چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
شِبلیِ شعرسَنج (در صدمین سال درگذشت او)
![شِبلیِ شعرسَنج (در صدمین سال درگذشت او)](/web/imgs/21/151/d98kj1.jpeg)
آثار شبلی را شاید بتوان به دو گروه عمدة تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام و ادوار اسلامی، و نقد و بررسی شعر فارسی تقسیم کرد. در گروه عمدهتر ِنخست، وی به تألیف زندگینامههایی از پیامبر اسلام، عمربن خطّاب، ابوحنیفه نُعمان بنثابت، مأمون عبّاسی، ابوحامد محمّد غزّالی و مولانا جلالالدّین بلخی (از نظر فکری) و نیز کاوش در موضوعهایی نظیر جزیه، تعلیم و تربیت و علم کلام پرداخته است.
1. بازگو از هند و از هندوستان
الف) سراجالدّین محمّد مشهور به شِبلی نُعمانی (نوامبر 1914 – ژوئن 1857)، از مسلمانان لکنهوی هندوستان، در زندگی علمی، فکری، قلمی و ادبی خود انسانی بود کامیاب. در ضمنِ تحصیل علوم دینی، فارسی و عربی را به خوبی آموخته بود. از منابع انگلیسی و فرانسوی هم بهرهیاب میشد. از نظر شعر فارسی، در ضمنِ تمییزِ سبکها، حافظهای بس نیرومند داشت. علاوه بر چند مقام رسمی، به استادی دانشگاه اسلامی علیگره هم رسید. به عنوان دانشوری دینورز و ادیب در میان مسلمانان هندوستان شناخته و ستایش میشد (البتّه، او خواهان اتّحاد هندوان و مسلمانان بود و نه افتراق آنان). با این همه، به نظر نمیآید که در زندگی شخصی چندان کامیاب بوده باشد: ازدواج نکرد. پس از پشت سرگذراندن دورة جوانی، به بانویی بسیار جوان و تحصیلکرده به نام عطیّهبیگم دل باخت. امّا این عشق ناکام ماند. علاوه بر این، در سال 1906 بر اثر حادثهای، یکی از پاهایش را از دست داد. هنگام مرگ پنجاه و هفت ساله بود. امّا نوشتهاند که چهرهاش بسیار بیشتر از سنّ واقعیاش نشان میداد.
ب) آثار شبلی را شاید بتوان به دو گروه عمدة تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام و ادوار اسلامی، و نقد و بررسی شعر فارسی تقسیم کرد. در گروه عمدهتر ِنخست، وی به تألیف زندگینامههایی از پیامبر اسلام، عمربن خطّاب، ابوحنیفه نُعمان بنثابت، مأمون عبّاسی، ابوحامد محمّد غزّالی و مولانا جلالالدّین بلخی (از نظر فکری) و نیز کاوش در موضوعهایی نظیر جزیه، تعلیم و تربیت و علم کلام پرداخته است. در گروه دوم، علاوه بر ذوق شعرگویی به فارسی و اردو1، پنج جلد کتاب ذیل عنوان تنقید شعرالعجم یا به طور خلاصه، شعرالعجم تألیف کرد. به استثناء دو ـ سه تألیف به زبان عربی، اغلب آثارش، از جمله کتاب اخیر به زبان اردوست. این تألیف، نخست، از نیمة دوم دهة 1900 تا نیمة دوم دهة بعد در لاهور نشر یافت. شعرالعجم، اندکی بعد، در آغاز، در حدود سالهای 1315 – 1306 به قلم چندتن از براداران افغانستانی (منصور انصاری، سردار گل، محمّدخان زکریا، سرور گویا اعتمادی، برهانالدّین کشککی) و در حدود سالهای 1334 – 1314 به قلم سیّد محمّد تقی فخرداعی گیلانی (1344 – 1258 حدود) به فارسی برگردانده و منتشر شد. فخرداعی گیلانی، دایی محمود و حمید عنایت، در هنگام اقامت در هندوستان، علاوه بر زبان اردو، با خود شبلی هم آشنا شده بود.
2. تا نیامد سوی هندُستان حنا رنگین نشد
پ) جلد نخست شعرالعجم2 با بحث دربارة «حقیقت شعر» و «آغاز شعر فارسی» شروع میشود. شعر در دورههای سامانی (رابعه، رودکی، دقیقی، شهید بلخی، ابوشکور بلخی، خبّازی نیشابوری) و غزنوی (عنصری، فرّخی، فردوسی، اسدی، منوچهری) و سدههای پنجم و ششم هجری قمری (سنایی،خیّام، انوری)، در ذیل نام این گویندگان، تحلیل و بررسی شده است. جلد دوم مربوط است به شعر و شاعران ایران و قلمرو زبان فارسی در سدههای هفتم تا نهم هجری قمری: عطّار، سعدی، امیرخسرو، سلمان و حافظ. جلد سوم مشتمل است بر شناخت و نقد سرودههای بابافغانی، فیضی، عرفی، نظیری، طالب، صائب و کلیم. در جلد چهارم، در ذیل سه بخش، از حقیقت و ماهیت شاعری، تاریخ عمومی شعر و شاعری فارسی در ایران، و برخی تقریظها و انتقادها در چند موضوع مرتبط با انواع شعر یاد شده است. شِبلی در جلد پنجم، در پنج بخش به قصیدهپردازی، غزلگویی، شعر صوفیانه، شعر اخلاقی، و شعر فلسفی پرداخته است.
