پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجلس شورا و اقلیتهای دینی در ابتدای قرن
تصویر: محله قدیمی کلیمیان تهران در سالهای آغازین پهلوی اول
بررسی تلاشهای لقمان نهورای، نمایندۀ کلیمیان در مجالس دورۀ رضاشاه
چكيده:تا پیش از جنبش مشروطه، اقلیتهای دینی ایران در بافت سنتی جامعه از حداقل امتیازات شهروندی محروم بودند. درنتیجه، در جریان جنبش مشروطه، جمع کثیری از کلیمیان و مسیحیان به مشروطهخواهان پیوستند. اما با آغاز به کار مجلس اول، فضای سوءظن چنان ادامه یافت که نمایندۀ کلیمیان ایران، عزیزالله سیمانی، ناچار به استعفا شد و جای خود را به آیتالله سید عبدالله بهبهانی داد. در مجلس دوم، یکی از فعالین برجستۀ جامعۀ کلیمی ایران به نام دکتر لقمان نهورای به هدف استیفای حقوق شهروندی این اقلیت ديني به خانۀ ملت پا گذاشت. نهورای به نیابت از یقوطیل کاشانی ریاست حِبرا قَدیشا، نخستین انجمن کلیمیان تهران، را برعهده داشت. وی از دورۀ دوم تا پایان دورۀ سيزدهم نمایندۀ کلیمیان ایران در مجلس بود. نهورای همواره جزو دستۀ منفردین نمایندگان مجلس بود و با دستههاي مختلف روابط حسنه داشت و از این نظر میتوانست مساعدت هر دستهای را جلب نماید. بهرغم وابستگی رضاشاه به آلمان نازی، نهورای از پای ننشست و نخستین قوانین و اصلاحات را برای به رسمیت شناختن حقوق اولیۀ اقلیتهای قومی به مجلس برد. پژوهش حاضر تلاشی است در بررسی نقش اساسی و بنیادین دكتر لقمان نهوراي در تحولات تاریخ معاصر يهوديان ایران.
وضعيت يهوديان پيش از انقلاب مشروطه
وضعيت يهوديان ايران از دورة صفويه رو به وخامت گذاشت و اگر چه در دوران افشاريه و زنديه فرازهايي ديگر را تجربه كرد، در دورة قاجاريه وضعيتش وخيمتر از گذشته شده بود، به نحوي كه اين دوره نزد يهوديان به دورة «جهودكشان» معروف است و قتل و غارتهاي بسياري در اين دوره عليه آنها انجام شده است.در منابع غیر یهودی از وخامت این وضع کمتر می خوانیم و منابع مورد استفاده در کتب تاریخی که در دوره معاصر به چگونگی وضعیت یهودیان ایران می پردازند یااز تاریخ یهود ایران اثر حبیب لوی است یا سفرنامه هایی که مسافران به ایران نوشته اند بهره برده اند از جمله راوندی در تاریخ اجتماعی ایران به نقل از سفرنامه مادام دیولافوااوضاع اجتماعی ایران در عهد ناصرالدین شاه را با مظالم گوناگونی که بر یهویان می رود یاد می کند.[1] در تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه که حاصل سفر چارلز جیمز ویلس به ایران است بابی در بیان گبرها و مسیحیان و یهودی های ایران و احوال ایشان وجود دارد که به سبب وخامت وضع یهودیان بیش از همه به ایشان پرداخته شده و در قسمتی از این باب از شرایط تاسف انگیز آنها چنین خبر می دهد:« لیکن برخلاف آنها(گبرها) حالت یهودی ها بسیار سخت است و از تمام ملل مذکور(غیر مسلمین) در انظار ایرانیان حقیرتر می باشند»(ص313) یا« و نیز یکی از رسوم مسلمانان ایران نسبت به یهودها این است که استماع آن خالی از تحیر نیست و آن این است که اطفال کوچه گرد ایران وقتی یک نفر یهودی را در کوچه و بازار ملاقات می نمایند بقدر قوه آنها را کتک می زنند.»(ص314) یا« مثلا در وقت انعقاد سلام پادشاه ایران در حضور خود اعلیحضرت شاه آنها را در حوض آب انداخته و تماشا می نمایند که چگونه بعد از تلاش و مرارت بسیار از آب بیرون می آیند»(ص315). برخي از قوانيني كه آنان از مفادش ناراضي بودند به اين شرح است:
1) قوانين اقتصادي
يهوديان بايد مالياتي اضافه و جداگانه به اسم جزيه مي پرداختند.[2]
حق حجره زدن در بازار را نداشتند.
