دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

معنویت تشیع و موانع فهم آن


معنویت تشیع و موانع فهم آن

تاویل و توجه به باطن وحی از مولفه های تفکری شیعی است

نوشتار حاضر، موانع شناخت صحیح و دقیق تشیع معنوی از منظر هانری کربن و همچنین روش وی برای رسیدن به چنین شناختی را مورد بررسی قرار داده است.

به اعتقاد وی «شرط لازم برای ورود به مذهب تشیع و آزمودن روح آن، مهمان معنوی آن بودن است. باید سرایی در خور برایش بسازیم و نمی توان آن را فهم کرد، مگر این که آن عالم در ما زیست کند. بدون درونی ساختن عالم معنوی، فقط درباره ظاهرش و چه بسا درباره چهره غیرحقیقی اش می توان سخن گفت، زیرا نمی شود بنایی را که هرگز در آن وارد نشده ایم، بدرستی توصیف کرد.»

نادیده گرفتن این شرط از سوی بسیاری از مسلمانان و شیعیان ظاهرگرا و نیز متفکران غربی، آنها را در شناخت تشیع دچار اشتباه و سوءفهم کرده است. به دلیل ناشناخته بودن اسلام شیعی و اهل معنای شیعی و آثارشان در غرب، غربیان امتیاز معنویت عرفانی در اسلام را مختص تصوف می دانند و مطالعات آنها بیشتر حول اوصاف و احوال تصوف است.

یکی از مواردی که باعث فقدان شناخت دقیق غربیان از تشیع و تفکر ایرانی می شود، سوءفهم هایی است که در به کار بردن تعابیری چون ۱ـ طریقت باطن ۲ـ عرفان (یا «گنوس») و معرفت و ۳ـ حکمت الهی پدید می آید.

تعبیر اول، طریقت باطن: «امر باطنی نزد متفکران ایرانی که با تعابیری چون عالم درون یا واقعیت درونی مطرح می شود، نباید با اصطلاحات اصالت ذهن یا نوعی اصالت روان شناسی یکی دانسته شود، بلکه در نظر آنها عوالم درونی چیزی جز عوالم روحانی نیست و همچنین آنها برای این عوالم روحانی، نوعی عینیت قائم بالذات قائل اند که مبتنی بر وجود شناخت مختص خودشان است. این عینیت با معنای آن نزد متفکران غربی کاملا متفاوت است.

تعبیر دوم، اصطلاح گنوس: در غرب این واژه آیین گنوسی را به یاد می آورد که نظام هایی در سده های صدر مسیحیت بوده اند، ولی نباید گنوس را دقیقا معادل این نظام ها دانست بلکه گنوس، اصطلاحی معادل معرفت روحانی، معرفت نجات بخش یا علم به اسرار الهی است که محدود به مکتب خاص یا مقطع تاریخی مشخص نیست.

دو تصور اشتباه درباره گنوس شده است. اول این که گنوس را نوعی اسطوره شناسی دانسته اند و دوم این که آن را نوعی آگاهی یا نوعی عقلانی سازی ـ که بر اریکه ایمان تکیه می زند ـ در نظر می گیرند، در حالی که گنوس از باور و شناخت فراتر است و به معنای دقیق کلمه، معرفت نجات بخش است و خصلتی قدسی دارد. گنوس باب عوالم روحانی و تو در تو را به روی بشر می گشاید و محل دریافت این داده ها عالم درون یا باطن است.

تعبیر سوم، حکمت الهی: موضوع حکمت الهی در اینجا فقط وجود بماهو وجود نیست، بلکه موضوع آن همان عوالم روحانی است که گنوس راه وصول به آنها را به روی آدمی می گشاید و قوه ادراکی اش، نه قوای ادراک حسی است و نه عقل استدلالی، بلکه گونه سومی از فعل نفس، یعنی کشف یا مشاهده است. عالم باطنی و غیبی نفس، یگانه عالمی است که ضیافت نفوس در آن برپا می شود، زیرا همه سنت های معنوی، سنت هایی که به حق اهل باطن خوانده می شوند، بر حقایق باطنی و نهانی واحدی شهادت می دهند.»

مورد دیگری که مانع شناخت واقعی از سوی غربیان است دیدگاه اصالت تاریخ است. «براساس این دیدگاه در غرب، یک فکر یا متفکر را فقط متناسب با مقطع تاریخی شان، جایشان در تقویم تاریخ می توان فهم و تفسیر کرد. در این صورت سعی می شود تا آن فکر یا تفکر بر مبنای زمانه شان به روش علّی مورد تبیین قرار بگیرند و حتی همچنان به روش علّی به علل و عوامل سابق برخود تقلیل داده شوند تا سرانجام نتیجه گرفته شود که قطعا در زمانه ما این تفکر یا متفکر دورانش به سر آمده.» اما نظر کربن ناظر به زمان وجودی است نه زمان تقویمی یا زمان عینی که زمان عالم ماست. او سعی دارد تاریخ درونی یا تاریخ باطنی فلسفه شیعی ـ ایرانی را بفهمد و بفهماند.

مانع دیگر، روش فلسفه های تحصلی غرب است که پدیدار دینی را بر مبنای شرایط سیاسی، اجتماعی، نژادی، اقتصادی و جغرافیایی تبیین می کنند، چرا که این روش منجر به درک امر دینی نمی شود.