ت) تعریف مؤلّف از «شعر» چیست؟ او به لحاظ «منطقی»، شعر را «جَذَباتی» میداند که «به وسیلة الفاظ ادا میشود». البتّه، مشروط به آن که در «احساسات سامعین» همان تأثیر «صاحب احساس و جذبه» را به وجود آورد. به عبارت دیگر، شعر «کلامی» است که «احساسات را بر میانگیزد» (ج 4، ص 4). در واقع، «مظاهر قدرت»، چه مادّی (کوه، دشت، چمن، گل) و چه معنوی (هجر، نفرین، محبّت، عشق)، کمابیش، در همه تأثیر میبخشد: «آن کس که از این مظاهر نسبت به دیگران بیشتر متأثّر شده و بتواند این اثر را به عینه به الفاظ بیان کرده، به ما نشان بدهد، چنین کسی شاعر نامیده میشود» (ج 1، ص 14). تعریف و تحلیل شبلی به تعریف و تحلیل رومانتیکها از شعر بسیار نزدیک است. علاوه بر این، چنین تعریف و تحلیلی با تخصّص و علایق الهیّاتی وی متناسب جلوه میکند.
ث) وی شناخت شاعر را از واژهها، تعبیرها و ترکیبها درخور اهمیّت دانسته است (ج 4، ص 58). شاعر باید به «توافق و تناسب موزونی» الفاظ در کلام برسد. یعنی «همآهنگی یا همآوازیِ» الفاظ در شعر به درجهای برسد که اگر آنها «به هم متصّل» شوند، در حکم «یک لفظ یا به منزلة اعضای یک جسم قرار گیرند». این نکته، از نظر او، به «انسجام» یا «سلامت و روانیِ» شعر میانجامد (ج 4، ص 56). امّا مرز میان این ویژگی، و آنچه حافظ به عنوان شاعرانی «صنعتگر» و فاقد «طبع روان» به آنان اشاره میکند، از چه طریقی بر خواننده یا شنونده آشکار میشود؟ این معیار، از نظر منتقد، «ذوق سلیم است و بس» (ج 4، ص 60).
ج) شِبلی میان مُحاکات و تخیّل فرق قائل است: در محاکات، اگر گوینده بخواهد «بهار، خزان، باغ، سبزه، مرغزار، «آب روان» را توصیف کند، باید «طوری آنها را بیان» کند که «منظر یا کیفیت و وضع اصلی این اشیاء جلوی چشم» او «مُرتَسِم» شود. امّا در مقابل، «اکثر شعرا در مدح، از تخیّل» یا «مضامین خیالی» بهره میبرند نه از محاکات (ج 4، ص 41). با این همه، تحلیلگر بیشتر بر تشبیه و استعاره تأکید ورزیده است: هر تشبیه و استعارهای «در بدو امر نادر و پُرلطف» ست. امّا بهتدریج، «به واسطة استعمال زیاد، لطف و تازگی آن از بین رفته، بیاثر و مبتذل میشود». وظیفة شاعر جستوجوی «تشبیهات و استعارات تازه و نادر»ست (ج 4، صص 47 – 46). چنان که میدانیم، این نکته در گرایشهای گوناگونی از نقد ادبیِ متقدّم و متأخّر، به زبانها و اصطلاحهای متنوّع، آمده و مؤکّد شده است.
چ) مؤلّف شعرالعجم بر اساس نظریة بالا به شناخت و تحلیل شعر شماری از شاعران ایران و قلمرو زبان فارسی، از سدة سوم تا سدة یازدهم هجری قمری برآمده است. به نظر میآید که صرف نظر از موارد استثناء، پایههای نظری در این کتاب، در مجموع، همآهنگ و پُرانسجام جلوه میکند. شبلی به نکتهسنجیهای لفظی، زبانی و بلاغی، البتّه، به صورت پراکنده، علاقهمند است. در این زمینه، وی، کمابیش، از پشتوانة این نوع از نقد ادبی، که در سدههای دهم تا دوازدهم هجری قمری در میان ادیبان فارسیدان هندوستان رواج داشت3، بهرههایی یافته است. همچنین، بررسی بر اساس انواع ادبی، دستهبندی درونمایة سرودهها و تحلیل آنها از جوانب مختلف فکری، اجتماعی، روانشناختی و حتّی جغرافیایی بخشی از محتوای شعرالعجم را تشکیل داده است. از این بررسیها، تحلیلها و دستهبندیها پیداست که مؤلف، به ویژه از طریق زبان انگلیسی، در معرض نقد ادبی فرنگی قرار گرفته و از آن به صورت کلّی و ترکیبی تأثیر پذیرفته بود. میدانیم که همکار و دوست انگلیسیِ شبلی در دانشگاه اسلامی علیگرُه، تامس واکر آرنولد (تاریخنگار فکر و هنر اسلامی: 1930 – 1864) علاوه بر ترغیب او به تألیف شعرالعجم، وی را متوّجه شیوههای اروپاییِ نقد ادبی کرد.4 شبلی گاه به زبانشناسی تاریخی (در مَثَل، ج 1، صص 139 – 134) و کتابشناسی (در مَثَل، ج 1، صص204 – 204؛ ج 2، صص 40 – 38) نیز توجّه نشان داده است. افزون بر این، برجستهکردن شماری از نکتههای زندگی نامهای هم در این کتاب دیده میشود. توجّه به افسانههای مرتبط با زندگی فردوسی (ج 1، صص 89 – 71) و جزئیات زندگی فیضی (ج 3، صص 49 – 26) از این زمره است. امّا این تفصیل عجیب، با اجمالِ زندگینامة شماری از دیگر شاعران یا نادیده گرفتن زندگینامه عدّهای دیگر تناسب چندانی ندارد.
ح) سیر تاریخی شعر فارسی در سه جلدِ نخستِ شعرالعجم پیگیری و صورتبندی شده است. مؤلّف ادوار شعر را به سه دورة قدما (از حنظله تا نظامی)، متوسّطین (از کمالالدّین اسماعیل تا جامی) و متأخّرین (از بابافغانی تا کلیم) تقسیم کرده است (ج 1، ص 5). ممکن است این تقسیمبندی تأثیر پذیرفته از تقسیمبندی رضاقلیخان هدایت (1288 – 1215 ﻫ. ق) در تذکرة معروف و مفصّلش باشد: هدایت شاعران را در چهار دورة «متقدّمین، متوسّطین، متاخّرین و معاصرین» طبقهبندی کرده است.5 امّا شبلی، به خلاف هدایت، به بسیاری از گویندگان فارسیگو، از قبیل مسعود سعد، خاقانی، جمالالدّین عبدالرزّاق، مولانا جلالالدین، خواجو و جامی، توجّه چندانی نکرده است. شاعرانی که در شعرالعجم، به طور کلّی یا به صورت کامل، مورد کم / بیتوجّهی قرار گرفتهاند، اندک نیستند. شاید شبلی به دیوان برخی از این شاعران دسترسی نداشته است. میدانیم که بسیاری از دیوانهای شاعران فارسیگو، در آغاز سدة بیستم میلادی هنوز به صورت نسخههای دستنویس بود. بهتدریج، با رونق چاپ، این نسخهها از حالت دستنویس بیرون آمد.
خ) علاوه بر دیوان شاعران، مؤلف از هیجده کتاب، که اغلب تذکره است، به عنوان منابع عمدة خود نام بُرده است: لباب الالباب (عوفی)، چهار مقاله (نظامی عروضی)، تذکره (دولتشاه سمرقندی)، تاریخ مسعودی (ابوالفضل بیهقی)، عرفاتالعاشقین (اوحدی بلیانی)، تذکرة میخانه (عبدالنّبی فخرالزّمانی)، تذکره الشعراء (میرزا طاهر نصرآبادی)، مآثر رحیمی (عبدالباقی نهاوندی)، مرآتالخیال (امیر شیرعلیخان لودی)، تذکرة هفت اقلیم (امین احمد رازی)، تذکرة سامی (سام میرزا صفوی)، خلاصة الاشعار و زبده الافکار (میرتقیالدّینِ کاشی)، ریاض الشّعراء (والة داغستانی)، تذکرة سرو آزاد (آزاد بلگرامی)، ید بیضاء (آزاد بلگرامی)، خزانة عامره (آزاد بلگرامی) مجمعالنّفائس (سراجالدّین علیخان آرزو)، مجمعالفصحا (هدایت). برخی از پژوهشهای اروپاییان هم در زمرة مراجع او بوده است: آثار ژام دارمستتر (1884 – 1849) دربارة ایران قبل از اسلام، تئودور نولدکه (1930 – 1836) دربارة فردوسی و والنتین ژوکوفسکی (1918 – 1857) دربارة انوری.