ميتوانستند از مسلمانان خريد كنند، ولي مسلمانان نميبايست از يهوديان چيزي بخرند.[3]
نبايد در امور حقوقي بهعنوان شاهد پذيرفته شوند.
در برابر جناياتي كه در حقشان ميشود حمايت قانوني نداشتند.
فقط در مشاغل معین و پستی اجازه کسب معاش داشتند.[4]
2) قوانين و محدوديتهايي براي تغيير دين
جديدالاسلامها، از ارثية خانوادگي، حق استفاده بيشتري داشتند.[5]
وقتي مسلماني فرد يهودي را بهشدت مورد حمله قرار ميداد، يهودي ميتوانست با پذيرش اسلام جان خود را نجات دهد.
3) قوانين و محدوديتهاي مربوط به ناپاكي
يهوديان نبايد در روز باراني در خيابانها ظاهر شوند.[6]
يهوديان حق ورود به املاك و اماكن مسلمانان را نداشتند.
4) قوانين مربوط به دگرنمايي يهوديان
يهوديان ميبايد در محلة مخصوص ميزيستند و سقف خانههايشان را كوتاه ميگرفتند وحق سفيد كردن ديوارهايشان را نداشتند.[7]
حق ساختن كنيسة جديد نداشتند.
يهوديان براي شناخته شدن از ديگران بايد وصلهاي به نام «وصله جهودي» به لباسشان ميدوختند.[8]
5) قوانين مربوط به رفتوآمد و سلوك
يهوديان نبايد پس از غروب خورشيد از خانه خارج ميشدند و، به استثناي طبيبان و قابلهها، نبايد بر الاغ يا اسب سفيد سوار ميشدند.
يهوديان نبايد با صداي بلند با مسلمانان صحبت ميكردند و اگر مسلماني به فرد يهودي ناسزا ميگفت، يهودي بايد ساكت ميماند.
مراسم عروسي يهوديان بايد شخصي برگزار ميشد و يهوديان نبايد با صداي بلند آواز يا دعا ميخواندند.
لاشة گوشت ذبح يهودي (كاشر) نبايد در معرض ديد مسلمانان قرار ميگرفت.
اگر يهودي مستي به خيابان ميرفت، در دم كشته ميشد.[9]
با وقوع انقلاب مشروطه اقليتهاي ديني هم به آن حمايت از آن جلب شدند؛ در نتيجه، در جامعة يهودي نشاط و شوق آموختن علوم جديد پديد آمد، اما محدوديتها همچنان ادامه داشت و تغيير چنداني در وضعيت آنها به وجود نيامد و قوانين قبلي تغييري نكرد. براي روشن شدن مطلب به نمونهاي از اسناد آن دوره اشاره ميشود. در سند شمارة 0513929000370060090 از اسناد مجلس شوراي ملي صنف دباغ همدان (مسلمان)، در تاريخ 1304ش، عرض حالي براي جلوگيري از حضور دباغان كليمي در ميان صنفشان، بهعلت ناپاك بودن آنها، به مجلس نوشتند.
