پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

قرن بیستم: وداع فرهنگ ژاپنی با مرد سامورایی



      قرن بیستم: وداع فرهنگ ژاپنی با مرد سامورایی
زینب علیزاده

چکیده
سامورایی ها مشخصا به عنوان یک طبقۀ جنگاور با تشکیل حکومت شوگونی میناموتو یوریتومو، در کاماکورا و در قرن دوازدهم میلادی شکل گرفتند.آنها به طریقت بوشیدو معتقد بودند و مطابق با اصول این طریقت هیچ ترسی از مرگ نداشتند و شجاعانه در راه خدمت به سروران خود جان می-باختند .شرافت و وفاداری که مهمترین فضیلتها در زندگی آنان بود نوعی احساس ترس، آمیخته با احترام و وابستگی برای مردم ژاپن نسبت به این طبقۀ اجتماعی پدید آورده بود. مردم ژاپن موظف بودند که هنگام گذر سامورایی ها به آنها تعظیم نمایند و در برابر خصلت جنگاوری و جنگ طلبی آنان اعتراضی نداشته باشند.حوادث بزرگ تاریخ ژاپن و تضعیف حکومت سپاهی شوگونها در نتیجۀ این حوادث، تا نیمه های قرن نوزدهم میلادی، نگرش جامعۀ ژاپنی را نسبت به جنگاور سامورایی و حکومت شوگونی تغییر داد و حتی جوانان سامورایی خود به مقابله با این سنتهای صلح ستیزانه پرداختند.شروع عصر امپراطوری میجی که به عصر روشنگری در تاریخ ژاپن معروف گشته است و اصلاحات این امپراطور، ضربات سختی بر طبقۀ سامورایی وارد آورد.مردم ژاپن که خود از قرنها جنگ و خونریزی داخلی و خارجی و سلطۀ قشر جنگاور به ستوه آمده بودند با پذیرش این اصلاحات به استقبال صلح و آرامش آمدند و پس از شکست در جنگ جهانی دوم در قرن بیستم میلادی،خود به تصویب قوانینی اقدام نمودند که نگهداری نیروی نظامی،سلاح نظامی و دستیابی به منابع طبیعی از راه جنگ و خونریزی را ممنوع نمود.
کلید واژه ها: سامورایی، بوشیدو، جنگ، شوگون،فرهنگ، قرن بیستم میلادی.

در بامداد25آوریل 1185م. نبردی سخت میان میناموتو یوشیتسونه(Minamoto Yushitsune) و تایرا مونموری((Taira Monemori٬ در کرانه های دان نواورا(ِDan no ura) سرگرفت. این کارزار دریایی با پیروزی کامل یوشیتسونه پایان پذیرفت و آناتوکو((Anatoko٬امپراطور کودک به همراه بسیاری از بزرگان تایرا غرق شدند.(مرتون1364: 82 ) پیروزی دان نواورا سرنوشت قطعی دوران گمپی(Gempei) یعنی دوران نبرد میان دو خاندان بزرگ میناموتو و تایرا را بر سر تصاحب قدرت در ژاپن٬ روشن نمود.میناموتو یوریتومو٬(Yoritomo )فرمانده و برادر ناتنی یوشیتسونه٬ با دریافت لقب شوگون((Shogun(معادل سپهسالار) از سوی امپراطور گوتوبا((Gotoba در 1192م.  قدرت حقیقی حکومت بر ژاپن را  بدست آورد.با شروع همین حکومت بود که سامورایی((Samurai به شکل طبقه ای خاص در اجتماع ژاپن مطرح شد.یوریتومو با تکیه بر طبقۀ جدید جنگاور، موقعیت سامورایی را به عنوان مردانی جنگاور تعیین نمود.این مردان ، غالبا سوارانی زره پوش بودند با سلاح و پرچم نشاندار.طریقت آنها بر ستایش وفاداری،شرافت و شمشیر استوار بود.نام این طریقت را در ابتدا کیوبانومیچی(Kyobanomichi) به مفهوم((راه اسب و کمان)) و سپس بوشیدو(Bushido) به معنی((راه جنگاوری)) نهادنداین کلمه مرکب از ((بو)) به معنی ارتش و ((شه)) به معنی مرد جنگی یا رادمرد فاضل و ((دو)) به معنی راه یا طریقت است(وآن2513: 139 ).فلسفۀ جدید بوشیدو هفت فضیلت را برای یک سامورایی در نظر می گرفت که کسب آنها غایت آرزوی مرد جنگاور بود.این فضائل شامل درستکاری،احترام،شجاعت، عزت نفس، نیک خواهی، وفای به عهد و وظیفه شناسی می شد.ذن، بودیسم و شینتو؛ آیین باستانی ژاپن، در شکل گیری بوشیدو تاثیر فراوانی داشت و شاید بتوان گفت یک سامورایی به آمیزه ای از تمامی  شاخه های مذهبی فوق  اعتقاد داشت.مثلی در ژاپن می گفت((پدر و مادر تو همچون آسمان و زمین هستند اما معلم و مخدوم تو همانند خورشید و ماه هستند.))(وآن2513: 140 )این مثل، اصل اساسی زندگی یک سامورایی یعنی کمال وفاداری نسبت به مخدوم  را آشکار می کرد.حتی واژۀ سامورای معنای خدمتگزار را داشت. مخدوم سامورایی ها برای قرنها دایمیوها بودند.دایمیوها((Daimyo(ملاکان بزرگ) در قرن سیزدهم م. و همزمان با حکومت نائب السلطنه های هوجو((Hojo، به دنبال دگرگونی های اقتصادی پدید آمدند.پیش از آن در دورۀ کاماکورا، سامورایی-ها تحت نظارت دستگاه سامورایی دوکورو((Samurai-Dokoro (اتاق انتظامات) بودند و این دستگاه  همۀ مسائل زندگی شخصی سربازان و جنگاوران حتی ازدواج،خانواده و تفریحات آنها را بررسی می کرد(مرتون1364: 95-96 ).سامورایی ها وفاداری شدیدی نسبت به مخدوم خود داشتند و گاه حتی این وفاداری از تعهد به شخص امپراطور که در اعتقادات ژاپنی فرزند الهۀ آفتاب بود،مهمتر می شد.