چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

گزارش دهمین نشست تخصصی کانون فیلم تاریخ :مرثیه گمشده



      گزارش دهمین نشست تخصصی کانون فیلم تاریخ :مرثیه گمشده
امیر هاشمی مقدم

دهمین نشست تخصصی کانون فیلم تاریخ، درباره فیلم مستند تاریخی «مرثیه گمشده» و با حضور کارگردان این اثر، خسرو سینمایی، و اساتیدی چون دکتر باستانی پاریزی و دکتر ناصر تکمیل همایون برگزار شد.

مرثیه گمشده (مستند تاریخی)
نویسنده، کارگردان، موسیقی و تدوین: خسرو سینایی
فیلمبردار: اسماعیل امامی
بازیگر: آنا بوروکوفسکا
زمان: 95 دقیقه
محصول ایران: 1362

این فیلم، موضوع مهاجرت هزاران لهستانی (بنابر برخی اسناد، 300 هزار) به ایران در سال های 1941 و 1942 را بررسی می‌کند. در 1939 و با حمله همزمان شوروی و آلمان به خاک لهستان، این کشور به دو قسمت و بین شوروی و آلمان تقسیم شد. شوروی که در آن زمان، استالین بر آن حکمرانی می‌کرد، نخبگان لهستانی ها را کشت و بسیاری از آنها را نیز به سیبری کوچاند تا در اردوگاهها کار کنند. اما پس از حمله هیتلر به شوروی، این مهاجران به ایران فرستاده شدند. ابتدا در بندر پهلوی آن زمان (انزلی) پیاده شده و سپس به شهرهایی چون قزوین، تهران و نهایتا اصفهان فرستاده شدند. در طول راه و نیز در شهرهایی که اسکان داده شدند، میهمان‌نوازی ایرانی ها آنچنان گرم و صمیمی بود که خاطره‌ای خوش برای لهستانی ها به جای گذاشت. افراد بالغ این گروه، به صورت نیروهای نظامی به خدمت ارتش در آمده و برای جنگ علیه نیروهای دشمن، به جبهه‌های مصر و... رفتند. اما کودکان آنها برای چندین سال در ایران مانده و نهایتا به سایر نقاط دنیا، بویژه استرالیا رفتند. هرچند تعداد معدودی از آنها برای همیشه در بین ما مانده و فرهنگ ایرانی را برای زیستن انتخاب کردند. این فیلم، وقایع فوق را از خلال عکسهای به جا مانده از آن دوره (1320 و 1321)، مصاحبه با افرادی که آن دوره را به خاطر دارند، و به ویژه مصاحبه با خانم آنا که خود جزو همین مهاجران لهستانی بود، بررسی کرده است. آنا که برادرش را در اردوگاه های سیبری از دست داده بود، در تهران با مردی ایرانی ازدواج کرده و برای همیشه در اینجا ماند، شوهر وی پس از چند سال مرد و غلامرضا، تنها پسرشان برایش به یادگار ماند. غلامرضا نیز در اواخر ساخت فیلم، بر اثر سکته قلبی مرد و تنها فرزند غلامرضا، به عنوان تنها مونس مادربزرگ، برای آنا ماند. آنا اکنون 93 ساله است. سینایی که در سال 1349 متوجه موضوع مهاجرت لهستانی ها به ایران شده بود، از سال 1350 ساخت این فیلم را شروع کرد که پس از زحمات فراوان، نهایتا در سال 1362 به پایان رسید. اما هرگز نه از تلویزیون پخش شد و نه اکران عمومی یافت. تا اینکه امسال در جشنواره گیدنیای لهستان پخش، و با استقبال گسترده‌ای روبرو شد. سینایی در مدت حضور خود در جشنواره امسال لهستان، دیداری نیز با آندره وایدا، کارگردان لهستانی (که جلسه قبلی کانون فیلم تاریخ، به پخش و بررسی فیلم دانتون، ساخته وی اختصاص داشت) انجام داد که خانم دوروتا لاتور، فیلمی 25 دقیقه‌ای از این دیدار، و بطور کلی از حضور سینایی در لهستان ساخته است. این فیلم که به زبان لهستانی بود نیز، پس از فیلم مرثیه گمشده، در کانون فیلم تاریخ پخش شد.