با قدرت گرفتن رضا شاه و در پي آن، جنگ قدرت ميان جناحها، باز هم يهوديان همچون گوشت قرباني بودند، چنانكه حمدالله مستوفي در ذكر واقعة نزاع مسلمان و يهودي چنين آورده است: «مسلمانان نسبت به آنان (يهوديان) رئوف و آنها هم نسبت به مسلمانان مطيع بودند. معهذا روز 20 حمل 1301 در محله يهوديها، سر چيز پوچي كه معلوم بود حكيم فرموده است، بين چند نفر يهودي و يكي دو نفر مسلمان نزاع درگرفته....». مستوفي پس از توضيحاتي دربارة ماجراي درگيري، نتيجة درگيري را وارد آمدن خسارات مالي به محلة يهوديان و زخمي و مجروح شدن تعدادي از افراد هر دو طرف ذكر ميكند كه دعوا با مداخلة عدهاي نظامي خاتمه مييابد و عُمال سردار سپه را از عاملان اين واقعه ميداند كه براي پيشبرد مقاصدشان اين غائله را راه انداختند و البته رضا شاه پهلوي از آن خرسند نبوده است.[10] حبيبلوي هم اين واقعه را همچون قتلوغارت محلة يهوديان در روز عاشورا، به جرمِ واهيِ كشتن پسر سيد به دست يهوديان، در عهد قاجار ميداند.[11]
گرچه با وقوع نهضت مشروطه و آغاز به كار مجلس اول، آزاديهاي نسبي براي اقليتها فراهم آمد و با توجه به شرايط ويژة جامعه در آن دوره ، همدلي و وحدت حاصل از انقلاب مشروطه طرح خواستههايي چون برابري حقوقي و محدود شدن قدرت شاه، زمينة تدوين نخستين قانون اساسي مدون ايران را با توجه به حقوق همه مردم ايران از جمله اقليتها فراهم كرد و در مادة دوازدهم قانون اصلاحي انتخابات (1290ش) مقرر شد كه همه اقليتهاي ديني از جمله يهوديان نمايندهاي در مجلس داشته باشند.[12] عزيزالله سيماني به نمايندگي از جامعه يهود وارد مجلس شد. ميگويند برخي از مجلسيان در ابراز تنفر خود از يهوديان او را هم بينصيب نگذاشتند چنانكه پس از اندك مدتي استعفا كرد و جامعة كليمي دفاع از حقوق خود را به عهدة مرحوم آيتالله بهبهاني نهادند.[13] از مجلس دوم تا پايان دورة سيزدهم بهجز دورة پنجم كه مسيو حييم به نمايندگي برگزيده شد، دكتر لقمان نهواري نمايندگي كليميان ايران را عهده دار بود. در دورة نمايندگي او اصلاحات مؤثري در وضعيت قوانين حاكم براي يهوديان صورت گرفت كه پيش از پرداختن به جزئيات آنها، براي آشنايي بيشتر با اين شخصيت، اندكي به زندگي دكتر لقمان ميپردازيم.
لقمان نهورایی
لقمان نهورایی در 1261ش (5642 عبري/ اول محرم 1300)متولد شد. فرزند ارشد حكيم ايوب از يهوديان كاشاني مقيم تهران بود طبابت در خاندان نهورایی سابقه طولانی و سینه به سینه داشت از جمله پدربزرگش حاخام نهورایی ملقب به نور محمود از حکیمان شهیر کاشان بود. لقمان دوره تحصیلات مقدماتی را در کاشان گذراند و نیز طب رااز کودکی نزد پدر آموخت، در ادامه تحصیلاتش به زبانهاي عبري و فارسي و فرانسه تسلط يافت. در سال 1276ش (1315ق) از مدرسة دارالفنون در رشتة طب ديپلم گرفت و پس از چندي در تهران مطب باز كرد چندی نگذشت که با تشكيل انجمن حبرا قديشا (انجمن كليميان) نايب رئيس آن شد و پس از چندی به سبب سفر ریس حبرا به کاشان و به سبب آشنایی که با او داشت ریاست حبرا را بر عهده گرفت و همت او در حبرا بر آن بود تا وحدتی بین کلیمیان تهران پدید آورد و در رفع مشکلات آنان گام بردارد، در حدود ١٣٢٨ق با مجلس حفظالصحه دولتی به همکاری پرداخت و در بندر انزلی و آستارا برای جلوگیری از شیوع بیماری وبا مأمور قرنطینه شد. از هوادارن حزب دموکرات بودو پس از تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی دکتر لقان شاخص ترین نامزد نمایندگی در مجلس بود. او در 18 سرطان 1300ش در سن 40 سالگي با اكثريت 1672 رأي از كليميان تهران و ولايات به نمايندگي به مجلس دوم راه يافت.[14]