به نظر کربن «پدیدار دینی یا ادراک موضوع دینی، یک پدیدار اولیه است، همانند ادراک یک صدا یا رنگ. چیزی نیست که بر مبنای چیز دیگری تبیین شود، چیزی نیست که از چیز دیگر مشتق شده باشد. پدیدار اولیه، داده آغازین، مبدأ تبیین، چیزی است که بسی چیزهای دیگر را تبیین می کند. ادراک امر دینی خود دلیل کافی برای وجود آن است.»

به کارگیری روش های ذکر شده و همچنین سوءفهم هایی که پیشتر مورد اشاره قرار گرفت، باعث می شود غربیان و به تبع آنها بسیاری از متفکران و روشنفکران مسلمان غیرشیعی و شیعی «تشیع را به حسب نوعی احساس مشروعیت طلبی سیاسی تبیین و معنا کنند و فکر می کنند، همه هم و غم شیعه و شیعیان در طول تاریخ این بوده و هست که اثبات کنند ائمه(ع) برای خلافت و حکومت اسلامی سزاوارتر از دیگران اند، درصورتی که مقصود تعالیم ائمه شیعه یک تعلیم دینی و معنوی رفیع است که هیچ نسبتی با مطالبات سیاسی ندارد. فرق است میان محافل روحانی اصحاب ائمه(ع) که فکرت دینی ناب شیعه در متن آنها بالیده با گروهی که می خواهند تشیع را به یک مذهب فقهی پنجم در کنار چهار مذهب فقهی اهل سنت یا صرفا یک مکتب کلامی در کنار مکاتب کلامی اشعری و معتزلی برشمارند.»

این نوع نگاه، تبعاتی دارد. یکی آن که امر دینی و نظام اجتماعی یک معنا پیدا می کنند و دیگر آن که حقیقت اسلام که دارای دو بعد ظاهر و باطن است، تبدیل به امری تک بعدی، آن هم محدود در ظاهر می شود و به این ترتیب حقیقت اسلامی از میان می رود.

علاوه بر موارد ذکر شده، به عنوان موانع شناخت و فهم صحیح و دقیق تشیع معنوی که عمدتا خاستگاه آنها تفکر غربی است، جریان های دیگری نیز به عنوان موانعی بر سر راه معنویت شیعه مطرح اند که خاستگاهشان درون سنت اسلامی است و تشیع همواره با آنها در پیکاری معنوی قرار دارد.

اولین پیکار معنوی «در برابر مذهب تسنن به عنوان دین محض شریعت است، یعنی دین فقیهانی که احیای دین شریعت از طریق حقیقت روحانی، عرفان، آن را انکار می کنند. در پیکار دوم، پیکاری دردناک تر و اسفبارتر از پیکار نخست، مطرح است، زیرا این پیکار لازم است درون تشیع به راه بیفتد، یعنی در جایی که عرفا و حکما، مؤمنان وفادار به تعالیم کامل ائمه(ع) خویش را در برابر فقیهانی می یابند که در ساحت ظاهر به تشیع معتقدند ولی خود، رسالت تشیع را از یاد برده، تعلیم باطنی اش را ـ که همانا تعمیق و تأویل و متجلی ساختن حقیقت وحی نبوی از طریق ائمه(ع) است ـ به دست فراموشی سپرده اند.»

کربن برای فائق آمدن بر این موانع و برطرف کردن سوءفهم ها و برای این که بتوان عالم معنوی تشیع را درونی کرد، تا آن عالم در ما زیست کند و در نهایت به فهم ما از تشیع بینجامد، روش پدیدارشناسی را مطرح می کند.

پدیدارشناسی نجات دادن پدیدارها به معنای مواجهه با پدیدارها و دیدار آنهاست، در جایی که در آن رخ می دهند.

پدیدارشناسی مد نظر کربن عین تأویل است که معنای اصطلاحی اش بازگرداندن یک چیز به اصل آن است و این یعنی همان کشف المحجوب در فرهنگ اسلامی. وی این پدیدارشناسی باطن را در دو مورد به کار می گیرد. یکی پدیدار کتاب قدسی، کتابی که پیامبری مرسل از جانب خداوند برای بشر آورده و تأویل باطن و معنای آن لازم و ضروری است. پدیدار دوم، پدیدار آیینه است. این پدیدار یک نوع کلی از درک عالم است. «این شیوه آدمی را در برابر صورت عیان شده در آیینه قرار می دهد، اوج این فکرت در وجود شناخت عالم میانه یا عالم مثال است. سطح شفاف و زلال جای ظهور (مظهر) است، ولی صورت آنجا نیست.» نقش امام در معرفت بشری نسبت به خداوند از سوی این پدیدار رمزگشایی می شود.

پدیدارشناسی به این معنا، تأویل و به تعبیری کشف المحجوب، شیوه ای است که پیشتر ایرانیان برای شناخت اسلام و تشیع به کار گرفته بودند. آنان به واسطه پیشینه حکمی خود با این وجوه معنوی و حکمت الهی آشنایی داشته اند. آنان حکمت اشراق باستان را در بعد معنوی و باطنی تشیع بازیابی و تلاش در فهم و بسط این تعالیم کردند. دو پدیدار کتاب قدسی و پدیدار مظهر، مؤلفه های اصلی تفکر شیعی اند؛ یکی مربوط به تأویل کتاب قدسی یا تأویل باطن و معنا و دیگری مابعدالطبیعه وجود ائمه(ع) و نقش اساسی آنان در تکوین و تشریع عالم است.

*جملات داخل گیومه به نقل از جلد اول کتاب اسلام ایرانی، تالیف هانری کربن با ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی است.

ساسان یغمایی