د) شبلی از تاریخ ادبی ادوارد براون (1926 – 1862)، که در هنگام آغاز تألیف شعرالعجم، فقط دو جلد از چهار جلد آن نشر یافته بود، نیز یاد کرده است. وی از زحماتی که ایرانشناس انگلیسی برای تألیف این کتاب مُتحمّل شده، با احترام سخن گفته است (ج 1، صص 9 – 6). با این همه، در نامهای خصوصی، تاریخ ادبی براون را «بسیار عامیانه و بازاری» ارزیابی کرده است.6 البتّه، این نظر، نامنصفانه است. هر چند، در متن شعرالعجم، ضمن آن که براون را «در میان فارسیدانان اروپا، ممتاز[تر] از همه» دانسته، با شگفتی از نظرِ کمابیش منفی او دربارة شاهنامه، به درستی در پاسخ دانشور انگلیسی به بیتی اکتفا کرده است:
«حریف کاوش مژگان خون ریزش نِهای زاهد
به دست آور رگ جانی و نشتر را تماشا کن»7
با وجود این باید توجّه داشت که رسالة (1904) هرمان اِتِه (1917 – 1844)، تألیف چهار جلدی (1924 – 1902) براون و شعرالعجم (حدود 1918 – 1905) شبلی، به اشتراک، از جملة نخستین گامها در تحلیل، نقد و تاریخنگاری ادب فارسی در عصر جدید محسوب میشود.8
ذ) شبلی تاریخنگار و عاِلمی مذهبیست. از اینرو، وجوهی از عقاید مذهبی وی در تحلیلهای ادبیاش بازتاب یافته است: اسلام «اَبر کَرَم بود و آن، همه جا و بر سطح هر خاکی بارید. لیکن فیضی که رسید، به قدرِ استعداد بود». در این میان، «ایرانی در تمدّن و تهذیب علوم و فنون، همیشه ممتاز بود. اسلام ممتازتَرَش گردانید». در واقع، «اسلام روح خاصّی» در شعر و شاعری ایرانیان دمید و آن را «به درجهای ترقّی داد که شاعریِ تمام دنیا یک طرف و شاعریِ ایران تنها یک طرف» (ج 1، ص 3). البتّه، از نظر وی، در ایرانِ پیش از اسلام، شعر وجود نداشت (ج 4، صص 87 – 83). بدین ترتیب، «شعر و شاعریِ فارسی مولود شعر و شاعری عربی است» (ج 1، ص 26). یعنی «عجم پیش عرب زانو زمین زده و درس شاعری آموخت» (ج 4، ص 108).
ر) شبلی به سنجش شاعران فارسیگو با همدیگر (مانند فردوسی و نظامی: ج 1، صص 282 – 239) یا بیگانه (مانند رودکی، خیّام، هومر، اپیکور: ج 1، صص 30، 26) هم پرداخته است. او از نظر محتوا و موضوع به مقایسة شعر عربی و شعر فارسی نیز توجّه نشان داده است.9 چنین سنجشهایی، بیشکّ، در مجموعة ادبیّات تطبیقی قرار میگیرد. چکیدهای از سنجش اخیر او، شاید از این قرار باشد: در شعر عربی بسیار بیشتر از شعر فارسی از شجاعت و جانبازی سخن رفته است. در شعر عربی بسیار بیشتر از شعر فارسی جزئیات امور زندگی بازتاب یافته است. در شعر عربی، معشوق، زن، و در شعر فارسی، هم زن و هم مرد است. شعر رثایی در زبان عربی بسیار گستردهتراز زبان فارسی است. مثنوی در شعر فارسی بسیار وسیعتر از شعر عربی است. این نکته، سبب ثبت وقایع تاریخی در شعر فارسی شده است. در شعر عربی این نکته دیده نمیشود. وصف طبیعت در شعر فارسی گستردهتر از شعر عربی است: «مناظر و مظاهر» طبیعتِ آن یک، «به مخیّلة عرب خطور هم نکرده است». در «عشق و عاشقی» و «فلسفه و تصوّف» نیز شعر فارسی بر شعر عربی پیشی دارد. در زمینة آثار اخلاقی هم، چنین است. انتقاد از «واعظان بیعمل و زاهدان سالوس و ریاکار» در شعر فارسی قابل قیاس با شعر عربی نیست. به طور کلّی، «افکار و خیالات دقیق و معانی لطیفی که در زبان فارسی ادا شده است، از دسترس زبان عربی و سایر السنه خارج میباشد» (ج 4، صص 185 – 173).