خدمات
در متمم قانون اساسي، در بخش حقوق ملت تعابيري چون «اهالي مملكت ايران»، «هيچ يك از ايرانيان » و «افراد مردم» به كار رفته كه بر معناي شهروند دلالت دارد و شامل همة ايرانيان، از جمله اقليتهاي ديني، ميشود. مثلاً در اصل هشتم قانون اساسي همة مردم در برابر قانون متساويالحقوق به شمار رفتهاند و طبق اصول نهم و سيزدهم، جان، مال، مسكن و شرف همة افراد مردم مصون از هرگونه تعرض است. بهرغم تصويب قانون اساسي مشروطه و متمم آن قوانين و مقررات حاكم بر روابط حقوقي، تجاري، مدني و اداري تا 1304ش تغيير عمدهاي نكرد. اما پس از اين دوره، دكتر لقمان با استناد به همين قوانين توانست قوانين مربوط به دگرنمايي يهوديان (مطابق سند ضميمة شمارة 118669) و جزيه را باطل كند. همچنين دكتر لقمان با همكاري نمايندگان زردشتي و ارمني توانست، با استناد به مواد قانون مدني ايران (كه جلد نخست آن در 1307ش و جلد دوم و سوم آن در سالهاي 1313-1314ش به تصويب رسيده بود) اصلاحاتي در برخي قوانين صورت دهد. مادة قانوني فوق، جز در مواردي معدود (مانند مادة 1059) براي غيرمسلمانان حكمي برابر با مسلمانان داده بود؛ بدين ترتيب دكتر لقمان با تعميم اين قانون توانست قوانين ديگري چون تغيير دين يهود و محروم شدن از ارث را لغو كند و متعاقب آن، شرط مسلمان بودن براي پذيرش شهادت در دادگاه نيز لغو شد.[15]
از آنجا كه حكومت پهلوي توجه خاصي به مليگرايي ايراني داشت و آن را بر گرايشهاي قومي، زباني و ديني ترجيح ميداد غيرمسلمانان از سال 1305ش توانستند در قالب خدمت سربازي يا استخدام به ارتش راه يابند و چون تعطيلات ايرانيان كليمي چون ديگر هموطنانشان بود و در اعياد و مناسبتهاي مذهبي فراغت نداشتند دكتر لقمان در اين باره چند ماه با وزارت جنگ مكاتبه كرد و با مقامات ايشان ملاقاتهايي ترتيب داد؛ اما چون نتيجهاي نگرفت مراتب را به عرض رضا شاه رساند و موفق شد ايام متبركة مذهبي را براي مشمولين مرخصي بگيرد.
با تصويب مجلس كليه عقدها و طلاقها و ثبت وصيتنامهها و غيره بايد در دفاتر رسمي و به دست مراجع اسلامي صورت پذيرفت كه با كوشش نمايندگان اقليتهاي ديني مادة واحده از مجلس شوراي اسلامي گذشت و اقليتهاي (كليمي، زردشتي، ارمني) از دستور فوق مستثنا شدند.[16]
دكتر لقمان در ملاقات با مشه يشاي (سفيري بدون عنوان در تهران) دربارة خدماتش چنين ميگويد: «سالها پيش قانوني وضع كردند كه هر يهودي مسلمانشده حق دارد تمام اموال خانواده خود را به ارث ببرد. اين قانون بدبختيها به سر جامعة يهود آورد تا حدي كه اگر فردي يهودي مسلمان ميشد بقيه از ترس به دنبال او مسلمان ميشدند، همينطور هم تعداد زيادي بهائي شدند. شايع شده بود هر كه ميخواهد مسلمان بشود بهتر است اول بهائي بشود و بعد برود مسلمان بشود. ولي من با نفوذي كه نزد رضا شاه داشتم از او خواستم اين قانون را لغو كند».[17] (پادياوند،ج 3، ص313).
