پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
رابطه آزادی و عدالت اجتماعی در اندیشه جان رالز
جان رالز،فيلسوفی معاصر است كه در نوشته های خود به مبحث عدالت می پردازد؛ و سعي دارد به مناقشه اين مقوله در غرب پاسخ دهد، او در اين زمينه از كانت تاثير پذيرفت. در نگاه رالز عدالت ساخته دست بشر است؛ و انسان آن را مي آفريند او براي توجيه استدلال خود وضع نخستيني را در نظر مي گیرد كه انسان ها بدون هيچ تكليف و فرض از پيش تعيين شده در كنار يكديگر جمع مي شوند، تا بر اساس روش عقلاني احكام عدالت را برگزينند اين در حالي است كه آنها در پس پرده جهل قرار گرفته و اطلاعاتی را در اختيار ندارند، چرا كه در غیر این صورت رويه به نقض عدالت منجر مي شود، در واقع عدالت حاصل عدم آگاهي از حقوق، مزايا و شرايط و...است. در اين وضع همه افراد درک و شعور برابري از هم نوعان خود دارند، و تلاش مي كنند اصول عدالت را بر طبق عقلانيت گزينش نمايند عدالت فوق مبتني بر بي طرفي است يعني افراد بدون آگاهي از شرايط و مقتضيات اقدام به انتخاب اصول عقلاني مي كنند تا عدالت حاصل گردد.پس از آنکه عدالت به دست بشر منتج شد، نهادها خلق مي شوند، تا در يك جامعه شرايط عدالت حكم فرما شود. با گذر از اين وضع نمايندگان ملت ها بار ديگر در پس پرده جهل گرد هم آمده، در شرايطي كه آگاهي و فهمي نسبت به اوضاع ساير كشورها بدون در نظر گرفتن جمعيت، تاريخ، جغرافيا، و هر عامل تاثير گذار ديگر ندارند، در اين مذاكرات طرفين عدالت را در سطح بين الملل نيز آفريده؛ و به يك هدف مشترك مي رسند اما چند حق به همه ملت ها داده مي شود که از جمله برابري ودفاع در مقابل حمله ساير ملل.
رالز با چنين نگرشي قصد دارد نظريه خود را جهاني كند از مردم یک ناحیه جغرافیایی خاص آغاز و آن را به سطح بين الملل گسترش مي دهد.
عدالت در نظر رالز يعني بي طرفي و خالي بودن از هر نوع محرك مخربی، رهايي از چنگ نظريه هاي مبتني بر حقوق آنقدر ها هم ساده نبوده است و علي رغم تسلط ديرپاي مكتب اصالت فايده بر اخلاق اين نظريه ها مجدداً به طرق مختلف ولي با قدرت به صحنه بازگشته اند. نويسندگاني كه موانع اين نظريه ها بوده اند منجمله عبارتند از« كانگر، رالز، نوزيك.(آمارتياسن، 1377، 54). پیروی از اصول عدالت نوعی رفتار است که به موجب آن افراد درگیر در عملی مشترک یکدیگر را دارای منافع و توانائی های یکسان تلقی می کنند.( بشیریه،1386، 119). رالز در پي آن است كه با اين اقدام رابطه اي بين اصول اساسی ليبراليسم يعني قرارداد اجتماعي و فایده گرایی برقرار كند و به عدالت اجتماعي رسد.
او عدالت خويش را بر دو پايه مهم يعني اصل آزادي و اصل تمايز قرار مي دهد، در اصل آزادي بايستي آزادي بيان، انديشه، قلم، عقيده و آزادي سياسي نهادينه شود؛ و در اصل تمايز تمام منابع و منافع به طور يكسان در جامعه توزيع گردد، مگر در مواقعي كه نابرابري به استفاده بيشتر از امكانات منجر شود، اصل دوم چالشي را فرا روي رالز بنيان نهاد كه به بي اعتباري نظريه اش منجر گرديد، او در پاسخ منتقدان كه عنوان مي داشتند. آزادي در سايه چنين اصلي خدشه دار مي شود بيان داشت، اصل اول بر اصل دوم رجحان دارد و بايد همواره مد نظر قرار گرفته تا خللي در آزادي وارد نگردد.
«بدين سان اصل اول از آزادي برابر و فرصت هاي برابر دفاع مي كند و اصل دوم ناظر به اين است كه در چه وضعي مي توان گفت تا برابري موجه و عادلانه اند. به عبارت ديگر در اصل اول كه اصل بيش ترين آزادي برابر خوانده مي شود حقوق سياسي و مدني هر كس برابر با ديگران است در حالي كه بر طبق اصل دوم نابرابري هاي اقتصادي بايد چنان تنظيم شود كه ممكن نباشد كم امتياز ترين بخش جامعه بهتر از آن باشد كه هست.
