سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

نگاهی گذرا به جایگاه آزادی در اجتماع در اندیشه جان استوارت میل



      نگاهی گذرا به جایگاه آزادی در اجتماع در اندیشه جان استوارت میل
مهدی محمدطاهری

از جمله نظریه پردازان ليبراليسم كه علاقه بسیاری به انديشه ها و افكار« فايده گرايانه »جرمي بنتام داشت، او كه در كودكي تحت تربیت سخت پدر قرار گرفته بود، بعدها از جمله شخصيت هاي برجسته حوزه آزادي شد، ميل معتقد است، هر كسي آزاد است كه بر  اساس عقاید خود زندگی کند. البته آزادی مورد نظر میل دارای محدودیت نیز می باشد« آزادي من براي حركت دادن مشتم در هوا آن جايي به پايان مي رسد كه صورت شما آغاز شود» (واربرتون، 1382، 203). جمله اي گویا در رابطه با حدود آزادي كه مي توان از آن دو نكته برداشت نمود:

1- هر كس آزاد است زندگي خود را بر اساس آراء و عقاید خویش اداره نماید؛ يعني در واقع تا آن جا آزاد است كه دستش را در هوا تكان دهد.

2- اين امتياز زماني محدود مي شود كه مانع آزادي ديگران شود و به اطرافيان صدمه وارد نمايد به عبارت ديگر مشت تا زماني در هوا آزاد است كه به صورت كسي برخورد نكند.

از جمله نكات بارز در تفكر ميل بحث او در رابطه با آزادي هاي اجتماعي است، وی علی رغم پرداختن به آزادي هاي طبيعي و دانستن حق آن براي افراد، به مسئله مهم اجتماع نيز اشاره و سعي می کند آزادي را در قالب آزاديهاي اجتماعي تعريف كند، ميل بيان مي دارد اجتماع حق ندارد در آزادي هاي فرد دخالت كند؛ و از سوي ديگر آزادي فرد نيز نبايد در اجتماع و آزادي هاي افراد كه اكثريت جامعه را تشكيل مي دهند خللي وارد نمايد، هر فرد در صورتي كه به اجتماع يعني به حقوق اكثريت تجاوز نمايد بايد مجازات شود.

« آن قسمت از زندگي كه منابع در آن بيشتر است بايد به فرد تعلق گيرد و قسمتي كه جامعه در آن ذينفع تر است به جامعه...آن كسي كه از حمايت اجتماع بهره مند مي شود بهاي نفعي كه از اين حبث مي برد را به جامعه مديون است؛ و زندگي كردن در چنين جامعه اي با يك شرط اساسي توام است، به اين معني كه هر كدام از اعضاي جامعه در شيوه رفتاري كه نسبت به بقيه اعضاي جامعه در پيش مي گيرند بايد خود را مقيد به رعايت حدودي بداند... . جامعه حق دارد اين شرايط را با جبر و به هر قيمتي كه شده است بر آنهايي كه مي کوشند شانه از زير تعهدات خود خالي كنند تحميل نمايد (قائم مقامي، 1377، 279- 278).

ميل انديشمندي است كه تعريف جديدي از آزادي ارائه می دهد، او سعي دارد  رابطه اي متقابل میان افراد و اجتماع برقرار کند تا آدمیان در عين حالي كه از آزادي بهره مند هستند به آزادي دیگران نيز احترام گذارند.

میل بر خلاف بنتام استدلال می کند که هدف انسان تنها شادی و لذت نیست بلکه آزادی و شرافت و حیثیت آدمی برتر از آن است. دولت موسسه ای اخلاقی است و غایتی اخلاقی دارد که همان پرورش فضیلت در فرد است به عبارت دیگر آزادی تنها برای تامین شادی و سعادت لازم نیست بلکه لازمه رشد حیثیت انسانی است اما آزادی به معنی رهایی فرد از هرگونه مداخله بیرونی نیست در اعمال معطوف به خود(اعمال اخلاقی) است، البته مداخله دولت جایز نیست اما در اعمال معطوف به دیگران، دخالت قانون و دولت لازم است بر این اساس تعقیب شادی و نفع شخصی بر خلاف نظر بنتام به تامین شادی و منفعت جمعی نمی انجامد.( بشیریه، 1381،20).

ميل، افراد را در يك غالب كل مي نگرد، در حالي كه هر كدام داراي شخصيت و ذهنيت متفاوت هستند او در مورد آزادی بیان عنوان می دارد:

« آزادي بيان و انتشار عقايد ممكن است تابع اصل ديگري به نظر برسد زيرا به آن بخش از رفتار فرد تعلق مي گيرد كه به ديگران مربوط مي شود» اما بر طبق استدلال او آزادي بيان و عقايد و آزادي نشر عقايد «عملاً از يكديگر جدایي ناپذيرند» بدين ترتيب ميل در دو مرحله به نتيجه مطلوب مي رسد دو اصل بسيار ساده» او نيازمند آزادي تفكر خصوصي است و اين نيز به سهم خود نيازمند بيان افكار در محضر همگان». (فولادوند، 1376، 113).