ايرادهاي وارده بر سياستِ كاريِ دكتر لقمان
گرچه خدمات دكتر لقمان در شرايطي كه وضعيت اجتماعي يهوديان به دوره جديدي وارد ميشد و محافظهكاري و احتياط فراواني طلب ميكرد بسيار ارزنده است، اما برخي كوتاهيهاي او را نميتوان از نظر دور داشت. حبيبلوي (ج 3، ص852-853) مينويسد: «يكي از امور غلطي كه پس از نمايندگي دكتر لقمان مرسوم شد و همان موجب از هم پاشيدگي امور جامعة يهود ايران را فراهم ساخت آن بود كه نمايندة يهوديان در مجلس شوراي ملي، رئيس انجمن ملي يهود تهران نيز بود و البته اين عمل در اثر تشبث خود نماينده به منظور آن بوده و هنوز باقي است كه مبادا رياست انجمن هنگام تجديد انتخابات اعمال نفوذي عليه او بنمايد». در جايي ديگر كه با اواخر دورة نمايندگي نهوراي مصادف است مشه يشاي گزارش ميدهد: «انجمن تهران در دست دكتر لقمان است و اين فرد نهتنها كاري انجام نميدهد بلكه جلوي فعاليت ديگران را هم ميگيرد. موسي طوب كه يك يهودي فداكار و فعال است ميخواهد خون تازهاي در شريان جامعه وارد كند. او معتقد است كه نمايندة مجلس بايد در مجلس بماند و كارهاي جامعه را به دست انجمن بسپارد. عزيز القانايان، مسنن و ارسطوزاده با موسي طوب موافقاند. لقمان با اين عقيده مخالفت ميكند»
نكتة ديگر آنكه، دكتر لقمان به طبابتش در مطب بيش از امور جامعه و مشكلات مردم اهميت ميداد و با نداشتن دفتر منشي و تشكيلات كمتر ميتوانست به امور يهوديان رسيدگي كند. حبيبلوي مينويسد دكتر لقمان مردي خوشطينت و يهودي پاكدلي بود ولي براي چند خصلتش به او ايراد وارد بود. اولاً او طبيب بود و حاضر نبود از مطب صبح و عصر خود كه عايداتي براي او داشت صرفنظر كند و از شركت در جلسات مجلس ملي هم چشم نميپوشيد. در اين صورت وقت وي بسيار محدود بود و كارش محدود ميشد به مراسلهنويسي به ادارات وزارت داخله و نظميه (شهرباني) و نميتوانست براي مساعدت به يهوديان مظلوم در جمع آنان حضور يابد با آنها رايزني كند. به علاوه، او شخصي محافظهكار بود و قدرت ايجاد تشكيلات اجتماعي يا فراهم آوردن دفتر مخصوصي براي هماهنگيهاي گروهي را نداشت؛ درحاليكه مشكلات يهوديان ايران بسيار بود و از وي توقعاتي بيشتر داشتند كه از حدود وظائف يك نماينده خارج بود. از طرف ديگر، مدت طولاني نمايندگي وي هم مردم را خسته كرده و اكثريت يهوديان ايران را ناراحت كرده بود.[18]
نكتة ديگر ماجراي مستر حييم بود او كه در مجلس پنجم نمايندة يهوديان بود. او انجمن منحلشدة صيونيت را از نو تشكيل داد و با شركت در گردهمايي مجلس مؤسسان و مراسم تاجگذاري رضاشاه (1305ش) خود را بيش از پيش به مسئولين طراز اول مملكتي نزديك كرد.
