سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا

گزارش بیست و نهمین نشست یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ: فرهنگ گیلان



      گزارش بیست و نهمین نشست یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ: فرهنگ گیلان
روابط عمومی

بیست و نهمین نشست از سری نشست‌های «یکشنبه‌های انسان‌شناسی و فرهنگ»، روز 11 خرداد 1393 در مرکز مشارکت‌های فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار شد. این نشست که درباره‌ی «فرهنگ گیلان» بود با سخنرانی دکتر ناصر عظیمی (دکترای جغرافیای انسانی، مدیر گروه فرهنگ گیلان در انسان‌شناسی و فرهنگ و پژوهشگر مرکز مطالعات و تحقیقات معماری و شهرسازی) با عنوان «ریشه‌های تنوع قومی، زبانی و

 

فرهنگی در ایران: مطالعه ی موردی گیلان» و امین حسن‌پور (نویسنده و پژوهشگر زبان و ادبیات گیلان) درباره‌ی «زمین و مالکیت در گیلان» انجام گرفت. در این جلسه فیلم‌های مستند «بره‌ها در برف به دنیا می‌آیند» از فرهاد مهرانفر و «خانه‌ی مادری‌ام مرداب» از مهرداد اسکویی به نمایش درآمد و یک کلیپ تصویری ازخانم ترانه هاشم‌نیا که به تغییرات فرهنگی- شهری آستارا پرداخته بود نیز پخش شد. خلاصه‌ای از این کلیپ را می‌توانید از ضمیمه این گزارش دریافت کنید.

بره‌ها در برف به دنیا می‌آیند

این مستند 25 دقیقه‌ای، که در سال 1367 توسط فرهاد مهرانفر ساخته شده است، به زندگی کوچ‌نشینان در کوهستان‌های جنگلی گیلان می‌پردازد. روایت داستان از زبان دختر بچه‌ای است که از بره‌ها نگهداری می‌کند. فیلم زندگی سخت در سرمای کوهستان و نگهداری از گوسفندانی را نشان میدهد که مردم کوهستان برای بقای آن تلاش می‌کنند چرا که این حیوان جزو سرمایه‌های اصلی زندگی‌شان به شمار می‌رود.

خانه‌ی مادری‌ام مرداب

این مستند از ساخته‌های مهرداد اسکویی در سال 1378 است. این فیلم روایت زنی است به نام کبری که با مادر پیر و زمین‌گیرش در یک خانه‌ی قدیمی که در مرداب واقع شده است، زندگی می‌کنند. سراسر فیلم تلاش به زندگی را در این زن بدون هیچ کمکی نشان می‌دهد که در میان این همه سختی، سفره‌ی هفت‌سین شب عید را با تمام جزئیات فراموش نکند، موهای مادر پیر را حنا بگذارد و  دستکم روسری‌ها را نو کند. علی‌رغم تمام سختی‌ها و جنگ‌هایی که کبری برای زنده ماندن میکند، عشقی را که به مادرش دارد به خوبی به بیننده منتقل کرده است.

ناصر عظیمی: ریشه‌های تنوع قومی، زبانی و فرهنگی در ایران (مطالعه موردی: گیلان)

دکتر عظیمی طی سخنانی گفت: « ما کشوری هستیم که موزائیکی از قومها و تا حدودی مذاهب گوناگونتشکیل شده است، بحث در مورد ریشه‌های تنوع قومی فقط جنبه‌ی کشف قواعد علمی دارد. با مطالعه ی موردی در گیلان به این سوال پاسخ خواهم داد که در یک محیط جغرافیایی، چگونه این تنوعات بوجود می‌آید؟  تاکید بر این است که بررسی اینها نباید به گونه‌ای باشد که به اختلافات قومی، زبانی و مذهبی که بسیار شکننده است، دامن بزند. آنچه میخواهم بررسی کنم منطق شکل‌گیری این تنوعات است.» او در ادامه بحث را در مورد گیلان ادامه داد و گفت:«بحث را از ابتدای بوجود آمدن گیلان تا زمانی که اشکال تنوع قومی در آن تثبیت شده‌اند شروع میکنم. بنا به نظریه مامدوف زمین شناس روسی، در اواخر دوره‌ی میانه سنگی یعنی 8000 سال پیش، آخرین عقب‌نشینی دریای خزر شروع می‌شود و تا امروز ادامه پیدا میکند و جلگه‌ی گیلان که هویت اصلی فرهنگ گیلان را تشکیل میدهد، تدریجا بعد از این 8000 سال بوجود می‌آید. اما گیلان، بعد از اینکه از آب خارج میشود، چه چیزی در آن شکل میگیرد؟ برخلاف آنچه در اینجا می‌بینید، یک کمربندی از جنگل وجود دارد و در شمال آن کشتزارهای کشاورزی وجود دیده می شود. بعد از اینکه گیلان از آب خارج شد، در خشکی های تازه پدیدآمده جنگلهای انبوه بارانی شکل گرفت، جنگل‌هایی که دیگر امروز نمی‌بینیم. از دهه‌ی چهل که اصلاحات ارضی اتفاق افتاد و جنگل‌ها ملی شدندو کانال‌های آبیاری نیز تاسیس شدند، تمام این زمینهای جلگه‌ای که جنگل بودند به مزارع برنج و چای تبدیل شدند. در ابتدای پیدایش جنگلهای جلگه ای ، به دلیل زه‌کشی نشدن جلگه، همه‌ی زمین‌ها باتلاقی بودند و امکان زندگی در آنها وجود نداشت. زمین‌های کشاورزی که الان وجود دارد بعد از بین رفتن جنگل‌ها بوجود آمد و کمربندی کهامروزهاز جنگل باقی مانده است از حدود 100 متر از دامنه‌ی کوه‌ها به بالا آغاز میشود.

اولین حضور انسان را در دوره‌ی سنگ راداریم که بیرون از جنگل شکل گرفته است و این طبیعی است چرا که در آن دوره انسان نمیتوانست در جلگه‌ی انبوه جنگل زندگی کند. هم از نظر اقلیمی و هم از نظر معیشت، سکونت برای انسان ممکن نبود. باستان‌شناسان عصر سنگ، چهار نقطه در بیرون از جنگل را شناسایی کرده‌اند. یکی خلوشت در نزدیکی جیرنده، گنج‌پر در نزدیکی رستم‌آباد، رشی در نزدیکی شرق رودبار و دیگری سی‌پل به طرف رحیم‌آباد.