این جنگاوران، شجاعانه در راه خدمت به مخدوم خود جان می باختند.آنها تحت آموزه های آیین بودا سعی داشتند بر ترس،شکست و گمنامی برتری جویند.سامورایی ها به ماورای سرگرمی ها،گرفتاریها و دلخوشیهای این جهان چشم دوخته بودند.بسیاری از آنان پس از زنده ماندن در کارزاری سخت،سر می تراشیدند و به معبد می رفتند نه برای آسودگی بلکه برای جبران و کفارۀ گناهانشان در سالهای جنگ(مرتون1364: 89 ).سلاح مقدس این سلحشوران در وهلۀ اول شمشیر بود.مرد جنگاور تنها در یک جا،شمشیر خود را بر زمین می نهاد و آن یک جا، دروازۀ معبد بود.شمشیر سامورایی با آیین خاصی ساخته می شد.آهنگران هنگام ساخت تیغه، لباس سفید کاهنان شینتو را می پوشیدند.تزیینات غلاف و قبضۀ این شمشیرها، بسیار ماهرانه و ظریف بود و حتی در این زمان نیز، موزه ها و مجموعه داران علاقۀ فراونی به گردآوری و نگهداری از آنها دارند.سلاح بعدی سامورایی ها، تیر و کمان بود.جنگاوران به شیوۀ مغولها یا از پشت اسب تیر رها می کردند یا از روی زمین.زره این جنگاوران نیز متشکل از صفحات چهارگوش فولادین یا چوب لاک و الکل زدۀ به هم پیوسته با ابریشم سرخ بود.کلاه خودهای آهنین  این سلحشوران نیز شهرت فراوانی داشت.زائده های پهن کلاه خودها در دو طرف،  برای پوشاندن گونه ها و شاخهایی خمیده بر بالای آنها،قیافه ای خوفناک به جنگاوران می-بخشید.سامورایی ها با همین پوشش هولناک،سواره یا پیاده ،در نبردهای زیادی دلاورانه می جنگیدند.
ظهور آنها و چیرگی سیاسی طبقۀ جنگاور، تاثیرات عمیقی بر اجتماع و فرهنگ ژاپنی نهاد.اگر در دوران قبل ستایش زیبایی و اشرافی گری مورد پسند بود و بانوان درباری داستانهای عاشقانه و سرگرم کننده می نوشتند در این دوره ستایش وفاداری و شرافت مورد توجه بود و داستانهای بسیاری دربارۀ دلاوریهای جنگاوران نوشته می شد به طوریکه در ابتدای حکومت شوگونی، میان اشراف پرشکوه و جنگاوران ساده، فاصلۀ اجتماعی  زیادی وجود داشت.اشراف، سپاهیان و رفتار درشت آنان را تحقیر می کردند و جنگاوران نیز اشراف را به دلیل زندگی پرتجمل و رفتار نرمشان سرزنش می کردند.لازم به ذکر است که سامورایی ها،جنگاورانی کوته فکر و ناآشنا با علم نبودند.آنها همانطور که اشاره شد،طریقت خاص بوشیدو را داشتند و از ارزش کتب، علم، هنر و ادبیات آگاه بودند.
پس از پایان حکومت میناموتو یوریتومو، در دوران نائب السلطنه های هوجو، جنگهای داخلی سختی میان گوتوبا و جنگجویان باکوفو((Bakufu(حکومت یوریتومو و بازماندگانش) در گرفت و سامورایی ها در این نبردها نقشی اساسی  داشتند.سلحشوران باکوفو بر نیروهای گوتوبا پیروز شدند و بسیاری از شورشیان را به سختی مجازات نمودند.پس از آن تا پایان قرن سیزدهم م. آرامشی نسبی در ژاپن برقرار گشت. در پانزده سال پایانی این قرن،جنگی دیگر صورت گرفت که اینبار سرچشمۀ خارجی داشت.قوبیلای قاآن که در پایتخت خویش پکن،خیال تصرف ژاپن را در سر داشت،هیئتی به ژاپن فرستاد و خواهان فرمانبرداری ژاپنی ها گشت.هوجی توکیمونه((Hoji Tokimune و شورای حکومتی او، هیئت را بدون پاسخ پس فرستادند.هیئت دوم در سال 1272 م. نیز پس فرستاده شد و مغولان این عمل ژاپنی ها را  به منزلۀ اعلان جنگ تلقی نمودند.در 1274م. نیروهای قوبیلای قاآن به ژاپن حمله کردند اما ژاپنی ها سرسختانه از سرزمین خویش دفاع و حملۀ نخستین را دفع کردند.در 1281 م. بار دیگر  مغولان با نیروی مجهزتر و لشکری صد و چهل هزار نفری حمله ور شدند.ژاپنی ها دفاع دلیرانه ای در مقابله با سربازان مغول انجام دادند و کشتیهای کوچکشان،آسیب فراوانی به کشتیهای بزرگ مغولان وارد آورد.سپس طوفانی عجیب و ناگهانی برخاست و سبب شکست نهایی سپاه گران قوبیلای قاآن شد.این طوفان را باد خدایان یا کامیکاز((Kamikaze خواندند.نیروهای سامورایی در این نبرد نیز مهارتهای فراوانی از خود بروز دادند. از این زمان تا جنگ جهانی دوم هیچ هجوم خارجی ایی به سرزمین ژاپن صورت نگرفت و  جنگهای ناشی از اختلافات داخلی و توسعه طلبی ژاپن بود که خواستهای جنگ طلبانۀ سامورایی ها را تغذیه می کرد. مهمترین این جنگها به شرح زیر هستند:
در سال 1331م. اختلاف میان امپراطور گودایگو(Godaigo) که خواهان فرمانروایی رسمی و نه اسمی بر ژاپن بود،با خاندان باکوفو،جنگ گنکو((Genko را به وجود آورد.گودایگو شکست خورد و تبعید شد اما مدتی بعد گریخت و با حمایت آشیکاگا تاکائوجی((Ashikaga Takauji،به نبرد با دشمن پرداخت و کیوتو را تصرف نمود.مردم نیز از نائب السلطنۀ هوجو حمایتی نکردند.آخرین نائب السلطنۀ هوجو  مغلوب و کاماکورا به آتش کشیده شد.