رالز دو اصل مذكور را ملاك عدالت در نظام سياسي و اجتماعي و اقتصادي مي داند كه از جهات مختلف بر آزادي هاي فردي اثر مي گذارد در كل اين دو اصل در نظر رالز اصول اساسي درك كامل از عدالت است» ( همان، 121).
رالز قصد دارد با چنين رويكردي به مشكلات جوامع سرمايه داري پاسخ داده و راهگشاي طريقي جديد در عرصه سياست هاي ليبرالي باشد او نابرابري را با برابري در آزادي همسان مي داند و معتقد است كه برابري در آزادي بايستي بر نابرابري رحجان يابد.
حال اين پرسش در ذهن خطور مي كند كه چگونه مي توان اين رويه را در كشور هاي فقير توجيه كرد، در حالي كه در اين مناطق مردم بيشتر درگير مسائل اقتصادي و پايبند نيازهاي حياتي و اوليه خود هستند. آمارتياسن برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال 1998 م با تكيه بر تئوري رالز به اين سوال پاسخ مي دهد:
« اگر بخواهيم « اولويت آزادي » حتي در كشورهاي بسيار فقير نيز مورد قبول قرار گيرد به نظر من بايد از نظر مفهومي از شرايط لازم برخوردار باشد. البته اين نظر بدان معنا نيست كه بگوييم آزادي نبايد اولويت داشته باشد اما شكل اين خواسته نبايد موجب ناديده گرفتن نيازهاي اقتصادي شود در واقع مي توان دو موضوع زير را از يكديگر تفكيك نمود.
1. پيشنهاد قطعي رالز مبني بر اينكه در صورت وجود تضاد بين آزادي و نيازهاي اقتصادي، آزادي بايد حق تقدم بي چون و چرا داشته باشد.
2. روش عام پيشنهادي او داير بر اينكه مي توان آزادي فردي را از ساير انواع بهره مندي ها جدا كرد؛ و آنها را مورد توجه خاص قرار داد. اين روش عام نيازمند بررسي و ارزشيابي آزادي ها، مستقل از ساير انواع بهره مندهاي فردي مي باشد.
به عقيده من موضوع حق تقدم كامل نيست، بلكه آن است كه براي آزادي هر فرد بايد همان اهميتي را قائل شد كه براي ساير انواع بهره مندي هاي فردي ( مانند درآمد، مطلوبيت و جز اينها) قائل مي شوند( يا حتي بيشتر) ( آمارتياسن 1385، 179).
« مدعيان برتري آزادي ( از جمله آزادي هاي سياسي و مدني) بر اين اعتقادند كه تنها كافي است كه آزادي را نيز نوعي بهره مندي به حساب آوريم مانند يك واحد درآمد بيشتر كه هر شخصي با داشتن آن آزادي به دست مي آورد، آزادي را مي بايد يك بهره مندي در كنار ساير امكانات بررسي نمود؛ و در صورت تضاد ميان آن و نيازهاي اقتصادي، آزادي، حق تقدم دارد و در اولويت اوليه جاي مي گيرد.
در انديشه و تفكرات جان رالز واژه ي كليدي مهمي با عنوان عدالت به مثابه انصاف گنجانيده شده است، براي آشنايي با چنين لفظي بايستي به مرحله اوليه نظريه او يعني وضع نخستين اشاره شود. وضع نخستين شرايطي فرضي كه در آن افراد به دنبال منافع خود هستند، در حالي كه به نيازهاي ديگري نيز محتاج هستند، پس رويكردي به همكاري در آنان وجود دارد، رالز براي بيان چنين فرضي عدالت به مثابه انصاف را ارائه مي دهد كه در آن افراد جملگي در پي منافع خويشند؛ و قبول نمي كنند كه اهداف خود را در برابر ديگران از دست دهند، اما در شرايط مناسب و برابر مي پذيرند كه منافع خود را به همان نسبت كه از رقيب كم مي شود محدود كنند.پس هدف عدالت به مثابه انصاف هدفي عملي است كه به عنوان مفهومي از عدالت
تجلي مي يابد كه شهروندان مي توانند به عنوان مبناي يك وفاق سياسي اراده شده آگاهانه و معقول در مورد آن اشتراك نظر داشته باشند. عدالت به مثابه انصاف، خودِ، مشترك و عمومي سياسي آنان را بيان مي كند.