ز)بحث در اقلیم و قلمرو جغرافیایی نیز در شعرالعجم به میان آمده است. علاوه بر این، مؤلّف، خود، از مردم هندوستان است. از این رو، خواننده انتظار دارد که دربارة شعر فارسی در این قلمرو گسترده سخنهای باریکتر از مو بشنود. این توقّع در جلد نخست، به هیچ روی، برآورده نمیشود. زیرا، در این جلد از مسعود سعد یادی و تحلیلی نشده است. امّا در جلد دوم، به تفصیل، زندگی و آثار امیرخسرو شناسایی و بررسی شده است. هر چند، شبلی، «طوطی هند» را از آنچه موقعیت ادبی اوست، بالاتر نبرده و حتّی فراز و فرود شعرهایش را نشان داده است (ج 2، صص 117 – 115). شعر در شیوة هندی در جلد سوم تحلیل شده است. علاقة مؤلّف به این شیوه با احتیاط و اعتدال همراه است (ج 3، ص 19). بهویژه، بخشهای پیچیدة سبک هندی، یعنی شعر گویندگانی مانند ظهوری، جلال اسیر، ناصرعلی، بیدل و شوکت بخاری را درخور نقد میداند (ج 3، صص 166، 188). کلیم کاشانی، از نظر شبلی، «یگانة فن» و «آخرین ورق صحیفة شعر و شاعری» (ج 3، ص 172) است. آراء مؤلّف در این زمینه به داوری شماری درخور توجّه از ادیبان ایران در عصر تجدّد، نزدیک، و از داوری گروهی عمده از ادیبان شبه قارّة هند از سدة دوازدهم هجری قمری به بعد، دور است.
ژ) علاوه بر نکتههای بالا، کاستیها و نادرستیهای روایت سعدی از سفر واقعی یا خیالی به سومنات هند از دید شبلی پنهان نمانده است (ج 2، صص 28 – 26). دربارة کلیم، شاعر مورد علاقهاش، هم اشاره میکند که وی، به خلاف دیگر شاعران ایرانی، به «واقعهنگاری جزئی» بسیار علاقهمند بود. تا جایی که «نام بسیاری از صنایع و حِرَف، اَزهار و اَثمار هندوستان» و «هزاران لفظ هندی از زبان و قلم» او جاری شده است. در مقابل، عُرفی، که «یک عمر در هند به سر بُرد»، فقط «یک لفظ هندی ”جهگر“ از زبانش در آمده و آن را هم طوری عوض و بدل کرده که گویی فارسی است». یا طالب آملی تعبیر «رام رنگی» را در یک شعر به کار برد. امّا مردم «آن را به نظر تعجّب میدیدند» (ج 3، ص 176). با این همه، از نظر شبلی، محیط فرهنگی و طبیعی هندوستان بر شاعران مهاجر ایرانی تأثیر گذاشت10: «شعرای ایران تا وقتی که در ایران میبودند، از هجوگویی و فحش دریغ نمیکردند. لیکن بعد از رفتن به هند، زبان آنها مهذّب میگردید» (ج 4، ص 160). اگر این شاعران را با شاعران مقیم ایران بسنجیم، در قلم مؤلّف شعرالعجم به این نتیجه میرسیم: «آن لطافت و نزاکت و باریک خیالی و رنگین خیالی، که در کلام عرفی، نظیری، طالب، کلیم، قدسی و غزّالی [مشهدی] وجود دارد، کجا در کلام شفایی و محتشم یافت میشود». شبلی بحث را به برتری آشپزی، پارچه بافی و معماری هندوستان بر ایران هم کشانده است (ج 3، صص 163 – 160).
س) سطرهایی از چند نظر و تحلیل مؤلّف دربارة شاعران ایران و قلمرو زبان فارسی از قرار زیرست:
○ «بر ارباب بلاغت پوشیده نیست که در بیان یک موضوع، اگر بخواهند که آن بیان به غایت فریبنده و در نهایت درجة نفوذ و تأثیر باشد، گاهی از لفظ اندک ولی حاوی معانی بسیار نتیجهای که حاصل میشود، از یک مقالة مبسوط و مفصّلی نمیتوان آن نتیجه را به دست آورد [...] شاید کلمات معروف آن فاتح رومی را (آمدم، دیدم، فتح کردم) شنیده باشید و ما نگاه میکنیم در شاهنامه، نظایر آن به کثرت موجود میباشد. مثلاً در شروع داستان غمانگیز سهراب میگوید: ”کنون جنگ سهراب و رستم شنو ـ دگرها شنیدستی این هم شنو“، تنها از لفظ ”این هم“ معنایی پدید آمده [که] از هزاران تمهید ممکن نبود پدید آید» (ج 1، ص 127).
○ «اگر شاعری بدین پایه [اشاره به حافظ] در فرنگستان به وجود آمده بود، برای او آن قدر سرگذشت و سوانح عمری زیاد و مفصّل و مبسوط نوشته میشد که خدّ و خال تصویر آن، یکیک، جلوی چشم مجسّم میگردید. لیکن در اینجا تذکرهنویسان ما آنچه نوشتهاند، اگر بخواهیم همه را در یک جا جمع کنیم، باز هم افق حیات او برای ما از هر پهلو تاریک مانده و هیچ قسمت آن روشن به نظر نمیآید» (ج 2، ص 165).
○ «نازک خیالی و مضمون و معنیآفرینی عُرفی را دوست و دشمن، هر دو، اعتراف دارند و در این، هیچ شبههای نیست که [در] قوّة تخیّل، او نهایت درجه عالی و زبردست بوده است. لیکن ذوق و سلیقة آن زمان این بود که قوّة مزبور فقط در مبالغه، جودت و تازگی تشبیه، حسن تعلیل و غیره مصرف میشده است. زور و نیروی طبع عرفی هم با کمال تأسّف در همین چیزهای فضول و بیهوده ضایع شده است» (ج 3، ص 94).
○ «باید دانست که صفت ممتازة طالب در شاعری دو چیز است: یکی ندرت تشبیه و دیگر، لطف استعاره. نفاست و نزاکت استعارات قبل از این [دوره] شروع شده بود. لیکن او به لطافت و ندرت آن بسی افزود» (ج 3، ص 156).
○ «روش و شیوة اختصاصی صائب، همانا، تمثیل است. البتّه، این طریقه یعنی طریقة تمثیل، از پیش هم بوده است. لیکن چون صائب از آن به کثرت گرفته، این است که آن، شیوة خاصّ وی قرار گرفته است. به علاوه، شعرای دیگر در موضوعات و مضامین عمومی تمثیل را به کار برده[اند]، برعکسِ شاعر نامبرده که آن را اختصاص به موضوعات اخلاقی داده است» (ج 3، صص 170 – 169).
3. دم تیغ ست بیدل / شبلی، راه باریکِ سخن سنجی
ش) یکی از نکتههای درخور اهمیّت در آثاری که دربارة ادبیّات نوشته میشود، اتّفاق یا اختلاف تحقیق (research) و نقد (criticisim) در اینگونه آثار است. آنچه در عمل دیده میشود، صرف نظر از موارد استثناء آن است که این دو گرایش / نوع ادبی، بهندرت، در یک تن / متن جمع میشود. یعنی اغلب، یکی بر دیگری غلبه میکند (در تحقیق، بهویژه، درستی، استواری و وسعت منابع و مآخذ، و در نقد، بهخصوص، باریکبینی، نکتهسنجی و استنتاج از متنها مورد توجّه قرار میگیرد). در شعرالعجم نیز با وجود نشانههای آشکار از برخی تحقیقهای مؤلّف، در مجموع، نقد از تحقیق پیشی گرفته است. در واقع، شبلی را باید بیش از آن که «شعرپژوه» (به معنای پژوهشگر/ محقّقِ شعر، تعبیر از بهاءالدّین خرّمشاهی) بدانیم، باید «شعرسنج» (به معنای سنجشگر / منتقد شعر، تعبیر از صاحب این قلم) محسوب کنیم (در عنوان اصلی کتاب نیز کلمة «تنقید» آمده نه «تحقیق»). این نکته سبب علاقة منتقدان شعر به شعرالعجم، و موجب ناخوشنودی پژوهشگران شعر از این کتاب شده است. محمود شیرانی (1946 – 1880)، از محقّقان ادبی متقدّم در هندوستان رسالهای در موضوع کاستیها یا نادرستیهای این کتاب پنج جلدی تألیف کرده است11. یکی از محققان ادبی متّأخّر در این کشور هم، شبلی را به واسطة این تألیف، در درجة نخست، «انشاءپرداز» خوانده است12. برخی محقّقان ادبی ایران نیز ضمن احترام به کوشش این ادیب فارسیدانِ هندوستان، از این نظر دور نبودهاند.13
ص) بدین ترتیب، به نظر میآید که نگاه تحلیلی، نوجو و نکتهیاب شبلی در شعرالعجم بسیار عمدهتر از تحقیقهای اوست. در واقع، ارزش این کتاب، به استنتاجهای مؤلّف است تا جست و جوهایش. در قلم او، «سادگی، صراحت و ابتکار» برجستگی دارد.14 این دانشور هندی، قبل از شعرالعجم ، به عنوان استاد مسلّم زندگینامه نویسی / چهرهنگاری در زبان مادریاش، اردو، برجستگی یافته بود. کتاب شعر العجم هم در حدود دهة پایانی عمر کوتاهش نوشته، و به سرعت مشهور شد. به طور خلاصه، این کتاب، تألیف تاریخنگار و تکاپوگری مذهبی است که با دانشی لازم (البتّه، در مواردی، نه چندان کافی)، ذهنی مشتاق، ذوقی درخور توجّه و زبان / قلمی پُرکشش به شناخت، تحلیلی و سنجش شعر فارسی روی آورد. اگر بتوان از نظر پژوهشی، روششناختی و حتّی نقد ادبی خُردههایی بر او گرفت، نباید علاوه بر توانایی، پیشگامی وی را در نقد، بررسی و تاریخنگاری شعر فارسی، نه تنها در هندوستان که در جهان نادیده انگاشت. این تألیف پنج جلدی بر تعلّق خاطر علاقهمندان ادبیِ این کشور و منطقه به شعر فارسی بسیار افزود. سپس، با ترجمة فارسی کتاب، صاحبنظران و شعر دوستان ایرانی و فارسی زبان هم از محتوا و شیوة تحلیلهای آن آگاهی و تأثیر یافتند. فقط محض نمونه به علی دشتی (1360 – 1273 حدود)، نیما یوشیج (1338 – 1276) و زینالعابدین مؤتمن (1384 – 1293) اشاره میشود15. علاوه بر این، در سیاهة منابع و مآخذ بسیاری از تألیفهای ادبیِ مرتبط با شعر فارسی، اغلب، عنوان تألیف شبلی هم آمده است. شعرالعجم شبلی نُعمانی در آغاز سدة بیستم میلادی تألیف و منتشر شد. امّا حتّی با گذر از آغاز سدة بعد، کتاب ادیب و سخنشناس هندی، همچنان خواندنی، تأثیرگذار و الهامبخش جلوه میکند.