گودایگو حکومت را به دست گرفت اما پیکارهای جنگاوران بار دیگر او را ناچار به فرار کرد.آشیکاگا تاکائوجی دخالت نمود و پس از جنگهایی در گوشه و کنار، سرانجام غالب شد و حکومت شوگونی خود را تشکیل داد.خاندان آشیکاگا نتوانستند بر سراسر ژاپن دست یابند و مقر آنها در استانهای شرقی کشور واقع بود اما آنها برای دستیابی به استانهای سراسر ژاپن تلاش فراوانی نمودند.این تلاش بدون پیکارهای پی در پی و دخالت ملاکان و سامورایی ها ممکن نبود. ژاپن در این زمان،یک وحدت ملی نداشت و اختلافات میان شمال و جنوب سبب جنگهای داخلی بسیاری می شد.سامورایی ها در این دوران نیز در استخدام مخدومان خود بودند و در هر جنگی که آنها می-خواستند شرکت می نمودند.این درگیری ها آرامشی برای مردم  ژاپن باقی نمی-گذاشت و فقر و درماندگی را نصیب آنان می کرد.
آشفتگی این عصر سبب انتقال کیوتو از یک خاندان به یک خاندان دیگر می-گشت و اختلافات میان برادران تاکائوجی بر آتش این درگیری ها و تضعیف قدرت شمال می افزود.سامورایی ها و مخدومانشان در این اختلافات،به دلیل منافع مالی و مالکیت زمین،گاه جانب این خاندان را می گرفتند و گاه جانب آن خاندان.
سرانجام در 1392م. بار دیگر دربارهای شمال و جنوب متحد گشت  اما ژاپن آرام نشد زیرا این بار شورش کشاورزان صورت گرفت.کشاورزانی که در جنگهای میان دو دربار ضربۀ فراوانی دیده بودند و گذران زندگی برای آنها بسیار سخت شده بود.در 1420م. قحطی در ژاپن روی نمود و در 1425م. قحطی دیگری آمد.(مرتون1364: 114 )روستاییان که بسیاری از آنها شامل جنگاوران فقیر و طبقۀ پایین سپاه می شدند، جنگهای مسلحانه ای نزدیک پایتخت انجام دادند. در 1467م. تا 1477م. درگیریها و شورشها به اوج خود رسید و نبرد اونین رخ داد.خاندانهای قدرت طلب بار دیگر وارد جنگ و کشمکش شدند و سران هوسوکاوا(Hosokawa) و یامانا((Yamana به رقابت اصلی در این نبردها پرداختند. در نیمۀ دوم قرن پانزدهم میلادی با مرگ سران اصلی این دو خاندان، مدتی آتش جنگ ها فرو نشست و کشور آرام شد. لازم به ذکر است که جنگهای خونین قرون چهاردهم و پانزدهم م. علیرغم آزار قشر فرودست جامعه ، مایۀ نابودی فرهنگ و اقتصاد ژاپن نشد. آهنگری و صنایع ساخت سلاح های رزمی در همین دوران بسیار رونق گرفت و افزایش نیاز ملاکان و خاندان بزرگ در همه سوی کشور، موجب روی آوردن به تجارت خارجی به ویژه تجارت با چین و نیز بهبود بخشیدن وضعیت کشاورزی و شیوه های تولید زراعی  شد اما رونق تجارت و بارزگانی داخلی و خارجی خود سبب افزایش عوارض گمرکی شد.نکتۀ مهم آنکه دوران شوگونی آشیکاگایی اوج دوران توجه به قشر سامورایی و نیاز به جنگاوری آنها بود. سامورایی ها در زمان نیاز سرورانشان مشتاقانه به سوی میدانهای کارزار می شتافتند و دشمنان مقابل را می کشتند گرچه گاه بسیاری از آنها  جان سالم از این میدانهای خونین به در نمی بردند. در همین دوران، به هنگامی که جنگ های استانی متوقف می شد و فاصله ای میان جنگها پیش می آمد، تعداد زیادی از سامورایی ها به روستاهای خود باز می گشتند و در مزارع کوچکشان  به کار کشاورزی می-پرداختند تا جنگ بعدی آغاز شود.
 از سالهای 1534م. تا 1615م. جنگهای داخلی دیگری صورت گرفت و سامورایی-ها باز هم به استخدام ملاکان درآمدند. این وضعیت شاید برای آنها که به دنبال کسب شجاعت و اثبات وفاداری نسبت به مخدومانشان بودند، خوشایند به نظر می رسید اما قطعا مردم عادی و غیر جنگاور را به ستوه می آورد.
