یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

ملاقات دو گروه ترجمه فرانسه و انگلیسی با عبدالله کوثری (1)


بخش اول
در چارچوب جلسات دو گروه ترجمه فرانسه و انگلیسی تصمیم بر آن گرفته شد که در مواردی که امکان پذیر باشد از دوستان مترجم حرفه ای که پیشینه و تجربه زیادی در کار ترجمه دارند دعوت به عمل بیاید تا در جلسه ای خصوصی و دوستانه برخی از نظرات خود را در این زمینه ابراز کنند و به گفتگویی صمیمانه با دوستان ما بپردازند، دوست عزیزمان عبدالله کوثری نخستین مترجمی بود که این دعوت را پذیرفت. حاصل این گفتگوی دوستانه را به صورت خلاصه در دو قسمت خواهیم خواند .
فکوهی- پیش از هر چیز از دوست عزیزم عبدالله کوثری که نیازی به معرفی ندارد از اینکه دعوت مرا برای حضور در این جمع دوستانه پذیرفت تشکر می کنم و خواهشم آ« است که سخنان خود را به عنوان مقدمه درباره ترجمه به گونه ای که مایل است و بدون هیچ الزام و چارچوب از پیش تعیین شده ای بیان کند و سپس دوستان دیگرمان با پرسش ها و اظهار نظرهایشان بحث را ادامه دهند.
کوثری: من ترجیح می دهم که ابتدا دوستان سوالات شان را مطرح کنند، سپس من در حد توان جواب خواهم داد.
فکوهی: پیشنهاد می کنم که ابتدا به مباحث کلی بپردازیم و سپس به سوالات فنی در مورد ترجمه بپردازیم.
کوثری: در تاریخ زبان فارسی دو نهضت ترجمه وجود دارد، ترجمه هایی که در قرون اول اسلامی متون یونانی را اغلب از زبان سریانی به عربی ترجمه می کردند و از دوره سامانیان کوشش هایی برای انتقال آنها به فارسی صورت گرفت. دومین نهضت ترجمه را از نیمه عصر ناصری می توان مشاهده کرد که حاصل برخورد مستقیم ما با غرب است، به خصوص بعد از شکست از روس که آن نگاه خود برتر بین ایرانی ها ضربه خورد. در دوره ناصری گرایشی به ساده نویسی فارسی نیز مشاهده می شود که نمونه آن «منشات» قائم مقام است. برخی چون آخوند زاده و طالبوف نیز به ترجمه متون علمی پرداختند،
در کتاب های علمی این دوره بسیاری از مفاهیم معادل یابی نشده است، مثلاً در ترجمه ها یا تالیف هایی که افرادی مثل طالبوف و میرزا فتحعلی آخوند زاده انجام داده اند ، به کلماتی بر می خوریم که بدون ترجمه به متن فارسی منتقل شده اند مثلاً نقد را کریتیکام می گوید و یا کلمه تئاتر را بکار می برد. تا زمان مشروطه که ما یک مجموعه خوبی از ترجمه های فرنگی داریم. به علاوه مجموعه ای از ترجمه ها داریم که در دربار و برای سرگرمی شاه صورت می گرفته که من آنها را نخوانده ام چون در دسترس نیست، اما اگر آنها را آدمی مثل اعتماد السلطنه ترجمه کرده باشد، می بایست ترجمه ای شیوا باشد چون او هم فرانسه اش خوب بوده هم فارسی اش. بعد از مشروطه نیز با یک نهضت ترجمه مواجه هستیم با کسانی مثل محمد علی فروغی، که به نظر من هنوز «سیر حکمت» او که به تازگی تجدید چاپ شده است، از بسیاری از کتاب هایی که در مورد فلسفه غرب وجود دارد بهتر است، چراکه او هم خوب ترجمه می کند و فارسی را نیز به خوبی می داند و هم چیزی را که ترجمه کرده به خوبی فهمیده است.