کامیار عابدی
یادداشتها و مراجع:
1. برای مطالعة بخشی از شعرهای او ر. ک: غزلیّات (شبلی نعمانی، خدابخش اورینتل پبلیک لابریری پنته، پنته، 1995).
چهار بیت از شعرهای او آورده میشود:
«به آب و رنگ شعرِ خویشتن نازد چنان شبلی
که در اقلیم معنی کهنه استادست پنداری»
«از تو ناید گره بند قبا واکردن
اگر این عقده به من بازسپاری چه شود»
«گر خداوندی هوس داری در اقلیم سخن
بندگی حافظ شیراز میبایست کرد»
«یک سر و صد گونه سودای نهانی داشتم
یاد آن روزی که من با خود جهانی داشتم»
بیت اخیر میتواند با شعر گویندهای از نسل بعد از شبلی در ایران (رهی معیّری) سنجیده شود:
«یاد ایّامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم»
2. ویرایش از ترجمة این کتاب، که در مقالة حاضر به آن ارجاع داده شده، از این قرارست:
شعرالعجم یا تاریخ شعرا و ادبیّات ایران (علامه شبلی نُعمانی هندی، ترجمة سیّد محمّد تقی فخر داعی گیلانی، دنیای کتاب، چ 3، 1368، 5 جلد در 2 مجلّد: ج 1/ 300 ص؛ ج 2 / 364 ص؛ ج 3/ 204 ص؛ ج 4 / 268 ص؛ ج 5 / 204 ص).
3. دربارة نقد ادبی در هندوستان در این سدهها، از جمله ر. ک: شاعری در هجوم منتقدان (محمّدرضا شفیعی کدکنی، 1375)؛ نقد خیال (محمود فتوحی، 1379؛ سپس با عنوان نقد ادبی در سبک هندی، 1385)؛ غزالان الهند (آزاد بلگرامی، به کوشش سیروس شمیسا، 1382)؛ برخوان آرزو (مهدی رحیمپور، قم، 1391).
4. شبلی نُعمانی (محمّد نوید بازرگان، دانشنامة زبان و ادب فارسی، ج 4، به کوشش اسماعیل سعادت، 1391، ص 198).
5. مجمعالفصحاء (رضاقلیخان هدایت، ج 1، به کوشش مظاهر مصفّا، امیرکبیر، 1336، صص «ده، پانزده»).
6. به نقل از: نقد شعرالعجم شبلی (محمود شیرانی، ترجمه و ویرایش شاهد چوهدری و توفیق سبحانی، دانشگاه پیام نور، 1381، ص 6).
7. حتّی فاطمة سیّاح (1326 – 1281)، که با ادبیّات فرنگی بسیار بیشتر از ادبیّات فارسی آشنایی داشت، رأی براون را دربارة فردوسی، «نسنجیده» و «از لحاظ علمی، بیاعتبار» دانسته است:
نقد و سیاحت (سیّاح، به کوشش محمّد گلبن، توس، 1354، صص 269، 33 – 32).
8. یکی از پژوهشگران (تاریخ ادب فارسی: مروری بر سوابق، و نظری دربارة آیندة این فن، حشمت مؤیّد، ایرانشناسی: ایالات متّحدة امریکا، س 3، ش 1، بهار 1370، ص 75) اته، براون و شبلی را از تألیفهای همدیگر بیخبر دانسته است. دست کم، دربارة دو تن اخیر میدانیم که چنین نیست. چنان که در متن مقاله آمده، شبلی از تألیف براون آگاه بود. علاوه بر این، از ارجاعهای مختلف براون نیز، به آسانی، میتوان دریافت که وی هم از رسالة اِتِه و هم از تألیف شبلی اطّلاع کامل داشت. او حتّی این دو اثر را ارزیابی هم کرده است:
تاریخ ادبی ایران (براون، ج 1، ترجمة علیپاشا صالح، تهران، 1333، صص 699 – 449، 72؛ ج 3، ترجمة علیاصغر حکمت، تهران، 1329، صص 356 – 354؛ ج 4، ترجمة بهرام مقدادی، 1369، ص 869).
9. در ادب منظوم و منثور فارسی اشارههای پراکندهای در سنجش زبان و شعر فارسی با زبان و شعر عربی وجود دارد. به احتمال زیاد، در ادب عربی هم باید چنین نکتههایی وجود داشته باشد. امیرخسرو در دیباچة دیوان غرّهالکمال به این موضوع پرداخته و شبلی نیز به این نکته توجّه کرده است (ج 2، صص 109 – 108). آزاد بلگرامی، ادیب هندی هم در این زمینه نکتههایی دارد. در سال 1386 در گفتوگویی، پژوهشگر گرامی، آقای دکتر محسن ذاکرالحسینی (پرند) یادآور شد که ابواحمد حسن بن عبدالله عسکری (سدة 4 ﻫ.ق) در رسالهای با عنوان التّفصیل بین بلاغتی العرب و العجم، و خواجه نصیرالدّین توسی (سدة 7 ﻫ.ق) در معیارالاشعار به مقایسههایی از این نوع میان عربی و فارسی دست زدهاند. علاوه بر کتاب چالش میان فارسی و عربی (آذرتاش آذرنوش، 1375) پژوهش و بررسی بیشتر در این زمینه بر عهدة اهل فن است.
10. شبلی در نمونهای مقایسهای اشاره کرده است که برای «فرستادن پیام و سلام نزد معشوق، اهل هر زبان، علاوه بر قاصد اصلی، قاصدهای فرضی و خیالی نیز دارند. از جمله، در زبان هندی، این خدمت به کلاغ سپرده شده است. ولی در فارسی، علاوه بر کبوتر، باد صبا و نسیم را قاصد قرار دادهاند» (ج 4، ص 170).
این نکته مورد استفاده و توجّه مصحّح دیوان مسعود سعد قرار گرفته است:
[دربارة] شعرالعجم (مهدی نوریان، مسائل زبان فارسی در هند و پاکستان و بنگلادش، ویرایش مصطفی اسلامیه، مرکز نشر دانشگاهی، 1366، صص 90- 89).
11. ر. ک زیرنویس شمارة 6.
12. محقّقین و منتقدین معروف زبان و ادبیّات فارسی هند (آصفه زمانی، رایزنی فرهنگی سفارت ایران در هند، دهلی، 1993، صص 200- 199).
13. در مَثَل، ر. ک: تاریخ تذکرههای فارسی (احمد گلچین معانی، ج 2، دانشگاه تهران، 1350، صص 662 – 661)؛ شبلی، ایرانشناس مشهور هند (محمّدحسین مشایخ فریدنی، تحقیقات اسلامی: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، س 3، ش 2 – 1، 1367، ص 58).
14. نقد و بررسی کتابهای تاریخ ادبیّات فارسی در شبهقارّة هند (محمّد شریف، بنیاد موقوفات افشار، 1391، ص 80).
15. ر. ک: شناختی از تحلیلهای ادبی علی دشتی (عابدی، نگاه نو، ش 91، پاییز 1390، صص 108 – 104)؛ زینالعابدین مؤتمن: ادیب و دبیر (عابدی، جهان کتاب، س 19، ش 5 – 3، خرداد ـ مرداد 1393، صص 11 – 6).
* در تألیف قسمتی از مقالة حاضر، از پژوهش مفصّلی که در سال 1386 درموضوع تاریخنگاری ادب فارسی به قلم غیرایرانیان، در فرهنگستان زبان و ادب فارسی (گروه ادبیّات معاصر، به مسئولیت استاد احمد سمیعی گیلانی) انجام دادهام، بهره بردهام.
* عنوان سه بخش مقالة حاضر، به ترتیب، برگرفته شده از این سه بیت است:
«بازگو از هند و از هندوستان
آن که با کاهاش نیارزد بوستان»
(اقبال لاهوری)
«نیست در ایران زمین، سامان تحصیل کمال
تا نیامد سوی هندُستان حنا رنگین نشد»
(سلیم تهرانی)
«دم تیغ ست بیدل راه باریک سخن سنجی
زبان خامه هم شق دارد از حرف آفرینیها»
(بیدل دهلوی)
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی انسان شناسی و فرهنگ و مجله «جهان کتاب» منتشر می شود
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست