جمعه, ۱۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 7 March, 2025
مجله ویستا

"... وتا ابد سعادتمند"



      "... وتا ابد سعادتمند"
نویسنده: آليس ني كرك - مترجم: فريبا گرانمايه

درآمريكا افسانه هاي پريان نخ مشترك تاروپود كودكي است . قصه هاي برادران گريم اساس بسياري ازداستان ها دراشكال مختلف قرارمي گيرد . دربررسي اين داستان هاي بازنويسي شده به مسير مشخصي برمي خوريم‌ كه تمركزآن براعتباربخشيدن به زنان به واسطه ي زيبايي سلطه پذيرآنهاست درحالي كه مردان فعال وگاهي هم خشن تصويرمي شوند . اين افسانه ها بيش ازآن كه بازتاب صرف آرمان هاي اجتماعي باشند درپي جاودانه كردن مفاهيم مسيحيت ، مرد سالاري وحفظ سلسله مراتب جنسيتي هستند.  تحليل نسخه ي ديسني زيباي خفته تغييرات افسانه ها را نشان مي دهد، استمراركليشه ها وبه كارگيري ماهرانه تردستكاري هاي اجتماعي.  تأثيرافسانه ها درهمه چيز ؛ ازپژوهش هايي كه روي كودكان انجام گرفته تا نقش مردوزن دربرنامه هاي جاري تلويزيون؛ آشكاراست . فيلم ها به ويژه درژانروحشت موفقيت خود را مديون استفاده ازكليشه هاي ارتباط بين جنسيت وخشونت درافسانه ها هستند كه كودكان ازابتدا درمعرض آن قرارمي گيرند.  افسانه ها هرگزداستانهاي قبل ازخواب نبوده اند، دراين زمانه آنها امكان بسيارمؤثري براي تمرين تسلط برزنان وادامه ي نابرابري جنسيتي هستند.

پيشينه

بيش ازصد سال قبل ژاكوب وويلهلم گريم نخستين افسانه ها را گردآوري كرده وكشورهاي بسياري را به حفظ سنتهاي شفاهي خود ترغيب كردند. آنها داستان ها را به منظورحمايت ازفرهنگ شفاهي آلمان واغلب اززبان زن هاي آلماني كه بيشترشان ريسنده بودند جمع مي كردند. (مي كائليس  ، جنا ،1971). درقرن نوزده زنان برنخ ريسي مسلط بودند واين فعاليت به طورمعمول انجام مي گرفت. قصه ها شب هنگام براي بيداري ومشغول نگه داشتن خود وهمراهان درحين كارگفته مي شد. (بوتيمير، 1980) متن اصلي بدون تصويروبي جنجال چنداني منتشرشد، شايد چون برادران گريم بيشتردانشجويان ادبيات عامه را هدف قرارداده بودند تا كودكان وبا آن كه درداستان ها دست مي بردند ونسخه هاي جديدي منتشرمي كردند بسيارمحبوب واقع شدند، چنان كه ژاكوب پس ازمرگ برادرش مي گويد :"درهرصفحه اورا مقابلم مي بينم وذهنيت اش را دركارتشخيص مي دهم.".( مي كائليس ، جنا ، 1971)

اين جمله دقيقا با معيارتغييراتي كه افسانه ها با فاصله گرفتن ازمنشأ اصلي دستخوش آن شده اند گفته شده است ؛ زنان ودرقلمرووسيع ترپدرسالاري درآلمان. خيلي ازقصه ها ابتدا درباره ي تعرضات اجدادي يا مبادرت به تعرض دخترتوسط پدربوده است. اين نيروي محركه ي سوء استفاده ي پدرازفرزند آسيب پذيربه كاراكتريك نامادري كه اززيبايي دخترخوانده اش  ( وشايد جنسيت نهفته ي خود ) نفرت دارد وبه اشكال گوناگون ازاوبهره برداري مي كند تغييرشكل مي دهد. (مارشال ، 2004)همچنين مضمون معروف دختريك زن نجيب ودوستدارهمسر كه درنقش "قرباني بيگناهي " مي ميرد درقصه هاي برادران گريم ديده مي شود. (باكيلگا ، 1993)

نقش هاي جنسيتي

كاراكترهاي اصلي افسانه ها زنان هستند، شايد به اين دليل كه ازابتدا توسط گروهي زن گفته شده اند. زنان مختلفي كه مخاطب اغلب مي تواند ويژگي اخلاقي شان را ازروي ظاهردريابد. جذابيت مهمترين مشخصه ي يك زن ودربيشترموارد نمايانگرشانس اوبراي آينده اش است. دريك تحقيق ودرارزيابي 168داستان كه درسال 1857نوشته شده بود ارتباط معناداري بين تعداد بازنشركتاب ودفعاتي كه اززيبايي كاراكتراصلي سخن به ميان آمده بود ،وجود داشت.(بيكر، 2003 )زن خوب ومطيع تقديرخويش را درزندگي مي پذيرد ومنتظرشاهزاده مي ماند تا بيايد وسرنوشت اورا دردست گيرد. عموما داستان هاي محبوب ترمي تواند به عنوان " رقابت هاي زيبايي " تفسيرشودوتأكيد براين پيام كه ظاهرجوان يك زن به خصوص زماني كه با رفتارهاي صبورانه همراه باشد مهمترين دارايي اومحسوب مي شود( ليبرمن ،1972) درصورتي كه زنان زشت منشا بدگماني اند. خواهران ناتني وبدجنس سيندرلامثالي است ازآن چه حداقل درذهن نويسنده مي گذرد . زنان نازيبا خود راهمتاي زن زيبا قلمداد مي كنند.

 دراين خصوص زيبايي كاراكتربه خطرمي اندازدش وظاهرفريبنده اورا درمعرض قرباني شدن ازنوع ديگري قرارمي دهد. اينجا دوباره مي توان فرض را براين گذاشت كه نويسنده ها رفتارخيانتكارانه ي مردها را به اعمال زنان ديگرتغييرداده اند (دشچ ،‌2002). نقص پاي خواهران سيندرلا نيزداراي اين مفهوم است كه زنان زيرآب هم را مي زنند. اين موضوع عوامانه ، پيامي را به دخترها منتقل مي كند كه نمي توانند به هم اعتماد كنند ونزديك به 17درصد قصه ها حاوي اين پيامند. (بيكر2003) اگرقهرمان خوب وزيبا باشد كاراكترشريربايد رفتارهاي فيزيكي مخالف نشان بدهد واين تا حد زيادي درست ازآب درمي آيد . استثنا به ندرت اتفاق مي افتد ؛ دخترزيبايي كه فروتن ومتواضع نيست واغلب اين رفتارها را به اجبارمي آموزد تا درپايان داستان به پاداش نهايي ازدواج دست يابد. اين ها مثال هايي براي خواننده است كه با پذيرش پيشنهاد نقش ها ي جنسيتي  پاداش آن را هم مي گيرد. دختران تنبل وزنان مسن معمولا زشت، شيطان صفت وبدجنسند وقصد سوء استفاده ازقهرمان را دارند. همچنين داراي اين ويژگي اند كه تهديدي بي واسطه براي آرمان ها ي زنانه باشند. آنها قوي ، مصمم وحتي شايد طماع اند. (ليبرمن ، 1972). بيش ازقبول وضعيت شان درپي تغييرآن هستند وگاهي حتي بدون حضوريك مرد نقشه مي كشند. تنها زناني كه هميشه صاحب درجاتي ازقدرت هستند جادوگران عاري ازجاذبه ي جنسي اند. تمام اين كليشه ها به مخاطب مي باوراند كه ارتباطي بين جنسيت زنانه ي قدرتمند وشرارت وجود داردو زمينه ساز اين باوربه دخترها ست كه بين صورت دلنشين وشخصيت دوست داشتني رابطه است.(ليبرمن 1972). اگرزيبا هستيد بايد صرفنظرازموقعيت تا ن منفعلانه منتظرشاهزاده ي خود باشيد تا بيايد وشما را برهاند.