در مورد معادل یابی فروغی مثال خوبی است، او از معادلاتی که در نهضت ترجمه قرون اول اسلامی برای مفاهیم فلسفه یونانی به کار رفته و البته معادل های بسیار زیبایی است، اطلاع داشت و آنها را در ترجمه خود بکار برد. اما برخی مفاهیم که در سنت فلسفه جدید است، مثل ناسیونالیسم، امپریالیسم، فروغی به همان گونه به کار برده است.
یک نمونه معادل یابی، مانند «یوتوپیا» که در فلسفه افلاطون وجود داشت، و در فلسفه جدید هم آمده، و تامس مور نیز کتابی به نام «یوتوپیا» دارد، که آقای آشوری در ترجمه این کتاب از کلمه «آرمانشهر» استفاده کرده است. گذشتگان و حتی فروغی این کلمه را به مدینه فاضله ترجمه کرده اند، آنها بیشتر به وجه خوب آن توجه داشته اند، درحالی که در کاربرد این کلمه این مقصود هم وجود دارد که چیزی دست نیافتنی است. در حالی که شیخ اشراق در معادل همین کلمه از «ناکجا آباد» استفاده کرده است و این بهترین معادل ممکن برای این یوتوپیا است، ولی متاسفانه شیخ اشراق تا زمانی که هانری کوربن او را معرفی کرد، مورد غفلت قرار گرفته بود. بنابراین آشنایی با متون فارسی که سرشار از این مفاهیم فلسفی و اجتماعی است، به خصوص متون فارابی و بیرونی بسیار با اهمیت است. حتی اگر به طور مستقیم معادلی ذکر نکرده باشند، آشنایی با ادبیات ایشان برای معادل سازی می توان ره گشا باشد. از دهه 40 به بعد نیز ترجمه های افرادی چون مرحوم آرین پور و استاد احمد آرام و دیگران مجموعه خوبی از مفاهیم علوم انسانی فراهم آورد، که باید به آنها نیز توجه داشت.
بسیاری از ترجمه هایی که امروزه انجام می شوند اشکال آنها در این است که اگر چه مترجم موضوع را فهمیده ولی به علت تسلط کم بر زبان فارسی نمی تواند مقصود خود را به خوبی بیان کند. به هر حال ترجمه در زبان فارسی اتفاق می افتد و دوستان باید بدانند که آشنایی کامل با زبان فارسی بسیار با اهمیت است. و از این بدتر روزنامه ها هستند که گاه از زبان فارسی بسیار فاصله می گیرند و اصلا معلوم نیست که چه می نویسند. مثلاً همین رای مفعولی، هرچه تذکر می دهیم باز هم آن را در جای خودش نمی گذارند. بنابراین روزنامه ها را هیچ گاه سرمشق قرار ندهید.
نکته دیگری که باید در معادل یابی به آن توجه داشت امکان جا افتادن در کلام مردم است. برخی از دوستان من که در ترجمه فلسفه سیاسی کار می کنند در مورد برخی از معادلاتی که داریوش آشوری آورده است معتقدند که اگرچه معادلاتی بسیار شایسته است اما غیر ممکن است که در میان مردم مورد استقبال قرار گیرد، و نمی توان این را نادیده گرفت. برخی می گویند که باید استفاده بکنیم تا جا بیفتد، اما اینطور نیست، مثلاً کسروی معادل های بسیار خوبی در زبان فارسی وارد کرده است، از جمله خوراک و پوشاک، تا قبل از آن از کلمات البسه و اطمعه استفاده می کردند، اما کسروی معادل هایی نیز دارد که جا نیفتاده مثل «هنائیدن» در معادل گوارا بودن. بنابراین باید بپذیریم که بعضی چیز ها در زبان فارسی جا نمی افتاد.
آقای محرابی: در معادل سازی برخی افراد چون آقای ادیب سلطانی در ترجمه «سنجش خرد ناب» هم به موضوع تسلط داشته است و هم از امکانات گذشته حد اکثر استفاده را کرده است، اما انتقادات زیادی به او می شود.
استاد کوثری: کار آقای ادیب سلطانی تنها معادل سازی نیست بلکه ایشان یک زبان ابداع می کند که حتی از کلمات پیش از اسلام نیز استفاده می کند و این نقض غرض است زیرا ما ترجمه را به هر حال برای اهل زبان معاصر می کنیم. اما این مساله هست که ما وقتی می خواهیم اصالت یک متن را نشان بدهیم می باید از زبانی استفاده کنیم که این اصالت را نشان دهد. مثلاً من خودم در ترجمه یکی از تراژدی های یونانی که متعلق به دو هزار و پانصد سال پیش است، سعی کرده ام زبانی استفاده کنم که بوی قدیمی داشته باشد اما خواننده هم بفهمد، مثلاً گرایش به استفاده از کلمات شاهنامه و فاصله گرفتن از عربی داشتم. بنابراین اصل براین است که برای اهل امروز زبان می نویسم.
فکوهی: در تفاوت متن ادبی و متون علوم اجتماعی پیش از آنکه بخواهیم به مباحث فنی در معادل یابی بپردازیم، شایسته است که در تفاوت کلی متون ادبی و اجتماعی بفرمایید، با توجه به اینکه به هرحال ما می باید به زبان فارسی و به گونه ای ترجمه کنیم که برای خواننده آسان فهم باشد، گاهی اوقات متن در زبان اصلی بسیار دشوار است و نمونه آن در زبان فرانسه بوردیو است که گاه جملات او یک صفحه به درازا می کشد، در اینجا اگر چه ما می پذیریم که با شکستن جمله آن را آسان فهم کنیم ولی بیش از این دیگر ترجمه نیست بلکه توضیح است، حال شما این تفاوت را چگونه می بینید؟
استاد کوثری: اولین تفاوت این است که در متون ادبی برای بیان یک چیز طیف وسیع تری از کلمات را می توان انتخاب کرد، مثلاً یک حالت مو را می توان با چندین کلمه گفت؛ موی پریشان؛ موی آشفته؛ موی ژولیده، ولی در متون علمی این طیف گزینش بسیار محدود می شود. اما در هر حال باید فارسی روان باشد. همانطور که برخی معتقدند که در ترجمه همیشه تا حدی ساده سازی وجود دارد اما گاهی اوقات اساسا نویسنده سخت نویس است، اگر مترجم، مترجم امینی باشد این خصلت را حفظ خواهد کرد، علاوه براینکه متن خواندنی و فهمیدنی است، زیرا این سختی مربوط به سختی مفاهیم است. مثلاً می گویند که هگل نیز سخت است ولی می توان ضمن حفظ دشواری آن را بصورت قابل فهمی ترجمه کرد. اما اگر قرار است ساده سازی صورت بگیرد به نظر من جای آن در پانوشت است.
گفتن اینکه مترجم باید پیرو نویسنده باشد آسان است، اما ما می دانیم که مترجم به جهان واژگانی متفاوتی تعلق دارد، و این غیر از نا مألوفی متن است زیرا وقتی واژه ای در فارسی استعمال می شود به همراه خود باری در نزد شنونده دارد که متعلق به زبان فارسی است، و در این مورد نمی توان کاری کرد. و قسمتی از آن ساده شدن از همین بابت است که وارد دستگاه زبانی دیگری شده است، حتی وارد جهان بینی دیگری شده است. بنابراین این مشکل است که بگوییم مترجم تا کجا می تواند ساده سازی کند، مثلاً شکستن جملات که شما گفتید بدیهی است چراکه نه تنها سبک نویسنده بلکه ساختار زبان نیز موثر است. در انگلیسی و تا حدودی فرانسه معمولاً فعل اول می آید و وقتی فعل را در ابتدا آورده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای می توانی جمله را چندین سطر ادامه‌دهی، اما در فارسی بنا بر دستور هر جمله کوتاهی می باید یک فعل داشته باشد. البته نویسندگان خوبی هم بوده اند که چندین فعل را حذف می کرده اند، مثلاً ناصرخسرو یا بیهقی که در ابتدای حسنک فعل را اول می آورد و می نویسد: «فصلی خواهم نوشت در ابتدای این مرد» و بعد به اتکای این می تواند چندین سطر بیاورد. اما ما ناچاریم برای هر جمله فعلی بیاوریم و نمی توانیم جملات را بدون فعل رها کنیم، مگر از تردستی هایی مثل وجه وصفی استفاده کنیم.
تدین- در ترجمه های ادبی اگر بدانید که طولانی نوشتن جملات یا نیاوردن فعل سبک نویسنده است، در اینجا چه باید کرد؟
کوثری- ببینید سبک در زبان معنا پیدا می کند، مثلاً سبک پروست در زبان فرانسه معنا پیدا می کند، بنابراین من باید ببینم پروست در زبان فارسی چگونه می تواند باشد، پروست فارسی باید چیزی را تداعی کند که شبیه پروست فرانسوی باشد ولی الزاماً عین آن نیست. شاید حتی بهتر باشد که بگوییم پروست به روایت فلان مترجم فارسی، چون شاملو اگر آن را ترجمه می کرد با آن یک کار دیگری می کرد. بنابراین ترجمه سبک ندارد، من تا آنجا که بتوانم تابع نویسنده ام و برای بیان او ممکن از شگرد های خاص زبان خودم استفاده کنم که حتی ممکن است از نویسنده فاصله هم بگیرد. مثلاً فرض کنید در ترجمه یک بیت حافظ به انگلیسی، حافظ می گوید:
چراغ صاعقه آن صحاب روشن باد که زد به خرمن جان آتش محبت را
مترجم انگلیسی با این بیت چه باید بکند، گاهی اوقات سبک چنان می شود که انتقال آن غیر ممکن می شود، به همین خاطر وقتی من فارسی زبان ترجمه انگلیسی حافظ را می خوانم لذت نمی برم.

پایان بخش اول – ادامه دارد

تاریخ ورود به پایگاه : 26 دی 1385



ملاقات دو گروه ترجمه فرانسه و انگلیسی با عبدالله کوثری (2)

بخش دوم و پایانی

تدین- شما در مورد متون ادبی تا چه اندازه بکار گیری پاورقی را لازم می دانید؟
-در مورد متون ادبی پاورقی فقط زمانی لازم است که شما می خواهید در مورد یک شخصیت تاریخی که لازم است خواننده آن را بشناسد و می دانید که بدون توضیح خواننده نمی تواند به شخصیت تاریخی او پی ببرد در اینجا لازم است که توضیح دهید. مثلا سی سال پیش در میان خوانندگان فارسی زبان کسی«مونتزوما» را نمی شناخت و لازم بود که توضیح داده می شد که او آخرین امپراطور آزتک بود که ارنان فورتز او را شکست داد و سپس او را کشت. اما الان دیگر به نظر من لازم نیست موتزوما را توضیح بدهیم زیرا تعداد زیادی کتاب در مورد آمریکای لاتین در فارسی داریم.
فکوهی: در مورد پاورقی من این توضیح را اضافه کنم که برخلاف متون ادبی، در متون علوم اجتماعی پاورقی در بسیاری اوقات لازم است، البته هدف کتاب هم تعیین کننده است، مثلاً من اغلب کتاب هایم را با هدف آموزشی می نویسم و بنابراین هر کجا که لازم باشد در پاورقی توضیح می دهم. البته حتی در مورد متون علوم اجتماعی نیز این بحث را برخی مطرح می کنند که پاورقی را باید محدود کرد و استدلال های متفاوتی نیز دارند، بعضی می گویند که خواننده باید برود و خودش در مورد چیزی که نمی داند مطالعه کند، یا برخی معتقدند که پاورقی زیاد کردن بیهوده حجم کتاب است. اما من فکر می کنم که در ترجمه متون علوم اجتماعی طفره رفتن مترجم از توضیح در پاورقی در واقع نوعی تنبلی است، چون این توضیحات وقت و کار خیلی زیادی را می طلبد، مثلاً من در ترجمه کتاب «قوم شناسی سیاسی» که از مجموعه کتاب های «چه می‌دانیم؟» است، مجموعه ای که معمولاً توسط متخصصان هر حوزه بطور بسیار موجز نوشته می شود، بسیار با این مشکل مواجه بودم که این مجموعه اگرچه آموزشی است ولی برای انتشار در فرانسه تدوین شده، که سطح دانش عمومی بسیار بالاتر است، بنابراین در سراسر این کتاب نکات فراوانی وجود داشت که لازم بود من توضیح می دادم، و این توضیحات که به شدت نیازمند کار مضاعف بود تقریباً نیمی از حجم کتاب را در برگرفته است، درحالی که اگر این توضیحات اضافه نمی شد این کتاب تقریباً غیر قابل استفاده بود، زیرا با تعداد زیادی از اسم های خاص که در هر صفحه وجود دارد، شما برای خواندن احتیاج به یک دایره‌المعارف که وجود ندارد ، دارید که بگذارید کنار کتاب و شروع به مطالعه کتاب کنید. بنابراین من فکر می کنم تا زمانی که ما تعدادی دایره‌المعارف های خوب در دسترس نداشته باشیم گذاشتن چنین پاورقی هایی لازم است. در حالی که تقریبا ما هیچ دایره‌المعارفی در فارسی نداریم، فقط مصاحب است که مربوط به چهل سال پیش است و اکنون بعد از چهل سال دوباره تجدید چاپ شده و این نشان می دهد که در فارسی کار جدیدی انجام نشده. و تمام دایره المعارف های بعد از مصاحب نیز هیچ وقت به حرف آخر نرسیدند و همه در حروف ب، جیم یا دال متوقف شده اند.
کوثری: در مورد همان دایره المعارف مصاحب نیز می باید بعد از این همه در تجدید چاپ حد اقل یک پیوستی به آن می افزودند که البته این کار را نکردند. در مورد آن مجموعه «چه می دانم؟» هم که شما فرمودید تعدادی ترجمه های خوب از آن تحت نظارت فرانکلین صورت گرفت که ترجمه‌های قابل اتکایی هستند.
فکوهی: به جهت اطلاع دانشجویان تا امروز این مجموعه تقریباً به چهار هزار عنوان رسیده است، چهار هزار عنوانی که هر کدام چندین بار تجدید چاپ شده و در این تجدید چاپ ها اغلب به روز سازی نیز صورت می گیرد. و متاسفانه بعد از آن تعداد ترجمه ای که شما فرمودید، غیر از اینکه گاهی برخی به صورت منفرد ترجمه و منتشر شد دیگر تلاش منسجمی برای ترجمه این مجموعه صورت نگرفت، چون ما اصلاً مترجم فرانسه نداریم، و این سئوالی است که من از شما دارم که چرا مترجمان نسل گذشته به خصوص مترجمان فرانسه نسلی بعد از خود را باز تولید نکرده اند؟
کوثری: از موقعی که در دانشگاه های ما رشته مترجمی را گذاشتند گامی اشتباه برداشته شد، چرا که در آنجا تنها همان زبان انگلیسی یا فرانسه تدریس می شود و اصلاً به زبان فارسی کاری ندارند، و همانطور که گفتم در واقع ترجمه در زبان فارسی اتفاق می افتد و تسلط بر زبان فارسی ضروری است. از طرف دیگر آن استادی که مترجمی زبان درس می دهد خودش اهل ترجمه نیست. بنابراین به نظر من اگر رشته مترجمی بخواهد در دانشگاه باشد باید قبل از هر چیز میزان کتاب خوان بودن و مهارت های نوشتاری افراد مورد سنجش قرار بگیرد. همچنین شدنی نیست که دانشگاه بخواهد سالی صد نفر مترجم تربیت کند بلکه به نظر من می باید کارگاه هایی با پانزده تا بیست نفر ایجاد شود و از مترجمین دعوت کنند که نکات خاص ترجمه را در ترجمه یک متن به افراد بیاموزند، تئوری های ترجمه را نیز خود افراد می توانند بخوانند، اگرچه به نظر من تئوری ترجمه مثل تئوری شعر است و رابطه ضروری با ترجمه خوب ندارد. ترجمه یک علم نیست بیشتر یک هنر و یک امر شخصی است که در صورت تداوم در خواندن، نوشتن و ترجمه کردن شکوفا می شود و خیلی نمی توان در دانشگاه آن را کسب کرد. مثلا من که متون آمریکای لاتین را ترجمه می کنم باید تاریخ ادبیات آن را بخوانم، تاریخ سیاسی آن را بخوانم دیگر نوشته های افراد را بخوانم، تفسیرهایی که از آنها می شود را بخوانم تا بتوانم ترجمه ای خوب ارایه دهم.
مداح- یکی از مشکلاتی که برای ترجمه در کشور ما وجود دارد عدم استفاده از متن به زبان اصلی است، مثلاً اصل متن به زبان فرانسه است اما از روی ترجمه انگلیسی آن به فارسی ترجمه می شود.
کوثری: مثل خود من که ادبیات آمریکای جنوبی را که اسپانیولی است را از زبان انگلیسی ترجمه می کنم، به نظر من ما گاهی ناگزیر هستیم. تا قبل از جنگ جهانی دوم زبان جهانی که اغلب دانشمندان نیز از آن استفاده می کردند زبان فرانسوی بود، به همین علت نسل گذشته تحصیل کرده های ما همه فرانسه می دانند، اما بعد از جنگ دوم که سلطه آمریکا بر جهان قالب شد همه رفتن به سمت زبان انگلیسی، اما زبان اسپانیولی تا همین امروز در ایران هیچ امکاناتی برای آن وجود ندارد، اما زبان آلمانی داشته به همین خاطر ترجمه هایی از زبان آلمانی نیز داریم، بنابراین ناگزیریم، اگرچه از وزن اصل متن افتی ایجاد خواهدکرد. البته این شانس را هم داریم که ترجمه های انگلیسی خوبی از این متون وجود دارد بطوری که خود نویسنده آن ترجمه ها را تایید می کند.
فکوهی: به نظر من این برای جوانان ما یک فرصت است که باید از آن استفاده کنند. مثلاً همین زبان اسپانیولی زبان زنده‌ای است که چندصد میلیون به آن صحبت می کنند و متون ادبی و علمی ارزشمندی هم دارد، از طرف دیگر امروزه امکانات تحصیل این علوم زبان ها نیز وجود دارد در حالی که در گذشته نبود. نسل جوان ما خیلی عجله دارند حتی به سمت زبان فرانسه نمی روند، و نمی پذیرند که دو سال وقت بگذارند و یک زبان بیاموزند. مثلا در مورد زبان ژاپنی نیز با انبوه متونی که مورد توجه جهانیان است این فرصت خوبی می تواند برای هر فردی باشد که چند سالی وقت بگذارد و به مترجمی قابل در این زبان تبدیل شود.
میرزایی- شما تاکید کردید که ما باید بخوانیم، اما این سئوال جدی است که ما چه کتاب هایی را باید بخوانیم، مثلاً من کتابهایی از افراد بزرگی را می خوانم بعد به طور اتفاقی کتاب «غلط ننویسیم» آقای نجفی را می خوانم و می بینم که بسیاری از مواردی که او به عنوان غلط نام برده را همان نویسندگان بزرگ نیز استفاده می کنند. و البته برخی معتقدند که غلطی را که جا افتاده می توان استفاده کرد. نظر شما چیست؟
کوثری: کتاب آقای نجفی کتاب خوبی است ولی شاید در برخی موارد معدود زیاده روی هم کرده باشد، برخی موارد را که کاملا جا افتاده و مورد استفاده است، نمی توان نادیده گرفت. و البته آن اشتباهاتی که آقای نجفی برمی شمارد، هشتاد درصد آنها از طریق ترجمه وارد زبان شده، مثلاً روی کسی حساب کردن و زیر سئوال بردن. بنابراین من سخن شما را اصلاح می کنم که بسیاری از مترجمان آن اشتباهات را مرتکب می شوند و نه بسیاری از بزرگان، مثلاً شما هیچ وقت نمی بینید که ملک‌الشعرا بهار این اشتباهات را بکار ببرد، زیرا بهار زبان ترجمه ندارد بلکه زبان تالیف خودش بود. هشتاد درصد این اشتباهات در همین پنجاه سال و با ترجمه وارد زبان شده و می توان از آنها اجتناب کرد، حتی در مواردی که اشتباهی جا افتاده می توان از عبارت دیگری استفاده کرد. مثلاً بجای «روی تو حساب می کنم» می توان نوشت «من به تو امید دارم» یا نوشت «من به تو پشت گرم هستم».
من فکر می کنم که خواندن برخی متون مبنای زبان مثل تاریخ بیهقی، تاریخ بلعمی، سفرنامه ناصرخسرو یا کشف الاسرار بسیار با اهمیت خواهد بود. زنده یاد شاملو سال 47 به من توصیه کرد که تاریخ بیهقی و کشف الاسرار را بخوانم. شعر شاملو هم اگر دقت کرده باشید بیش از آنکه متاثر از سعدی و حافظ باشد متاثر از بیهقی است و نثر قرن پنجم را باز تولید می کند. بنابراین به نظر من متون اصیل فارسی را باید بخوانید، از نثر جدید نیز برخی را برای تان معرفی خواهم کرد، آن کتاب غلط ننویسم را هم حتما ملاحظه بفرمایید.
میرزایی- در مورد معادل یابی برخی معتقدند معادل را به گونه ای انتخاب کرد که بتوان مشتقات آن کلمه را هم از همان معدل ساخت، اما برخی معتقدند که ضرورت ندارد که مشتقات معادل منطبق با مشتقات کلمه در زبان اصلی باشد.
فکوهی: من لازم می دانم این صحبت را کامل کنم، ما در ترجمه علوم اجتماعی بر این بسیار تاکید داریم که متن با بیشترین وفا داری ترجمه شود، همچنین هر کلمه با توجه به تمام محتوای متن و حتی با توجه به تمام زمینه علم اجتماعی که آن کلمه در داخل این زمینه معنی می یابد، معادل یابی شود. در همین جهت تجربیات شخصی من در ترجمه و نتیجه دقت فکری که در این مورد کرده‌ام هر چه بیشتر به این نتیجه نزدیک می شوم که ما نیز باید برویم به این سمت که در ترجمه کلمات از رادیکال ها(ریشه ها) استفاده کنیم و ترکیب ریشه ها برای ساختن لغات جدید، اگرچه شاید در همه جا نتوانیم از این روش استفاده کنیم. مترجمین قدیمی با این بکارگیری رادیکال در ترجمه کلمه موافق نبودند و معتقد بودند که باید کلمه ای انتخاب شود که بهترین معنی را داشته باشد، اما من فکر می کنم که در آن صورت دست خودمان را در توسعه مشتقات کلمه خواهیم بست در حالی که با ترجمه براساس رادیکال ها امکان هر گونه توسعه مشتقات را فراهم می آوریم. به علاوه می باید در بسیاری موارد قراردادی عمل کنیم، یعنی باید معادلی که در مورد آن اجماع وجود دارد را مورد استفاده قرار دهیم، به همین علت من فکر می کنم یکی از مشکلاتی که ما در استفاده از فرهنگ آقای داریوش آشوری داریم آن است که برای هر کلمه چندین معادل ذکر کرده و در نهایت یکی را به عنوان بهترین معادل تعیین نکرده که دانشجویان در انتخاب آن مطمئن باشند.
کوثری: هر دو این موارد معایبی دارد، شاید در زبان مبدا این امکان وجود داشته باشد که با صرف کردن ریشه معانی متعددی را بسازد، حال آنکه ما در فارسی برای ساختن هر کدام از آنها می باید پیشوند یا پسوندی به آن اضافه کنیم که ممکن است حاصل کلمه ای باشد که به شدت نسبت به ذهن دور باشد، بنابراین در اینجا مجبور می شویم به معنی کلمه برگردیم.
فکوهی: ببیندید ما یک دفعه برای همیشه قرارداد کردیم که logy یعنی شناسی و logical یعنی شناختی و پیشوند آن را هر چه باشد را جداگانه ترجمه می کنیم، با همین قرارداد تکلیف بسیاری از کلمات مشخص شد.
کوثری: به نظر من برای دست یابی به یک چنین منبعی نیازمند این هستیم که هر دپارتمانی تجربیات خود را اندوخته کند و این در صورت انجام کار گروهی ممکن است. تا کنون تمام کارهایی که انجام شده فردی بوده، مثل کار دهخدا و به همین علت هم ایرادات زیادی دارد.
محرابی: برخی کلمات بسیار خاص مانند دازاین در نوشته های هایدگر یا ابیتوس در بوردیو یا ویرتو در ماکیاولی، که نویسنده از آنها استفاده خاصی کرده و در نزد نویسنده کلماتی کلیدی هستند، برخی معتقدند که اینها را باید به همان صورت به ترجمه منتقل کرد ولی برخی آنها را ترجمه می کنند، نظر شما در این مورد چیست؟
کوثری: سعی مترجم در تاکید بر فارسی برای آن است که متن را به قابل فهم ترین حالت برای خواننده ترجمه کند، بنابراین اگر کاربرد خود کلمه فهم بهتری حاصل می کند بهتر است اصل آن را بکار ببریم و در پاورقی معادل ها و توضیحاتی برای آن بیاوریم.
فکوهی: یکی از سئوالاتی که هفته گذشته برای دانشجویان مطرح بود این بود که آیا می توان در ترجمه یک ضرب‌المثل از ضرب‌المثلی معادل آن در فارسی استفاده کرد؟
کوثری: به نظر من اگر هشتاد درصد معنای آن را برساند می توان این کار را انجام داد، چون مقصود ضرب‌المثل مهم است نه معنی تحت‌الفظی آن، اما نباید تا آنجا پیش برویم که ویژگی های بومی وارد متن بشود، مثلاً اینکه از زبان یک مکزیکی بشنویم که بادمجان بم آفت ندارد بسیار مضحک است.
فکوهی: ما در علوم اجتماعی ضرب‌المثل نداریم، بجای آن تمثیل داریم که نویسنده برای توضیح بکار می برد، به نظر من اگر بکار بردن یک تمثیل معادل باعث شود که حتی قسمت کوچکی از آنچه نویسنده می خواهد با این تمثیل توضیح دهد نادیده گرفته شود، ما اصل تمثیل را بکار بریم و از کاربرد معادل فارسی آن اجتناب کنیم.

من در پایان باز هم از دوست عزیزم عبدالله کوثری که دعوت ما را برای حضور در این جلسه و گفتگو با دوستان ما در گروه های ترجمه فرانسه و انگلیسی پذیرفت، تشکر می کنم.

این گفتگو به وسیله آقای حسین زاده پیاده و تدوین شده است

تاریخ ورود به پایگاه: 27 دی 1385