پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

هویت محلی(جهانی، محلی و بازگشت به قومیت)



      هویت محلی(جهانی، محلی و بازگشت به قومیت)
مجنون آموسی

(تصویر: کودک دستفروش  در زاهدان، عکس از ناصر فکوهی)
همراستا با تمایل به سمت یکسان‌سازی جهانی، علاقه به تفاوت، قومیت و ساختن «دیگری» رشد خواهد کرد و می توان گفت علاقه جدیدی به «امر محلی» همراه با تأثیر «امر جهانی» وجود دارد. بنابراین به جای اندیشیدن به امر جهانی که جایگزین امر محلی می‌شود خیلی صحیح‌تر خواهد بود که به ترکیب بین «امرجهانی» و «امر محلی» بیاندیشیم یعنی بپذیریم که تقابلی بین امر محلی و امر جهانی وجود ندارد همان گونه که رابرتسون میگوید «امر جهانی فی نفسه مقابل امر محلی نیست؛ بلکه برعکس آنچه که غالباً امر محلی خوانده می‌شود اساساً جزیی از امر جهانی است.» (1383: 226) بنابراین محلی نباید با هویت‌های قدیمی‌تر که ریشه در مرزهای مشخص محلی دارند اشتباه شود بلکه در چارچوب منطق جهانی عمل می‌کند. علاقه جدید به خاص بودن با آگاهی از تأثیر گریز ناپذیر فضای جهانی همراه است و با ایدآلیزه کردن و اصالت دادن به امر محلی بسیار فاصله دارد. این ساده انگارانه است که فکر کنیم جهانی شدن به سادگی هویت‌های محلی را از بین می‌برد و هویت جهانی را حاکم می‌کند هویت‌یابی جهانی و محلی به طور همزمان تولید می‌شوند. در این جا با سؤالات متعددی رو به رو می‌شویم. به چه چیزی محلی می‌گویند؟ هویت‌های محلی به چه شیوه‌هایی و چگونه خود را در عرصه جهانی باز می‌نمایانند؟
در پاسخ سوالات باید گفت که ایدة محلی و فی‌الواقع ایدة جهانی بسیار نسبی و سیال است شکی نیست که یک دهکده به لحاظ مکانی با منطقه‌ای از یک کشور مکانی محلی است. در حالیکه یک جامعه با یک کشور در نسبت با یک حوزة تمدنی امری محلی محسوب می‌شود این نسبی بودن به لحاظ زمانی نیز عمل می‌کند .
 هویت‌های محلی به دو شیوه در برابر جهانی شدن واکنش نشان می‌دهند. نخست، بازگشت به سنت و پرهیز از دنیای کنونی، دوم استحاله شدن در دنیای فرامدرن و شکل‌گیری هویت‌های چند رگه‌ای. در قرن بیستم تلاش هویت‌های حاشیه‌ای برای بیان داشتن خود نقش مهمی در تحولات داشته‌اند. از نظر اندیشمندان تلاش و کشمکش هویت‌های مذکور برای تعیین جایگاه و بیان خود، زندگی ما را تغییر داده است.
«هویت حاشیه‌ای به فضایی قدرتمند بدل شده است هر چند که قدرت این فضا محدود است. اما به هر تقدیر قدرت است. برای نمونه در عرصه هنر معاصر می‌توان ادعا کرد که هرگونه تلاشی برای درک عنصر خلاقه هنر مِدرن، همواره ما را، به نوعی، در ارتباط با زبان هنری مناطق حاشیه‌ای قرار می‌دهد و این روند رو به رشد است.» (هال 1383 الف: 256)
هویت‌های محلی (جنبش‌های جدید، قومیت‌های جدید) که تا دیروز امکان ابراز وجود نداشتند امروز با سرعتی خارق‌العاده خود را مطرح می‌سازند. این هویت‌ها تاریخ پنهان خودشان را باز می‌یابند و آن را از آخر به اول روایت می‌کنند. آنها دریافتند که تاریخی دارند و می‌توانند آن را بازگو کنند چرا که هیچ وقت فرصت روایت کردن تاریخ خود را نداشته‌اند، هویت‌های حاشیه‌ای در تلاش برای پیدا کردن ریشه‌های خود دنبال کسب جایگاهی از طریق تاریخ پنهان شان برای بیان خود می‌گردند. هال این اشتیاق و طلب ریشه‌ها و کسب جایگاه را «قومیت» می‌نامد «قومیت، جایگاه یا فضای لازمی است که امکان سخن گفتن را برای مردم فراهم می‌کند این مرحله مهم در پیدایش و رشد همه جنبش‌های محلی و حاشیه‌ای است که از بیست سال اخیر یعنی زمان کشف دوبارة قومیت‌هایشان تصویر دیگری ارائه کرده است.» (هال 1383 الف: 257) استوری نیز معتقد است که جهانی شدن موجب شده که برای یافتن «ریشه‌هایمان به گذشته‌ای مطمئن‌تر بازگردیم با این امید که شاید از این طریق بتوانیم هویت‌هایمان را در حال حاضر ثبات ببخشیم.» (1383: 310)
هویت‌های حاشیه همسان نیستند آنها به گونه‌ای هستند که همزمان  میل توامان پیشرفت و دفاع در آنها دیده می‌شود.«هرگاه جنبشهای حاشیه‌ای، خود را در معرض تهدید شدید نیروهای جهانگیر فرامدرن ببینند، برای دفاع به قلمرو امن خود عقب‌نشینی می‌کنند و در این لحظه است که قومیت‌های محلی به اندازه قومیت‌های ملی خطرناک می‌شوند. ما شاهد این رخداد بوده‌ایم امتناع از جهان مدرن با بازگشت به خود و تلاش برای بازشناسی هویت به صورتی بنیادگرایانه.» (هال 1383 الف: 258)
اما کشف دوباره قومیت فقط از این مسیر نمی‌گذرد «بیانِ خود» خاستگاهی دارد و جایگاه و خاستگاه آن همواره گفتمان است و این گفتمان بر بستر یک گذشته مشخص، سنت مشخص و مجموعه از مناسبات قدرت شکل می‌گیرد. و به خاطر آنها خود نیز همواره مشخص است. اما نکته‌ای که هست گرفتار نشدن گفتمان‌ها در مجموعه بسته‌ای از هویت‌های محلی است. از این روی در بازیابی و بازسازی هویت محلی دو نکته وجود دارد. اول، این که گذشته منتظر نمانده که ما آن را کشف کنیم. بنابراین، ما آن را روایت می‌کنیم تا درک شود این درک از طریق به یاد سپردن آن، تجسم آن در آرزوها و تمایلات و بازسازی آن حاصل می‌شود. رابرتسون با استدلالی شبیه این بیان می‌دارد که «جستجوی بنیادها را باید پدیده‌ای مدرن یا پسا مدرن به شمار آورد این پدیده مستلزم میزان قابل توجهی از بازاندیشی (مثلاً اختراع سنت) و گزینش (تحرک فزاینده) جهانی است.» (1383: 345) دوم، اینکه سخن گفتن از یک جایگاه کاملاً بومی مناسب نیست، برای اینکه مسائل امروزی دیگر در روایت محدود قومیت‌ سنتی نمی‌گنجد نمی‌توان به گذشته برگشت و از چیزی کهن دفاع کرد هویت‌های جدید نیاز دارند که در ورای مرزها و افق‌های سنتی و بی‌واسطه سخن بگویند. از این روی این هویت‌ها فناوری کثیر امروزی را در اختیار می‌گیرند تا خود را بیان کنند. «وقتی تلاش می‌کنند فناوری جدید را در اختیار بگیرند تا به زبان خود آن را بیان کنند و از شرایط خود حرف بزنند. از این جایگاه ]جایگاه سنتی[ خارج می‌شوند. آن گاه دیگر، «دیگری» در جایگاه خود نیست و امکان مهار این تمدن بدوی به نوعی از میان رفته است.» (هال 1383 الف: 261) هیچ اصالت فرهنگی به معنای دست نخوردگی، بکر بودن وجود ندارد همه فرهنگ ها و مؤلفه‌های فرهنگی دورگه اند. به عنوان مثال «کجاست آن موسیقی سنتی که به تنظیمهای جدید بی اعتنا باشد؟ که ندای موسیقی‌های دور و نزدیک را نشنیده باشد؟ همه انواع موسیقی مدرن به یکدیگر پل زده‌اند، زیبایی‌شناسی موسیقی مردم پسند نوعی زیبایی‌شناسی آمیخته است. زیبایی‌شناسی گذرگاهی و سرگردان زیبایی‌شناسی دورگه.» (هال1383 الف: 261)

(منابع در انسان شناسی و فرهنگ محفوظ است)