در جنگهای سدۀ شانزدهم م. بسیاری از دایمیوها به مقابله با فعالیتهای تجاری و سرکوب آنها پرداختند. فرقه های متعصب بودایی نیز در این جنگها دخالت داشتند و با این دایمیوها مبارزه می کردند. در سال 1549م. فرانسوا زاویه، مبشر یسوعی،  به ژاپن آمد و به تبلیغ آیین مسیحیت در این سرزمین چند پاره و درگیر جنگ پرداخت. مسیحیت در ژاپن پیشرفت نمود و بسیاری از دایمیوها و سامورایی ها  در  مقابله با راهبان بودایی، به این آیین گرویدند. این گرایش به آیین مسیحیت سبب هراس و نگرانی رهبران بودایی  شد و آنها حکومت را تحت فشار قرار دادند تا کشیشان و مبلغان مسیحی را از سرزمین ژاپن براند البته این اعمال چندان اثر عمیقی نداشت و آیین بودا در نگاه مردم ژاپن دچار تنزل شده بود. جالب آنکه سامورایی های مسیحی شده در این زمان نامهای مسیحی بر خود می نهادند و بر کلاه خود صلیب نصب می کردند و حتی در میدانهای نبرد،از ((عیسی مسیح)) و ((مریم عذرا)) یاری می طلبیدند.
به این ترتیب نفوذ و گسترش مسیحیت، قرنها جنگ و خونریزی و نیز  عدم وجود یک قدرت مرکزی غالب، زمینه را برای یک تغییر بزرگ در کشور ژاپن فراهم آورد.این تغییر بزرگ همانا متحد کردن کشور و پایان دادن به جنگهای طولانی مدت استانی بود.این امر با اعمال سه خاندان اودا نوبوناگا((Oda Nabubunaga، تویوتومی هیده یوشی((Toyoyumi Hideyoshi و توکوگاوا ایه یاسو((Tokogawa Iyeyasuحاصل گشت. اما اتحاد و برقراری صلح و سازش در کشور، برای سامورایی ها که از راه جنگاوری ارتزاق می کردند، همانند یک مصیبت بزرگ بود. این طبقه، قرنهای اخیر را در میدانهای نبرد و در خدمت و کمربستگی سرورانی گذرانده بود که جنگهای منفعت طلبانۀ بسیاری با هم داشتند و پایان پذیرفتن این جنگها، موجب  بی نیازی  سروران به سامورایی های جنگاورشان می شد. وقوع نبردهای داخلی جدید، بار دیگر به یاری سامورایی ها آمد و آنها را از چنین مصیبتی نجات داد.
خاندان پایین مرتبت اودا نوبوناگا، با دست یافتن به مقام نیابت داروغه در استان اوواری((Owari، توانستند املاک خود را توسعه دهند و سپاهی از جنگاوران فراهم آورند. نوبوناگا با پیروزی بر سپاهیان ایماگاوا(Imagawa) و اتحاد با دایمیوها توانست به قدرت لازم برای پیشروی به سوی پایتخت دست یابد. بستن پیمان دوستی با توکوگاوا ایه یاسو، کار وی را راحتتر نمود و سرانجام نوبوناگا دژ میزوکوری(Mizukuri) را فتح نمود و وارد پایتحت شد. سپس یوشیاکی((Yoshiakiرا که شوگون پانزدهم آشیکاگا بود، بر مسند حکومت گذاشت ولی مدتی بعد او را به دلیل اختلافات،کنار راند و با نهادن لقب شوگونی بر خود، به دوران آشیکاگایی پایان بخشید. نوبوناگا برای تثبیت قدرت خویش و استقرار حکومت متکی بر سپاهش، به جنگهایی دست زد که سامورایی ها شرکت موثری در آنها داشتند. در سوی دیگر، توکوگاوا ایه یاسو درگیر جنگ با تاکه دا ((Takedaدر شرق شده بود و نوبوناگا در این پیکار به کمک او شتافت.تسلط بر استانهای غربی نیز هدفی بود که نوبوناگا سعی داشت بر آن دست یابد.برای تحقق این هدف، تویوتومی هیده یوشی انتخاب شد.وی با مهارت فراوان توانست وظیفۀ تصرف این قسمت از کشور را انجام دهد و حتی یکی از قلعه های مهم را نیز ویران نمود اما در همین زمان نوبوناگا توسط یکی از سرداران شورشی اش در معبدی مورد حمله قرار گرفت و پیش از آنکه دستگیر شود،با شمشیر خویش دست به خودکشی زد.خودکشی وی موجب شد که هیده یوشی با موری((Mori در غرب صلح نماید و بی درنگ راهی پایتخت شود.
تویوتومی هیده یوشی، در تقسیم استانهای نوبوناگا میان سردارانش، سهم بزرگی را به دست آورد و زیرکانه به از میان برداشتن این سرداران و غلبه بر پسران نوبوناگا پرداخت. موفقیت های او موجب حسادت و نگرانی توکوگاوا ایه یاسوی متحد، در شرق گردید.جنگهای این دو سردار قطعی بود و ایه یاسو حتی در دو نبرد پیروز شد اما پس از جنگ،نظر آنها بر این قرار گرفت که دست از اختلاف بردارند و سازش نمایند.به دنبال این صلح و سازش، هیده یوشی متوجه اوضاع داخلی کشور  بویژه زمینهای کشاورزی شد. از این رو آمارگیری استانهای ژاپن به فرمان وی صورت گرفت و وسعت و میزان محصول زمینهای کشاورزی  ثبت گشت. زمینها به دو نوع مرطوب و خشک تقسیم شد و مقدار مالیاتها افزایش یافت البته به کشاورز ژاپنی اجازه داده شد تا قطعه زمینی را به طور دائم اجاره کند و  مالیاتش را شخصا پرداخت نماید. در سال 1587م. هیده یوشی پس از لشگرکشی علیه شیمازوی(Shimazu )دایمیو در جنوب، توانست بر وی غلبه یابد اما رفتار خشونت آمیزی در پیش نگرفت و حتی اجازه داد شیمازو منطقۀ سابق خویش را حفظ کند. هیده یوشی سپس در یک اقدام زیرکانه، شمشیرهای کشاورزان، جنگاوران معبد، مالکان کوچک و روستاییان را مصادره نمود تا مانع شورش آنها در آینده شود.از طرفی این اقدام سبب شد سامورایی ها که هنوز شمشیر خود را داشتند ، از بقیۀ جنگاوران و کشاورزان کاملا جدا شوند.
