبان اتفاق نمی افتد بلکه کودکان فرهنگ و زبان را باهم در یک فرآیند یکپارچه کسب می کنند. در بسیاری از جوامع غریب برخلاف جوامع شرقی، کودکان را با محیط بیرون آشنا می کنند که دلیلی که برای اینکار دارند این است که این کودکان باید شناخت زودرس در اوایل زندگی را یاد بگیرند. اوچز و شیفیلین مدلل ساختند که اعضای همه ی جوامع، بچه های خود را هم به استفاده از زبان و هم از طریق زبان جامعه پذیر می کنند. اوچز و تیلور کشف نکردند دلیلاینکه چگونه بطور طبیعی این رویداد اتفاق می افتد که در میان خانواده های سفید پوست طبقه ی متوسط در جنوب کالیفرنیا سر شام داستان هایی گفته می-شود که هم مادر و هم پدر در اشاعه ی برتری مردانگی مشارکت می کنند. زمانی که مادران با بچه در یادگیری داستان-های گفته شده همکاری می کنند.
3-4- زمینه (context)
در یک رهیافت مردم نگارانه ی زبان، بنظر می رسد که قادر به نفوذ به موقعیت های اجتماعی و نقش های اجتماعی باشد همانگونه که باید به تعریف همان نقش ها و موقعیت ها کمک کند. این بدان معنی است که انسان شناسان زبان شناس به ابزارها و واحدهای تحلیلی برای تعریف زمینه ی سخن نیاز دارند.

گومپرز در اینجا تحلیلش را از چندزبانگرایی و برخورد زبانی تصحیح کرد و علاقمند به بررسی و تحلیل کنش متقابل رو در رو شد. او مفهوم خود از فهرست های زبان شناختی را که شامل محدوده منابعی است که گوینده ـ شنوندگان برای استنباط سازی در مورد زمینه یدرحال تداوم بکار می برند را بسط داد.
در اواخر 1970 و 1980، مفهوم زمینه نیز بوسیله ی شماری از محققان در حوزه انسان شناسی زبان شناختی مورد بازبینی قرار گرفت. مایکل سیلورشتاین (Michael Silverstein) (1976) مدلی indexicality (رویه ای) را پیشنهاد کرد که می تواند با مطالعه ی فرهنگی-اجتماعیِ زبان درون زمینه و بعنوان زمینه سازگار شود.
مایکل سیلورشتاین علائم زبان شناختی را در طول پیوستاری از پیش فرض انگاری کامل- که آنها می توانند فقط روی پایه های ارتباط وجودی با مقداری استقلال و خودمختاریِ جنبه های بوجود آمده ی زمینه- تا بوجود آورنده ی کامل - ترکیب کننده ی زمینه ی متعلق به خودشان- مشخص کرده است.
روش ها
در دهه های اواخر قرن بیستم، پیشرفت های قابل توجهی در ابزار بکار گرفته شده در مستندکردن استفاده از زبان بوجود آمد. درحالیکه توصیف های فعالیت های کلامی مانند ادای احترام ها، ضرب المثل ها، توهین ها، و گفتارسازی بکار گرفته-شده که براساس مشاهده ی مشارکتی یا کار بر روی گویندگان بومی باشد، امروزه محققان انتظار دارند که مبادلاتی را ثبت و ضبط کنند که پدیده های که آنها شرح می دهند بصورت خود بخودی اتفاق می افتد. چنانچه فناوری مستندسازی تصویری بهبود پیدا کرده است و بصورت وسیعی قابل دسترس شده است، ما قادر هستیم پدیده ها را بهتر بشناسیم، شیوه-ای که در تحلیل های پیشین از ارتباطات کلامی،وجود نداشت. در همان موقع، مستندسازی بصورت دیداری و شنیداری (صوتی ـ تصویری) اغلب بصورت سرزده و ناگهانی در درون زندگی مردمان، افزایش پیدا کرد. این بدین معنی است که محققان باید هرچه بیشتر از ابعاد قومی و اجتماعی میدان تحقیق آگاه باشند. ارتباط بین محققان و موضوعات شان بسیار حساس است و باید از دلواپسی هایی نظیر احترام متقابل و راستگویی برخوردار باشند. چنانچه هدف از بررسی مان، فهمی بهتر از نقش ایفاشده بوسیله ی زبان در شرایط انسان است، ما بایستی در تلاش هایمان بوسیله ی آرزو برای بهبود ارتباطات مان درطول مرزهای فرهنگی و اجتماعی، پیشرو باشیم. این نیز باید به موقعیت های میدان تحقیق مان و ارتباط-مان با جوامع گفتاری که ما می خواهیم مطالعه کنیم، قابل کاربرد باشد.
در مشارکت محققان میدانی در زندگی اجتماعی جامعه ی مورد بررسی، باید تا آنجا که ممکن است ضبط و ثبت داده ها بصورت سیستماتیک صورت گیرد. این مهم بوسیله ی نوشتن یادداشت های میدانی و بازنویسی موارد ثبت شده ی برخوردهای اجتماعی، فعالیت ها و حوادث انجام پذیر است. یادداشت های میدانی مهم اند چراکه آنها محققان را با این فرصت مواجه می کنند که اطلاعات مهم را ثبت کنند و آنچه را که آنها فقط بصورت تجربی دارند بازتاب می کند. بازنویسی نیز به نوبه ی خود مهم است زیرا به محقق اجازه می دهد تا بر روی کاغذ ثبت کند (یا بروی صفحۀ کامپیوتر) جنبه های برجسته از تعاملاتی که می توانند بعداً تفسیر شوند، ترجمه شوند، جمع آوری شوند و مقایسه شوند. بازنویسی یا رونوشت

فهرست منابع و مآخذ

-تراسک.آر.ال و بیل میبلین،زبانشناسی (قدم اول)، ترجمه حشمت ا... صباغی،تهران: نشر و پژوهش شیرازه،1381.
- چامسکی نوم، دانش زبان: ماهیت، منشأ و کاربرد آن، ترجمه علی درزی،تهران: نشر نی، 1380.
- کابلی. پل،نشانه شناسی (قدم اول)، ترجمه محمد نبوی، تهران: نشر و پژوهش شیرازه، 1380.
- بی یرویش. مانفرد،زبانشناسی جدید، ترجمه محمدرضا باطنی، تهران: انتشارات آگاه.
- اسمیت نیل و ویلسون دیردری،زبانشناسی نوین (نتایج انقلاب چامسکی)،جمعی از مترجمان، تهران انتشارات آگاه،1374.
- اچسون، جین،زبان شناسی همگانی، ترجمه حسین وثوقی، تهران: انتشارات کتابسرا، 1363.
_Foley. W. A .1997.Anthropological Linguistics: An Introduction Blackwell. Malden. MA
_Durante. A. 2004. Companion to Linguistic Anthropology .  by Blackwell Publishing, Malden, MA

 



Eghbalfatahi@yahoo.com

Eghbalfatahi@ut.ac.ir