...نخست عدالت به مثابه انصاف « عملي» است چون در هيچ آموزه مابعد الطبيعي يا معرفت شناسي خاصي فراتر از آنچه لازمه خود مفهوم سياسي است ارايه نمي كند، دوم مفهومي است كه همه افراد به عنوان شهروندان برابر و آزادي مي توانند در مورد آن توافق كنند...و سوم عدالت به مثابه انصاف مفهومي سياسي است يعني مفهومي است كه فقط بر قلمرو سياست تاثير مي گذارد»( بهشتي، 1380، 197- 196).
عدالت به مثابه انصاف، داراي سه ويژگي است:
1- عملي است.
2- به عنوان شهرونداني آزاد و برابر در آن توافق مي كند.
3- يك مفهوم سياسي است.
پس از آن که اصول عدالت در جامعه مشخص شد نمایندگان دولت ها باز در پس پرده جهل با هم ملاقات می کنند یعنی در شرایط بی اطلاعی از اوضاع خاص و توانائی های کشور خود...عدالت در میان کشورها تنها به موجب اصولی برقرار می شود که در این وضع نخستین در پس پرده جهل گزینش شده باشد اصل اول اصل برابری است و اصل دوم او ظاهراً به دلیل فقدان دولت واحد جهانی اجرا شدنی نیست.(همان، بشیریه، 128).
جان رالز با تعريف خود از عدالت در واقع پيوندي ميان دو مفهوم قرارداد اجتماعي و سوددهي برقرار، و با طرحي جديد عدالت اجتماعي را بنيان نهاد كه همواره ليبراليسم را در مخاطره قرار مي داد.
« مايلم قدمي تهور آميز برداشته بگويم تلاشهايي از قبيل تلاش رالز براي اينكه فلسفه اخلاق برابر محور، نظريه اي در باب عدالت قرار دهند بحق تجلي نظري اين تنش در سياست ليبرال دموكراتيك معاصر تلقي مي شود مقصود مصرح اقدامات دولتي در زمينه رفاه اين است كه نظامهاي ليبرال دموكراسي را عادلانه تر كنند» (لوين، 1380، 234).
فيلسوف مكتب ليبراليسم را مي توان از جمله انديشمنداني تلقی کردكه تلاش دارد، آزادي فردي و عدالت اجتماعي را در يك مسير قرار دهد ، رالز آزادي را بر اصل تمايز برتري مي دهد چرا كه با وجود انسان هاي آزاد و
آزادي هاي فردي امكان برقراري يك جامعه منظم وجود خواهد داشت، افراد آزاد توان و قدرت آن را در اختيار دارند، كه اصول عدالت را حاكم كنند و در پرتو چنين رويكردي عدالت اجتماعي در جامعه نهادينه شود.
« هنگامي كه موجوديت، ما به عنوان فرد محقق شد آنگاه خواهيم توانست جامعه، اتحاديه و هر نوع مجمع ديگري را از طريق اجتماع آزاد و ارادي افراد سازمان دهيم» (نيزبيت، 1378، 461).
جان رالز در كمك به ليبراليسم مدرن كوشيد؛ و سعي نمود كه مقوله اي جديد به نام عدالت را در قالب اين مكتب وارد نمايد، او در تعریف حقوق طبیعی و جايگاه عقل پسندي را به اين امر اختصاص داد.« هر نظريه عقل پسند و موجهي درباره حقوق طبيعي به ناچار بايد رويه اي باشد. احياي آموزه ي قانون طبيعي در دنياي انگليسي زبان مهم تر از همه به واسطه آثار رالز تسريع شده است (لش،1383، 154).
منابع
- آمارتياسن، "اخلاق و اقتصاد"، 1377، چاپ اول، ترجمه حسن فشاركي، تهران، نشر شيرازه.
- آمارتياسن، "توسعه يعني آزادي"، 1385، چاپ دوم، ترجمه محمد سعيد نوري نائيني، تهران: نشر ني.
- بشيريه، حسين، "ليبراليسم و محافظه كاري"، 1386، چاپ هفتم، تهران، نشر ني.
- بهشتي، عليرضا، "بنياد نظري سياست"، 1380، چاپ اول، تهران، نشر بقعه.
- لش، اسكات، "جامعه شناس پست مدرنيسم"، 1383، چاپ اول، ترجمه حسن چاوشيان، تهران، نشر مركز.
- لوين، اندرو، "نظريه ليبرال دموكراسي"،1380، چاپ اول ترجمه سعيد زيبا كلام، تهران، نشر سمت.
- نيزبيت، جان، "پاتريشا آبردين"، دنياي 2000، 1378، چاپ اول ، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر ني.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست