سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نامه‌ای به دخترم، روز بعد از 11 ژانویه 2015



      نامه‌ای به دخترم، روز بعد از 11 ژانویه 2015
لوکلزیو برگردان شایسته مدنی

تو انتخاب کردی که در تظاهرات بزرگ ضد حملات تروریستی شرکت کنی. به تو افتخار میکنم که توانستی در صف کسانی باشی که در مخالفت با جنایت و خشونت نابخردانه‌ی متعصبین قدم برداشتند. دوست داشتم با تو باشم، اما دور بودم و باید بگویم برای مشارکت در چنین گردهمایی با این همه جمعیت، احساس پیری میکنم.

این متن توسط لوکلزیو (Le Clézio)، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات نوشته شده و در روزنامه‌ی فرانسوی زبان لوموند در تاریخ 14 ژانویه‌ی 2015، منتشر شده است.

تو انتخاب کردی که در تظاهرات بزرگ ضد حملات تروریستی شرکت کنی. به تو افتخار میکنم که توانستی در صف کسانی باشی که در مخالفت با جنایت و خشونت نابخردانه‌ی متعصبین قدم برداشتند. دوست داشتم با تو باشم، اما دور بودم و باید بگویم برای مشارکت در چنین گردهمایی با این همه جمعیت، احساس پیری میکنم. تو از صداقت و پایداری تظاهرات کنندگان، هیجان‌زده بازگشتی. بسیاری از جوانان و بزرگسالان، برخی از اعضای آشنای شارلی ابدو، دیگرانی که فقط از طریق شنیده‌ها آن را می‌شناختند، همه به خاطر این حملات بزدلانه خشمگین بودند. تو با حضور بسیار موقر خانواده‌ی قربانیان مواجه شدی که سرصف حرکت می‌کردند. هیجان‌زده از اینکه هنگام رفتن دیدی یک کودک آفریقایی الاصل از بالای بالکن از لای نرده‌هایی که از خودش بلندتر بودند، نگاه می‌کند.

در واقع به گمان من، ما با لحظه‌ای قدرتمند در تاریخ تمام ملت فرانسه روبرو بوده‌ایم، لحظه‌ای که برخی از روشنفکران رویا باخته‌ی ما، اصرار دارند آن را بی‌روح و نومید و محکوم به تبعیت از روزمرگی و و دلزدگی بدانند. فکر می‌کنم که این روز باعث عقب‌نشینی شبح نفاقی شد که جامعه‌ی چندگانه‌ی ما را تهدید می‌کرد. در هرصورت قدم زدن بدون اسلحه در خیابانهای پاریس در چنین روزی جرات می‌خواست، حتی اگر سازمان‌دهی نیروهای پلیس در حد عالی می بود، خطر یک حمله‌ی واقعی وجود داشت. پدر و مادرت نگران تو بودند، اما تو کسی بودی که خطر را کوچک می‌شماردی. همیشه اتفاقاتی شبیه معجزه در این لحظه وجود دارند که این همه آدم متفاوت را از سراسر جهان دور هم جمع می‌کند، شاید درست در نگاه آن کودکی که تو روی بالکن دیدی، بلندتر از نرده نباشد و کسی که همه‌ی زندگی‌اش را به یاد خواهد آورد.

این اتفاق افتاده است و تو شاهد آن بوده‌ای. اکنون مهم است که فراموش نکنی. مهم است – و به افراد نسل تو بستگی دارد، زیرا نسل ما نمی‌داند و یا نمی‌تواند از جنایات نژادپرستانه و  انحرافات فرقه‌ای جلوگیری کند- عمل کنی برای اینکه دنیایی که تو در آن زندگی می‌کنی باید از دنیای ما بهتر باشد. این یک اقدام بسیار مشکل و تقریبا نشدنی است. یک اقدام مشترک و مبادله‌ای است. میخواهم بگویم که یک عملیات جنگی است. بدون شک، شرارت همه جا حضور دارد و فقط نسیمی کافی است که آن را اشاعه دهد و اطرافش را به آتش بکشد. اما این جنگ دیگری است و این همان مساله‌ای خواهد بود که تو می‌فهمی: جنگی ضد بی‌عدالتی، ضد نادیده انگاشتن برخی جوانان، ضد سیاست فراموشی که در آن بخشی از مردم حضور دارند (در فرانسه، و همچنین در همه دنیا)، که مزایای فرهنگی و شانس‌های موفقیت اجتماعی با آنان به اشتراک گذاشته نمی‌شود. این سه تروریست که در فرانسه متولد شده و بزرگ شده‌اند، همه‌ی دنیا را با این خشونت وحشیانه، به هراس انداختند.

اما آنها وحشی نیستند. آنها، همان افرادی هستند که هر روز با ایشان برخورد داریم، هر لحظه، در مدرسه، در مترو و در زندگی روزمره. آنها در لحظه ای از  زندگی‌شان، به انحراف کشیده شده‌اند، زیرا معاشرت‌های اشتباهی داشته‌اند، زیرا در مدرسه شکست خورده‌اند، زیرا زندگی اطرافشان چیزی جز یک دنیای بسته ارائه نکرده، دنیایی که باور آنها در آن جایگاهی نداشته‌ است. در یک نقطه‌ی خاص، آنها دیگر تسلطی بر سرنوشت‌شان نداشته‌اند. وزش نخستین باد انتقام، آنها را درون خود کشیده تا چیزی را مذهب بپندارند که جز از یک از خودبیگانگی نبوده است. این سقوط به جهنم است که باید متوقف شود، اگرنه عمر این حرکت جمعی، لحظه‌ایست و چیزی را نیز عوض نخواهد کرد. بدون مشارکت جمعی هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. باید گتوها را شکست، درها را گشود، به هر شهروند این کشور شانس خودش را داد،  صدایشان را شنید، به او آموخت چنانکه او به دیگران یاد خواهد داد. باید بازسازی بیگانگی در درون ملت را متوقف کرد. باید روح بدبختی را درمان کرد برای بهبود بیماری‌ای که اساس جامعه‌ی دموکراتیک ما را فرسوده می‌کند.

به گمان من، این احساسی است که باید تو را نگران کند، وقتی در میان این جمعیت انبوه راه می‌روی. از این لحظه‌ی معجزه‌آسا، موانع طبقاتی و ریشه‌ها، باورهای متفاوت، دیوارهایی که حضور را جدا می‌کنند، دیگر وجود نخواهند داشت. تنها یک مردم یگانه و چندگانه، متفاوت و مبارز در یک قلب در فرانسه وجود داشته است. امیدوارم، در آن روز، همه‌ی کسانی که در ذهن و در روح‌شان با تو حرکت کرده‌اند، فرزندان و نوه‌هایشان به این حرکت ادامه دهند.