پس از پخش هر دو فیلم، مهمانان جلسه در جایگاه خود قرار گرفته و جلسه بررسی فیلم آغاز شد. اسفندیاری، مدیر کانون فیلم تاریخ، در ابتدای جلسه به حضار خاطر نشان کردند که از این پس، جلسات کانون فیلم تاریخ، به جای موزه سینما، در سالن شماره دو سینما فرهنگ، و به جای پنجشنبه‌ها، جمعه‌ها برگزار خواهد شد. وی در ادامه به ذکر خاطراتی از سال 1360 پرداخت. زمانی که وی مدیر فیلم و سریال شبکه اول سیما بود و در حد توان، کمک کرد تا فیلم مرثیه گمشده تکمیل شود.
پس از آن، از دکتر باستانی پاریزی خواستند تا نظرشان را درباره این فیلم بیان کنند. ایشان تنها چند جمله کوتاه گفتند: «من منتقد فیلم نیستم که درباره آن صحبت کنم. فقط چون به آن علاقمند بودم، آمدم و دیدم. قبلا هم یکبار آنرا در سفارت واتیکان دیده بودم. اما بطور کلی معلمین تاریخ با فیلم تاریخی میانه خوبی ندارند. همانگونه که با رمان تاریخی هم میانه‌ای ندارند. صحبت درباره این برهه تاریخی را هم به دکتر تکمیل همایون می‌سپارم».
دکتر تکمیل همایون: ایشان در ابتدای سخنانشان، اشاره داشتند به این نکته که چون استاد باستانی پاریزی در هیچ جلسه‌ای شرکت نمی‌کنند، بنابراین حضورشان در این جلسه کانون فیلم تاریخ، خودش یک واقعه تاریخی است. سپس در ادامه گفتند که از این فیلم خوششان آمده است. ضمن آنکه باید از خانم آنا تشکر کرد. زنی که واقعا این همه سختی را تحمل کرده است، باید بفهمد که ایرانی ها او را در سختیهایش درک می‌کنند. وی سپس به این موضوع پرداخت که اگر در فیلم می‌بینیم لهستانی ها از کمکهای ایرانی ها در آن زمان می‌گویند و اینکه به آنها کمک می‌کردند، غذا و پوشاک می‌دادند، کاملا با روحیه ایرانیها مطابق است و در ادبیات کشورمان هم دیده می‌شود. این انسانیت ایرانی ها را باید در برابر کوره‌های آدمسوزی‌ای قرار داد که همان زمان در لهستان برپا بود. وی درباره تاریخ لهستان توضیح داد که لهستانی ها در نیمه دوم قرن نوزدهم دارای مملکت شدند. در تاریخ، لهستانی ها همیشه هم از روس ها بدشان می‌آمده و هم از آلمانی ها. هنگام تقسیم خاک لهستان بین این دو کشور، بخش شرقی لهستان که عموما جنگلی بود، برای شوروی ماند. این افراد به سیبری رانده شدند تا در اردوگاهها کار کنند. البته 12500 نفرشان در همان جنگل کشته شدند. ابتدا شوروی این قتل عام را به گردن نازیهای آلمان انداخت. اما بعدها اسناد مشخص کرد که کار حود ارتش شوروی و به دستور استالین بوده است. اما مهاجرت آنها به ایران و سپس به سایر نقاط جهان، به خاطر فشاری بود که امریکا بر شوروی وارد کرد. چرا که از شرایط سخت زندگی آنها آگاه شده بود. وی دوباره به فرهنگ مهمان‌دوستی ایرانیان پرداخت و درباره پزشک لهستانی‌ای که مطبی در قزوین برپا کرده و در فیلم نشان داده می‌شود، به ذکر خاطره‌ای پرداخت. زمانی که پزشک مذکور فوت کرد، مردم قزوین خودشان برای وی مجلس ترحیمی برپا کردند که ازدحام جمعیت، باعث شگفتی می‌شد. دکتر تکمیل همایون ضمن انتقاد از بسیاری فیلمهای تاریخی ایرانی، اشاره کرد که در هر فیلم تایخی باید به درست بودن چهار عنصر توجه نمود: ربان آن دوره؛ لباس آن دوره، مکانهای آن دوره، و بالاخره واقعیات تاریخی منطبق با آن دوره.
خسرو سینایی: کارگردان این اثر، ابتدا گلایه‌هایی از مسئولین تلویزیون آن زمان نمود که چرا نه تنها فیلم را از تلویزیون پخش نکردند، بلکه حتی امتیاز آنرا به خود کارگردان نفروختند. او خاطره‌ای تعریف کرد که روزی کتاب «شاهنامه آخرش خوش است» نوشته استاد باستانی پاریزی را خریده بود و همینطور که آنرا ورق می‌زده، در پانویس یکی از صفحات، دیده بود که استاد باستانی پاریزی کسانی را که علاقمند به داشتن اطلاعات بیشتر درباره مهاجرت لهستانی ها به ایران بودند را، به فیلم مرثیه گمشده ارجاع داده است. به گفته سینایی، همین پانویس توانست تا حد زیادی التیام‌بخش آن بی‌مهری‌ها باشد. اما درباره مطرح شدن این فیلم در لهستان، وی توضیح داد که چند سال پیش، عده‌ای از لهستانی هایی که قبلا در ایران بودند، آمدند تا بر سر قبر آشنایان‌شان حضور یابند. آنها از ساخته شدن چنین فیلمی آگاه شده و از سینایی خواستند تا به هر یک از آنها نسخه‌ای از فیلم را بدهد. وی ابتدا چون کلیه حقوق مادی فیلم را به تلویزیون فروخته بود، با این پیشنهاد موافقت نکرد. اما پس از آنکه به این موضوع اندیشید که حقوق معنوی این اثر به خود کارگردان تعلق دارد و اگر اوضاع به همبن نحو پیش برود، فیلم به فراموشی و نهایتا نابودی سپرده می‌شود، به هر یک از آنها نسخه‌ای از فیلم را داد. آنها فیلم را با خود به لهستان بردند و فیلم یکبار از طریق شبکه‌های ماهواره‌ای ، روی آنتن رفت. از آن پس بود که وی درخواست های زیادی در این زمینه داشته است. اکنون نیز تلویزیون لهستان بسیار اصرار بر خریدن نسخه‌ای از این فیلم را از ایران دارد.
اسماعیل امامی: فیلمبردار این اثر در چند جمله کوتاه، تنها به گفتن این نکته اکتفا کرد که سینایی، در همه کارهایش سعی دارد از حداقل امکانات، حداکثر نتیجه را بگیرد. تمام این فیلم با یک دوربین قدیمی و سنگین 12 کیلویی گرفته شده است. اما در این فیلم، فیلمبردار توانست از نظر حسی به کارگردان بسیار نزدیک شود.
خانم افخمی که در ساخت این فیلم به آقای سینایی کمک زیادی کرده بود، در این جلسه حضور داشت. وی که مادرش لهستانی و پدرش ایرانی بود، به گفته خودش «اولین فرزند میکس شده ایرانی و مهاجران لهستانی» است. وی به برخی پرسش های حضار در زمینه تاریخ لهستان و مردم آن پاسخ گفت.