به دنبال این، هیده یوشی برای تصرف کانتو در شمال کشور که تحت فرمان خاندان هوجو بود، به آنجا لشگرکشی نمود و پس از محاصره و جنگی سخت توانست شمال و دایمیوهای شمال را تحت تصرف خویش درآورد. بدین ترتیب سرانجام هیده یوشی توانست در سالهای پایانی قرن شانزدهم م. بر سراسر ژاپن دست یابد و اتحاد را پس از قرنها در این کشور ناآرام  برقرار سازد.
در سال 1592م. حکومت هیده یوشی تصمیم گرفت به سرزمین کره حمله نماید و حتی موفق به پیشروی در خاک این کشور و به سوی شمال آن شد اما چین نیز ادعای مالکیت کره را داشت و با اعطای لقب((شاه ژاپن)) از هیده یوشی خواست، عقب نشینی کند. هیده یوشی که این عمل چین را نوعی توهین بزرگ می شمرد به جنگ با سپاهیان چینی پرداخت.ژاپنی ها پیروزی هایی کسب نمودند ولی مرگ هیده یوشی در 1598م. سبب عقب نشینی و ترک خاک کره شد. پس از هیده یوشی، توکوگاوا ایه یاسو، که نیرومندترین عضو در شورای نیابت سلطنت بود، قدرت را به دست گرفت.وی مایل نبود یکپارچگی و اتحاد ژاپن از هم بگسلد لذا دشمنان شورشی اش را سرکوب نمود.در نبرد سال1600م. که میان ایه یاسو و قدرتمندترین دشمنش ایشیدا میتسوناری(Ishida Mitsunari) در گرفت، ایه یاسو با کشتار و خونریزی فراوانی به پیروزی دست یافت. این جنگ از دیدگاه پژوهشگران تاریخ ژاپن، آخرین جنگ بزرگ داخلی در این کشور بود. پس از این پیروزی، هیده یوری((Hideyori پسر هیده یوشی در 1614م. با کمک رونین ها(Ronin) یا سامورایی های سرگردان بی سرور به نبرد با هیده تادا(Hidetada) پسر ایه یاسو پرداخت ولی در نهایت شکست خورد و بدین ترتیب ایه یاسو با دریافت لقب شوگون از سوی امپراطور، قدرت حقیقی حکومت بر سراسر ژاپن را به دست آورد.در زمان حکومت ایه یاسو بود که ویلیام آدامز(Wiliam Adams) انگلیسی، وارد ژاپن شد. در نیهون باشی((Nihonbashiتوکیو، سنگ یادبودی است که در آن ذکرکرده اند ویلیام آدامز کسی بود که به شوگون توکوگاوا ایه یاسو، علم توپخانه، جغرافیا، ریاضیات و غیره یاد داد و در زمینۀ امور خارجی خدمات ارزشمندی انجام داد و کشتی هایی به سبک اروپایی ساخت.
توکوگاوا ایه یاسو، پایتخت ژاپن را از کیوتو به ادو(توکیوی امروزی) انتقال داد.حکومت او به حکومت شوگونی توکوگاوا معروف گشت.خاندان توکوگاوا نیز همچون هیده یوشی نگران شورش کشاورزان با کمک سامورایی ها و یا قیام سامورایی های کشاورز بودند. همانطور که اشاره شد، هیده یوشی با اعمال قانون جمع کردن شمشیرها به جز شمشیر سامورایی ها، این طبقۀ جنگاور را از روستایی کشاورز جدا کرده بود و شاید به نوعی سامورایی ها را مجبور کرده بود که یا جنگاور باشند یا کشاورز .این قانون گرچه خود در دورانی پر از چنگ و خونریزی برای ایجاد اتحاد در ژاپن صادر شده بود اما در حقیقت با صدور آن، نخستین ضربه بر موقعیت اجتماعی سامورایی وارد آمده بود و آنها که می خواستند جنگاور باقی بمانند بدون زمین کشاورزی، وضعیت مالی بسیار بدی پیدا می کردند.توکوگاواها نیز سیاست هیده یوشی را در پیش گرفتند و میان سامورایی و روستایی کشاورز، فاصله-ای مشخص انداختند تا طبقه ای به نام سامورایی کشاورز وجود نداشته باشد. بدین ترتیب آن دسته از سامورایی ها که زمین و کشاورزی را از دست داده و جنگاوری را انتخاب کرده بودند یا باید در انتظار جنگ و به خدمت در آمدن مخدوم خویش می ماندند یا در فقر و تنگدستی و با خاطراتی از رشادتهای گذشته، روزگار را می گذرانیدند. البته در روزگار یکپارچگی و اتحاد حکومت توکوگاوا جنگی صورت نمی گرفت تا ملاکی تقاضای به کارگیری سامورایی در میدان نبرد با دشمنان خویش را داشته باشد.تجربۀ ناموفق حمله به کره در زمان هیده یوشی نیز،خاندان توکوگاوا را از جنگ خارجی بر حذر می داشت.با این شرایط سامورایی های بلند مرتبت، مقامات دیوانی  کسب کرده بودند و می توانستند خود را در آن اجتماع طبقاتی بالا ببرند و برخی از آنها نیز مدارسی نظامی با هزینۀ خویش تاسیس کرده بودند اما سامورایی های پایین مرتبت چنین شانسی برای پیشرفت نداشتند و مستمری آنها همچون گذشته، برنجی بود که قیمت آن نوسانات زیادی داشت و هیچ از تنگدستی آنان کم نمی کرد. هم چنین حکومت توکوگاوا هرگونه دستیابی به ثروت را از طریق جنگ و خونریزی ممنوع کرده بود بنابراین سامورایی های جنگاور، نه زمین کشاورزی داشتند، نه فرصتی برای جنگ و به خدمت درآمدن سرورانشان و نه حقی برای مبازره و کسب ثروت از این طریق.اینگونه بود که وضعیت آنها روز به روز بدتر می شد و دچار سرخوردگی می گشتند.