اما وقتی عصر فلز را بررسی میکنیم باز هم حضوری در جنگل وجود ندارد. در دوره‌ی آهن، یک تمدن بسیار گسترده در اینجا بوجود می‌آید که از نظر من یک معماست. معما در این است که چطور این تمدن بدون زمینه ای در اینجا به صورت گسترده شکل گرفته است؟ این تمدن به تمدن املش معروف شده است، گرچه به واقع تمدن املش نیست و تمدن «مارلیک/ دیلمان» است. از نظر من این معما را به این شکل می توان توجیه کرد که در دوره‌ی بین 1000 تا 600 پیش از میلاد، تمدنی در منطقه‌ی شمال عراق قدرت می‌گیرد به اسم آشور که تمدنی بسیار خشن است و در حمله به ایران بسیار خشن عمل می‌کند و در گل‌نوشته‌هایی که ازخود آشوریانداریم این خشونت و غارتبه خوبی توصیف شده است. در آن طرف تمدن «اورارتو» است، شمال آذربایجان کنونی و قفقاز و در این قسمت مادها حضور داشتند که حدود 500 سال بود به این منطقه آمده بودند. در این درگیری‌ها مادها همیشه شکست می‌خورند، اورارتویی‌ها تا حد زیادی مقاومت می‌کردند و آشوری‌ها همیشه پیروز بودند. آنها هربار از قسمت جلگه‌ای شمال عراق بالا می‌آمدند و همه چیز را غارت می‌کردندو دوباره به سرزمین خود باز می گشتند. در نتیجه به اعتقاد من، شکل‌گیری تمدن آهن در گیلان در ارتباط مستقیم با این غارت‌هاست که به طور مفصل در گل‌نوشته‌های آشوری دیده می‌شود و سبب شد تا بسیاری از این افراد مهاجرت کردند و به منطقه «شاهک آندیه»فرار کردند، منطقه‌ای که در مارلیک/ دیلمان واقع شده است. بنابراین می‌شود به این شکل توضیح داد که به دلیل دو کوهستان، یکی البرز و دیگری کوهستانی که از قزوین تا زنجان کشیده شده است، مثل یک دیوار امن برای منطقه مارلیک/ دیلمان و تالش عمل کرده است. با این حال یک‌بار آشوری‌ها توانستند تا محدوده‌ی آندیه حمله کنند و در گل‌نوشته‌هایشان بیان شده که تا 4000 دام را به غارت برده‌اند. تمدن آق اولرو تمدن تالشدر این قسمت دیده می شوداست که در مرز جنگل و مناطق مرتعی (دوخالکو و وسکه و میانرز که آقای خلعتبری حفاریکرده است) بوجود آمده‌اند. تمدن مارلیک/دیلمان و تمدن آقااولریا تالش در جهان شناخته شده هستند.

در هر حال سرانجام در سال 612 پیش از میلاد، مادها با کمک بابلی‌ها موفق میشوند آشوری‌ها راتار و مار کنند و موقعیت ژئوپولیتیکی که برای رشد تمدن آهن دربیرون از جنگل‌های گیلان وجود داشت، از بین می‌رود. مطالعات باستان‌شناسی نشان می‌دهد که از بین رفتن آن شرایط ژئوپولتیکی، زمینه های این تمدن ها درگیلان نیز در دوره‌ی هخامنشیان، پارتها و حتی ساسانی‌ها در گیلان از بین رفته و چیز زیادی دیده نمی شود. در اواخر دوره‌ی ساسانی وقتی دولت ضعیف می‌شود (50 سال آخر)، در منطقه‌ای که به دیلمی معروف شد، محلی برای شورشیان علیه دولت می‌شود. ظهور دیلمی در دوره‌ی ساسانیان به عنوان جنگجویان و ارائه‌کننده‌ی خدمات نظامی است. به همین دلیل بهرام چوبین هنگام فرار به این منطقه پناه می‌آورد. دیلمیان در دوره‌ی اسلامی قدرت مستقلی پیدا می‌کنند، محدوده ی آن ها از چالوس امروز شروع می‌شود تا شمال قزوین، تا طارم و در امتداد سفیدرود تا دهانه‌ی آن پیش می‌رود و سرزمین دیلمی شکل می‌گیرد و در دوره‌ی اسلامی دیلمیان در اینجا نقش مهمی ایفاء می کنندو در برابر خلفای بی‌امیه و بنی‌عباس مقاومت می‌کنند. دیلمیان در طول سه قرن در برابر اعراب مسلمانبه سختی مقاومت کرده و این مقاوت را با ناسیونالیسم ایرانی پیوند می‌زنند. دیلمیان از چالوس که قبلا در دوره‌ی ساسانی به عنوان پایگاهی در مقابل دیلمیان بوجود آمده بود و در آنجا قلعه ای ساخته، استفاده کرده و آنجا را مرز خود خود قرار داده بودندو همچنین  این کار را در قزوین به عنوان پایگاهی برای مقاومت در برابر اعراب تبدیل کرده. سوءاستفاده‌ی دیلمیان و تقابل با یک گروه بیگانه به آنها کمک میکند که در طول سه قرن که حاکم بودند، مانع رشد کشاورزی در این منطقه شوند. یک سنت قبیله‌ی دامداری شبانی به آنها کمک می‌کند که تمام جلگه را در اختیار خود بگیرند. جنبش علویان زیدی که در سال 250 در چالوس و در مرز بین دیلمیان و طاهریان (نماینده‌ی خلفای عباسی در مازندران)، شکل می‌گیرد، تا حدی پیش می‌رود که جلگه‌نشینان مازندرانی به سمت شرق گیلان می‌روند و توسعه و کشت برنج رواج بیشتری پیدا می‌کند. در واقع به باور من در این جنبش بود که تنش بین جلگه و کوهستان، یعنی تقابل سنت کشاورزی و سنت ایلی و دامداری، به نحوی دیلمیان را از میدان به در بردد (این بحث به شکل مفصل در مقاله‌ای در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ با عنوان «هبوط قدرت از کوهستان به دیلم» توضیح داده شده که در فضای اینترنتی قابل دسترس است).

در اوایل قرن چهارم، دو ناحیه شکل می‌گیرد به نام بیه‌پیش و بیه‌پس (بیه در گیلان شرقی به معنی رودخانه است). نویسنده حدودالعالم این دو منطقه را «این‌سوی رودی» و «آن‌سوی رودی» نامیده است. جنبش علویان زیدی یک جنبش شیعی و چهار امامی است و یک مذهب دگراندیش و غیررسمی در دوره‌ی  اولیه اسلامی به حساب می آمد. اینها توانستند در درگیری با خلفای بنی‌عباس و نمایندگانش (طاهریان و صفاریان)، یک اتحاد نانوشته بین دیلمیان و زیدیان علیه دشمن مشترک پیدا کنند که همین اتحاد، به تدریج  نفوذ زیدیان را ابتدا در هوسم(رودسر کنونی)و بعد به تدریج در تمام شرق گیلان گسترش داد و افزایش جمعیت جلگه نشین در پرتو جنبش علویان زیدی سبب شد تا دیلمیان از میدان قدرت بلامنازع شان برای همیشه کنار گذاشته شوند. دست کم در جلگه. در اوایل قرن چهارم و بعد از آن، منطقه‌ای بین رودخانه‌ی سفیدرود و غرب گیلان بوجود می‌آید که در واقع به قول آنتیگینتون، یک «گسل فرهنگی» بوجود می‌آید که بین سنیان در غرب که از اردبیل شروع به نفوذ به سمت شرق در جلگه ی گیلان کرده بودند میکنند و تا رودخانه‌ی سفیدرود آمدند و این رودخانه مانع اصلی بین شرق و غرب گیلان بود و مثل یک سد عمل میکرد و چون همیشه پرآب بود و امکان پل زدن با تکنیک آنروز وجود نداشت و ارتباط این‌طرف و آن‌طرف امکان‌پذیر نبود و در نتیجه در همین خط رودخانه دو فرهنگ متفاوت شکل گرفت که دو مذهب و دوزبان در ان تدریجاً بوجود آمد و تثبیت به گونه ای کهبین شرق و غرب زبانی شکل گرفته ( با گویش های بیه‌پیشی و بیه‌پسی) که برای یکدیگر قابل فهم نیست. امروزه به دلیل عمومی کردن زبان گیلکی رشتی توسط رسانه‌ها این دو زبان بیشتر از قبل به هم نزدیک شده‌اند. در گذشته نمیتوانستند حرف یکدیگر را متوجه شوند. این عدم ارتباط به دلیل اخلافات مذهبی بین مذهب زیدیه و سنی‌های (شافعی و حنبلی) که آن‌سوی رودی بودند تشدید و در بسیاری موارد به منازعه و دشمنی تبدیل شده بود.  زیدیان نقش مهمی در فرهنگ گیلان داشتند و آنها برای اولین بار در هوسم مراکز آموزش و نوشتن را به گیلان آوردند. در اینجا نگارش ابتدا به زبان عربی شکل گرفت . زیرا ناصر کبیر، رهبر کاریزماتیک زیدی، عرب زبان بود و تمام پویش‌های فرهنگی توسط این رهبردر نواحی جلگه ای شرق گیلان به صورت سیستماتیک شکل گرفت. در آغاز قرن چهارم با دو بلوک مذهبی در دو طرف رودخانه سفیدرود روبرو هستیم و در داخل همین بلوک‌ها، دوازده بلوک کوچک حکومتی تدریجا شکل گرفتو هرکدام مراکز خود را داشتند و یکی از ویژگی‌های این منطقه عدم وجود شهر است. چون واحدهای کوچک قدرت نمی‌توانستند مازاد اقتصادی برای پیدایش شهر را بوجود بیاورند. رابرت پارک، تئوریسن مکتب شیکاگو، میگوید که شهر کارگاه تمدن بشر است و چون زمینه‌های اقتصادی برای پیدایش شهر وجود نداشت و این شهرها در واقع روستاهای کوچک با بازارهای هفتگی بودند. تنها شهر در  این دوران  لاهیجان بود که نهایتا 5000 نفر جمعیت داشت. این مساله تا دوره‌ی صفویه ادامه پیدا می‌کند.

شاه اسماعیل صفوی در درگیریهای شمال آذربایجان در سال 899 فرار میکند و در لاهیجان نزد حاکم میرزا علی می‌آید و در اینجا شاه اسماعیل تا سال 909 هجری قمری می‌ماند و بوسیله‌ی مربیان میرزا علی حاکم لاهیجان تربیت می‌شود و در سال 907 به اردبیل میرود و حکومت شیعه پدید می‌آید. بعد از شاه اسماعیل، شاه طهماسب، حکومت خود را از تبریز که مورد حمله‌ی عثمانی‌ها بود به قزوین می‌آورد و بر گلوگاه ارتباطی گیلان تسلط پیدا میکند. همزمان شاهزاده نشین مسکو، ایوان مخوف(ایوان چهارم) به مغولها حمله می‌کند و تا آستاراخان پیش می‌آید و روسیه برای اولین بار  با دریای خزر همسایه می‌شود. بعد از این تحولات تشکیل کمپانی مسکو روابط ایران، روسیه و اروپا را بیشتر میکند که در نتیجه شاه طهماسب کوشش میکند گیلان را تحت حکومت یکپارچه خود دربیاورد که در نتیجه حکومت بیه‌پس را که در فومن بود به رشت منتقل میکند و در این زمان دو قدرت در گیلان وجود داشت که یکی مرکزش لاهیجان است که شیعه هستند و دیگری رشت که بیشتر اهل تسنن در آن ساکن بودند که البته بعدا تحت حکومت شاه طهماسب شیعه می‌شوند. در سال 1000، شاه عباس به طور کلی گیلان را خاصه کرده و ضمیمه ایران می‌کند.  لازم است تاکید شود که گیلان از نظر شکل‌گیری تنوع قومی در ایران بی‌بدیل است. در ایران جایی را نداریم که تا سال 1000 مستقل از حکومت مرکزی و محل رفت و آمد اقوام گوناگون بوده باشد. به دلیل انزوا از حکومت مرکزی،گیلان مورد مناسبی برای اینگونه مطالعات  است. تغییرات وسیع فرهنگی در این منطقه در زمان صفویه؛ پذیرش شیعه دوازده امامی توسط حاکمان بیه‌پیش، مقاومت بی‌نتیجه‌ی حاکمان بیه‌پس، تسری مذهب تشیع درجلگه‌ی گیلان بیه پس که تا رضوان‌شهر ادامه دارد، تثبیت می‌شود. از آستارا تا رضوان‌شهر، مذهب تسنن باقی ماند. پس از سقوط صفویه، درهمان سال پطرکبیر به گیلان حمله کرده و سواحل دریای خزر و رشت را میگیرد و این شهر را برای اولین بار مرکز گیلان اعلام میکند. از سال 1722 تا 1732 میلادیگیلان تحت سلطه روسیه بوده است. هرچند پطرکبیر 1725 فوت میکند اما اشغال‌گری روسیه باقی میماند. رشت برای اولین بار مرکزیت واحد خودش را در تمام گیلان بدست می‌آورد و وارد دنیای جدیدی می‌شود که من در بررسی‌هایم آن را «آغاز تاریخ جدید گیلان»می‌نامم. رابینو دراین‌باره می‌نویسد: :« من نمی توانم بگویم از چه وقت تمام خطۀ گیلان برای اولین بار به حکمرانی واحد تفویض شد که در رشت رحل اقامت گزید، اما این موضوع احتمالاً در پایان سلطنت نادرشاه اتفاق افتاده است».

