چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بحران مردم‌نگاری در ایران و ابهام در "سنت انسانشناسی ایرانی"



      بحران مردم‌نگاری  در ایران و ابهام در "سنت انسانشناسی ایرانی"
جبار رحمانی

یکی از مهمترین مباحث انسانشناسی در دوره بعد از جنگ جهانی و با استقلال کشورهایی که عموما میدان های اصلی تحقیقات انسانشناسی بودند، تحول در نسبت میان انسانشناسان و میدان های تحقیق شان بود. از یکسو انسانشناسی غربی دسترسی آزاد و مبتنی بر گفتمان قدرت استعماری را دیگر نداشت، و از سوی دیگر در این کشورها انسانشناسان بومی نیز به تدریج وارد مطالعات فرهنگ خود شدند. با وجود این که صحبت از تجربه های غیر غربی انسانشناسی می شود، هنوز گفتمان اصلی انسانشناسی در مراکز دانشگاهی غرب صورت بندی شده و نظریه ها و مفاهیم جدید در آنجا تعریف شده و شکل می گیرند. بخشی از این مساله ناشی از کم کاری انسانشناسان محلی در مشارکت در عرصه بین المللی این علم است و بخشی هم ناشی از تدام ساختارهای قدرت در مراکز علمی جهان.

گذشته از این مساله، هنوز انسانشناسان محلی سنت های قدرتمند علمی خود را نتوانسته اند شکل بدهند. در بهترین حالت ، در جایی مانند هند در پیوندی عمیق و مبادله ای دائم، سنت انسانشناسی هندی نیز توانسته سهمی از مطالعات انسانشناسی و نظریه پردازی های آن را به خودش اختصاص بدهد. البته مساله زبان انگلیسی و پیشینه انسانشناسی نیز در این میان بی تاثیر نیست. نکته اصلی انست که علم انسانشناسی در تعامل سه مولفه شکل میگیرد که از رابطه متقابل آنها این علم شکل گرفته و توسعه می یابد. این سه مولفه به مثابه یک مثلث هستند که عبارتند از: مردمنگاری، تطبیق میان فرهنگی، و زمینه مندی مطالعات. در بستر این سه گانه است که این علم می تواند کار خودش را انجام بدهد. شاید توجه به مولفه مردمنگاری و زمینه مندی این علم بتواند بخشی از فرآیندهایی که وضعیت این علم را در این کشورها شکل داده، تبیین کند. از این منظر و با تاکید بر مقوله مردمنگاری یا میدان تحقیق در این نوشتار نگاهی به وضعیت علم انسانشناسی خواهیم انداخت.

علم انسانشناسی در ایران سابقه خاص خودش را دارد و تاریخ فرهنگی این علم با تاریخ فرهنگی و سیاسی کشور به شدت پیوند خورده است (ر.ک. فاضلی، 2006)؛ ویژگی های آنچه که امروز به عنوان علم انسانشناسی هست، بخشی ناشی از میراث سنتی این علم است که در مطالعات فولکلوریک و روستایی و عشایری ریشه دارد و هنوز استادان پیشکسوت این علم، روستا  و فولکلور را میدان های طلایی برای این علم می دانند، در این نوع از تعریف از مردمنگاری و میدان تحقیق، گفتمان علمی نیز با محوریت توصیف شکل میگیرد و وظیفه انسانشناس، توصیف و ثبت آنهاست. البته در نسل پیشکوت، یک مولفه کلیدی هست، اینکه آنها اهل تحقیق میدانی بودند و کار میدانی می کردند، به تعبیری اهل میدان بودند و اهل تحقیق عملی. لذا رابطه با میدان، یک رابطه نظری صرف نبود، بلکه در عمل نیز به این نظر پایبند بودند (دکتر صفی نژاد یکی از مهمریت محققان این گفتمان انسانشناختی در ایران هستند). باید اعتراف کرد که در برخی از پیشگامان مانند دکتر فرهادی، دکتر صفی نژاد، و پیش از آنها ، در بنیانگذارانی صادق هدایت و جلال آل احمد، نادر افشار نادری و...، در همین گفتمان متون و پژوهش های بسیار خوبی انجام شده و تالیف شده اند. میراث دومی که سهم مهمی در وضعیت انسانشناسی ایران دارد، ناشی از تحولات اخیر این علم است،که منجر به پیدایش حوزه های جدید تحقیق شد، انسانشناسی متاخر در قلمروهای شهری و مدرن هم فعالیت می کند. این حوزه جدید کار میدانی و مردمنگاری در ایران نیز به دلایلی در واکنش نسل های انسانشناسان بعد انقلاب به موضوعات سنتی، محبوبیت زیاد پیدا کرد. شاید به لحاظ ظاهری بتوان وضعیت امروز ایران را در غلبه این نوع نگاه به علم انسانشناسی تعریف کرد، اما به نظر می رسد که فهم میدان تحقیق (گونه شناسی آن و نتایج آن برای محققان انسانشناسی ایران) منوط به فهم وضعیت آکادمیک این رشته هم هست.

بحرانی که انسانشناسی در ایران را دارد را می توان از منظر میدان تحقیق آن نیز بررسی کرد. جدای از تحولات گفتمانی در تعریف میدان و رابطه با آن، یک عامل بسیار مهم و موثر بر سرنوشت "میدان تحقیق در انسانشناسی ایران"، وضعیت آکادمی ایرانی و گروه های انسانشناسی / مردمشناسی در ایران است. در پی روند توسعه گروه های انسانشناسی که معلول روند توسعه دانشگاهی در دو دهه اخیر بوده، و بالاخص در توسعه مهارنشده رشته ها در دانشگاه آزاد، این رشته نیز مشمول لطف دانشگاه‌ها برای پذیرش نامحدود دانشجو در مقطع لیسانس و فوق لیسانس شد. آنچه که در این توسعه دانشگاهی گروه های انسانشناسی رخ داد این بود که به دلیل کمبود استادان این رشته، اساتیدی از رشته های دیگر که قاعدتا امکان کسب فرصت شعلی در رشته خودشان را نداشتند، وارد این رشته شدند، و بخش قابل توجهی از کسانی که ذیل موقعیت شغلی انسانشناسان دانشگاهی قرار می گرفتند، غیر انسانشناس بودند. کسانی که نه آشنایی درستی با این علم داشتند و نه اهل کار میدانی بودند. لذا اکثریت اساتید این علم، کسانی بودند که دغدغه شغل آنها را وارد این شغل کرد، نه علاقه و تجربه انساننشاختی. در این شرایط دو مساله همگام و موازی با هم را می توان دید که پیامد زیادی بر سرنوشت میدان تحقیق در ایران داشت:  یکی اساتید که اهل میدان تحقیق نبوده و کار میدانی نکرده اند، و دوم گروه هایی که این رشته را صرفا در سطح کلاس های درس تعریف کرده اند و برنامه ای برای آموزش عملی و میدانی نسل جدید انسانشناسان نداشتند. در نتیجه میدان تحقیق به یک غایت مهم اما تخیلی و فانتزی در انسانشناسی ایران تبدیل شد. در اساتید که اهل تحقیق بودند نیز مشغله بیش از حد تدریس سبب شد میدان تحقیق یا به مطالعات شخصی و خاطرات شخصی اساتید تقلیل پیدا کند یا اینکه در نهایت به دم دست ترین میدان، یعنی محل زندگی استاد محدود شود (البته فانتزی شدن میدان تحقیق و مردمنگاری، که ریشه در عملکرد اساتید این رشته داشته، در ساختار بودجه بندی دانشگاهی نیز خودش را نشان داد و معمولا جایی نیست که بودجه ای برای این نوع تحقیقات تعریف کند).

در نتیجه وضعیت موجود این رشته رد دو دهه اخیر، مردمنگاری و میدان تحقیق، هم به عنوان مهمترین زمینه آموزش انسانشناسی و هم به عنوان بستر اصلی تولید دانش انسانشناختی توسط اساتید، از گفتمان انسانشناسی ایرانی به حاشیه رانده شد. شاید بتوان به تقریب گفت که کمتر از ده درصد انسانشناسان ایران میدان به مفهوم دقیق انسانشناختی خودش را دارند. عموما نیز در نهایت میدان را در بخشی از مطالعاتشان (گاه به حسب ظرورت تدریس وادعای تصاحب یک یا چند درس دانشگاهی) تعریف کرده اند  در باره آن موضوع/ موضوعات می خوانند. این وضیع سبب شده که میدان به مفهوم یک قلمرو مکانی مشخص نیز وجود ندارد، و برای ساده سازی و متناسب کردن مفهوم میدان تحقیق با این وضعیت اساتید انسانشناسی ایرانی، به یک مقوله موضوعی و مطالعات کتابخانه ای تبدیل شد. در نهایت می توان گفت در بیشتر موارد ، دانش انساشناسی ایران، رابطه اش را با میدان/مردمنگاری از دست داد. نسل جدید فارغ التحصیلان نیز در تلاشی سخت، برای داشتن میدان، بی آنکه ظرافت های لازم تحقیق میدانی را یاد گرفته باشد، تلاش کرده که میدان تحقیق خودش را تعریف کند، که هنوز قضاوت کردن در باره نتایج و تولید علمی از دل این میدان های تحقیق دانشجویی ، دشوار است، باید منتظر گذر زمان بود.

شاید بتوان نگاهی دیگر هم به انسانشناسی ایران انداخت، اینکه انسانشناسی ایران هنوز در مرحله محققان کتابخانه ای است، در برج عاج نشین هایی که در باب مردمی حرف می زنند که وقتی از آنها بپرسی آیا حاضرید در میان آنها برای مدتی زندگی کنید،جوابتان خواهند گفت "خدا به دور".

متاسفانه بخشی از این بحران همچنان بازتولید شده و مردمنگاری و میدان تحقیق  ( با مشخصه های جامعه ای مشخص، کار تحقیقی متمرکز در آنها، تداوم تحقیق درمیان آنها) در نسل جدید انسانشناسی ایران هم غالب نیست. بر این اساس می توان گفت که یکی از مهمترین شروط تولید دانش انسانشناختی در ایران یعنی سنت مردمنگاری، دچار بحران جدی است. حداقل در نسل قبلی، انها به گفتمان خودشان در درک میدان تحقیق پایبند بودند، اما نسل جدید این پایبندی را ترعیف مدرن و جدید از میدان و تاکید براین که شهر میدان مهمی است، را هم ندارد. شاید بتوان گفت که این بیماری علمی، در تمام علوم اجتماعی ایران هم هست (البته اگر اهل این حوزه علمی ناراحت نشوند)، یعنی تمرکز بر کتابخانه، و تمرکز بر مطالعه کتاب به جای لمس مستقیم و پیوسته واقعیت، و صحبت کردن های ممتد و مبتنی بر تاملات شخصی ، بر انسانشناسی هم سایه انداخته است. به همین دلیل باید گفت همانطور که جامعه شناسی ایران هنوز در خم شناخت درست و دقیقی از جامعه ایران مانده و به جز اساتید بسیار محدود و معدود، هنوز برای شناخت جامعه شناختی ایران، نیازمند ترجمه هستیم، در انسانشناسی نیز اینگونه است.

میدان تحقیق (چه در مفهوم مردمنگارانه آن  و چه در درک جامعه شناختی یا مطالعات فرهنگی از آن که عموما ذیل عرصه تحقیق کیفی تعریف می شود) شاه کلید اصلی تحول در علوم اجتماعی ایران به طور عام و انسانشناسی، بطور خاص است. این نسبت، فقط یک تعریف ساده از یک میدان تحقیق نیست ، بلکه نسبت تولید یک علم با واقعیت اجتماعی و فرهنگی آن جامعه است که متاسفانه در علوم اجتماعی به شدت به یک فانتزی یا یک نوع شوی تحقیقاتی تبدیل شده است. انسانشناسی ایران نیز برای رهایی از این شرایط نیازمند تلفیق سنت های پیشین با سنت های جدید انسانشناسی و همچنین تلفیق داشته ای نسل قبلی با خواسته های نسل جدید انسانشناسی ایران است، اما این تلفیق باید دارای دو مولفه کلیدی باشد: استفاده از سنت جهانی انسانشناسی (هم درباره ایران و هم سایر نقاط جهان) و همچنین بنا کردن ساختمان این علم، بر بنیاد مردمنگاری به مفهوم دقیق آن. لذا تا وقتی مردمنگاری به مثابه یک فانتزی در انسانشناسی ایران هست، این علم بحران های خاص خود را خواهند داشت. و متاسفانه شرایط امروزی این علم ر فصای دانشگاهی ایران، و حضور غیر انسانشناسان در مسند های انسانشناسی دانشگاهی، سبب شده این بحران مردنگاری همچنان بازتولید شود.

 



همچنین مشاهده کنید