شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از قشقا تا قشقایی: توهم یا واقعیت



      از قشقا تا قشقایی: توهم یا واقعیت
منصور نصیری قشقایی

تاریخ گمشدة قوم قشقایی از قرن پانزدهم پیش از میلاد. نوروز درداری. شیراز: قشقایی و تخت جمشید، 1390. 174 ص.
نویسندة تاریخ گمشدة قشقایی که خود را نه مورخ بلکه علاقه‌مند به مطالعة حوزة تاریخ معرفی می‌کند، پیش از این نیز با گردآوری نوشته‌هایی که غالباً از تارنماهای اینترنتی دانلود شده بود، به انتشار کتاب حجیمی تحت عنوان تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی (شیراز، 1388) مبادرت کرده بود؛ بی‌آن‌که از منابع جدید استفاده کرده، یا نکتة چندان جدیدی به خواندگان ارائه نماید.

     اما این کتاب جدید خود آیتی است. در کتاب قبلی لااقل به داده‌های موجود اکتفا شده بود ولی در این کتاب با مطالبی روبه‌رو هستیم که به رغم دعاوی گزاف، مآخذ آن‌ها به هیچ روی معلوم نیست.

     مؤلف در مقدمه ضمن اعلام کشف بزرگ خود از وجود تاریخ 4000 ساله برای قشقایی‌ها، تازه دستاوردهای خود را  تنها برگ‌هایی چند از دفتر گمشدة تاریخ این قوم می‌خواند (صص 12 – 11). وی در فصل نخست تحت عنوان «مروری بر خاستگاه اولیة ترکان» با تلخیص مقالة «ترک و ترک‌ها» از رحیم رئیس‌نیا (در دانشنامة جهان اسلام)به چگونگی شکل‌گیری اتحادیه و حکومت‌های اولیة ترکان می‌پردازد که به نظر تنها بخش مستند این مجموعه نیز همین نوشته است (صص 22 – 15). لیکن مؤلف به یک‌باره، خواننده را 15 الی 16 قرن به عقب برگردانده، از قومی ترک و ساکن در کنار دریای سیاه و مرمره موسوم به «قشقا» سخن می‌راند که همزمان با اقوام هیتی می‌زیسته و با دیگر اقوام چون یونانی‌ها، مصری‌ها و آشوری‌ها زد و خورد و مراوده داشته و حتی از حضور این قوم در جنگ تروا سخن گفته است!

     در این میان نکتة قابل تأمل این است که مؤلف چگونه به یک‌باره کشف می‌کند که این قوم «قشقا» همان قوم «قشقایی» است و برای روشن شدن این نظریه، خواننده را از هرگونه استناد و دلیلی محروم می‌سازد. سپس احتمال می‌دهد که در قرن هفتم پیش از میلاد قوم قشقا ممکن است از طریق آرارات و سپس کوه‌های زاگرس به جنوب ایران روانه شده باشد! در این ارتباط باید از مؤلف پرسید که از قرن هفتم پیش از میلاد تا قرن چهاردهم میلادی (نهم هجری) که در برخی از منابع از نام «قشقایی» سخن به میان آمده و نه «قوم قشقا»، این قوم کجا بوده‌اند. در واقع در کنار مفروض و موهوم بودن این قوم، به طور کلی «تاریخ گمشدة» اصلی را باید همین ده قرن دانست.

     مؤلف فرضیة دیگری برای بخشی از «قوم قشقا» طرح می‌کند و می‌گوید با توجه به مطالعاتی که در برخی از آثار نموده‌است دریافته که گروهی از قوم قشقا از راه سیبری و قبل از این‌که راه خشکی آن دیار به یخ‌بندان دچار شود، به امریکای شمالی مهاجرت کرده‌اند و هم اینک گروه زیادی از آنان به صورت اقوام اولیه در آن دیار سکونت دارند (ص 12) . البته مشخص نمی‌سازد که این قوام مهاجر، سرخپوستان ینگی دنیا هستند، یا اسکیموها و یا ... .

     نکتة تأمل برانگیز دیگر این ادعای مؤلف مبنی بر بهره‌گیری از اسناد، سنگ و گل‌ نبشته‌ها و الواح به دست آمده از منطقة آناتولی است که توسط محققان دیگر کشورها ترجمه شده است. روشن است که به دلیل این احتمال که نویسنده بر زبان‌های انگلیسی و ترکی استانبولی تسلط داشته‌اند به این مآخذ ارجاع داده‌اند، اما ارجاع به منابع آلمانی و گاه روسی تا حدودی این تردید را در ذهن خواننده به وجود می‌آورد که آیا این نویسنده بر زبان‌های مزبور نیز تسلط داشته‌اند. این تردید زمانی شدت می‌گیرد که ارجاعاتی مشاهده می‌شود که به اصل سنگ نبشته‌ها ‌(ص 57) داده شده است. لذا این سؤال پیش می‌آید که چرا شخصی که تسلط به چندین زبان مرده و زندة دنیا داشته و بسیاری از منابع و پژوهش‌های باستان‌شناسی را مورد مطالعه قرار داده و نیز به زبان‌های باستانی تسلط دارد، شکسته نفسی نموده و خود را مورخ و باستان‌شناس نمی‌خواند و بلکه خود را تنها علاقه‌مند به حوزة تاریخ می‌شناساند.

     نکتة آخر این است که مؤلف مدعی شده‌ که اغلب اطلاعات اخذ شده، از نوشتة باستان‌شناس آلمانی اینار فون شولر (Einar von Schuler) به نام Kaschkäer یا «قشقاها» است که در سال 1965 به زبان آلمانی تحریر شده است (ص 45). اما در دیگر جا تأسف می‌خورد که علی‌رغم تلاش بسیار، ایشان هرگز نتوانسته‌اند به نسخه‌ای از این کتاب دست پیدا کنند. اما در پاورقی‌های این مجموعه ارجاعات بسیاری به این اثر دیده می‌شود (صص 45، 55، 72، 76 و  ...) آیا این موضوع باز این تردید را در ذهن خواننده ایجاد نمی‌کند که شاید دیگر ارجاعات به سایر منابع نیز سرنوشتی شبیه مورد مزبور داشته باشند؟

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله «جهان کتاب» منتشر می شود. 

 

 



همچنین مشاهده کنید