درقسمت اعظم داستان جذابيت قهرمان بيش ازاعمالش پي رنگ را پيش مي برد. (بيكر، 2003). كاراكترمرد شايد تا آخر وارد نشود مگرزماني كه قهرمان را قرباني روياي ناجي خود كند. قهرمان اغلب شاهزاده اي شجاع وخوش قيافه تصويرمي شود اگرچه جذابيت دومين خصلت اوپس ازشجاعت است ، درحالي كه قهرمان زن دربيشترموارد مشغول گريستن است يا محبوس خوابي نامعلوم شده مرد مردانگي اش را با كشتن عجوزه ي پيربه رخ مي كشد. مرد پيربه طورآشكاري غايب است .تأكيد نابرابربرظاهرزن درمقابل ظاهرمرد اين تصورقالبي را كه شخصيت زن كاملا بستگي به قيافه اش دارد وزيبايي جواني ايده آل است تقويت مي كند.(باچيله گا ، 1993)

حفظ جا معه ي مرد سالار

دردهه ي 1980 زنان موفق به دريافت بسياري ازحقوق خود شدند ، آگاهي شان راجع به عدم تساوي جنسيتي را بالابردندو حق كنترل باروري ، ادامه ي تحصيل و انتخاب شغل را به دست آوردند.همزمان مسيرجالبي هم براي افسانه ها پيش آمد. بيشترازبازتاب اين تغييرات درجامعه ، تمركزو درك اهميت آن ، موضوع فريبندگي زنانه اهميت يافت ( ليبرمن ، 2003). افسانه هاي پريان جديدي كه بيرون مي آيند شايد زن را درنقش مستقل تروتوانمندتري به تصويركشند اما ظاهرفيزيكي به سختي ازشمايل عروسك باربي با موهايي به رنگ هاي متفاوت ، فراترمي رود. پيام تازه درظاهراين است كه زنان مي توانند به تنهايي به اهداف خود برسند اما براي گرفتن نتيجه ناچارند جذاب باشند . " افسانه هاي پريان منبع قدرتمندي براي فرديت است كه سيستم ارزشي هستي را ثابت مي كند."  ( دشچ ،‌2002) بديهي است كه داستان ها بارديگردرجهت بقاي مرد سالاري وتحميل نقش هاي جنسيتي تغييركرده اند. مفهوم چه چيزي زيباست في نفسه بستگي به جامعه اي دارد كه فرد درآن زندگي مي كند، به اين معني كه با تمركزبرزيبايي زنانه به مثابه شكلي ازيك وضعيت به طرزموثري پيروزي هاي ديگرزنان را نيزتحليل مي برد.  ( وبستر، 1983) . زيبايي تا حد زيادي نيزقراردادي ؛ نامحسوس وبيشتريك پيروزي گول زننده است تا شغلي معتبريا تجارتي پرسود.

درافسانه ها ريشه ي مسيحيت وكتاب مقدس زنده وپويا است وتقريبا درتما م آنها موضوع ازدواج به اوج مي رسد. درمثال هاي بسياري شاهزاده وقهرمان داستان هرگزبا هم صحبت نكرده اند اما تنها زيبايي زن براي اطمينان ازتا ابد سعادتمند بودن آنها كافي است. پيامي كه به دخترها داده مي شودنمايانگر توقعات فرهنگي واهميت بالاي ازدواج است.

؛ زنان اغواگرند ؛ موضوع ديگري است كه دركتاب مقدس به آن پرداخته مي شود. قهرمان زن به دليل ظاهرش براي خود وديگران خطرناك است ،ضعف اونيزمردان رابا وضعي مخاطره آميزمواجه مي كند. مضمون سيب دانش ووسوسه درسفيد برفي وهفت كوتوله پيدا مي شود. سفيدبرفي مانندحوا كه نتوانست بركنجكاويش غلبه كند سيب را گازمي زند وبه خواب فرومي رود. (جيراردوت ، 1977) صحنه ي به خواب رفتن سفيد برفي ودرپي آن بيدارشدن توسط شاهزاده شباهتي قوي به مضمون مقدس هبوط آدم دارد. ضرورت بوسه اي نيزكه موجب برخاستن اومي شود مي تواند نمادي ازتبديل كودكي معصومانه به بزرگسالي شهوت‌ آلود (يا گناهكارانه ) باشد.

تحليل ويژه

زيباي خفته افسانه اي است كه هم تغييرگرايش نويسندگان را نشان مي دهد وهم كليشه ي پنهان نقش هاي جنسيتي وحضورآرمان هاي مرد سالارانه را جاودانه مي سازد. اين افسانه نخستين باردر 1697توسط چارلزپروفرانسوي منتشرشد وبعد ها  برادران گريم آن را گردآوري كردند. (ولتن 1992) .تمركزنسخه ي ديسني زيباي خفته برقهرمان بلندبالاو بلوندي است كه با وجود جلوه گري نفرين ساحره اي در دوردست شاهزاده ي خود را با رقص زيبايش جذب مي كند. پري مؤنث شرورپيرموهاي سياه دارد  وبا اين كه ازجاذبه ي جنسي خالي است به شاهزاده هاي مهربان خصومت مي ورزد. دوك نخ ريسي كه ژاكوب گريم ازآن به منزله ي ويژگي ضروري يك عاقله زن ياد مي كند موجب زوال اوست . (بوتي مير،‌ 1982)

وهمچون سفيد برفي وعده ي معرفت ودراين مورد وعده ي استقلال مالي سبب سقوط قهرمان بي گناه مي شود. درنسخه ي برادران گريم شاهزاده هرگزشاهزاده خانم را ملاقات نكرده است اما اززيبايي فوق العاده اش داستان ها شنيده و زندگيش را براي ايفاي نقش ناجي به خطرمي اندازد. اين نسخه به معرفي ارتباط مردانگي با خشونت مي پردازد . مرد وظيفه ي حتمي دارد زن خشمگيني كه خود را به شكل اژدها درمي آورد بكشد با اين پيام كه كه خشم خصلت واجب مردان است ، زنان هنگام عصبانيت سركش مي شوند و براي سربه راه كردن آنها تندي لازم است .زن پيركريه هم تلاش مي كند نظم جامعه را برهم زند وبا نابود كردن او اين نظم به جاي خود برمي گردد. ( دشچ ، 2002)

بازاين مسئله كه زنان نمي توانند به هم اعتما د كنند تقويت مي شود ونيزاين تلقي كه خدا ي مذكري وجود دارد كه مسئول نجات يا رها كردن آدمهاست. كاراكترمردبا نجات دوشيزه ي منفعل بلوند ازدست خودش وكشتن زن موسياهي كه ازحق خود دفاع مي كند چنان عمل مي كند كه گويي خدا اروپائي _ آمريكايي است .

تأثيربرجامعه

تأثيرافسانه هاي پريان برديدگاه كودكان قابل اعتناست. پژوهشي كه روي تقريبا دوهزاروپانصد كودك هشت تا ده ساله ي دبستاني درآلمان صورت گرفت نتيجه ي شگفتي را نشان مي دهد كه مبين اين اثربخشي دربروزرفتارهاي خاص جنسيتي است . (واردسكي ، 1990) به دخترها وپسرها جملات مقدماتي متفاوتي داده وازآنها خواسته شد داستان خود يا يك افسانه را براساس آن مقدمه بنويسند. محققان دريافتند كه اگرمقدمه قرباني يا سركوب شدن كاراكتراصلي را پيشنهاد دهد هم دختران هم پسران درباره ي يك دخترمي نويسند. (واردسكي ، 1990) واگرموضوع ترك خانه يا تنها بيرون رفتن باشد همه يك مرد رابه عنوان كاراكتراصلي برمي گزينند. اين نشان مي دهد كه افسانه هايي كه كودكان خوانده بودند يا برايشان خوانده شده بود بينش آنها را كه چه رفتارهايي براساس جنسيت ازشان انتظارمي رود شكل داده بود.