شوگون چهارم توکوگاوا؛ ایه تسونا((Ietsuna،چاره ای برای آنها اندیشید و سعی کرد رونین یا سامورایی های بدون سرور را در کارهای سازندگی به کار گمارد و با آموزش آنها تا حدودی نیز موفق شد.این اقدام او شاید برای دور کردن خوی جنگاوری و نیز استفاده از نیروی فراوان و حس وظیفه شناسی آنها در جهت سازندگی ژاپن بود. البته بسیاری از سامورایی ها حاضر به پذیرفتن چنین موقعیتی نشدند و در انتظار  میدان نبرد ماندند اما شرایط جامعۀ ژاپن رو به تغییر بود و مردم این کشور از قرنها جنگ و خونریزی به ستوه آمده بودند با این حال هنوز طبقه ای به نام سامورایی در دیدگاه سنتی آنها وجود داشت و می بایست به این طبقه احترام می گذاشتند.
در قرن هجدهم و نیمۀ قرن نوزدهم م. حکومت شوگونی توکوگاوا تصمیم به خروج از انزوا و ارتباط با دنیای غرب گرفت و در این راه تلاشهایی را انجام داد و بازرگانی خارجی را تشویق کرد اما بسیاری در داخل کشور مخالف این ارتباط بودند بویژه رونین ها که حملاتی پراکنده صورت می دادند و به مخالفت با شوگون می پرداختند. در همین زمان نیز گروهی مورخ سنت پرست روی کار آمدند که به مطالعۀ تاریخ کهن ژاپن پرداختند و در همین مطالعات روشن نمودند که حکومت حقیقی از آن امپراطور؛ فرزند حقیقی الهۀ آفتاب است و شوگونها به ناحق این حکومت را در دست گرفته اند.سامورایی ها که حامی سنت بودند گرچه خود به عنوان طبقه ای جنگاور با حکومت شوگونی میناموتو رسمیت یافته بودند اما از آنجا که حکومت توکوگاوا، زندگی آنها را دچار شوربختی و تنگدستی کرده بود لذا از گفتار این مورخان حمایت کردند و حکومت را حق امپراطور دانستند. شاید آنها امید داشتند که قدرت گرفتن امپراطور وضعیت اسفناک زندگی شان را بهبود بخشد.
برخی از دایمیوها نیز به مبارزه با شوگون توکوگاوا پرداختند.دایمیوهای چوشو((Choshu با تشکیل دفتری برای کمک به سامورایی های نیازمند که هنوز روحیۀ جنگاوری خویش را حفظ کرده بودند،سپاهی ایجاد نمودند.یکی از افراد قبیلۀ چوشو به نام یوشیداشونی(Yoshida Shoni) که خود پسر یک سامورایی از طبقۀ متوسط بود،در ایجاد حس میهن پرستی ژاپنی ها و فرمانبرداری و وفاداری نسبت به شخص امپرطور، نقش بزرگی داشت. او سالها به کسب دانش پرداخته بود و با سخنانی پرشور سامورایی های جوان را به مبارزه علیه شوگون ها تشویق می کرد.شرکت او در توطئه بر ضد یکی از دیوانیان شوگون موجب دستگیری و اعدامش در سن سی سالگی شد ولی آموزه هایش به جا ماند.
قبایل چوشو و ساتسوما((Satsuma با کمک سامورایی های جوان و خشمناک به یاری امپراطوری آمدند و با تشکیل ائتلافی میان خود، نبردهایی را علیه حکومت شوگونی توکوگاوا به راه انداختند.سرانجام در 1868م. با دلاوری سامورایی ها، دوران فئودالی شوگونها به سر آمد و این حکومت که به مدت هشت قرن بر ژاپن مسلط بود، سقوط کرد.بدین ترتیب طبقۀ سامورایی همانگونه که با جنگاوری های خویش حکومت شوگونی را به وجود آورد، همانگونه نیز آن را از بین برد و با حمایت از امپراطوری میجی((Meiji در حقیقت به حمایت از مردم ژاپن برخاست .امپراطور جوان میجی با پشتیبانی سامورایی های جوان و باانگیزه، سوگندنامه ای پنج ماده ای تصویب کرد که این سوگند نامه خود تحولی انقلابی در تاریخ ژاپن به شمار می آمد.در این سوگندنامه ذکر شده بود که همۀ مسائل با بحث عامه تصویب می شود و آیینهای ناپسند گذشته  ملغی می گردد و برای استواری حکومت به جستجوی دانش در سراسر جهان پرداخته خواهد شد.با شروع امپراطوری میجی یا حکومت روشن دوران تجددگرایی در ژاپن آغاز گشت و اصلاحات انقلابی بسیاری در تمامی بخشهای کشور صورت گرفت.