ميل معتقد است كه نبايستي هيچ عقيده تازه اي را خاموش كنيم چرا كه با اين عمل نه تنها سودی نبرده ايم بلكه صاحب انديشه را نيز از بین برده ایم؛ و با اين اقدام باعث شده ايم كه چهره واقعیت روشن نشود واقعیت در صورتي آشكار مي شود كه در تقابل با انديشه هاي ديگر قرار گيرد.

از بين بردن يك عقيده غير رسمي نه تنها اشتباه بلكه خطرناك است زيرا اين كار فرصت آشنايي با عقايدي را كه ممكن است درست يا نادرست باشد را از ديگران باز مي گيرد.

« ميل خاطر نشان ساخت كه هر گاه در جامعه اي آزادي مطلق افكار – علمي- معنوي، سياسي و مذهبي تضمين شده باشد، آن جامعه كاملاً آزاد نيست تاريخ پر از افكاري است كه نسلي آن را به عنوان حقيقت نهاني مي پنداشتند و تنها از سوي نسل بعدي اشتباه و پوچ شناخته مي شوند» (ابنشتاين، ادوين فالكمان، 1366، 351-350).

پس بايستي عقيده را در معرض نقد و گفتار قرار داد تا روشني آن هويدا شد نبايد به واسطه آنكه انديشه اي خلاف حقيقت است آن را خاموش كنيم مي بايست آن را آزمود .

« زمين تا آسمان فرق است ميان عقيده اي كه صحت آن قبول شده است به اين دليل كه با هر فرصتي كه براي آزمايش و رد كردن آن عقيده پيدا شده كسي نتوانسته است بطلانش را ثابت كند و آن عقيده اي كه پيروانش صحت آن را پيشاپيش پذيرفته اند فقط به اين قصد كه نگذارند بطلانش كشف گردد تنها شرط با عقايد ديگران اصطكاك دهد و بطلان دلايل حريفان را اگر پوچ  بودند ثابت كند هيچ شرطي جز اين نمي تواند موجودي را كه عقل و هوش انساني دارد؛ و به طور منطقي مجاب كند كه عقيده اش صحيح و استوار بوده است» (ميل، 1363، 65).

ميل معتقد است آزادي بيان به پيشرفت تمدن مي انجامد، چرا كه اگر آزادي عقيده، انديشه، گفتار نباشد چگونه مي توان به بيان حقيقت رسيد.

 آزادي عاملي است كه كاروان بشريت را به نقطه رفيع عظمت و فرهنگ مي رساند، به عبارت همواره آزادي، فرهنگ ساز و تمدن آفرين بوده است.

ميل، در ابتدا طرفدار برگزاري انتخابات براي تعيين حق سرنوشت ملتها بود؛ و اعتقاد داشت كه راي مخفي مي تواند از فساد سياسي حكومت ها جلوگيري كند اما با گذشت زمان نظرش تغيير يافت، او مي گويد، مردم بيماراني هستند كه راه درمان خود را نمي دانند؛ و اين سياستمداران هستند كه به ارائه راه و دستورالعمل مبادرت مي ورزند، حال بيمار آزاد است اين درمان را برگزيند يا رد كند زماني كه مردم به نمايندگان خود رأي مي دهند، در واقع درمان آنان را پذيرفته اند در حقيقت منتخبين صرف نظر از  مشكلات و بيماري مردم، راهي را پيشنهاد می کنند اما صلاحيت وضع قوانين و اعمال حكومت را ندارند پس در كنار و موازات راي مردم كه با نام دموكراسي به نام راي اكثريت تعبير مي شود، بايستي اقليتي فرهيخته در امر قانونگذاري شركت جويند تا قوانين طي دو مرحله تصويب شود در ابتدا توسط نمايندگان به بحث گذاشته و در منظر گروه اقليت محك خورده و یعد به صورت قانون معرفي شود او هم چنين از خطر استبداد اكثريت همواره در هراس بود و مي كوشيد كه براي اقليت، نيز جايگاهي فراهم آورد.

« در يك نهاد انتخاباتي كه اعضاء في الواقع به شور مي نشينند بديهي است كه اقليت بايد تابع اكثريت باشد و در يك دموكراسي مبتني بر برابري كه عقايد موكد راي دهندگان مي تواند تعيين كنند عقايد مجلس انتخابي باشد. اكثريت مردم از طريق نمايندگان خويش بر آراء اقليت و نمايندگان آنان غلبه خواهند كرد ولي آيا اين دليل آن مي شود كه اقليت يكسر نبايد نماينده اي داشته باشد؟ آيا به دليل لزوم تفوق راي اكثريت بر اقليت اكثريت، همه آراء را داشته و اقليت هيچ راي نداشته باشد. آيا رواست كه اقليت حتي صدايش شنيده نشود؟ هيچ چيز جز عادت و الفت ديرين نمي تواند عقل و منطق را دمساي يك بي عدالتي نا بايسته گرداند در هر دموكراسي به راستي مبتني بر برابري هر بخش جامعه البته به طور متناسب نمايندگان خود را خواهد داشت هميشه اكثريت نمايندگان به اكثريت انتخاب كنندگان متعلق خواهد بود ولي هميشه اقليت انتخاب كنندگان هم اقليت نمايندگان را
خواهد داشت و در غير اين صورت حكومت مبتني بر برابري نخواهد بود بلكه مبتني بر نابرابري و امتياز خواهد بود يعني يك بخش از مردم بر بقيه حكومت  مي كنند بخشي وجود دارد كه حقشان و سهم مساوي نفوذشان در داشتن نمايندگان مجلس از آنان سلب مي شود (ميل، 1369، 126).

ميل هم چنين از جمله طرفداران آزادي زنان بود. « برنامه طرفداري از زن استورات ميل جزئي از خط مش كلي مكتب ليبرال مي باشد وي كاملاً به اين نكته توجه كرد كه تا زماني كه زن از اسارت جنسي كه همواره در آن نگاهداشته شده آزاد نشود و به ويژه حق قانوني پذيرفتني يا رد كردن ازدواج و حتي بجه دار شدن را به دست نياورد نمي توان از آزادي حقيقي او سخت گفت» (موسكا و كاستون بوتو، 1363، 63).

در جمع بندی کلی در رابطه با افکارجان استورات ميل درباره آزادي بايد گفت « آزادي يعني انجام آنچه كه فرد مايل به انجام آن است »اما با يك نكته که مي توان آن را خط قرمز آزادي در نظر ميل دانست يعني عدم لطمه و آسيب رساندن به ديگران در راستاي بهره جويي از آزادي خود. ميل از جمله پيروان سوسياليست بود اما زماني كه آزادي را در رقابت مشاهده كرد به طور واضحي از عقيده خود به عقب نشست و سمت و سويي مكتب ليبرال را به خود گرفت (بي اف اسكينر،1370، 53).

در انتها لازم به يادآوري است كه ميل، درباره ي شاهكار عظمت و منزلت انسان می نویسد:
« مسئله اي اساسي فرد و هويت او همواره به وسيله فيلسوف ها، شاعران، پسيكاناليست ها و مردم كوچه و بازار جاي گفت و گو بوده است. غرب معمولاً افسانه خود را جزء ارزش هاي ناب مي گذارد كه در اوج در ايده آل « خود بودن » متبلور مي شود به عبارت ديگر رمز و راز خويش بودن به طوري ميانه در بيانيه اي «اصالت فرد» جاي دارد و تاريخش بر موارد دستيابي به اصل خود گرائي و ارباب سرنوشت خود بودن مي چرخد. اين اصل اشارتي به ساختن شخصيت درون است كه نوعاً با رهايي از اجبار زور ماسوي مانند مذهب و فشار هاي سياسي و سنتها به دست مي آيد. ايده ال دريافتي خويش به شكل با شكوهي در قرن گذشته به وسيله استورات ميل در قلمرو « آزادي» بيان شد.» (تهراني، 1383، 96- 95).

جان استوارت ميل در رديف انديشمندان ليبرال كلاسيك جاي مي گيرد كه در تعريف آزادي نوعي از رفتار بشر دوستانه را به وجود مي آورد در نگاه برخي تفسيري كه ميل از آزادي ارائه مي دهد با متفكران ليبرال كلاسيك داراي تفاوتهاي است اما اگر وي را به عنوان فليسوفي به حساب آوريم كه تاثير پذير از بنتام بوده است، بايستي او را يك ليبرال كلاسيك خواند كه در مرحله مياني انتقال قرار مي گيرد در واقع افكار ميل با مكتب كلاسيك در رابطه با آزادي متفاوت ولي از سويي تحت تاثير عقيده و انديشه متفکران لیبرال کلاسیک است.

اگر میل را در زمره متفکران لیبرالیسم کلاسیک قلمداد کنیم با بروز افکار او می توان نتیجه گرفت که در تحول لیبرالیسم به لیبرال دموکراسی آزادی منفی جای خود را به آزادی مثبت می دهد در لیبرالیسم اولیه آزادی به معنای امنیت جان و مال فرد از هر گونه تعدی و تجاوز خارجی(از جمله تجاوز دولت)است در حالی که در لیبرال دموکراسی آزادی یعنی توانائی انتخاب و قدرت برخورداری فرد از حقوق طبیعی در این معنا دولت هم مسئولیت می باد که در صورت نیاز به افزایش توان فرد کمک کند.(همان، بشیریه، 20).

 

منابع

1-

2-

3-

4-

5-

6-

7-

8-

  1. واربرتون، نايجل، "آثار كلاسيك"، 1382، ترجمه مسعود عليا، تهران، نشر ققنوس.