نقش مردان وزناني كه افسانه ها تجويزمي كنندادراك كودك ازهستي را شكل مي بخشد. هويت دراثرتعامل با انگاره هاي اجتماعي ، دست سازها وفعاليت ها حاصل مي شود (فيشركلر، 1997)  تلويزيون وسينما اغلب بيش ازآن كه بازتاب اجتماع ما باشند ديدگاه تحريف شده اي را منعكس مي كنند كه شباهت كوبنده اي به مضامين افسانه ها دارند. درتحقيق سال 1982مشخص شد كه تلويزيون درپربيننده ترين ساعات فقط هفت درصد  برنامه هايي رانمايش مي دهد كه زنان بدون حضوريك مرد با زنان ديگردرتعامل هستند.( هس ، 1983) پيام افسانه ها كه زنان نمي توانند به هم اعتماد كنند ونقش زن ذاتا بسته به مرد است آشكارا مشهوداست. مردها نيزبه احتمال زيا دتنها درتلويزيون ديده نمي شوند وعموما عهده دارنقش اصلي اند . دربيست سال گذشته بازيگران زن جوان ترشده اند ومردان نقش مقابل درهمان سن مانده اند. (لينكلن ،‌ 2004) واين بازهم برايده ال بودن زيبايي جواني درزنان تآكيد مي ورزد وبه طورضمني اشاره به موفقيت زن براساس ظاهرش دارد. دررابطه با خشونت ، احتمالا مردها جوري ترسيم شده اند كه كه بيشتراززنان درخشونت شركت كنند ( اشولز، 2001) وبه شكل گيري اين مفهوم مشترك درافسانه ها كمك كنند كه مردي ومردانگي ازاصل با هم مرتبطند. مطالعه ي فيلم هاي محبوب سال 1996 نشان مي دهد كه نقش هاي تصويري توصيف شده توسط افسانه ها هنوزدرخشان هستند. دووجهي بودن " باكره وبدكاره " با دورشدن زن ازخصلت هاي زنانه ي سنتي كه دربيشترموارد با خشونت وتعدي همراه مي شود ، متداول است  . (اشولز2001)

طبق گفته ي وزارت دادگستري درسال 1996 مردان چهل وچهاردرصد بيشتراززنان قرباني جنايت شده اند اما درتلويزيون وسينما خشونت عليه مردان وزنان تقريبا به يك اندازه رخ مي دهد. تفاوت كليدي اين جاست كه مردان عموما با " انجام كارخشونت آميز" نمايش داده مي شوند نه تن به عمل دادن. مردان اطراف مي چرخند ، براي غلبه برخشونت طلبي خود مرتكب آن مي شوند واين تصوررا كه مردها كنترل تقديرخويش را به دست دارند وزنان منتظرند مردي بيايد وسرنوشت شان را به عهده بگيرد تداوم مي بخشد.

تأثيربرفيلم ها ي سينمائي

ژانري كه ظاهرا با قرباني كردن زنها به موفقيت مي رسد ژانروحشت است . آلفردهيچكاك كوشيد خشونت عليه زنان را هنرمندانه به تصويركشد. عملي كه به عنوان منظري جهاني از تجربه ي بشري درنظرمي گرفت. (توماس آلن ، 1985) شايد درمشهورترين اثرهيچكاك رواني كاراكتراصلي زن نمونه ي قالبي ويژگي هاي زنانه است. يك منشي با دامني موقرانه به رنگ نوك مدادي و آرايش موي قديمي .اين رفتارها محكم ترين همانندي را با بيشترداستان هاي گريم دارد. زن زيباي موقري كه درحصارمحدوديت هايي كه اجتماع براوتحميل كرده بازمي ماند. درفيلم رواني مانند افسانه هاي پريان زن مي كوشد ازنقش خود با پذيرش مجازات آن بيرون برود وبا دزديدن پول وتلاش براي به دست گرفتن سرنوشت خود را تنبيه مي كند . شباهت كنايه آميزشاهكارهيچكاك وافسانه هاي پريان اين است كه درون مايه ي تنبيه زنان عليه زنان همچنان داستان را نقطه گذاري مي كند. دررواني قاتل لباس مادرمرده اش را مي پوشد وحركات اورا انجام مي دهدتا قهرمان را به قتل برساند . مرد ي كه بيشترازآن كه درد ورنجي بريك زن وارد كند به تصرف پيرزن حسودي درمي آيد كه مي خواهد زني جوان تروجذاب ترمجازات شود. دراين مورد قهرمان با تقديرپايدارتري روبرومي شودكه لازم نيست با بوسه يك شاهزاده بياميزد. كارآگاه مذكربي باك گره هاي  داستان را بازمي كند وزن را ازقرباني شدن درجنايتي لاينحل مي رهاند.

هيچكاك وبسياري ازپيروانش ارزش تجاري اتصال جذابيت هاي جنسي زنانه وقرباني شدن را درك كرده اند. زن به دليل خاصيت فيزيكي به تكراردرمعرض آسيب قرارمي گيرد وزماني كه قرباني خشونت مي شود به جاي انتقام ، درانتظارشاهزاده ي خود درنقش يك افسرپليس مذكرمي نشيند تا نجاتش دهد. اين جا مجددا شكل وشمايل زن درتلقين اين فكركه ظاهربسيارمهم است نقش دارد. زن دلرباي آسيب ديده نسبت به زن نازيبا شايسته ي توجه بيشتري است كه اين درخدمت خاصيت زن بودن است وساختاراجتماعي ايده آل ها ي زيبايي را با اطمينان ازاين كه زنان وابسته به مردان " قويتر" باقي مي مانند ، تحكيم مي بخشد.

نتيجه گيري

افسانه هاي پريان تغييرمي كنند وبسته به گرايش مفسران بازنويسي مي شوند. شروع افسانه ها با برادران گريم بود وتغييراتي كه منجربه جايگزيني مرد شرورسنتي با زن بد منظر، پيروحسود  شد. ديسني يك قدم جلوتررفت وبه بينندگان تصويري آرماني اززيبايي داد وارتباط بين خشونت ومردانگي را معرفي كرد. اين مفسران مرد شايد به سهو ازويژگي هاي كليشه اي

زنانه حمايت كرده اند ورفتارهاي تهديد آميزبراي جا معه ي مرد سالاررا تقبيح كرده يا كوچك شمرده اند. نظرگاه تحريف شده اي كه زن را بدون درنظرگرفتن آزادي هاي ديگري كه شايد برايش لذت بخش باشد به بردگي اسطوره ي زيبائي مي كشاند. افسانه هاي پريا ن بذرقدرتي را دراذهان كودكان مي كارد كه با بزرگ شدن، اين مفهوم زيركانه وارد بينش آنها ازواقعيت مي شود. فيلم ها را مي توان به دوصورت ديد ، محصول جانبي افسانه هاي ابتدايي كه ازواقعيت الهام گرفته اند يا امكان ديگري براي ابدي ساختن آرمان هاي جنسيتي ابرمردها هنگام مطيع كردن زن ها. مضمون افسانه ها كه پاداش تسليم زنانه را مي دهند و برزيبائي تأكيد مي ورزند تا مدتها پس ازپايان گرفتن افسانه باقي مي ماند.

عنوان اصلي مقاله : "…Happily Ever After" ( Or What Fairytales Teach Girls About Being Women)

زبان اصلي : انگليسي

منبع : https://hilo.hawaii.edu/academics

Volum7(2009)

Anthropology 324 essay

نويسنده : Alice Neikirk

منبع تصوبر: اينترنت