ابراهيم خواجه نوري كه رضاخان را پيرو سياستهاي مصطفي كمال پاشا ميدانست در اين باره مينويسد: «خوب به خاطر دارم كه تنها كسي كه اين مطلب را حدس ميزد يك نفر كليمي بسيار باهوش و بسيار بااستعدادي به نام حييم بود كه تازه وكيل كليميها شده بود و با كمك مدرس به مجلس آمده بود. حييم در مهماني خصوصي در حضور عدهاي از وكلا و چند نفر امريكايي و دو سه نفر از صاحبمنصبان ميگفت: هيچ بعيد نيست كه بازيگردانان صحنة سياست المثني رُل كمال پاشا را هم به دست رضاخان داده باشند. ولي حيف كه قرعه به نام او افتاد و نخواهد توانست بازي خود را به نفع مملكت تمام كند. . .».[19]
در مدت دوسالة وكالت حييم اختلافات دروني جامعة كليمي همچنان ادامه يافت. طرفداران دكتر لقمان به سعي داشتن براي ورود مجدد او به مجلس تلاش كنند. مجالس تبليغاتي طرفداران حييم پيش از انتخابات مجلس ششم به شكل مشكوكي با ايجاد درگيري بههم خورد، در نهايت دكتر لقمان بار ديگر به مجلس ششم وارد شد.
مشه يشاي دربارة حييم مينويسد: «هر كس نام مستر حيِيم را به زبان ميآورد جز تعريف و تمجيد از او سخن ديگري بر زبان نميراند. او جوان يهودي با اراده و با استعداد بود. يك روز حييم و يك سرهنگ ايراني (محمود پولادين) را به جرم خيانت به وطن توقيف ميكنند، هيچ مدركي عليه او پيدا نميكنند و تصميم ميگيرند او را آزاد كنند ولي شاه پرونده او را خواست و دستور اعدام او را صادر كرد. رضا شاه شخصاً روي پروندة آنها نوشت: حييم را اعدام كنيد و سرهنگ 5 سال زنداني بشود».[20]
در اين ماجرا طرفداران مسيو حييم دكتر لقمان را متهم كردند كه نهتنها براي نجات حييم اقدامي جدي نكرد و تقاضايي از دولت ننمود، بلكه اختلافات شخصياش با وي به اين حكم دامن زده است. ولي اين موضوع هرگز به اثبات نرسيد و البته با روحية دكتر لقمان نيز به هيچ روي سازگاري نداشت.[21]
مشه يشاي مطالبي دربارة اواخر دورة نمايندگي دكتر لقمان ذكر كرده كه از اين قرار است: «پارلمان در ايران از سال 1906م به وجود آمده است. از ميان 36 نمايندة مجلس يهوديان حق دارند يك نماينده از ميان خود انتخاب كرده به مجلس بفرستند. از وقتي مجلس افتتاح شد تا امروز فقط همان يك نفر كه نامش دكتر لقمان (1882-1952) است نمايندگي يهوديان را در مجلس در اختيار خود دارد. الان او شصت ساله است. دو خانه دارد ، يكي در محله و يكي در شهر، در نزديكيهاي ساختمان مجلس. او را هم در منزلش و هم در پارلمان ملاقات كردم. مردي است كه به سختي تكان ميخورد، پسرش كه دندان پزشك است مشاور اوست. آدم خسيسي است و از جامعه دوري ميكند چون نزديكي به جامعه برايش از لحاظ مالي خرج ميتراشد. در تمام مدتي كه در تهران بودم مهماني قابل توجهي براي كسي ترتيب نداد، به نظر خودش نمايندگي به او ميرسد، چون در اين كار تجربه اندوخته است و كسي بهتر از او يافت نميشود كه روي كرسي مجلس بنشيند. در اين مدت طولاني چند شاه بالا و پائين رفتند، وزرا عوض شدند وكلا آمدند و رفتند، ولي او از جايش تكان نخورده است و روي همان صندلي مجلس نشسته. او پزشك است و كار ديگري نميكند به عنوان نمايندة مجلس ماهي 500 تومان حقوق ميگيرد كه اين رقم برابر است با ده ليرة اسرائيلي.