 سامورایی ها گرچه نقش اساسی را در تشکیل این حکومت ایفا کردند اما اصلاحات مالی، اقتصادی و فرهنگی میجی، ضرر زیادی برای آنها به دنبال آورد و زندگی شان را سخت تر کرد.این اصلاحات، دایمیوها را از پرداخت مستمری به سامورایی ها معاف کرد و در سال 1876م.  امپراطوری  میجی همۀ مستمری ناچیز سامورایی ها را صرف خرید سهام دولتی نمود.
در سال1871م. یاماگاتا((Yamagata، وزیر جنگ، قانون خدمت وظیفۀ عمومی را که برای دولت جدید لازم بود،(مرتون1364: 195 )مطرح و به اجرا درآورد.این قانون در حقیقت به معنای انحلال قطعی طبقۀ جنگاور سامورایی بود.
در کنار این اقدامات اصلاح طلبانۀ دولتی که هریک به نوعی سامورایی را از جامعۀ ژاپنی پاک می کرد،تجددگرایی جوانان اروپارفتۀ ژاپنی و اندیشه های قشر تحصیل کردۀ روشنفکر، سبب تغییر تدریجی نگرش مردم نسبت به سنتهای گذشته و لزوم بازنگری در آنها شد .فوکوزاوا یوکیچی(Fukuzawa (Yukishi،یکی از همین افراد تحصیلکرده، خود فرزند یک سامورایی بود که با آموختن زبانهای هلندی و انگلیسی و فراگیری علوم جدید غربی و نیز سفر به اروپا و امریکا، تصمیم به ترویج علوم غربی در ژاپن گرفته بود.او آموزشگاهی تاسیس نمود و به ترجمه و آموزش کتب غربی همت ورزید.یوکیچی به مردم ژاپن  آموخت که نظام طبقاتی و باور این نظام مربوط به سنتهای غلط گذشته است. تمامی مردم بر اساس قانون جدید با هم برابرند و یک سامورایی بر هیچ کس برتری طبقاتی ندارد.معروف است که روزی یک روستایی خواست به یوکیچی به مناسبت آنکه فرزند یک سامورایی است، تعظیم کند اما یوکیچی مانع شد و گفت هر دوی آنها کشاورز و سامورایی با هم برابرند.
حضور چنین افرادی به تدریج ذهنیت سنت پرست مردم ژاپن را تغییر داد و به آنها  آموخت که برخی از سنتهای گذشته مانند تبعیض طبقاتی، ناپسند و مانع پیشرفت جامعه است،گرچه در این میان عده ای از جوانان نیز به مقابله با هرگونه سنتی پرداختند و با افراط، سعی در غربی کردن جامعه نمودند.
اینگونه بود که مردم ژاپن اندک اندک پذیرای اصلاحات جدید شدند و به بازنگری در سنتهای قدیمی پرداختند. سامورایی برای آنها دیگر مردی نبود که به دلیل قدرت جنگاوری و پایگاه اجتماعی اش باید به وی تعظیم نمود.در دهۀ آخر قرن نوزدهم م. حتی شیوۀ لباس پوشیدن و آرایش موی سامورایی که تا آن زمان مورد پسند مردان ژاپنی بود، از رواج افتاد و دیگر هیچ جوانی وسط سرش را به شیوۀ سامورایی نمی تراشید گرچه روستاییان از این تجددگرایی در ابتدا خوشحال نبودند و حتی مقاومت نشان دادند .در قرن بیستم م. مبحث برابری زنان و مردان مطرح شد و برخی از مردان آن را پذیرفتند.بسیاری از پسران و دختران ژاپنی رفتار غربی در پیش گرفتند و آداب و عقاید کهن را مورد تمسخر قرار دادند.
دیدن چنین وضعیتی برای سامورایی های سنت پرست بسیار ناگوار بود.تعدادی از آنها دست به شورشهایی زدند اما موفق نشدند.با این حال گرچه طبقۀ سامورایی رو به سوی زوالی شدید داشت و دولت ژاپن خواهان پیشرفت و تجدد بود ولی هنوز روحیۀ جنگ طلبی از جامعۀ ژاپن دور نشده بود. در 1894م. ژاپنی ها به کره حمله کردند و با پیروزی به سوی منچوری راه خود را گشودند. در 1895م.با سلاحهای جدید چین را شکست دادند و در 1910 م. کره را به تصرف درآوردند.بدین ترتیب دنیای غرب متوجه قدرت جدیدی به نام ژاپن شد.در جنگ جهانی اول، ژاپن قدرتمندانه متصرفات آلمان را تسخیر کرد و با کسب غنائم، قدرت خود را در آسیا توسعه داد.بنابراین در قرن بیستم م. جامعۀ ژاپن علیرغم انجام اصلاحات نوین، هنوز هم به دنبال سپاهیگری، جنگ و دستیابی به اهداف از طرق نظامی بود.گرچه در همین زمان  عده ای با افکار جنگ ستیزانه و آزادای خواهانه ظهور کردند و تعدادی از مردم ژاپن به ویژه جوانان به این احزاب آزادیخواهانه پیوستند  اما اندیشه های آنها تا نیمۀ دوم قرن بیستم میلادی و پایان جنگ جهانی دوم نتیجۀ قطعی نداشت.جنگ طلبان افراطی  مدرن، به نوعی همان اندیشه های سامورایی را ترویج می کردند و در نبردهای خویش، همان وفاداری مطلق، وظیفه شناسی و شجاعت سامورایی را داشتند. ژاپن با نیروی همین جنگ طلبان تا 1932م. منچوری را تصرف کرد و حکومت ملی چین به سازمان ملل شکایت نمود اما ژاپنی ها کنار نکشیدند و بسیاری از چینیان از رفتار نظامیان ژاپنی رنج و درد فراوانی را متحمل شدند . در 1936م. یک کودتای نظامی در ژاپن رخ داد و در 1937م. ژاپن به پکن و شانگهای حمله نمود.در این میان،اختلافات ژاپن و روسیه هم چنان ادامه داشت.ژاپن وارد صحنۀ جنگ جهانی دوم نیز شد و پیکارهای فراوانی کرد اما سرانجام این نظامیگری و جنگ طلبی کهن ژاپن با ویرانی خوفناک هیروشیما و ناکازاکی با بمب اتمی که امریکا به کار برد و تسلیم سال1945م. متوقف شد.