از نظر من حکمرانی واحد در گیلان به مرکزیت رشت، از زمان تصرف رشت توسط پطرکبیر پدید آمد و پیدایش فرهنگ مدرن گیلان نیز از همین دوره آغاز شد.اولین تحول در اداره ی گیلان بوجود امد که رشت در ان مرکزیت پیدا کرد. تحولات بعدی به دلایل ضعفقدرت مرکزی کند پیش رفت و ضرورتی برای نقش آفرینی رشت به عنوان انباشت مازاد اقتصادی بوجود نیامد تا اینکه دوتا حادثه مهم شکل گرفت که نقش مهمی در محور رشت انزلی داشت:

یکی انتخاب تهران به عنوان پایتخت در سال 1796 میلادی که در نزدیکی  گیلان و  به محور رشت- انزلی اهمیت زیاد داد، دوم جنگهای ایران و روسیه در سالهای 1814 تا 1828 و تحمیل دو قرارداد گلستان و ترکمانچای و پیمان‌های تجاری به نفع روسیه که روابط تجاری در محور قزوین- رشت، انزلی – تهرانرا  فعالتر کرد. این دو مورد باعث شد که این محور، یک محور اساسی ارتباطی تبدیل شود. در آغاز قرن بیستم، سه نقطه تماس با تمدن غرب شکل میگیرد، یکی تهران، یکی رشت – انزلی و دیگر تبریز است. در بقیه نقاط کشور این ارتباط و تماس با غرب تقریبا یا وجود نداشت ویا بسیار ضعیف بود. یک دوره‌ی طلایی چهل ساله در گیلان وجود دارد که نقش مهمی در فرهنگ دارد، چون تا پیش از آن و تا سال 1000 که گیلانی‌ها مستقل بودند، چیزی به تمدن ایران اضافه نمی‌کنند. اما بعد از این دو واقعه که گفته شد، ارتباطی شکل میگیرد که امکان مسافرت آسانتر به غرب را فراهم کرد و روسها در اوایل قرن بیستم در اینجا سرمایه‌گذاری‌های بسیار کلانی کردند. یکی از سرمایه‌گذاری‌ها در مورد حمل و نقل بود که راه کالسکه‌روی انزلی، رشت، قزوین و تهران را ساختند که بعدا همین راه تبدیل به راه ماشین‌رو شد و تمام ارتباطات تجاری ایران از سال 1900 تا 1945 که جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد، از این مسیر بود. شبکه ریلی که از 1900 توسط روسها ساخته شده بود، رفتن به اروپا را آسان وارزان  میکرد. انزلی و رشت به عنوان مراکز اطراق و انبارهای تجاری نیمه‌ی شمالی و بازار تهران، به مرکز بزرگ تجاری، صنعتی و فرهنگی تبدیل میشوند و رشت و انزلی به مدت 40 سال دروازه‌ی اروپا نام می‌گیرد. اثرات این موقعیت طلایی؛نقش پررنگ آن در  جنبش و انقلاب مشروطیت و فتح تهران و جنبش و انقلاب جنگل در گیلان و ایجاد اولین جمهوری در ایران، ایجاد نهادهای نوین آموزشی نظیر اولین مدرسه‌ی دخترانه و پسرانه، (ارمنی‌ها و قفقازی‌ها نقش بسزایی داشتند)، اولین سالن‌ها تئاتر،  اولین انجمن جمعیت نسوان، خانه‌ی فرهنگ، تاسیس کتابخانه عمومی، اولین بلدیه و یکی از بزرگترین مراکز انتشار نشریات، هتل، تشکیل تجارت‌خانه‌های فرامرزی و صنایع رشت- انزلی که به گفته‌ی میلیسپو، رئیس کل مالیه‌ی ایران از 1301 تا 1306، «بندر پهلوی به صورت یک شهر صنعتی تمام عیار جلوه‌گر شده است». اولین گروه‌های احزاب در این منطقه شکل می‌گیرند، مانند حزب کمونیست که در سال 1299 خورشیدی در انزلی بوجود آمد.

 حال ببینم بعد از این تحولات تاریخی ساختارهای قومی و مذهبی در گیلان به چه صورتی درآمده است؟ساختارهای قومی به این شکل است که  اقوام تالش از آستارا تا رضوانشهر  هم جلگه و هم کوهستان و از رضوانشهر تا  تا نزدیکی سفیدرود تنها در نواحی کوهستانی وپایکوهی را در تصرف خود دارند. در منطقه مارلیکدیلمان قدیمی از نظر زبانی، تالش، آذری، گیلکی بیه‌پسی و گیلکی بیه‌پیشی، تات‌ها، کردها و گیلک‌ها حضور دارند.

 یک گسل مذهبی جدید هم از تسنن و تشیع داریم که از خط سفید رود  در دوره ی صفویه به ناحیه ای در نزدیکی رضوانشهر انتقال پیدا کرد. تالش‌ها هرجا از نظر قومی و زبانی کامل هستند، اهل تسنن هستند اما در اینجا یعنی در منطقه کوهستانی جنوب فومن و شفت اهل شیعه هستند. لازم است دو نکته را یادآوری کنیم . به طور عموم تحت تاثیر سیاست قرار نمیگیرد ویا کمتر قرار می گیرد، اما مذهب  تحت تاثیر سیاست است و تواند تغییر پیدا کند. چرا که مذهب می تواند به عنوان ابزاری برای سیاست عمل کند. به همین دلیل زبان تالشی در کوهستان های جنوب فومن وحتا رشت باقی میماند اما رشت و فومن که در صفویه نقش مهم حکومتی دارند تاثیر زیادی بر مذهب نواحی کوهستانی تالش ها در کوهستان ای فومن وشفت ورشت برجای گذاشته و ان را از همسویی با نواحی شمال رضوانشهر باز می دارد. اما در منطقه‌ای که فاصله‌ی دوری از رشت و اردبیل دارد، هویت خود را حفظ میکند. یعنی بین رضوانشهر تا نزدیکی آستارا به دلیل دوری از دو مقر حکومتی گیلان و اردبیل مذهب کمترتحت تاثیر سیاست قرار میگیرد اما زبان اینطور نیست و مستقل به تداوم خود ادامه.

در آخر لازم است مجددا تاکید کنم که  این تنها یک بررسی تاریخ – علمی بود که انجام گرفت و تنها از منظر علمی  وبرای کشف قواعد جغرافیای فرهنگی به آن پرداخته شده است. مایلم تاکید کنم که همه ی نخبگان که به ایران و اندیشه ی ایرانشهری یعنی اندیشه ای که هویت ایرانی در پرتو آن در کوران حوادث بزرگ تاریخی محفوظ مانده ، نباید این تنوع های فرهنگی،قومی و زبانی را برای اهداف سیاسی و یا مذهبی مبنایی برای اختلاف، کینه ورزی  و دشمنی بین اقوام قرار دهد. تجربه در همه جای دنیا نشان داده که دامن زدن به این گونه اختلافات فقط به خشونت کور می انجامد وهیچ ثمری برای اقوام و ملیت ها نداشته و بیشتر زخمی چرکین باقی گذاشته است.فراموش نکنیم قبل از این که ما ترک  و کرد و گیلک و فارس و بلوچ و عرب وعجم و مسلمان و غیر مسلمان بوده باشیم ، همه ما انسان بوده ایم وباید انسان بمانیم !

 امین حسن‌پور: زمین و مالکیت در گیلان

دومین سخنران این برنامه، امین حسن‌پور بود که طی سخنانی گفت: «گیلان سرزمین سبزی و دریا و کوه و هوای مطلوب. این تصویریست‌ که اغلب از گیلان می‌شناسید. کلیدواژه‌ها و کلیدگزاره‌های شمال، ویلای شمال و «بریم شمال» از سینِما و تلویزیون گرفته تا گفتگوهای روزمره، همگی تداعی‌گر همین تصویرند. این‌ها البته سوای کلیدواژه‌ها و کلیدگزاره‌هایی از جنس دیگرند که اغلب در باب شوخی‌های قومی و از این دست تفریح‌های طبقه‌ی متوسطی دست‌به‌دست می‌شوند. اما تا جایی که به آن تصویر کارت‌پستالی از گیلان و شمال مربوط می‌شود باید به گفتن همین نکته بسنده کرد که برای انسان ایرانی، که البته بر اساس الگوی مرکزی‌اش تعریف می‌شود، همه‌ی استان‌های شمال کشور و همه‌ی اقوام این منطقه از تالش و گیلک گرفته تا تبری و ترکمن، در یک عنوان مبهم و بی‌شکل و بی‌ریخت اما خوش‌آب‌وهوا و قشنگ و دلپذیر به نام «شمالی» خلاصه می‌شوند. به همین دلیل من لاهیجانی و دوست تالشم و رفیق اهل ساری یا همزبان رامسری‌ام همگی شمالی هستیم و شمال، شاه‌کلید مفهومی سبز است و من کمتر کسی را می‌شناسم که میل به تصاحب و مالکیت بر بخشی از این سبزی را نداشته باشد. گویی این کلیت سبز و قابل تصاحب، بوته‌ای‌ست که همه‌ی هویت‌های مستقل قومی مردمان این سامان را در خود ذوب و به‌هم‌آمیخته است.

اما این سبزی، صفتی‌ است برای موصوفی به نام زمین. بی‌شک برای یک تهرانی که ماشین و پول کافی برای «سفر شمال» ندارد یا برای یک گیلک روستایی که باغ مرکباتش سوخته یا چای و برنجش در مقابل سیل واردات بهایی ندارد یا گیلک شهرنشینی که به جای سبزی مذکور باید هر روز صبح از میان سازه‌های کج و لوچ و زشت و متعرض شهرهای شمالی به محل کارش برود، آن هم در استانی با نرخ بیکاری چیزی بین ۱۵ تا ۱۶/۵ درصد (با توجه به میانگین نرخ بیکاری بین ۱۲ و ۱۳درصد در کل کشور) کارت‌پستال مذکور کارکرد خاصی ندارد، گرچه جذابیت دارد. این سه هم اگر راهش را پیدا کنند می‌توانند روزی ویلای شمالی داشته باشند و...

این روزها همه به دنبال راهش می‌گردند. اما بی‌شک، راه مذکور این نیست که مردم، خانه و محل زندگی خود را به مسافرانی که به تعارف در رسانه‌ها «میهمان» خوانده می‌شوند اجاره دهند. مناسبات فرهنگی میان گیلکان مثل خیلی چیزهای دیگر در حال تغییر و دگرگونی‌ست. بحث امروز ما در اینجا بر سر دگرگونی نیست بلکه سمت و سوی این دگرگونی‌هاست و سوال آنست که آیا ما داریم رو به سوی پیش می‌رویم؟

میانگین پایین مساحت زمین‌های کشاورزی هر بهره‌بردار، رشد ضعیف صنایع و روند معکوس تبدیل واحدهای صنعتی به زمینی فروش، «صنعت گردشگری» مسئله‌دار، واردات و درخودماندگی صنایع مربوط به کشاورزی منطقه و در نتیجه توزیع منافع اقتصادی کالاهای کشاورزی در خارج از حوزه‌ی تولید، همه و همه خبر از رو به پس داشتن دگرگونی‌ها در این حوزه می‌دهد. همچنین بارها پیش آمده که جدل میان مسافران یا افراد غیربومی را با افراد بومی دیده‌ام و این گلایه را از مسافرانی که در تعطیلات نوروز یا تابستان به گیلان سفر می‌کنند شنیده‌ام که «ما میهمان شماییم. این چه وضع برخورد است؟» یا «توی ترکیه مردم مسافر و میهمان را بالای سر خود می‌گذارند چون می‌دانند درآمدشان از همین جاست». اما این‌جا بین مسافران و مردم بومی گاه رفتاری از روی کینه و بدخواهی سر می‌زند و گویای آنست که یک جای کار می‌لنگد.

مدتها از زمانی که قرار بود در برنامه‌های کلان توسعه‌ی کشوری، گیلان، قطب کشاورزی شود گذشته و حالا در برنامه‌های جدیدتر قرار بر تشویق کشاورزان برای پیوستن به «صنعت گردشگری» است. اگر در اینجا گردشگری را «صنعت» بنامیم، پس حتما طبیعت و کوه و جنگل و دریا و آب‌وهوا ماده‌ی خام آن خواهند بود. در این فرآیند، یک قطعه زمین زراعی به جای کشت محصول – البته محصولی که خرج کارگر و آبیاری خودش را هم در نمی‌آورد- به چهار پنج آلاچیق تبدیل می‌شود که مسافران و کشاورزان بی‌کار، در آن قلیان دود می‌کنند.

واژه صنعت، کار و تولید و تاسیس کارخانه را به ذهن می‌آورد. حال طی سال‌های اخیر ما آن را بسیاری حوزه‌های دیگر نیز اضافه کرده و ترکیب‌هایی چون صنعت پزشکی و صنعت گردشگری و... را ساخته‌ایم که کمی نامانوس به نظر می‌رسند. همان‌قدر که صنعت پزشکی، محصولِ فروشی خود را در جهان نولیبرالیزه‌شده دریافته -که همانا سلامتی و زیبایی‌ست- صنعت گردشگری نیز باید مزیت نسبی خودش را نیک دریابد. همین دریافت است که باعث شده هم‌زبانان من از بیچارگی یا طمع، در تابلوی ورودی روستاها و شهرهاشان به جای «شهیدپرور» می‌نویسند به شهر یا روستای سرسبز و توریستی و میهمان‌نواز ما خوش آمدید و نمی‌دانند که صنعت و بازار، جای میهمان نیست، جای مشتری‌ است. آن مزیت نسبی صنعت گردشگری که صحبتش بود هم همان دریا و جنگل و کوه و آب‌وهواست که باید فروخته شود... بنابراین، پاسخ این پرسش که این مردم چه می‌کنند واضح است؛ زمین می‌فروشند! شهر و روستا هم ندارد.

کوه‌‌فروشی و تبدیل تپه‌های سبز به ویلا در شهرهای گیلان و مازندران، شدت بیشتری نسبت به سال‌های قبل پیدا کرده است. این حرف من نیست. حرف دکتر پیروز حناچی، معاون معماری و شهرسازی وزارت راه و شهرسازی و دبیر شورای ‌عالی معماری و شهرسازی کشور است. در نظام مدیریتی شهرسازی کشور، ما محدوده‌های اصلی شهر و روستا را داریم که برای آن‌ها به‌ ترتیب، طرح جامع و طرح هادی تهیه می‌شود. وظیفه‌ی کنترل در محدوده و حریم اولی با شهرداری‌ها و در دومی با دهیاری‌ها. متولی کنترل حدفاصل محدوده‌ی روستاها و محدوده‌ی حریم شهرها هم استانداری‌ها هستند. پس برای مراقبت از تمامی این مناطق، مسئولیت دستگاه‌های مرتبط، مشخص است. حال، در روستایی همچون «هچی‌رود» ساختمان شانزده طبقه ساخته می‌شود و در منطقه‌ای مثل منطقه‌ی ساحلی تنکابن،  نوار پیوسته ساختمان‌های بیست طبقه‌ داریم یا در روستایی در دل کوهستان‌های جنوب لاهیجان هتل‌آپارتمان پنج و شش و هفت طبقه ساخته می‌شود. حال سوال اینست که این طرح‌ها چه‌طور توامسته‌اند با طی مراحل قانونی، به این شکل اجرایی شوند؟ طبق قانون نباید اجازه تفکیک منابع طبیعی داده شود و یا جایی که پایان‌ کار قانونی برای آن صادر نشده، نباید دارای سند تفکیکی گردد. ولی عرف بر آنست که افراد ابتدا بدون اخذ سند، زمین‌ها را تفکیک می‌کنند و بعدها که مشمول گذر زمان شد، در طولانی ‌مدت، به‌دنبال سند آن می‌روند.

قوانین کنترلی در این حوزه، اغلب به قانون شهرداری‌ها برمی‌گردد. در ماده صد قانون شهرداری‌ها یا همان کمیسیون ماده صد آمده است، اگر کسی پروانه گرفت و خلاف پروانه، شروع به ساخت کرد، شهرداری می‌تواند دو اقدام در برابر آن انجام دهد: اول تخریب و دوم در قالب تبصره‌ای که در ذیل این ماده آمده، اگر ساخت ‌و ساز خلاف ضوابط ایمنی و بهداشتی نباشد، از سازنده یا مالک آن جریمه بگیرد؛ متاسفانه همین تبصره به مرور زمان تبدیل به یک ردیف درآمدی برای شهرداری‌ها شده است. به این می‌گویند «نشکستن قانون، اما خم کردنش»!

در روستاها هم وضع به همین منوال است. معاون قضایی دادگستری گیلان می‌گوید: از سال ۱۳۸۵ تا سال ۱۳۹۲ افزون بر ۴۱۰ هکتار اراضی زراعی و باغی استان تغییر غیرقانونی کاربری داده و همچنین در این زمینه ۹۹۸ فقره پرونده تشکیل شده است. تنها در سال ۹۱ و ۹۲ افزون بر صد و چهل هکتار از زمین‌های کشاورزی گیلان مورد تغییر کاربری قرار گرفته‌ است. تغییر کاربری های اراضی از سال ۱۳۶۹ در گیلان آغاز شده است. اغلب این تغییر کاربری‌های روستایی در حوزه طرح هادی روستاهاست چرا که تشخیص تغییرکاربری در حوزه طرح هادی روستاها برعهده دهیاری‌ها بوده و مدیریت امور اراضی نمی‌تواند دراین زمینه دخالت کند. البته قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغی مصوبه‌ی ۳۱ خرداد ماه سال ۱۳۷۴ و اصلاحیه آن قرار بود جلوی تغییر کاربری‌های غیرقانونی را بگیرد اما در وضعیت رکود کشاورزی، کشاورزی که حتی نمی‌تواند زمینش را بفروشد، برای کشت هم به آن دست نخواهد زد. گرچه با همه این اوصاف در گیلان روستایی نیست که بالای برخی از زمین‌هاش پرده‌ای با این مضمون نصب نشده باشد: این زمین به فروش می‌رسد.

طبق گفته‌های سید حمید حسینی، بازرس کل گیلان ۵۳۲ هزار متر مربع در سال ۱۳۹۰ و بیش از یک میلیون و ۱۴۳ هزار مترمربع از اراضی کشاورزی و باغی این استان در سال ۱۳۹۱ دستخوش تغییرات غیر مجاز شد و جای خود را به خانه و ویلا داده است. همچنین براساس آمار سازمان چای کشور در سال ۱۳۸۳، گیلان و مازندران ۳۵ هزارهکتار باغ چای داشتند که این رقم در کمتر از۱۰ سال، به ۳۰ هزار هکتار رسیده است. از این وسعت باغ چای، ۲۶ هزارهکتار قابل بهره‌برداری است.

حال سوال دیگر اینجاست که کشاورزان با این پول چه می‌کنند؟ ماشین شاسی‌بلند می‌خرند و یا سمند که با آن بتوانند مسافرکشی هم بکنند؟ این بستگی به متراژ زمین دارد. مغازه‌ای در شهر باز می‌کنند؟ به لایه‌های پایینی و کم‌پول بسازوبفروش می‌پیوندند؟ یا به بهترین گزینه‌ی این سال‌ها فکر می‌کنند: بازگشایی یک واحد بنگاه معاملات ملکی. اگر در روستا باشد حتما عنوان دلفریبی خواهد داشت: معاملات ملکی نگین سبز کوهستان، سرزمین کادوس، دیلمان درخشان، پول از شما، زمین از ما و...

گاهی زمین در گیلان به مسائل عجیبی تبدیل می‌شود. به عنوان مثال همین یک ماه پیش رامین شادی، مدیر کل دفتر سواحل و تالاب‌های ساحلی سازمان حفاظت محیط زیست از کاهش ۸۰ سانتی متری آب دریای کاسپین طی ۱۷ سال گذشته خبر داد. در بسیاری از مناطق، آب عقب رفته و مالکان خصوصی با ایجاد دیوار یا گذاشتن بلوک‌های سیمانی زمینه را برای تصرف این نواحی فراهم کرده‌اند. در قانون حریم دریاها که مربوط به سال ۵۴ است، حریم دریا۶۰ متر از بالا‌ترین حد یعنی مد دریا تعیین می‌شود. این حریم اگر چه برای سواحل جنوبی کشور کفایت می‌کند ولی برای سواحل شمالی کافی نیست و از سوی بسیاری کارشناسان حریم ۲۰۰ متری حریم مناسب اعلام شده؛ با این حال همین ۶۰ متر نیز در حال حاضر رعایت نمی‌شود.

حجم نقدینگی موجود در دست مردم، تورم موجود در جامعه، شکسته ‌شدن سد شهرسازی، عدم امنیت برای سرمایه و فساد اداری همگی منجر به تولید بخشی از سرمایه‌داری شده که چندان شبیه سرمایه‌داری مولد صنعتی نیست. سرمایه‌ها به سمت بازار زمین، مسکن و ویلا سوق پیدا می‌کند و سرمایه‌داری‌ای شکل می‌گیرد که آن را سرمایه‌داری مستغلات می‌نامند. گرچه وجود بورژوازی مستغلات به عنوان یکی از بخش‌های سرمایه‌داری،  اجتناب‌ناپذیر است اما وقتی این بوژوازی در شرایط خاصی به جای تولید ارزش اضافی، ارزش دارایی (Property Value) به وجود می‌آورد و به ورطه‌ی سوداگری می‌افتد، به جای این‌ که کالا یا خدمات باکیفیت‌تر و حتی ارزان‌تر تولید کند تا به این ترتیب بتواند به وسیله‌ی تولید ارزش مصرفی برای جامعه، ارزش اضافی خودش را هم کسب کند؛ به جای این کار، با سوداگری و بورس‌بازی به کالای خودش هرچه بیشتر خصلت دارایی می‌بخشد و به صورتی مداوم، آن را گرانتر می‌کند. با بالا بردن قیمت زمین و مسکن، نقدینگی‌ها را به سمت خودش می‌کشد.

کل شهر برای همه ساکنان و فعالان آن، کالایی عمومی ا‌ست یعنی برای آن‌ها ارزش مصرفی دارد. اما این بورژوازی می‌خواهد به طور مستقیم از طریق فروش «مکان» در شهر و بعد در روستا درآمد کسب کند. ارزش مبادله‌ی مطلوب این سرمایه‌داری در تضاد با‌ ارزش مصرفی مردم است. در تضاد با همه‌ی قانون‌های حفظ محیط زیست و فضای سبز، قانون‌های شهرسازی، قوانین ضدانحصار، برنامه‌های توسعه، تأمین مسکن، بیمه بیکاری و آمایش سرزمین است که همگی در کار پاسخ به ارزش مصرفی هستند. بورژوازی مستغلات، همان قدرتی ا‌ست که در غیاب یا ضعف سرمایه‌داری صنعتی، مالی و یا بازار و در نبود جامعه‌ی مدنی از سال‌ها پیش فعال است. به قول کمال اطهاری، ویژگی اساسی این نوع از سرمایه‌داری، جریان داشتن در مسیرهای نامرئی و ارتباط تنگاتنگ با شعار «کار کم‌تر، پول بیش‌تر» است. این روزها، شما هم اگر مقداری پول به دست آورده‌ یا جمع کرده باشید، منطقی‌ترین راه برای حفظ و ازدیاد آن، تزریقش به بازار بساز و بفروش و زمین است.
در گیلان، ما در دوره‌های مختلف -به قول دکتر عظیمی- با زه‌کشی مازاد از منطقه به بیرون، در مسیرهای مختلف روبه‌رو بوده‌ایم. با اشغال گیلان توسط صفویان، مسیر زه‌کشی این مازاد به سوی پایتخت بود و در زمان اشغال ده‌ساله‌ی روس‌ها و پس از آن، این مسیر به سوی روسیه. پس از حاشیه‌ای شدن گیلان در اقتصاد نفتی ایران، این زه‌کشی به سوی تهران متمایل شد. سرمایه‌داری مستغلات گویا آخرین مرحله‌ی این زه‌کشی‌ها را صورت‌بندی می‌کند. از روستاها به شهرها و از شهرها به رشت و از رشت به تهران. چسبندگی به قدرت و مرکز، میزان سهم‌بری را تعیین می‌کند و میزان توان در انتقال مازاد به مرکز، میزان سهم را.

بسیاری از کارخانه‌ها و واحدهای صنعتی گیلان در این سال‌ها تعطیل شده‌اند: خاور، پوشش، ایران برک، شرکت صنایع تولید نخ ابریشم صومعه سرا، فرش گیلان، گیلان پاکت، گیلان الکتریک. و متاسفانه خبرهایی از تعطیلی و تبدیل بخشی از این واحدها به زمین و فروششان در آرشیو خبرگزاری‌های مختلف هست.

اما گذشته از همه‌ی اینها، در مورد گیلان، مشکل اصلی که بورژوازی مستغلات ایجاد می‌کند جلوگیری از تحول اقتصاد دهقانی منطقه به اقتصاد کشاورزی سرمایه‌دارانه است. این تمرکز سرمایه‌ی صنعتی‌ است که در نهایت با استفاده از عدم انسجام درونی اقتصاد دهقانی، آن را دگرگون خواهد کرد. اما سرمایه‌داری تجاری و سوداگرانه، اثر عکس خواهد داشت؛ نه تنها کمکی به صنعتی شدنش نمی‌کند بلکه مقدمات پدیده‌ای شگرف را فراهم می‌آورد.

کشاورزی به عنوان مهمترین کسب‌وکار مردم، رونق سال‌های گذشته را ندارد آن هم در سرزمینی که 53.5 درصد ساکنانش شهرنشین‌اند و هنوز 46.5 درصد روستایی. کشاورزی در استان گیلان، نشانی از توسعه ندارد. به جای پیش رفتن به سوی روش‌های مدرن کشاورزی، شیوه‌های کهن مربوط به دوران ارباب و رعیتی در این سال‌ها رونق گرفته؛ شیوه‌هایی چون مناصفه که صاحب زمین از محصول به اندازه‌ی حدودی نصف محصول سهم می‌برد. البته در این بازگشت به مناسبات ارباب-رعیتی تحولاتی هم بوده است. به عنوان مثال اگر در قدیم، ارباب گیلانی صرف داشتن زمین (بی ‌آن‌ که مسئولیتی در قبال عوامل پنج‌گانه‌ی زراعت داشته باشد) حق کسب ۴۰ تا ۵۰ درصد محصول را داشت، امروز وظیفه‌ی تهیه‌ی کود و باقی ملزومات هم به عهده‌ی مالک زمین است. این تغییر البته بیشتر به دلیل کمبود زارع رخ داده است. این روزها حتی اگر مالک یک زمین کشاورزی هم باشید، برای کشت برنج به سختی می‌توانید زارعی پیدا کنید تا با قرارداد ارباب ‌رعیتی‌ای چون مناصفه بتوانید کارتان را پیش ببرید. زارع نیست اما اضافه جمعیت روستایی‌ای هست که زمین هم ندارد. از آن طرف ۲۰درصد از بهره‌برداران زمین‌های کشاورزی گیلان در شهرها زندگی می‌کنند. در این‌جا هم باز بازگشتی به دوران قدیم ارباب ‌رعیتی داشته‌ایم. فشردگی شهرها و روستاهای گیلان و نزدیکی راهها به این بیست درصد کمک کرده که به سبک اربابان قدیم در شهر زندگی کنند و عایدی زمین‌شان را هم داشته باشند.

معماری بی‌ریشه، از بین رفتن فرهنگ بومی و زیست‌محیط، تغییر رنگ سبز به زرد، سرایدار شدن مردم بومی، تغییرات جمعیتی و فرهنگی، تنش میان مردم محلی تنها بخشی از نتایج این وضعیت است. تزریق بیش از پیش منابع مالی به بخش خرید و فروش زمین و بساز و بفروش و ویلا‌سازی، اگرچه به قیمت بی‌کاری همه‌روزه‌ی کارگران و تعطیلی صنایع تولیدی و محو تدریجی زیست‌محیط و تضعیف خرده‌فرهنگ‌ها تمام می‌شود، اما همین تزریق مالی‌ است که طبقه‌ی نوینی از سرمایه‌داران را پدید می‌آورد که باید آن‌ها را «سرمایه‌داران نوکیسه» نامید. با نگاهی به ویلاهای رنگارنگ و عجیب و غریب دوهزار تنکابن یا رامسر و جؤردشت و جؤرده (جواهردشت و جواهرده) و درنگ در بد‌آهنگی معماری هرجایی‌شان، می‌توان تصویری تقریبی از فرهنگ این نوکیسه‌گان تازه‌وارد به دست آورد.

اگر به بَرِ زمین‌داران و انبوه‌سازان و تراکم‌فروشان خصوصی و نیمه‌خصوصی و غیرخصوصی باشد، تا قله‌ی سماموس، بلندترین کوه گیلان هم جاده‌ای اسفالت کشیده خواهد شد (چنانکه جاده‌ی خاکی‌اش موجود است) تا بهترین پنت‌هاوس با چشم‌نوازترین چشم‌انداز تقدیم خریدارش شود. هر چیزی قیمتی دارد. این میانه، نسیان تاریخی و زوال فرهنگی و بحران هویتی مردمان گیلان و مازندران، در کنار فقر و بی‌کاری و اعتیاد و تعطیلی تولید صنعتی این منطقه، تشدیدکننده‌ی این معامله‌ی است، میان بورژوازی مستغلات و یک قوم که بهره‌ی دومی از این معامله اغلب یک دستگاه خودروی سمند خواهد بود با یک واحد از چندین و چند واحد ساخته شده بر زمین پدری. همین است تضمین آینده‌ی نسل بعد، تا بتواند به راحتی در دانشگاه آزاد واحد همان سرزمین پدری درس بخواند و بعدها وقتی که مشغول کار در مراکز صنعتی فلات مرکزی ایران است، اگر مرخصی بگیرد و اگر پول جور کند، بتواند پنج و شش روزی به همین سرزمین پدری آید، برای استراحت و هواخوری...

مسأله‌ی زمین در سرزمین جنوبی دریای کاسپین به دلایلی که گفته شد و دلایلی دیگر از جمله وسعت کم وویژگی‌های اقلیمی مطلوب، مسأله‌ای استراتژیک به حساب می‌آید که گاه عامل بسیاری از معادلات سیاسی منطقه بوده است. کلام به درازا کشید و بی‌نصیب از تمرکز و جمع‌بندی ماند. هدف کلی این صحبت‌ها جلب توجه به موضوع استراتژیک زمین در استانی کم‌وسعت بود و اتفاقی که در حال تکوین است. در آخر این کلام باید یادی کنم از تمامی محیط‌بانان دلسوز و زحمت‌کشی که در این سال‌ها برای حفظ این سرزمین و منابع آن تلاش کرده‌اند و در این راه، سلامتی و حتی جان خودشان را از دست داده‌اند...»

 

 

سایر پیوندهای مرتبط:

صفحه شخصی ناصر عظیمی در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/1900

پرونده ناصر عظیمی در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/9859

ناصر عظیمی در ویکی پدیا
http://glk.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1_%D8%B9%D8%B8%DB%8C%D9%85%DB%8C_%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%AE%D8%B4%D8%B1%DB%8C

 

 

گزارش نشست نخست: سکونتگاه های غیر رسمی در ایران (21 مهر 1392)
http://www.anthropology.ir/node/19994

گزارش نشست دوم: کردارشناسی جانوری و شهر (28 مهر 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20060

 گزارش نشست سوم: فقر شهری (5 آبان 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20170

گزارش نشست چهارم: دین، شهر و هویت (12 آبان 1392)
http://anthropology.ir/node/20271

گزارش نشست پنجم: کالایی شدن، سرمایۀ مالی و هنر (19 آبان 1392)
http://anthropology.ir/node/20376

گزارش نشست ششم: نشانه شناسی و معنا (26 آبان 1392)
http://anthropology.ir/node/20472

گزارش نشست هفتم: پیامدهای اجتماعی طرح های توسعه (3 آذر 1392) 
http://anthropology.ir/node/20608

تقدیر از استاد محمد تهامی نژاد در هشتمین نشست یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/20668

گزارش نشست هشتم: نگاهی به تاریخ فیلم مستند (10 آذر 1392)
http://anthropology.ir/node/20704

گزارش نشست نهم: فرهنگ و محیط زیست (17 آذر 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20798

گزارش نشست دهم:   هنـر و شهـر (24 آذر 1392)
http://anthropology.ir/node/20934

گزارش نشست یازدهم: تهران هنر مفهومی (1 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21013

گزارش نشست دوازدهم: چالش های باستان شناسی معاصر (8 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21094

گزارش نشست سیزدهم: نشانه شناسی و فرهنگ (15 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21218

گزارش نشست چهاردهم: زبان و شهر (22 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21327

گزارش نشست پانزدهم: اولوهیت زن و تندیسکهای پیشا تاریخ (6 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21559

گزارش نشست شانزدهم: فضایی شدن مفهوم جهان سوم و مسائل آن؛ مورد ایران (13 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21749

گزارش نشست هفدهم: تاریخ فرهنگی ایران معاصر(20 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21855

گزارش نشست هجدهم: خانواده و مصرف فرهنگی (27 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21857

 گزارش نشست نوزدهم: جامعه و فرهنگ بلوچ؛ ساختارها و چشم اندازها (4 اسفند 1392)
http://www.anthropology.ir/node/22152

گزارش نشست بیستم: نگاهی به تاریخ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (11 اسفند 1392)
http://www.anthropology.ir/node/22211

گزارش نشست بیست و یکم: آیین های نوروزی و تقدیر از علی بلوکباشی (17 فروردین 1393)
http://anthropology.ir/node/22487
گزارش نشست بیست و دوم: ترویج علم در ایران (24 فروردین 1393)
 http:/anthropology.ir/node/22587

گزارش نشست بیست و سوم: اپرای عروسکی (31 فروردین 1393)
http://anthropology.ir/node/22673

گزارش نشست بیست و چهارم: «تعریف و نوع شناسی رابطۀ اجتماعی و تقدیر از عبدالحسین نیک گهر» (7 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/22839

گزارش نشست بیست و پنجم: «اقتصاد و فرهنگ» (14 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/22941

گزارش نشست بیست و ششم: «معنویت در شهر» (21 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/23130

گزارش نشست بیست و هفتم: «مرمت شهری» (28 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/23253

گزارش نشست بیست و هشتم: «انسان شناسی بدن» (4 خرداد 1393)
http://anthropology.ir/node/23357

 

دوست و همکار گرامی

چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی،  نیازبه کمک مالی همه همکاران وعلاقمندان وجود دارد.

کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:

شماره حساب بانک ملی:

0108366716007

 شماره شبا:

IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07

 شماره کارت:

6037991442341222

به نام خانم زهرا غزنویان

 

پیوستاندازه
23562.pdf430.38 KB