اين بار خبر تازهاي در پيش است دو نفر ديگر در مقابل دكتر لقمان قرار گرفتهاند يكي سليمان ارسطوزاده است و ديگري مراد اريه و مظهر اختلاف داخلي در جامه را نبودن هرگونه فعاليت اجتماعي نهادينه و سازماني در دورة رضاشاه ميدانند».[22]
وضعيت يهوديان در دورة رضاشاه
بر اساس نظرحبيبلوي اگر رضاشاه نظر مساعد خاصي نسبت به يهوديان نداشت، ابداً نظر بدي هم نداشت، زيرا اگرهم بعضيها ميخواستند تحريكي عليه يهوديان نمايند هرگز موفق نميشدند، ارادة شخص شاه در كشور حكومت ميكرد و تحت تلقينات كسي قرار نميگرفت و به همين مناسبت آسايش يهوديان فراهم آمد. در حقيقت، از بسط فرهنگ و امنيت و عدالتي كه در كشور مستقر گرديد يهوديان نيز مانند ساير هموطنان از نعمت آن برخوردار شدند.[23]
رضا شاه از خانوادهاي پائين و از صفوف ارتش به سلطنت رسيد او با ديكتاتوري مطلق حكومت كرد و به كسي آزادي بيان نداد، و آناني را كه به دستورش عمل نكردند از ميان برد. مستر حييم، نمايندة يهوديان در مجلس قرباني سخنچيني و استبداد شد و مانند يك قهرمان جان باخت ولي اشتباه است كه ما رضا شاه را تنها عنصر منفي بدانيم، ايران در دورة قاجار يك جسم بيمار مبتلا به پوكي استخوان بود. اما در دورة همو بود كه مردم به فكر افتادند انسان نميتواند نجس باشد. در دورة او زندگي اقتصادي يهوديان عوض شد. در حالي كه قبل از آن، در ميان 100هزار يهودي ايراني هيچ ثروتمندي وجود نداشت. يهودياني كه در آليانس تحصيل كرده بودند نخستين كساني بودند كه با تجار خارجي تماس داشتند و به تجارت پرداختند و از ميان آنان كساني به ثروت رسيدند. اما در زندگي كلي يهوديان تغيير اساسي حاصل نشده بود؛ گرچه فرد يا قانوني آنها را مجبور به ماندن در محله نميكرد، آنها همانطور فقير و بيچيز در محله زندگيميكردند.[24]
در اين دوره وضعيت يهوديان در مقايسه با قبل بهبود يافته بود، اما هر دوره نشيبوفرازهاي خود را داشت. با روي كار آمدن هيتلر در 1933م و تبليغات عاملين و ستون پنجم او در جهان برضد يهوديان، يهوديان ايران هم بينصيب نماندند و متهم به پولپرستي و سختدلي نسبت به هموطنانشان شدند. با اين حال، وضعيت يهوديان ايران در مقايسه با ساير نقاط جهان بهتر بود و بسياري يهوديان از افغانستان و بخارا گرفته تا لهستان به ايران پناه آوردند.[25]
حاصل سخن
با استناد به گزارش فوق ميتوان به اين نتيجة كلي رسيد كه پيروزي انقلاب مشروطه، تأسيس مجلس شوراي ملي، ايجاد حق نمايندگي براي اقليتها، بالا رفتن تدريجي سطح سواد جامعه و تلاش نمايندگان براي كسب حقوق همكيشانشان از جمله عواملي بود كه وضع تأسفبار يهوديان ايران را در دورة پهلوي دوم در مقايسه با گذشته، و بهويژه عهد قاجار، بهبود بخشيد. نگاه بی طرف حکومت پهلوی به ایرانیان فارق از مذهب شان سبب آن شد تا یهودیان بدون تمایزهای ظالمانه ای که تا پیش از آن درگیرش بودند در شرایطی برابر با دیگر هم وطنانشان بتوانند زندگی کنند و دوره بهتری را نسبت به حضیض دوره قاجار تجربه کنند. لقمان نهورایی اگرچه در رفع قوانین تبعیض آمیز چون حذف قوانین مربوط به نشانه گذاری تمایز یهودیان از مسلمانان ، پرداخت جزیه، ارث بردن جدیدالاسلام ها و کسب جواز حضور یهودیان در بازارها و تاسیس دفاتر ثبت مختص ایشان و تصویب لایحه مرخصی سربازان یهودی در اعیاد خاص ایشان در کنار دیگر نمایندگان اقلیت ها توانست گام های موثری در استیفای حقوق ایشان بردارد اما بدعت هایی چون در دست گرفتن یکتای ریاست انجمن کلیمیان و نمایندگی مجلس را هم در جامعه یهودیان ایران بدعت گذاشت که فعالین اجتماعیِ پس از او تا سال ها در پی رفع آن بودند.