جنگ جهانی دوم، پیروزی متفقین،سقوط جنگ طلبان ژاپنی و نیز بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی که پیامدهای مصیبت باری برای مردم این دو شهر به دنبال داشت، ضربه ای عمیق و ناگهانی بر مردم ژاپن وارد آورد.ژاپن هرگز به تصرف هیچ کشور بیگانه ای در نیامده بود و از این بابت غروری هزاران ساله داشت.ورود امریکاییان به خاک این سرزمین ،مردم ژاپن را سرخورده و هراسان کرد.آنها زنان و کودکانشان را به سوی تپه ها فرستادند و بدون حضور سامورایی هایی که قرنها نماد مبارزه و مقاومت بودند، در انتظار سرنوشتی وحشتناک ماندند. سرانجام پایگاه فرمانده عالی نیروهای متفقان به ژنرال مک آرتور آمریکایی واگذار شد. مردم ژاپن پس از این شکست و به دنبال برقراری دموکراسی،دچار دگرگونی اندیشه شدند.آنها مدتها بود که از جنگهای خونین داخلی،از باور به نظام طبقاتی و ترس از طبقۀ جنگاور خسته شده بودند.انقلاب عصر میجی و حضور افراد آزادیخواه همانطور که قبلا اشاره شد،ذهن مردم را برای این دگرگونی آماده کرده بود اما شکست در جنگ جهانی دوم بود که این آمادگی ذهنی را به نتیجه رساند و مردم ژاپن را به این مرحله رساند که برای همیشه با مرد جنگاور سامورایی وداع کنند و خود فریاد صلح طلبی و ضدجنگ سر دهند.در مادۀ نهم از فصل دوم قانون اساسی ژاپنیان آمده است:
((ژاپنیان که آرزومند صادق صلح جهانی بر اساس نظم و عدالت هستند به عنوان بالاترین حق ملت، جنگ،تهدید یا توسل به زور برای رفع منازعات و اختلافات میان ملتها را منسوخ می کنند.))
((برای نیل به هدف فوق نیروهای زمینی،دریایی و هوایی و هم چنین سایر وسائل عاملۀ جنگ از این پس هرگز نگاهداری نخواهد شد.حق تجارب دولت نیز به رسمیت شناخته نخواهد شد.))

نتیجه گیری
تصویب چنین قوانینی و الغای جنگ در سرزمینی که همواره درگیر جنگهای داخلی و خارجی بود ،شاید باور نکردنی به نظر رسد.بخشی از مقالۀ حاضر به تاریخ مهمترین این جنگها و چگونگی آنها اشاره داشت و اهمیت طبقۀ سلحشور سامورایی را در نتیجۀ این جنگها روشن نمود.حال با توجه به چنین سابقه ای در جنگاوری و ستایش یک جامعه برای قرنها  نسبت به طبقۀ جنگاور، قضاوت دربارۀ این دگرگونی عظیم و بیزاری از جنگ و اندیشه های نظامی بسیار دشوار است.با این حال بر اساس مطالبی که در مقالۀ حاضر به آنها اشاره رفت، می توان به این نتیجه رسید که مردم ژاپن پس از قرنها جنگ و خونریزی و تحمل مصیبتهای فراوان، تحت تاثیر افکار تجددگرایانه و آشنایی با اندیشه های نوین جهانی به این نتیجه رسیدند که برای دستیابی به اهدافشان لزوما نباید از راه جنگ و وابستگی به طبقۀ جنگاور سامورایی وارد شوند بلکه کسب دانش و پیشرفتهای علمی،اقتصادی و هنری خود راهی مناسب جهت موفقیت کشور است راهی که عزت نفس، درستکاری و وظیفه شناسی بوشیدو و مرد سامورایی از آن حمایت می کند.
منابع:
_ ا.رایشاوئر،ژاپن در گذشته و حال،ترجمۀ محمود مصائب،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،1379
_ سعیدی،عباس،ژاپن؛بحثی دربارۀ مردم و سرزمین ژاپن،کتابفروشی باستان،مشهد، 1343
_ مرتون،اسکات،تاریخ و فرهنگ ژاپن،ترجمۀ مسعود رجب نیا،امیرکبیر،تهران، 1364
_ نیتوبه،اینازو،بوشیدو؛طریقت سامورایی یا روح ژاپنی،ترجمۀ محمد نقی زاده،منوچهر منعم،حریر،تهران، 1388
_ وآن،ژوزفین،سرزمین و مردم ژاپن،ترجمۀ محمود کیانوش،بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2513

زینب علیزاده-دانشجوی کارشناسی ارشد باستانشناسی دانشگاه تهران
 

ویژه نامه فرهنگ ژاپن در انسان شناسی و فرهنگی
http://www.anthropology.ir/node/13618