منابع:
ایران و قضیه ایران، جرج.ن.کرزن، ترجمه غ.وحید مازندرانی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362ش.
تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1374ش.
تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، چارلز جیمز ولیس، به کوشش جمشید دودانگه ،مهرداد نیکنام، تهران، نشر طلوع، 1363ش.
تاريخ يهود ايران، حبيبلوي، تهران، كتابفروشي بروخيم، 1339ش.
شرح زندگاني من- تاريخ اجتماعي و اداري دورة قاجاريه، عبدالله مستوفي، تهران، هرمس، 1386ش.
پادياوند، پژوهشنامة يهود ايران، به كوشش آمنون نتصر، لسانجلس، مزدا، 1999.
حقوق اقليتها ، حقوق زن ، كودك و. . . ، نوشتة محمد رئيس زاده و ديگران، تهران، كتاب مرجع، 1389ش.
ماهنامة بينا، «ماجراي مرموز مستر حييم» نوشتة افشين تاجيان، سال دوم، شمارة هشتم، فروردين 1379.
نشریه کاشان شناخت، «وضعيت جامعۀ يهوديان کاشان در دوران پهلوی و ماجرای قتل دکتر برجيس» نوشته علی فلاحيان وادقانی ، حسين حيدری، شماره 11، پاییز و زمستان 1392.
فرزندان استر (مجموعه مقالاتي دربارة تاريخ و زندگي يهوديان در ايران)، به كوشش هومن سرشار، ترجمة مهرناز نصريه، تهران، كارنگ، 1384ش.
منابع شفاهي:
مصاحبة تلفني لئا دانيالي با آقاجان شادي (1294_6 مهر 1393)، مورخ 25 فروردين 1390.
اسناد مجلس شوراي اسلامي:
اعتبارنامه، 18سرطان1300 ، مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي،سند شمارة49-4.
عريضة صنف دباغ همدان به مجلس شوراي ملي ، دهم صفر1343 ، مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، سند شمارة0513929000370060090.
مجلس شوراي ملي، (6/ /1309)، مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي، سند شمارة118669.
منابع دیجیتال:
http://www.ghbook.ir/index.php?name(acsses10/1/2016)
[1] ج8، بخش دوم، ص 268
[2] تاريخ يهود ايران، ج 3، ص 458- تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه ص313
[3] فرزندان استر، ص141-145
[4] تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ص 316
[5] فرزندان استر، ص141-145
[6] فرزندان استر، ص141-145
[7] پادياوند، ج 3، ص 172
[8] ، ایران و قضیه ایران، ج 2 ، ص 292 پادياوند، ج 3، ص 173-174
[9] فرزندان استر، ص141-145، مصاحبة تلفني با آقاجان شادي
[10] شرح زندگاني من، ج 2، ص2197-2198
[11] تاريخ يهود ايران، ج 3، ص 942
[12] حقوق اقليتها، ص 9
[13] بينا، ش هشتم، ص37
[14]، http://www.ghbook.ir/index.php?name
تاريخ يهود ايران، ج 3، ص 851؛ اعتبارنامة شمارة 94-4 ، کاشان شناخت ، ش11، ص 90
[15] (تاريخ يهود ايران، ج 3، ص 853-856؛ حقوقاقليتها، ص 10-11).
پژوهشگر- ويراستار
Lea_da_l@yahoo.com
[16] (همان جاها).
[17] (پادياوند، ج 3، ص 306).
[18] (تاريخ يهود ايران، ج 3، ص926).
[19] (بازيگران عصر طلايي، به نقل از بينا، ش 8، ص 38).
[20] (پادياوند، ج3، ص322-323).
[21] (بينا، ش 8، ص 38).
[22] (پادياوند، ج 3، ص305-306).
[23] (تاريخ يهود ايران، ج 3، ص963)
[24] (پادياوند، ج3، ص 289-290).
[25] (تاريخ يهود ايران، ج3، ص962-971).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست